eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
80 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
وَاسْمَعْ دعایی وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
من شدم بی کس، شدم تنها بفریادم برس خسته ام از بازی دنیا بفریادم برس آمده شیطان زمین گیرم کند با لشکرش تا نیفتادم هنوز از پا بفریادم برس با گناهانم خودم قبر خودم را می کنم در سرازیری قبر اینجا بفریادم برس هیچ چیزی بدتر از شرمندگی پیش تو نیست یا بسوزانم همین جا یا بفریادم برس حق همیشه با تو بوده ؛ آنکه بد بوده منم زود حساب از من بکش اما بفریادم برس عاقبت یک روز یک جایی به دردت میخورم گرچه حالا من شدم رسوا بفریادم برس پیش زهرا آبرویم میرود کاری بکن روز محشر نه، همین حالا بفریادم برس هرشب جمعه فقط کارم به دست ساقی است جان من قربان این آقا بفریادم برس یا جوانی کردن من را همین امشب ببخش یا بحق اکبر لیلا بفریادم برس گفت: بابا من که گفتم اربا" اربا میشوی بر سر نعشت شده دعوا بفریادم برس می‌کشم زانو و میخندد به اشکم یک سپاه ای عصای پیری بابا بفریادم برس @hadithashk
از سیه بختیم، حُسن عاقبت بیرون بکِش دست من را هم بگیر از معصیت بیرون بکِش آمدم تا که مرا هم واله و حیران کنی آخرش هم تو خودت باید مرا درمان کنی از گرفتاری و دردم باخبر باشی خوشم از رگ گردن به من نزدیکتر باشی خوشم آنکه عصیان کرده جای گریه خندیده منم! آنکه از غفلت صدای مرگ نشنیده منم! آنکه پای بندهء رسوای خود مانده تویی آنکه در این نیمه شب اسم مرا خوانده تویی دست و پا گیرم، کمک کن، دست من را ول نکن آبرو ریزم ولی من را بخر، دل دل نکن هر زمان که از گناهانم گریزان می شوم دست بر دامان سلطان خراسان می شوم گرچه من بیچاره ام، بدتر که باشم بهتر است کهف بیمار نجف، ایوان طلای حیدر است خوش بحال مرتضی کهف امانش فاطمه است گرچه صدها درد دارد، هم زبانش فاطمه است مرتضی این آخری ها سر به زانو می گرفت چونکه زهرا بین بستر از علی رو می گرفت عکس اگر آتش گرفته، قاب میخواهد چکار مادر پهلو شکسته، خواب میخواهد چکار آرزوی مرگ او خون بر دل محراب کرد ذره ذره درد بازو پیکرش را آب کرد @hadithashk
سالها با تشنگی دور سراب ... نقشه هایم شد همه نقش بر آب می گریزم سوی تو از دست نفس باز، بیرونم بکش از منجلاب مستی عصیانم آرامم نکرد آمدم میخانه با حال خراب «ساقیا یکبار دشنامی بده گر سلامم را نمی گویی جواب»* چشم خشک و پُر گناهم تر شده آفتابِ وقت تطهیرم، بتاب! من همانم که کند بعد از خطا حضرت زهرات را مادر خطاب داشت چوبت به حسابم می رسید با علی جان شد حسابم بی حساب صورت آلوده ام را در نجف پاک کرده خاک پای بوتراب آخر سالی، دلم شش گوشه خواست کربلایم را بده، دارد ثواب «یا اِلهی لا تَرُدُّ حاجَتی» دارم از غیر حسینت اجتناب دختر ارباب، ارباب من است او که کرده نوکرش را انتخاب صد گره از کار من وا می کند با همان دستان بسته در طناب آنکه بالای مجالس می نشست مجلس اغیار رفته با رباب گرچه دید آزار از بوی غذا شد اذیت با سر و بوی شراب گفت بابا پرده دارِ کاخ، هم دیده ناموس حرم را بی نقاب * گر سلامم را نمی گویی علیک در جواب بنده دشنامی بگو «فیض کاشانی» @hadithashk
نشسته‌اند فقیران که نونوار شوند به حالشان نظری کن که برقرار شوند گرفته‌ای به بغل هر که را پشیمان شد خودت اجازه ندادی که شرمسار شوند من از شلوغی روز حساب می‌ترسم گناه‌هام مبادا که آشکار شوند اگر تو روی خوش از بنده‌ها بگردانی بدون شک همه بدبخت روزگار شوند عذاب اگر برسد بر سر گنهکاران نمی‌رسند که آماده فرار شوند حریف سرکشی نفس خود نخواهم شد تمام لشکر ابلیس هم مهار شوند گناهکارتر از من میان مردم نیست مرا ببخش بقیه امیدوار شوند اگر حلاوت عفو تو را کمی بچشند بعید نیست ملائک گناهکار شوند دعا کنیم برای زنان بدکاره به آبروی خدیجه درست کار شوند می‌آید آن شب عیدی که دشمنان علی مقابل همه عالم ذلیل و خوار شوند هزار شکر شدم مبتلای عشق حسین خدا کند همه مانند من دچار شوند به سوی عفو رود کشتی نجات حسین خبر دهید گنهکارها سوار شوند رباب! غصه نخور کودکت چنان بشود همه دخیل به این طفل شیرخوار شوند @hadithashk
نمی‌ماند همیشه روزگار ما به این منوال مبدل میکند اوضاع را ، به احسن الاحوال یقین دارم خدا ، بی واسطه ما را نگاه انداخت که رزق ما ز دستان خدیجه می‌رسد امسال @hadithashk
با همین آشفتگی، با درد، با حال بدم ... با شتاب و دلهره افطار کردم آمدم از خجالت داشتم می مُردم اما نیمه شب بین جمعیت نشستم، پیش تو زانو زدم دست خالی صید مروارید اشکم می کنم ساحل دریای من! امشب پُر از جزر و مدم من کسی جز تو ندارم، لطف کن ردّم نکن هرکسی را می شناسم از درش کرده ردم مهربان! چوبم بزن بلکه غرورم بشکند تا بخواهی ضربه خوردم از غرور بیحدم هرکسی حرمت شکست از من، تو ناراحت شدی گرچه من حرمت شکستم با گناه ممتدم یک ضمانت نامه دستم بوده که دعوت شدم تا ابد شرمنده ی الطاف شاه مشهدم نامه اعمال بد را پیش زهرا پاره کن تا نبخشی بر نمی دارم قدم را از قدم این لباس پادشاهی هم به درد من نخورد از گداهای نجف بودند جد اندر جدم هرکجایی که زمین خوردم بلندم کرده است با همین آقایی اش، او می برد تا مقصدم من بقربان غم زینب که گریان علی است گفت بابا جان نرو، تا من نخوانم اشهدم دختری دلواپس احوال بابایش شده حیدر این شب ها دگر دلتنگ زهرایش شده @hadithashk
باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته‌رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید ، از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @hadithashk
یا غافر الخطایا، با ما چکار داری با بنده ای فراری، اینجا قرار داری از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟ راهم اگر ندادی، تو اختیار داری یکسال رفته بودم، دنبال اشتباهم حالا رسیده ام با، پرونده ی سیاهم عمر و جوانی ام را، عصیان تباه کرده این گرگ ... یوسفم را، تنهای چاه کرده هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده آن عبد خودسرش را، خود سر به راه کرده گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز شرمنده ام کن امشب، شرمنده را بخر باز آنکه به شانه بار من را کشیده مهدی است درد نگفته ام را، او که شنیده مهدی است آن یار که به داد، عالم رسیده مهدی است در سینه ی فلسطین، نور امید مهدی است بوی وصالش امشب، قبل اذان می آید ما که امیدواریم، آقایمان می آید باید ز بس خرابیم، در قبرْ چال مان کرد ای کاش میشد امشب، فکری به حال مان کرد مولا رسید و رحمی، بر سن و سال مان کرد اسم علی که آمد، مادر حلال مان کرد این عبد بی لیاقت، با فاطمه طرف شد سجاده ی نمازش، خاکِ درِ نجف شد گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر تا صبح سجده دارم، بر خاک پای حیدر خاکم کنید بین، صحن و سرای حیدر شاید طلا شدم در، ایوان طلای حیدر بی او عبادت ما، در اصل ... معطلی بود هر روزه ای گرفتیم، کار خود علی بود طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد زحمت کشید و جایش، با سائلان غذا خورد در این بهار باید، بین نجف هوا خورد گریان شده کسی که، افطار ... کربلا خورد مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده هرشب سلام ما را، تا کربلا رسانده کشتی ما حسین و دریای ما حسین است دنیای ما حسین و عقبای ما حسین است امروز ما حسین و فردای ما حسین است دلدار ما حسین و لیلای ما حسین است زنجیر غم گرفتیم، آن را مدال کردیم با مرتضی و ارباب، تحویل سال کردیم هجران مرتضی نه، هجران دخترش بود چون شمعی آب میشد، پروانه دخترش بود حیدر به فکر روز، پایان دخترش بود فکر هجوم کوفه، بر جان دخترش بود زینب برای داغ، دلدار گریه می کرد بر غربت حسین و بازار گریه می کرد مثل امیر عالم، همدم نداشت زینب پیش حسین و عباس، که غم نداشت زینب در کوفه معجرش رفت، پرچم نداشت زینب دورش شلوغ بود و محرم نداشت زینب خاکستر سرش از، خاکستر حسین است خون سرش به محمل، خون سر حسین است @hasirhashk
اینجا نشسته‌ایم سرِ سفره‌ی وجود اینجا نشسته‌ایم کنارِ خدای جود پیچیده عطر و بوی عجیبی که بهتر است از بوی مُشک و عنبر و اسفند و بوی عود ایام روزه داری و ایام برکت است از سر رکود رفته به دل ها رسیده سود جمعیم خوب و بد، همه در محضر کریم آزُرده باد یارب از این جمع ما حسود پرونده‌ی سیاه مرا وا نکرده بست پرونده‌ی سیاهِ مرا داد دست رود برگشته‌ایم پیش نگاهش، چقدر دیر! حل کرده است مشکلمان را چقدر زود این گریه ارزش است، ولو با ادا اصول چه دست‌ها گرفته همین اشکِ وانمود آه از قیام او که به یکباره شد قعود آه از رکوع او که به یکباره شد سجود این تشنه بودن است، نه والله، تشنگی یعنی زبانِ او که چنان چوب خشک بود از تشنگی چقدر بگویم، نگاه او یک هاله‌ی سیاه گرفته شبیه دود @hadithashk
سرِ شب تا سحر یکریز با معشوق نجوا کن اگر پرسید عاشق بوده ای؟! با اشک حاشا کن بگو با یار غیر از اشک چیزی در بساطم نیست بگو احوال من را از دو چشمانم تماشا کن عتابم گر کنی جایی ندارم غیر آغوشت به رسمِ "هارِبٌ مِنْک إلِیْک" آغوشِ خود وا کن برایِ جرم فرزندش ، به قاضی رو زند مادر برایِ رو زدن پیش خدا هم رو به زهرا کن چو طفلی دور از دامان مادر ، سخت لجبازم ز مادر مهربان تر . . . با منِ نو پا مدارا کن پُر است این قبرها از عاشقان بی حرم مُرده حرم قسمت نبود آقا، مرا ما بینشان جا کن بسوزان هر طریقی باب میلت بود، خود دانی فقط خاکسترم را رو به سوی کربلا ، ها کن به هر کس که "شبِ جمعه" حرم میرفت می گفتم دل گمگشته ی من هم همان جا بود ، پیدا کن لبی که بیست شب مهمان خوانِ ربّنا بوده نوایِ ربّنایِ امشبش را واعلیّا کن صدا زد ابن ملجم را و از او انتظاری داشت بیا و زخمِ سی سالِ مرا امشب مداوا کن یتیمم، کاسه ی شیری به دست آورده ام، من را مقیمِ پشت درب خانه ی محزونِ مولا کن نوایِ پیرمرد کورِ ویرانه نشین این بود از امشب وحشت دنیای بی حیدر تماشا کن به گریه گفت زینب : یا نرو یا لااقل بابا ... خودت بسپار به کوفه که با زینب مدارا کن @hadithashk
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد با لباس پاره هم دارم بهای بهتری چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود راه این آلوده افتاده به دریای نجف خوب شد من را سپردی دست آقای نجف هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری موقع افطار، ما را کربلا هم می بری رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت @hadithashk