یا الله
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسینبا سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در طشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
حسن کردی
#حسن_کردی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه محرابم
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است
سید میلاد حسنی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر سیب
شب میرسید و دیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود
برنی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
می دید پیر دیر ظهور مسیح را
نه نه مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نی هنوز دلبریش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافله ای بی نصیب بود
بر گیسوان سوخته او شانه می کشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضه یابن شبیب بود
شاعر؟؟؟
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
وحید عظیم پور
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوهی از غمها
یک زینب است و کوهی از غمهای بسیارش
اصلا کدام را بگوید با دل زارش
کوفه که من را میشناخت، شام حالا هیچ
بد بود با دخت علی آن کوفه رفتارش
رأس تو بر بالای نیزه کُشت زینب را
هر جا که رفت رفتم و گشتم گرفتارش
ظالم به من میگفت «هی» رسوا شدید آخر
خیلی دلم آتش گرفت از زخم گفتارش
پیشم به دندان و لبانت خیزران میزد
اصلا نخواست تا دهد پایان به این کارش
تغییر کردم، قامتم خم شد، کبودم من
زینب عوض شد ای برادر رنگ رخسارش
دف میزدند و دور زینب رقص میکردند
خون شد دو چشم زینب و قلب عزادارش
آنقدْر قلبم درد آمد فحش میدادند
خیلی به من برخورد در آن شام و بازارش
برده فروشی را ندیدم در تمام عمر
مِن بعد زینب را دگر زنده مپندارش
دیدم رباب را با سر شش ماهه دق میکرد
بیچاره او را حرمله میداد آزارش
داداش!! باید هم به معجرها شود حمله
وقتی نباشد قافله سالار، علمدارش
هرجا رقیه گفت بابا سخت سیلی خورد
تا آنکه آخر آمدی با سر به دیدارش
سر را که دید دخترت قلبش ز کار افتاد
احیا نشد هرکار کرد آن دم پرستارش
از بس که زخم بر تن طفل سه سالهت بود
من یاد مادر کردم و آن زخم مسمارش
سید محسن حبیب اله پور
#سید_محسن_حبیب_اله_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الشام
دنیای بی تو نداره تعریفی
دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام
روم نشد حتی به یک نفر بگم
چی به روز ما آورده شهر شام
کوچه بازار و دیدم ولی حسین
دلم از بزم شراب شون پره
اونی که خیزرون و زد به لبت
قیامت چوب گناشو می خوره
با چشام دیدم که پژمرده شدی
زیر دست و پای شمر ، لاله ی من
قرار این نبود که از پیشم بری
رفیق پنجاه و چند ساله ی من
کربلا کاری ازم بر نیومد
تا که زخم بدن تو خوب بشه
حالا گریه می کنیم من و رباب
تا که زخمای تن تو خوب بشه
بعد تو روی خوشی رو ندیدم
بعد تو غم یه قدم عقب نرفت
هیچکی مثل من تو سختی کشیدن
راه صد ساله رو تو یه شب نرفت
شهریار سنجری
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شهریار_سنجری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله
من که برایت غیر دردسر ندارم
مثل بقیه چشم های تر ندارم
تو دوستم داری ولی باور ندارم
خیلی پریدن دوست دارم پر ندارم
من از تو بردم آبرو هستم وبالت
باید که پیش تو بمیرم از خجالت
هر لحظه از یادم تو را بردم ضرر شد
اشکی که خرج تو نشد خون جگر شد
شبها برای تو نمردم تا سحر شد
با معصیت افعال خوبم بی اثر شد
من کاسب اشکم اگر چه خرده پایم
یک مرتبه ای کاش به چشمت بیایم
نگذاشته دنیا برای من حواسی
از تو رسیده نعمت از من ناسپاسی
تو بیشتر از من خودم را میشناسی
شرمنده ام شرمنده از این آس و پاسی
میدیدمت ای کاش در سن جوانی
آقا کجایی کوفه ای یا جمکرانی؟
من که نشد باشم علیِ مهزیارت
شیطان گرفته روح من را به اسارت
نفسم شده آلوده و دیده خسارت
بخشندگی تو به من داده جسارت
تو رو میندازی برایم رو سیاهم
من را جدا انداخت از تو اشتباهم
حال قدیم و آن سحرهایش کجا رفت؟
افتاد از لب اسم تو حال دعا رفت
خیلی دعای ندبه از من به قضا رفت
هی قول دادم قول هایم زیر پا رفت
اما فراموشم نشد سینه زن هستم
گریان آن آقای بی پیراهن هستم
گریان آن آقای بی یار و حبیبی
که تکیه بر نی داد از فرط غریبی
با چکمه برگرداند او را نانجیبی
پیچید در گودال عطر دل فریبی
آن مادری که پهلویش مسمار خورده
فریاد زد ذبحش سه ساعت کار برده
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه ها میفروشند
ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند
خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند
لباس تو هم صاحب معجزاتیست
که کفار اینجا عبا میفروشند
ببین سنگ گودال هم قیمتی شد
ببین پیرها هم عصا میفروشند
غلامان شمر لعین خنجری را
که سر میبرد از قفا میفروشند
دو روز است ما گوشواره نداریم
چه فخری کنیزان به ما میفروشند
تو که از سر نیزه بازار دیدی
بگو معجرم را کجا میفروشند
تو از بچه های رسول خدایی
مگر بچه های تو را میفروشند؟
وحید عظیم پور
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کاش می مُردم و نمی دیدم روی نی ! طفل شیرخواره ی غرق خوابتو حرمله نمک رو زخمام می پاشید با همون کمون می زد رُبابتو
خیلی حظ می بردش از غربت مون ! شمریه واسه خودش، پستِ سنان وقتی خولی از زدن خسته می شد تازیانه شو می داد دستِ سنان
نگم از ناقه ی بی جهازمون ! دردسرهاش که یکی دو تا نبود کاش غریبه ها به من سنگ می زدن توی کوفه غیرِ آشنا نبود
کار دنیا رو ببین ! که قاتلت سرِ ظهری واسه ما اذون می داد روزگارو باش ! کسی مثلِ شبث به عروسش ، رُبابو نشون می داد !
خنده های دلقک بزم شراب عاقبت سکوت لبهاتو شکست معجر بلند دختر یزید غرور رقیه ساداتو شکست
#الشام
#مصائب_شام
#وحید_قاسمی
@hadithashk
از تیرگی شام دل آسمان گرفت
وقت ورود شد نفس کاروان گرفت
ذریه ی بتول اسیران سلسله
باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت
راسی که بود بر سر نیزه نشان عشق
پیرزن یهودیه او را نشان گرفت
راهی نبود از در دروازه تا به کاخ
از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت
اشک سر بریده درآمد که خواهرش
جا در میان مجلس نامحرمان گرفت
ای دختر علی چقدر داغ دیده ای
این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت
بازجرِ نانجیب شبی روبرو شُد و
اینگونه شد رقیه که لکنت زبان گرفت
آن لب که بود جایگه بوسه رسول
بی احترام بوسه از ان خیزران گرفت
#محمد_جواد_مطیع_ها
#مصائب_شام
@hadithashk
قافله تا رسید واویلا
موی ما شد سپید واویلا
ما عزادارو شامیان دادند
همه تبریک عید واویلا
کودکان و زنان، بدون پناه
صفدوا فی الحدید واویلا
سخن آهسته، روضه سربسته
سبی کالعبید واویلا
بین بازار برده ها دیدند
قدّ زینب خمید واویلا
سر اصغر زمین که خورد، رباب
رنگ رویش پرید واویلا
با اشاره به رأس پاک حسین
یکنفر میدوید واویلا
گفت این سر، سر مسلمان نیست
خار بر دل کشید واویلا
این سری که به نیزه جلوهگر ست
چه بلاها که دید واویلا
هست پیدا ز گردنش، قاتل
بد گلو را برید واویلا
آنکه سر را برید با دشوار
عمه را میزند سرِ بازار
#محمود_اسدی
#مصائب_شام
@hadithashk
از کم و کسری رعیت چه کسی با خبر است
که همه خواهشم از تو دو عدد چشم تر است
آبرودار ترین بنده ی الله تویی
پس بده آبرویم آبرویم در خطر است
باید از سینه ی من پرده خودت برداری
تا ببینی که فقط داغ تو روی جگر است
حر شود هر که تو بر او نظری اندازی
جز تو هر کس که نگاهم بکند بی اثر است
نچشد تلخی ایام گدای تو حسین
روزگارش بخدا که شکر اندر شکر است
عمر، خوب است که خرج علی اکبر بشود
غیر از این هر چه که باشد ضرر اندر ضرر است
هیچ کس کاش نمیدید که در کرببلا
دیده ی خواهر تو گوشه ی گودال تر است
نفست تنگ شد و خواهر تو داد کشید
پاشو از سینه اش ای شمر که او محتضر است
نزنیدش که ز تاب و ز توان افتاده
یک نفر نیست بگوید که فقط یک نفر است
#بهمن_ترکمانی
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
@hadithashk