eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
80 عکس
162 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق وقتی نام خود را اوّل دفتر گذاشت کار هر دلداده را بر عهده‌ی دلبر گذاشت صبح خِلقَت هرکسی از خالِقَش نقشی گرفت در کنار نام ما هم واژه ی "نوکر" گذاشت در گرفتاری به دادم می رسد تنها حسین تا به بُن‌بستی رسیدم ، پیش پایم در گذاشت آبرویش خرج شد تا آبرودارم کند من نکردم هیچ کاری ، او برایم سر گذاشت پای گمراه مرا زهرا به هیئت ها کشاند پرچمش را در مسیر چشم من ، مادر گذاشت استکان چای روضه ، جامِ حوض کوثر است سور و ساتِ بعد مجلس را خود حیدر گذاشت فرش‌ها را جمع کردم ، سفره اش را پهن کرد بهترین ظرف غذا را پیشِ این قنبر گذاشت شستشوی دیگ نذری شستشوی باطن است زندگی اش را پدر پای همین باور گذاشت قبر ما با دستمال اشک روشن می شود گریه‌کُن آن را برای لحظه ی آخر گذاشت در قیامت کوچه‌ی سینه‌زنی وا می کنیم این قرارِ روضه را باید دمِ محشر گذاشت خواست تا آینده ی عُشّاق را تضمین کند دست ما را شاه در دست علی اکبر گذاشت قاب لبخند نبی افتاد و تکّه‌تکّه شد سُمِّ مرکب پا روی تصویر پیغمبر گذاشت داشت بالای سر شهزاده جان می داد شاه... زینب آمد بین لشگر ، دست بر معجر گذاشت @hadithashk
بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت خودت بخواه برایم هر آنچه باید را به جمعِ گریه‌کنان؛ بین ابرها بردی همان‌ کسی که خودش را به گریه می‌زد را شهادتِ نفسم یاحسین و یاحسن است نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را مسافر حرمم؛ روی بالِ سجاده سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را کلاغ را چه به پرواز با کبوترها! کسی سیاه ندیده‌ست رنگِ گنبد را بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت نگیر از دستم اربعینِ مشهد را @hadithashk
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد با لباس پاره هم دارم بهای بهتری چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود راه این آلوده افتاده به دریای نجف خوب شد من را سپردی دست آقای نجف هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری موقع افطار، ما را کربلا هم می بری رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت @hadithashk
هدایت شده از حدیث اشک
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران @hadithashk
حسین جانم گر به تکلیف غمت مونسِ جانست چه غم تا یکی مثلِ تو اربابِ جهانست چه غم شیوه ی دلبریت خون جگرم کرد .. ولی ... چون سرِ زلفِ تو پایش به میانست چه غم من به تحقیق خریدارِ غمت گشتم .. پس ... ز ملالی که صفا بخشِ روانست چه غم دلِ من تاب ِغم و غصّه ندارد .. امّا ... وصل اگر در گروِ آه و فغانست چه غم بگذارید بگویند که افسرده دلم بگذارید بگویند زیانست .. چه غم رویِ دلدار همه عُمر بهاری بادا رُخِ دلداده اگر رنگِ خزانست چه غم گر به بازار عزیزم نخرد باکی نیست یوسفی چون تو خریدارِ بدانست چه غم بَدم امّا به تو و لطفِ تو ایمان دارم آنکه را در دلش از عشق نشانست چه غم مهران ساغری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاه عالم بیچاره‌ام به چاره‌ی من التفات کن آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن بر طالع کویر دلم خشک‌سالی است فکری به حال و روز دل این قنات کن ای شاه عالمی که عتابت عذاب ماست رحمی به‌حال رعیت بی دست و پات کن ای جلوه‌های اشرقت الارض ؛ نور تو یک گوشه چشم بر همه‌ی کائنات کن خیری از این دو دیده‌ی تارم ندیده‌ام جز دیدنت دو چشم مرا مات مات کن من در مسیر نوکری‌ات لنگ می‌زنم در این مسیر پای دلم را ثبات کن خونم حلال حضرت خون‌خدا `حسین” من را شهید تشنه‌ی آب فرات کن  علی مزرعی  محمد حسن بیات‌لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هر شب جمعه‌ شعر غم دارم که برآید ز قلب غمبارم قلم از داغ شعر گریان است صفحه از هُرم شعر سوزان است شعری از جنس سوز و آتش و آه برگرفته ز ماتمی جانکاه هر شب جمعه‌ قصه ای پُر راز همره غُصه می‌شود آغاز هر شب جمعه‌ در حرم باید مادری پاک و محترم اید در تمامی عرش زمزمه است باز هنگام داغ فاطمه است هرشب جمعه او ز عرش برین پا گذارد ز هودجی به زمین چون بیاید سوی حرم گل یاس عالمی می‌شود پُر از احساس و ملائک به لب نوا دارند همگی داغ نینوا دارند چون بیاید ملیکه ی ملکوت همه جا همهمه ست نیست سکوت گرچه یک دست بر کمر دارد باز در دل غم پسر دارد خون جگر، با دلی پر از تب و تاب شوید حلقوم را به اشک و گلاب با غمی که فقط خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند روضه ی بازِ تشنگی و عطش روضه ی مشک آب و روضه ی غش روضه ی از قفا بریدن سر روضه ی بازِ حَنجر و خنجر روضه ی بازِ پیکری صد چاک بی کفن پیکری فتاده به خاک روضه پر سوز و آه و پی در پی روضه ی سر ، سَرانِ بر سر نی بوسه چون ميزند بر آن حلقوم گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم از چه از کین سرت جدا کردند در بیابان تنت رها کردند زخمهایت چرا نمک خورده لب خشکت چرا ترک خورده زینت دوش مصطفای نبی آب مهر منو تو تشنه لبی؟ پدرت بو تراب و جان منی روی خاک از چه رو تو بی کفنی تا ابد از غم تو می نالم به فدایت شوم عزیز دلم بر تن بی سری که درصحراست هر شب جمعه‌ نوحه گر زهراست هر شب جمعه‌ گوشه ی گودال مادری خسته می رود از حال هر شب جمعه قصه ای غمبار همره غُصه می‌شود تکرار @hadithashk
به فتوای جنون طاعت بیابی این اطاعت را بخوان مُهر نماز عاشقان سنگ ملامت را چنان مانده ست در زیر زبان شیرینی نامش که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را طریقش ، جلوه ی انا الیه الراجعون دارد بیا در اربعین او تماشا کن قیامت را نه تنها قبل رفتن زائرانش را ببخشاید که بخشیده به زوارش خدا حق شفاعت را شب جمعه، دعا با چشم غرق اشک می فهمد کنار کعبه ای شش گوشه معنای اجابت را به گرمی دشمنش را نیز در آغوش می گیرد نمی خواهد ببیند در نگاه حُر خجالت را به خاتم بخشی اش بر ساربان، حاتم حسد برده به جا آورده حتی با تنی بی سر سخاوت را سجودش گوشه ی گودال باعث شد که بگذارد خدا در تربت اعلای او شأن عبادت را نگویی روضه خوان از کاه دارد کوه می سازد ! بگو این داغ سنگین کاه سازد کوه طاقت را کنار قتلگاهش دردهایم شد فراموشم چنان زینب که برد از خاطرش درد اسارت را @hadithashk
واویلا کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت بگو چگونه؟ چرا ؟ کی شفاعتش کردی؟ که پاک شد به حصیری گناه پیرهنت به حشر تا که به دستان فاطمه برسد شده ست پیکر ما فرش راه پیرهنت سیاه لشکر اگر داشت دشمنت من نیز قسم به جُون تو هستم سیاه پیرهنت  محمد رضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم من یک کبوترم که تویی شهپرم حسین صد شکر در هوای غمت میپرم حسین اربابِ من تویی و به کس نیست مُرتَبط در آستان کوی تو گر نوکرم حسین بی شک بدون لطف تو من غرق میشدم ای کشتی نجات من و یاورم حسین لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین من هم ز داغ تو به خدا قول میدهم تا اینکه زنده ام بزنم بر سرم حسین آخر به جرم چه کفنت نیزه ها شدند؟ آقای خوب و از همه کس بهترم حسین باید که مثل پیکر تو زیر آفتاب بی غسل و بی کفن بشود پیکرم حسین هانی امیرفرجی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست بى کریمان بدتر است وبا کریمان بهتر است برنمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما قبر مادر پیش رو وعمر ما پشت سر است سوختن مزد من است از عشق مزدم را بده قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش میکنند خادم پایین مجلس از همه بالاتر است زیرپاى این و آن هروقت میافتم خوشم سنگ فرش این حرم بودن به از انگشتراست اجرت چشم مرا این گریه ام پرداخت کرد آب کوزه دستمزد زحمت کوزه گر است خاک باقیمانده پروانه را مهرش کنید بهترین خاکها در دین من خاکستر است اینکه من کارم شده گریه نبوده کار من کار کار بچه هاى دختر پیغمبر است حرف با ارباب دارم با رقیه میزنم چون شنیدم بیشتر بابا به حرف دختر است علی اکبر لطیفیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد شبانه روز دم از زلف یار باید زد هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد تمام نیروی خود را به کار باید زد تنی که خرج نشد را به گور باید برد سری که خرج نشد را به دار باید زد برای آنکه به ما غمزه ای نشان بدهی در سرای تو را چند بار باید زد؟ بنا نبود که عاشقی کنی محل ندهی ز کم محلی معشوق زار باید زد جبین شکستن ما التیام زخم دل است که سر به خاک تو بی اختیار باید زد برای مثل تویی آبشار باید شد ز گریه طعنه به ابر بهار باید زد ببند حلقه قلاده مرا به درت به پای عبد فرار ی حصار باید زد از این به بعد برای تو ناز خواهم کرد که گاه پیش تو زیر قرار باید زد سر مرا بستان و پر مرا برسان که سر بریده پر از این دیار باید زد مبند راه مرا با مژه که میمیرم که گفته بر روی ما ذالفقار باید زد من آخرش همه را میکشم به سوی حرم که عشق را سر هر کوچه جار باید زد مخواه ز آتشت آرام باشم ای تشنه به یاد حنجر خشکت هوار باید زد محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹