eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
161 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
هفت پشتم به سر سفره‌ی آلِ حسن است که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد هرکه در سینه‌ی او نقش جمال حسن است سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است عمر آن است که با یاد عزیزت برود عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم که گدا هرچه کند باز وبال حسن است* صاعقه بود جمل  تا به خود آمد اُفتاد بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است رزق ، اشک است  خلوص است  گذشت است  ولی هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است لحظه‌ی آخر خود روضه‌ی عاشورا خواند گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود همه گفتند که در دشت جلال حسن است شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد** پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است او غریب است غریب است غریب است غریب گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است * وبال :سربار ** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند. @hadithashk
سر ما زیر منّت حسن است هرچه داریم عنایت حسن است دست خالی خریده ما را هم دست ما برگ دعوت حسن است سفره هایی که پهن کرده حسین لقمه های ضیافت حسن است اشک توفیق حضرت زهراست گریه کردن محبت حسن است ما از انگور مرتضی مستیم نجف ما اجابت حسن است طوف شش گوشه بهتر از کعبه است قصد زائر، زیارت حسن است اربعین که قیامت شیعه است واقعاً که قیامت حسن است اینهمه شور و یا حسین حسین از سکوت و نجابت حسن است گرچه پرچم به روی قبرش نیست کربلا تحت رایت حسن است جگری پاره داشت در کوچه گوش پاره مصیبت حسن است @hadithashk
همینکه بغض، سر حنجره خراب شود خیال خاک تو در اشکِ دیده قاب شود اگر ز اشکِ غمت دل نمی شود آباد خدا کند که بپاشد ز هم‌،خراب شود حکایتی است حسن جان حدیث احسانت که پای خوان تو حاتم گدا حساب شود به شوق بوسه به دستت نشسته دُرّ و عقیق مگر یکی به نگاه تو انتخاب شود نمی رسد به بیان فضایلت عالم تمام صفحه تاریخ اگر کتاب شود صبا که بگذرد از تربت معطر تو مشام عالم امکان پر از گلاب شود به خاک پای گدایت دخیل می بندم مگر دعای دلِ خسته مستجاب شود پر از خجالت و عجزم، ولی سرم بالاست غریبه پیش غریب، آشنا خطاب شود روا نبود نباشیم و جای ما شمعی کنار تربت تو قطره قطره آب شود که گفته ابر، حریف چنین اَبَر نوری است که گفته آب بقا میشود سراب شود؟! اگر به نام تو نان میخورم یقین دارم که با تو برکت این سفره بی حساب شود جمل چکیده رزم تو بود و ثابت کرد که می‌شود شتری لقمه ی عقاب شود عجیب نیست دل سنگِ کوه، در سوگت گدازه برسر خود ریزد و مذاب شود اگر شراره کشد غربت تو در عالم تمام کون و مکان در غمت کباب شود قسم به قاسم و احلی مِن العسل گفتن که مرگ تلخ به نام تو شهد ناب شود به ذره گر نظری اِبن بوتراب کند به آسمان رود از شوق و آفتاب شود* @hadithashk
دردِ مرا نامِ تو تسکین ، حسن شاهِ برانگیخته تحسین، حسن هرچه نوشتند کتاب از کَرَم بوده درآن فصل نُخُستین، حسن تا بدهد شاخه ی زیتون ثمر زمزمه کرد آیه ی (والتین)، حسن هرکه دعایش به اجابت رسید خوانده براو زیر لب آمین، حسن تلخ و نفس گیر اگر زندگیست با تو دهانم شده شیرین، حسن آینه ی عالی اعلی شکست آیه حسن، روضه حسن، دین حسن حسن ختامی که‌مرا می کشد کشته ی یک‌صلح‌ دُروغین ، حسن @hadithashk
منم کبوتر جلدت؛ ببین پَرم خاکی‌ست ! هوای پَر زدنم در برابرم خاکی‌ست منم کبوترِ رویای گنبدت؛ اما ... دلی که از حرمت خانه می‌برم خاکی‌ست غبارِ روی مزارِ تو تاجِ نوکری است به پای قبر تو افتاده‌ام؛ سرم خاکی‌ست چه نذرها که برایت نکرده است، ولی ... هنوز سفره‌ی نذری مادرم خاکی‌ست برای غربتت آنقدر، شعر گفتم که ... شبیه صحنِ تو اوراقِ دفترم خاکی‌ست کریم هستی و بخشیده‌ای ضریحت را میان صحنِ حرم گنبدِ کَرم خاکی‌ست نوادگانِ خودت را ببین غریب بقیع ! کدام صحن، کدام آجرِ حرم خاکی‌ست ؟! @hadithashk
کریم اگر که تویی ما همه گدای توایم دوا اگر که تویی جمله ، مبتلای توایم تو در میان دل ما قدم زدی حتما که در پی دل و دنبال رد پای توایم به روی سینه ی ماها نوشته اند حسنی همه برای حسین اند و ما برای توایم دو ماه سینه زنِ شاه کربلا بودیم دو روز در همه ی سال در عزای توایم خودت به زندگی ما حسین بخشیدی همیشه و همه جا شامل عطای توایم دمی به سعی و صفای حسین مشغولیم دمی نشسته و آرام در منای توایم چقدر رنج کشیدی و باز دم نزدی چه غصه ها که تو دیدی و باز دم نزدی به جرم خوبی بی حد از آن جماعت پست... چقدر حرف شنیدی و باز دم نزدی به خنده های پر از درد ، درد امت را به جان خسته خریدی و باز دم نزدی جهان چشید از آقایی ات ولی آقا... تو طعمِ درد چشیدی و باز دم نزدی به مردمان مدینه سلام میکردی جواب هم نشنیدی و باز دم نزدی چقدر در وسط کوچه های دلتنگی به زخم کهنه رسیدی و باز دم نزدی نه اینکه زهر درآورده جان ز پیکر تو تو را زمین زده درد و عذاب مادر تو درست در وسط کوچه بود جان دادی که خورد دست کسی بر نقاب کوثر تو گرفت جان تو را لحظه ای که یک مادر به گریه چادر خود را کشید بر سر تو سه روز بعد پیمبر ، خبیث امت با لگد شکست درِ خانه را برابر تو خبر رسید به گوش تمام خلق الله صحابه ریخته بر خانه ی پیمبر تو خدا به کس ندهد اینچنین صحابی را غریب بوده در این شهر جد اطهر تو هنوز ناله ی زهرا به گوش میآید صدای زینب کبری به گوش میآید هنوز هم که هنوز است از دل خانه صدای غربت مولا به گوش میآید ز آستانه ی در ، ناله های محسن با صدای گریه ی بابا به گوش میآید صدای ضرب لگد های دومی دارد در آن شلوغی و دعوا به گوش میآید هزار و سیصد و اندی گذشته اما باز صدای هیزم از آنجا به گوش میآید مغیره داد کشید و دل حسن لرزید صدای نعره زدن ها به گوش میآید @hadithashk
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن کی ببیند این جهان مانند سردار جمل سرور آزادگان در بند سردار جمل ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند چون خدایش بر همه عالم محبت می کند مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند دل پریشان های این آقا پریشان نیستند گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد @hadithashk
سائلم سائل بابِ اَثَرَم تا که وَصلَم به حَسَن باثَمَرَم آبرو داده مرا از کَرَمَش که نباشد کَرَمَش من حَجَرَم چون رهایم کند آقای کَرَم بنده ای خِیره سَرَو در به دَرَم از دعای حسن است بندگیم که خدا داده مرا بال و پرم رزقَ هر دفعه حَسن گفتن من می کند اهل بکاء در سَحَرَم گوشِ من باز شد و می شنوَم ناله های جگرم وای جگرم @hadithashk
هفت پشتم به سر سفره‌ی آلِ حسن است که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد هرکه در سینه‌ی او نقش جمال حسن است سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است عمر آن است که با یاد عزیزت برود عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم که گدا هرچه کند باز وبال حسن است* صاعقه بود جمل  تا به خود آمد اُفتاد بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است رزق ، اشک است  خلوص است  گذشت است  ولی هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است لحظه‌ی آخر خود روضه‌ی عاشورا خواند گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود همه گفتند که در دشت جلال حسن است شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد** پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است او غریب است غریب است غریب است غریب گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است * وبال :سربار ** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند. @hadithashk
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده چوب حراج بر جگر خویشتن زده آتش شراره بر جگر یاسمن زده دریای غم به ساحل قلب حسن زده روز وشب آه می کشم و زار می زنم بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند میخواستم بلندشوم رو به را شوم تا زینبم نیامده از تشت پا شوم اما مجال نیست که از غم جداشوم چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم کم کم تمام اهل حرم جمع می‌شوند در سوی ناله های حسن شمع می‌شوند آه از نهاد می‌کشم و وای از دلم از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم دیندارهای شهر هم از بس که ساده‌اند مسجد که میروم به علی فحش می‌دهند خاموش گشته اخترم از هفت سالگی خاکستر است بر سرم از هفت سالگی لرزیده است پیکرم از هفت سالگی من رازدار مادرم از هفت سالگی در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم انگار باز فاطمه را خانه می‌برم دیدم عیال کفر و ستم می‌رسند و بعد هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد ابلیس‌ها به آتش در می‌دمند و بعد دیدم که با لگد به دری می‌زنند و بعد زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند با هر وسیله‌ای شده محسن کشی کنند سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و از چشم صاحب فدک اختر بریزد و خون از شیار گونه مادر بریزد و سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و با دست‌ها طلب بکنی راه چاره را از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد آمدحسین و از بغل من تکان نخورد آرام روی سینه گرفته سر مرا تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا تابوت من ز کینه خناس‌ها شکست در این مجادله دل عباس‌ها شکست وای از دمی که شیشه احساس ها شکست با تازیانه ها کمر یاس ها شکست زینب که سوی مجلس اغیار میرود عباس روی نیزه سرش آب @hadithashk
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن معرفت رنگ گرفته‌ است از عرفانِ حسن خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید قدرِ یک لحظه زمین‌گیر نخواهم گردید هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید تا خود حشر منم دست به دامان حسن عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود بنویسید مرا بی سر و سامان حسن رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی‌ ست پرچم یَشمیِ خوش‌ نقش و نگارم حسنی‌ ست نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی‌ ست بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است این شعارِ همه‌ی ما ، حسنی‌ها ، شده است: " تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن" خاک خشکیم که لب‌تشنه‌ی جامی بودیم کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم می نشستیم سر سفره ی احسان حسن من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم فقط از دوری معشوق خودم مینالم پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن روضه‌تر از غم آقای کریمان ،غم نیست وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست مادری‌تر ز حسن در همه ی عالم نیست تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن! آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است از مصیبات حسن ، خونِ خدا خون‌جگر است سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است گریه‌کُن‌های حسین‌اند پریشان حسن کوچه‌ای تنگ برای غم او بانی بود قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود داغ ناموس گرفته‌است گریبان حسن سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن @hadithashk
کوتاهْ دستی‌ام به بلندا نمی‌رسد فریاد می‌زنم، به تو امّا نمی‌رسد اسمِ تو را ملائکه آویز می‌کنند اسمت نکو ولی به مسمّیٰ نمی‌رسد دریا، ذلیلِ خاکِ قدم‌هات می‌شود این آب اگر که بر تو گوارا نمی‌رسد خوابیده‌ای به ابر‌ِ فلک‌ تو، نه تکّه چوب آسوده باش، تیر به آنجا نمی‌رسد... @hadithashk