eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
161 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها دل مرده ی اسرار درم مادر گلها ای محور اصل همه ی عالم وآدم ای هاله ی احساس وکرم مادر گلها هم اسوه ی مهر و مدد و گوهر علمی هم سوره ی طاهای حرم مادر گلها علامه دهری و سراسر همه عدلی ای حامی و امدادگرم مادر گلها در معرکه گل کرده همی آه کلامی گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها ای ماه دل آرای علی در دم مرگم دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران @hadithashk
هدایت شده از حدیث اشک
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران @hadithashk
بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن کُشتی مرا از گریه‌ی بسیار بس کُن ای چند شب بیدار مانده آب رفتی ای چند شب گریانِ من اینبار بس کُن بس کُن کنارِ بسترم خیس است زهرا آتش نزن بر این تنِ تَب دار بس کُن رویت ندارد طاقتِ این اشکها را طاقت ندارد اینهمه آزار بس کُن   باید ببینی روزهایِ بعد از این را باید بمانی با غمی دشوار بس کُن باید بگویم روضه‌های بعد خود را باید بسوزی بعد از این دیدار بس کُن ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید با هیزم و با آتش و دیوار بس کُن   ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد ای کاش میگفتند با مسمار بس کُن در کوچه میاُفتی کَسی غیر از حسن نیست با گریه می‌گوید که در انظار بس کُن در کوچه میاُفتی و می‌گوید به قنفذ اُفتاد دستِ مادرم از کار بس کُن   دستت مغیره بشکند حالا که اُفتاد از چادرِ او پایِ خود بردار بس کُن بگذار یک جمله هم از گودال گویم خون گریه‌ات را کربلا بگذار بس کُن وقت هزار و نُهصد و پنجاه زخم است ای نیزه‌ی خونبار این اصرار بس کُن   این ناله‌هایِ دخترت پیشِ حرامی است با شمر می‌گوید نزن نشمار... بس کُن @hadithashk
برخیز از بستر بیا پیغمبری کن برخیز و زهرا را بجایت بستری کن برخیز از بستر که غم با ما نماند برخیز باباجان علی تنها نماند در بسترت اُفتادی و فریاد کردم بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم آهی کشیدم پیشِ تو جبریل اُفتاد نالیدم از حال تو میکائیل اُفتاد دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی خیلی برای محسنم مشتقاق بودی کمتر تقلا کن نیافتم در کنارت این چشم را وا کن نیافتم در کنارت جان حُسینت باز هم مهمان ما باش پیشِ علی در شهر سنگربان ما باش کمتر بخوان روضه حسینِ بی کفن را نگذاشتی بردارم از سینه حسن را ما گِرد تو گریان و دلشادند جمعی جمعی دو رو و  در پِیِ بادند جمعی جمعی منافق رأیِ مردم جمع کردند در خانه هیزم روی هیزم جمع کردند بابا وصیت کن به منزل‌های این شهر بعد تو ای وای از ارازل‌های این شهر بابا وصیت کن سفارش کن برایم از کوچه‌های تنگ خواهش کن برایم خیلی سفارش کُن به در بر چوب ، مسمار بابا سفارش کن مرا بر سنگِ دیوار تا مادری در پیش طفلانش نیافتد آتش به جانِ بیت‌الاحزانش نیافتد در را سفارش کن به رویم در نکوبند مسمار را  بر بارِ نیلوفر نکوبند از خانه تا مسجد نگردانند ما را بابا وصیت کن نسوزانند ما را @hadithashk
خدا می‌خواست از حیدر بگیرد امتحانش را چو زیر پای مردم دید بانوی جوانش را به بیتی حمله ور بودند آن هیزم به دوشان که تمام عمر‌ میخوردند از آن خانه نانش را خلافت را کسانی ادعا کردند کز اسلام فقط یک عمر دانستند اوقات اذانش را کسانی جانشینی پیمبر را طلب کردند که کشتند از رسول الله ثلث دودمانش را نباید فاطمه بین در و دیوار می‌افتاد چرا بیهوده می‌جوییم تاریخ و زمانش را صدایش را کسی تا آن زمان نشنیده بود اما شنیدند آن حرامی ها صدای استخوانش را دو عالم گر بسوزد نیز جبران نخواهد بود اگر سوزانده باشد شعله‌ی در گیسوانش را کسی در آن میان فریاد میزد بر سر زهرا که با دشنام وا کرده است از اول دهانش را غلامش با غلافش شاه بانو را کتک می‌زد خودش می‌بست دور دست مولا ریسمانش را چه شد محسن ؟ جواب پرسشم‌ را فضه میداند نمی‌یابیم از او نیز چون مادر نشانش را @hadithashk
رسم است اگر که رفت بزرگی از این جهان مردم دهند تسلیت بازماندگان بر داغدار ، گریه و احساس میبرند هر سو براش دسته گل یاس میبرند پس میزنند بهر غم نازدانه اش رخت سیاه بر در و دیوار خانه اش همسایه ها براش به این حکم مستحب می آورند نان و غذا با کمی رطب پیغمبر خدا که از این خانه رخت بست هیزم رسید و نار در خانه اش نشست آتش زدند خانه‌ی آن داغ دیده را مسمار سوخت سینه‌ی ماه خمیده را مادر به میخ خورد تنش ذبح شد پسر آه از غمی که زنده شود با غمی دگر دیوارشان سیاه شد اما به زیر دود زهرای لطمه خورده سر و روش شد کبود بردند دست بسته علی را کشان کشان محکم زدند فاطمه را با غلافشان همسایه اش نه دسته گلی برد نه طعام رفتند بچه هاش گرسنه به سمت شام مسمار قاتل پسر بوتراب شد همدرد داغ مادر محسن رباب شد صاحب عزای کربوبلا بنت بوتراب با اشک و ناله رفت سوی مجلس شراب @hadithhashk
خدا می‌خواست از حیدر بگیرد امتحانش را چو زیر پای مردم دید بانوی جوانش را به بیتی حمله ور بودند آن هیزم به دوشان که تمام عمر‌ میخوردند از آن خانه نانش را خلافت را کسانی ادعا کردند کز اسلام فقط یک عمر دانستند اوقات اذانش را کسانی جانشینی پیمبر را طلب کردند که کشتند از رسول الله ثلث دودمانش را نباید فاطمه بین در و دیوار می‌افتاد چرا بیهوده می‌جوییم تاریخ و زمانش را صدایش را کسی تا آن زمان نشنیده بود اما شنیدند آن حرامی ها صدای استخوانش را دو عالم گر بسوزد نیز جبران نخواهد بود اگر سوزانده باشد شعله‌ی در گیسوانش را کسی در آن میان فریاد میزد بر سر زهرا که با دشنام وا کرده است از اول دهانش را غلامش با غلافش شاه بانو را کتک می‌زد خودش می‌بست دور دست مولا ریسمانش را چه شد محسن ؟ جواب پرسشم‌ را فضه میداند نمی‌یابیم از او نیز چون مادر نشانش را @hadithashk