eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
162 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ولی الله دریای غرق عصیان، گوهر نیاز دارد این مرغ پرشکسته، به پر نیاز دارد جرم و خطای من را دیدی و باز گفتی حداقل به صدها، دفتر نیاز دارد شد غیبتی که کردم، منجر به غیبت تو رفتار زشت من به کیفر نیاز دارد محتاج خانه ی تو جز در زدن بلد نیست اینجا گدا به نان نه! به در نیاز دارد آقا شدی بگیری دستان خالیم را آقا وگر نه کِی به نوکر نیاز دارد این طفل گریه کن را، فوراً بخر ضررکن من را برای روضه مادر نیاز دارد جز آه، در بساطم چیزی ندارم اصلاً سینه همین گهر را محشر نیاز دارد حاجت زیاد دارم، اما مُهم حسین است نوکر همیشه حال مضطر نیاز دارد قاسم غم حسن را، احلی من العسل کرد با خویش گفت عمویم لشکر نیاز دارد جای زره کفن داشت، جای کلاه، عمامه هم شکل مجتبی شد، منبر نیاز دارد او را زدند اما، در تیررسْ حسن بود در زیر نعل تازه سنگر نیاز دارد او کاکل خودش را در دست دشمنش داد تا که نبیند عمه، معجر نیاز دارد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گفتم بیا حالا پشیمانم که گفتم ازبسکه یاد خواهرت زینب میفتم آقای من برگرد وقت روزدن نیست اینجا برای کشته های تو کفن نیست بازارشان رونق ندارد سال تا سال چوب حراجی میزنند اینجا به خلخال لشکر بیاور باخودت دختر نیاور جان علی! شش ماهه را دیگر نیاور آهن فروشان تا سحر بازند اینجا از شاخه هم سر نیزه میسازند اینجا اصلاً شما داری چه اصراری بیایی؟ مشک اضافه کاش برداری بیایی می تازد اینجا روی چشمت خواب، حتی اینجا طرفدارت نمانده آب، حتی گفتم حسین و خنجری از پشت خوردم یک مُشت، کوفی آمدند و مُشت خوردم تکیه به دیواری زدم که بر سرم ریخت از دار افتادم تمام پیکرم ریخت با تو سر دعوا و حرص مال دارند اینجا برای جنگشان گودال دارند در شهر پیچیده خبرهای زیادی پای تجارت رفته سرهای زیادی بد اخمی و زخم زبان ها را ندیدی کندی خنجرهای آن ها را ندیدی انگشتر پیغمبری را در بیاور جای عبا و پیرهن، معجر بیاور @hadithashk
آمد ارباب! سلامت سرش ان شاءالله حرز زهراست به دور و برش ان شاءالله کاروان از سفر حج به سلامت آمد بار ماتم نکشد هاجرش ان شاءالله می شود فاتح این قلعه خیبر، حیدر شبه پیغمبر، علی اکبرش ان شاءالله گرچه یک دست سپر دارد و یک دست علم مشک برداشته آب آورش ان شاءالله به کسی آرزویش را نسپرده است رباب تازه داماد شود اصغرش ان شاء الله این سه ساله نوهء محترم فاطمه است درد پهلو نکشد دخترش ان شاءالله خوانده بر گوش رقیه چقدر آیه حسین تا حراجی نرود زیورش ان شاءالله نخورد در حرمش سیلی محکم ز کسی نرسد دست کسی معجرش ان شاءالله فاطمه زیر گلوی پسرش بوسه زده تا نگردد پُرخون حنجرش ان شاءالله لحظه غارت اگر شد نرود پیرهنش جلوی چشم تر مادرش ...ان شاءالله ساربان گشته فقط نیمه شب اطراف حسین چشم بد دور ز انگشترش ان شاءالله سر خولی چقدر بر سرخورجین گرم است نرود کنج تنور آخرش ان شاءالله بین بازار اگر عمه نگهبان سر است می شود محمل او سنگرش ان شاءالله ختم بر خیر شود در وسط کوفه و شام با اراذل سفر خواهرش ان شاءالله @hadithashk
پریشانم مکن دلبر گیسو پریشانم! پریشانم مکن زیر حجم سنگباران، بوسه بارانم مکن چشم تارم خیمه زد بر گودی زیر گلوت در میان خیمه و گودال، حیرانم مکن غیرتی های حرم رفتند، تو ماندی فقط جان زهرا مادرت، درگیر بحرانم مکن از قفا دیدم ترا، پشت سرت خوردم زمین شمر خنجر می کشد، برگرد! ویرانم مکن من اسیر آن لباس پاره ام از صبح زود با لباس پاره همراه اسیرانم مکن معجرم را سفت بستم، پس تو دلواپس مباش از روی نی آمدن با خود، پشیمانم مکن رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سر ما زیر منّت حسن است هرچه داریم عنایت حسن است دست خالی خریده ما را هم دست ما برگ دعوت حسن است سفره هایی که پهن کرده حسین لقمه های ضیافت حسن است اشک توفیق حضرت زهراست گریه کردن محبت حسن است ما از انگور مرتضی مستیم نجف ما اجابت حسن است طوف شش گوشه بهتر از کعبه است قصد زائر، زیارت حسن است اربعین که قیامت شیعه است واقعاً که قیامت حسن است اینهمه شور و یا حسین حسین از سکوت و نجابت حسن است گرچه پرچم به روی قبرش نیست کربلا تحت رایت حسن است جگری پاره داشت در کوچه گوش پاره مصیبت حسن است @hadithashk
همیشه اربعین دارد نشانی از بهار تو خدایت خلقمان کرده برای روزگار تو به پیچ و تاب گیسوی پریشانت گره خوردم که باید سرنوشت من بچرخد بر مدار تو اگرچه پای داغت بر سر و صورت زدم اما فقط زهراست بین روضه هایت بیقرار تو لباس پادشاهی هم بپوشد خوار خواهد شد کسی که نیست در عالم گدای ریزه خوار تو ترا دشمن میان نیزه های تیز، گیر انداخت که دیگر ذوالجناح تو نمی آمد به کار تو همان وقتی که بر نیزه شکسته تکیه می دادی نشسته بوده شمر و خنجرش در انتظار تو لگد خوردی و پهلویت شکسته شد ته گودال زمینی که زمینت زد شکسته زیر بار تو حرامی تیر و شمشیر و عصا و سنگ و چوبت زد بمیرم لشکری پای پیاده شد سوار تو بجای آه و نفرین، دشمن خود را دعا کردی بجایش مُشت ها خورده دهان پر غبار تو شنیدم تشنه بودی آب را اسراف می کردند خجالت می کشم که آب می نوشم کنار تو به پیش چشم مادر که نگاهش مانده بر چشمت چگونه بسته بر نیزه سرت را نیزه دار تو بیاد خیمه گاهت بین موکب ها پریشانم بیاد غربت زینب ... زمان اضطرار تو @hadirhashk
سلطان سلام! غیر تو ارباب و شاه نیست هر کس گدایتان بشود بی پناه نیست روی سیاهه ها بنویس عاشقت شدم روی سیاه دارم و بختم سیاه نیست دلبر اگر که دل ببرد، دل چکاره است؟ عشق گناهکار به یارش گناه نیست عاشق شدی اسیری دل میکُشد ترا ... عاشق، اگر اسیر نشد روبراه نیست مستی که میخورد به لبش مِی، حلالِ او راهی که میخورد به حرم اشتباه نیست شمس الشموس! کوری دل را شفا بده خورشید من! نگاه تو کار نگاه نیست پیران دم ضریح تو فریاد می زنند عمری که رفته پای زیارت، تباه نیست محتاج خلق نیستم، آقای من علی است هرگز کسی شبیه پدر تکیه گاه نیست در حجره ی پدر، پسری زار می زند روی لب پر از ترکش، غیر آه نیست وقت عزاست! نوحه بخوان! فابک للحسین تشنه تر از حسین، میان سپاه نیست مادر رسید و گفت بقربان شکل تو این ماه خون گرفته، دگر شکل ماه نیست با دیدن قفای تو از خیر سر گذشت آن خنجری که ضربه زده، خیرخواه نیست @hadithashk
روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد! هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود... شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است... میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین! یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت... کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید @hadithashk
هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد مراشکسته در این خانه خنده های زنم کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم مدینه سبّ علی میکند مقابل من رفیق نان و نمک، طعنه می زند به حسن به آن دلی که شکسته است دست رد زده اند چهل نفر به غرور حسن لگد زده اند بگو که خوردم از این ها شکست سنگینی زده است مادر من را چه دست سنگینی میان کوچه زمین خورد گل؛ ز ریشه شکست همینکه ضربه بد خورد، بار شیشه شکست غریب ماندن بابایم از سرم افتاد دری که سوخت فقط روی مادرم افتاد دعای مادر خود را شنیدم ای مردم قنوت دست ورم کرده دیدم ای مردم به خانه، حوریه را دست بر کمر دیدم لباس پاره او را به میخ در دیدم شنیدم آیه الهکم التکاثر را ولی نشد بتکانم غبار چادر را چقدر غصه آن کوچه ها بی اندازه است هنوز خونِ روی گوشواره اش تازه است حسین و زینب و عباس را خبر بکنید نظر به تشت و به این پاره جگر بکنید اگرچه خون دل تازه روی این لب هست هزار شکر که عباس، پیش زینب هست اگرچه تیر، تنم را به چوب می دوزد چه خوب، معجر زینب دگر نمی سوزد به دست های پراز بوسه ام طنابی نیست کنار تشت من اینجا دگر شرابی نیست تمام درد حسن درد کربلاست حسین سرت مقابل زینب به نیزه هاست حسین @hadithashk
واویلا سامرا همسخنش می سوزد یوسفی پیرهنش می سوزد گاه با سر به زمین می افتد گاه از پا شدنش می سوزد حسن فاطمه مسموم شده بین بستر، بدنش می سوزد با لگد مادر او را کشتند از غم یاسمنش می سوزد همه از بی کسی اش گریانند او به یاد حسنش می سوزد همسر او عوض زخم زبان موقع سوختنش می سوزد پادگان رفت ولی حرمت داشت گرچه که با محنش می سوزد چون به تابوت و تنش تیر نخورد وسط روضه تنش می سوزد در امان بود در این شهر غریب او که دور از وطنش می سوزد با همان تشنگی اش گفت حسین ناله ی دل شکنش می سوزد حنجرش زخمی سرنیزه نشد دم آخر دهنش می سوزد سر پیراهن او دعوا نیست از کفن داشتنش می سوزد دور او یک زن بی معجر نیست می کشد آه و زنش می سوزد  رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باز اگر در زده این عبد، گرفتار شده به خودش آمده و دیده که سربار شده گرچه بیچاره ام و چهره ی من تکراری است راه من وا شده با توبه ی تکرار شده یار، فکر من و من فکر گناهم شب و روز در دل سوخته اش، غصه تلنبار شده نبریدم ز در خانه ی او جای دگر گرچه آلودگی ام مانع دیدار شده او کریم است که فکر نمکِ آش من است او بغل کرده گدا را که طلبکار شده آمده یوسف ما بر سر بازار، امروز می خرد آبروی هرکه دل آزار شده خوش بحالم که شدم پیر خرابات غمش خوش بحالم که دو تا چشم ترم، تار شده سامرا پرچم مشکی زده از داغ حسن به فدای گل نرگس که عزادار شده برسانید مرا پای پیاده به حرم به امامی که اسیر غم اشرار شده بنویسید حسن، مثل حسن مظلوم است این حسن نیز شهید دم افطار شده گرچه با زهر جفا هر دو حسن سوخته اند یک حسن سوخته ی کوچه و دیوار شده شاید این لحظه که تب کرده، تنش می سوزد ... آخرین روضه ی او روضه ی مسمار شده با لب تشنه زمین خورد، ولی گفت حسین ... از غم کرببلا کار دلم زار شده سینه ی محتضرت زیر لگد سنگین بود با کف پا چقدر با تو کلنجار شده سر بریدن ز تنت، حوصله ها را سر بُرد غصه ام آنهمه جان کندنِ دشوار شده هیچکس مثل تو تحقیر نشد پیش همه ای که بر غارت پیراهنت اصرار شده تو مصیبت زده ی اهل و عیالت شده ای ای که بد با زن و فرزند تو رفتار شده خواهرت دید سرت را روی سر نیزه و گفت: «تو کس و کار منی، شمر جلودار شده» @hadithashk
لاحول و لا قوه الاّی رسولان عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست خرجی گداهای حرم پای کریم است جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست در راه تقرب، دل ما سخت پسند است مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست او آمده تا فاطمه اش را بشناسند بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست پرونده ی ما خط به خطش صوم و صلات است سرمایه ی ما در صف محشر صلوات است عقباست سرا پرده ی دنیای پیمبر دنیاست پُر از جلوه ی عقبای پیمبر او درس نخوانده شده استاد ملائک جبریل شده واله ی املای پیمبر لاحول و لا قوه الاّی رسولان معنا ندهد جز وی و منهای پیمبر موسای شبان مانده چنان در کف طورش که بوسه نشانده به کف پای پیمبر طوبای درِ خانه ی زهرا قد رعناش ریحانه ی بابا شده زهرای پیمبر با دست علی نامه نوشته به سلاطین پس معجزه دیدند از امضای پیمبر این عقد اخوت شده خود، ریشه ی وحدت خوابیده علی وقت بلا جای پیمبر یکسو همه کفار و نبی سوی علی بود تیغ دو سرش، تیغ دو ابروی علی بود شد لشکر عامی تو هر یک نفر از ما ای کاش بگیری خبری مختصر از ما ای رحمت مطلق! تن ما را سر بازار ... بر، دار اطاعت کن و بردار سر از ما ما را سحری مثل اویس قرنی کن ارزانی تو! ... جان گران را بخر از ما سلمانی موهای تو افتاده به سلمان پس نیست در ایران تو آشفته تر از ما قرآن دلت سوخت و قرآن خدا نه! با سوختن آن شده دفع خطر از ما از لطف تو و فاطمه و جود حسینت عمریست خریدند محرم صفر از ما حیران تو بودیم دم گنبد خضراء از سمت نجف باز گرفتی خبر از ما رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده باید برسد اینهمه مخلوق به خالق نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم قربان فقیرت که شده صاحب منطق شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید دلباخته ی درس تو هستند خلائق یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود شد ج ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹