واویلا
پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا
اینکه با پا پشت و رویت میکند
نیزه اش رادر گلویت میکند
بین مقتل کاربه دعوا کشید
هرکسی آمد تو را با پا کشید
کار به مُزد ذوی القربی کشید
نیزه دندان تو را از جا کشید
ذکرمی گویی و بی حد می زنند
این اراذل ضربه را بد می زنند
شمر دارد سرفرازی میکند
پشت زن ها یکه تازی می کند
درحرم گردن درازی میکند
باسرتو نیزه بازی می کند
یک طرف زن ها زغم مو میکشند
یک طرف اوباش النگو میکشند
حسین قربانچه
#اشعار_حسینیه_حدیث_اشک #حدیث_اشک #حسین_قربانچه #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
انقدر سخت شدجداسرتو
که بلند است آه مادر تو
پیش زن ها خجالتت دادند
پیرهن نیست روی پیکر تو
فکر میکردی آخرش باشمر
بشود هم مسیر خواهر تو؟
من نگفتم کجاست انگشتر!
که نگویی کجاست معجر تو!
حسین قربانچه
#حدیث_اشک #حسین_قربانچه #شعر_روضه #شعر_عاشورا_1403 #شعر_گودال_قتلگاه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده
چوب حراج بر جگر خویشتن زده
آتش شراره بر جگر یاسمن زده
دریای غم به ساحل قلب حسن زده
روز وشب آه می کشم و زار می زنم
بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند
میخواستم بلندشوم رو به را شوم
تا زینبم نیامده از تشت پا شوم
اما مجال نیست که از غم جداشوم
چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم
کم کم تمام اهل حرم جمع میشوند
در سوی ناله های حسن شمع میشوند
آه از نهاد میکشم و وای از دلم
از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم
غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم
محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم
دیندارهای شهر هم از بس که سادهاند
مسجد که میروم به علی فحش میدهند
خاموش گشته اخترم از هفت سالگی
خاکستر است بر سرم از هفت سالگی
لرزیده است پیکرم از هفت سالگی
من رازدار مادرم از هفت سالگی
در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم
انگار باز فاطمه را خانه میبرم
دیدم عیال کفر و ستم میرسند و بعد
هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد
ابلیسها به آتش در میدمند و بعد
دیدم که با لگد به دری میزنند و بعد
زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند
با هر وسیلهای شده محسن کشی کنند
سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و
از چشم صاحب فدک اختر بریزد و
خون از شیار گونه مادر بریزد و
سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و
با دستها طلب بکنی راه چاره را
از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را
خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد
خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد
نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد
آمدحسین و از بغل من تکان نخورد
آرام روی سینه گرفته سر مرا
تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا
تابوت من ز کینه خناسها شکست
در این مجادله دل عباسها شکست
وای از دمی که شیشه احساس ها شکست
با تازیانه ها کمر یاس ها شکست
زینب که سوی مجلس اغیار میرود
عباس روی نیزه سرش آب
#حسین_قربانچه
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
@hadithashk
عزیزم حسین(ع)
به نام خدای جهان آفرین
خداوند آب روان آفرین
عقیق آفرین ساربان افرین
دهان آفرین خیزران آفرین
ازین نامرتب سلام علیک!
مسیحای زینب سلام علیک!
اَ اَدخُل؟تو خواندی که دعوت شدم
حلالم کن اسباب زحمت شدم
زیارت شدی و زیارت شدم
مهیای ذکر مصیبت شدم
عجب روضه ای روضه خوانت منم
برای غمت سینه هم میزنم
چهل روزی است این زن قد کمان..
همان زن که عظمی ست بین زنان..
گرفتار شمر است با ساربان..
نگفتم نرو پیش زینب بمان!
چهل روز من بی تو بودم زینب
کبود کبود کبودم حسین
منی که میایم از آن راه دور..
شکسته وقار و شکسته غرور
به صد زحمت از مست های شرور
لباس تنت را گرفتم به زور
شرافت گرفته ست قرآن به تو!
نبینم بگویند عریان به تو!
عجب کربلایی عجب محشری
عجب اسبهایی عجب معبری
عجب بوریایی عجب پیکری
عجب حنجری و عجب خنجری
سرت بود سمت حرم کج حسین
تورا پشت و رو کرد با لج حسین
سرت را نخست از حرم غصب کرد
سپس بین خورجین یک اسب کرد
سپس برروی شاخه ای نصب کرد
سپس بابتش جایزه کسب کرد
دلم سوخت از شام تا بامداد
سر تو کجا تشت ابن زیاد؟!
چنان سخت بر من گذشت آن نبرد
تنم شد کبود و رخم بود زرد
شدم آخر عمر بازارگرد
درآن کوفه همسایه با من چه کرد
حسین چندتا زخم بد خورده ام
من از آشنایان لگد خورده ام
مرا غیر درد ومحن نیست که
مرا شام مثل وطن نیست که
مرا شمر زد دست من نیست که
به بازارشان جای زن نیست که
به فکرم نمیرفت آبم کنند
گرفتار بزم شرابم کنند
حسین قربانچه
پوریا هاشمی
#حدیث_اشک #حسین_قربانچه #سید_پوریا_هاشمی #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ
به رسم ادب و معرفت از همه دوستان و عزیزان شاعر که لطف کردن منت سر ما گذاشتن و اشعارشونو برای انتشار در اختیار مجموعه #حدیث_اشک قرار دادن تقدیر، تشکر و قدردانی میکنیم
🙏🙏🙏🙏
#احسان_صابریون
#بهمن_ترکمان
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#رضا_قربانی
#ابراهبم_لآلی
#امیر_علوی
#یاسین_قاسمی
#ایمان_دهقانیا
#طاها_ملکی
#حسن_لطفی
#حسن_کردی
#محمود_اسدی
#کرامت_نعمت_زاده
#جواد_قدوسی
#امیر_فرخنده
#محمد_نجاری
#وحید_عظیم_زاده
#احسان_نرگسی
#بردیا_محمدی
#سید_پوریا_هاشمی
#پوریا_باقری
#اسماعیل_روستایی
#محمد_کیخسروی
#محمد_جواد_مطیع_ها
#محمد_حسن_بیاتلو
#مهدی_شریف_زاده
#سجاد_شاکری
#وحید_قاسمیان
#ساسان_آقایی
#حامد_آقایی
#مرضیه_نعیم_امین
#مرضیه_عاطفی
#نفیسه_کریمی
#فاطمه_بلیوند
#علی_مطهری_فرد
#علی_اکبر_جمشیدی
#علی_بهرامی_نیا
#محسن_راحت_حق
#پدارم_اسکندری
#علی_رفیعی
#صادق_افخمی
#علیرضا_وفایی
#حامد_شیخ_پور
#روح_اله_اسماعیلی
#سراج_الدین_سرایانی
#امیر_عظیمی
#محسن_کاویانی
#محمد_حسن_جنتی
#سید_حسین_صمدی
#سید_جعفر_حیدری
#وحید_مصلحی
#یونس_وصالی
#احمد_ایرانی_نسب
#محمد_جواد_پرچمی
#میثم_مومنی_نژاد
#محمد_حسین_رحیمیان
#رًضا_قاسمی
#مجید_قاسمی
#علیرضا_خاکساری
#مهدی_رحیمی
#ناصر_دودانگه
#سید_محسن_حبیب_اله_پور
#جواد_کلهر
#موسی_علیمرادی
#روح_اله_پیدایی
#علی_اکبر_نازک_کار
#سعید_توفیقی
#علی_اکبر_نازک_کار
#ظهیر_مومنی
#رضا_رسول_زاده
#علی_حسنی
#احمد_علوی
#داریوش_جعفری
#رسول_عسگری
#محمد_قاسمی
#رضا_دین_پرور
#مجتبی_خرسندی
#وحید_قاسمی
#حسین_زارع_زاده
#هانی_خداداد
#فربد_افشاری
#محمد_جواد_شیرازی
#شهریار_سنجری
#ابراهیم_زمانی
#آرش_براری
#عماد_بهرامی
#حسین_قربانچه
#ارمان_صائمی
#محسن_صرامی
حضرت عشق
عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی
گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی
ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد
با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی
غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند؟
خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی
اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد
پای این دل بردن از سلمان، به `منّا” می روی
درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند
قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند...
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا(س)
گاهی یک حرف به دریایِ سخن می ارزد
آنچنان که لبِ بلبل به چمن می ارزد
گاهی اوقات میانِ ستم ِ فاصله ها
بردنِ نام ِ محمد به قرن می ارزد
پشتِ هر وصل ِ نِکو در به دری خوابیده
پس به امّید لقا، ترکِ وطن می ارزد
سر ِ سائیده به خاک کفِ پایِ زهراست…
…آن سری را که مَثَل گفته به تن می ارزد
در بهشتی که فقط میوه یِ فصلش سیب است
کیسه برداشتن و پرسه زدن می ارزد
راهِ دوری نَرَوَد فاطمه جان گاه گهی
یک دو تا قاچ از آن سیب به ما هم بدهی
سر به جز زیر ِ سرای تو وبال است وبال
نوکری جز به نگاه تو محال است محال
وقتی اعجاز کند خاکِ سر ِ چادر ِ تو
خاکِ پایِ تو شدن اوج کمال است کمال
سینه ات سینه یِ سینای رسول است و بر او
بوسه بر سینه ی تو طبق روال است روال
آتش ِ دوزخ اگر بر تو حرام است حرام
آتش ِ عشق تو بر شیعه حلال است حلال
بس که اوصاف تو پُر کرده همه دنیا را
این برای همه ی دَهر سؤال است سؤال
که تو رَبّی؟! ملکی؟! انسیه ای؟! حورایی؟!
تو رسولُ اللَهی یا حیدری یا زهرایی؟!
تو رسیدی و جهان آینه بندان شد و بعد
پَر ِ جبریل پُر از کوثر ِ قرآن شد و بعد
به خدیجه خبر ِ آمدنت را دادند
میزبانِ تو سر ِ خوانِ تو مهمان شد و بعد
مادر ِ عالم و آدم شدی و با قَدَمَت
شجره طیبه از میوه فراوان شد و بعد
پس از آنی که جهان مزرعه ی طوبا شد
نوه ی پنجم تو وارد ایران شد و بعد
شهر و آبادیِ ما عطر ِ خوش ِ یاس گرفت
شهر و آبادیِ ما یکسره سلمان شد و بعد
اینچنین مکتبِ ما مکتبِ ایمانی شد
قوم ِ ما جیره خور ِ شاهِ خراسانی شد
سر ِ سجاده نگاهِ تو قمر میسازد
اشک میریزی و چشم ِ تو گُهر میسازد
هر قنوتی که تو در نافله ها میگیری
از شبِ تار ِ علی صبح ِ ظفر میسازد
در دلِ خانه فقط نیمه نگاهت ، نفست
فضه یِ خادمه را معجزه گر میسازد
هرکجا دور ِ سر ِ شیعه بلا میگردد
گوشه یِ چادر ِ تو دفع ِ خطر میسازد
لذتِ پر زدنِ سویِ شما را دارد
به مَذاق ِ دلِ ما روضه اگر میسازد
مادری کردی و در روضه صدایم کردی
سر ِ سجاده نشستی و دعایم کردی
بی تو هیهات زمین میل ِ بهاری بکُنَد
یا که شمس و قمرش لیل و نهاری بکُنَد
روز ِ محشر همه را خاک نشین کرده خدا
تا فقط فاطمه اش ناقه سواری بکُنَد
به فُلانی و فُلانی و فُلان گفتی: نَه
تا علی از تو فقط خواستگاری بکُنَد
آنقَدَر خواسته ات را به کسی دَم نزدی
که علی مانده برایِ تو چه ...
#حسین_قربانچه #شعر_ولادت_ام_ابیها #شعر_ولادت_ام_الائمه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شمع محفل
شمع محفل اگر سراج شده..
سوخته هستی اش حراج شده
زیر پا بوده و به سر رفته
بند نعلین بوده تاج شده
مالیات فقیر از جگر است
خون دلهاست که خراج شده
مرض لا علاجمان اغلب..
با همین آب شور علاج شده
چند قرن است در قبیله ما..
سجده بر سمت قم رواج شده
کعبه گرچه نصیب مردم بود
قبله ما از ابتدا قم بود
مورم و در تمام اوقاتم
به کرامات قدسی ات ماتم
چند رکعت تورا صدا کردم
راضیم! راضی از عباداتم
سنگفرش حیاط صحن توام
به رضای تو هشت قیراتم
شور عشق تورا درآوردم
غرق شیرینی است افراطم
اینهمه آمدم به کوچه ی تو
میدهی وعده ی ملاقاتم؟
گرچه روحم گرفته روی گناه
فاطمه اشفعی لی عندالله
تو به زیر عبای موسایی
ربنا ربنای موسایی
گره خلق را تو وا کردی
دستگیری.. عصای موسایی..
خواهر بی نظیر سلطانی
کوثر بچه های موسایی
کوه طور شماست بیت النور
تو کلیم خدای موسایی
هم مسیحا برای عیسایی
هم تجلی برای موسایی
برگ غفران رسید و بیمه شدم
سائل حضرت کریمه شدم
باده ناب از خم است هنوز
رزق عشاق از قم است هنوز
نانخور سفره ی حریم توایم
در بهشت تو گندم است هنوز
نخ چادر نمازتان خانم!
باب حاجات مردم است هنوز!
تا ابد در طواف کوی توام
تازه این دور هشتم است هنوز
روبروی ضریح داد زدم..
حرم مادرت گم است هنوز
کهنه ام وصله پینه میخواهم
از قم تو مدینه میخواهم
هرکسی خاکسار این در شد
ناخودآگاه دیده اش تر شد
به طواف ضریح دختر رفت
داغدار عزای مادر شد
یاد آن لحظه ای که در میسوخت
میخ در روزی کبوتر شد
پای نامحرمان به خانه رسید
نوبت قتل صبر شوهر شد
فضه آمد کمک کند اما..
یاس خانه شکست پرپرشد...
سید پوریا هاشمی
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #سید_پوریا_هاشمی #شعر_ولادت_اخت_الرضا #شعر_ولادت_بنت_موسی_ابن_جعفر #شعر_ولادت_حضرت_معصومه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شمع حیات
شمع حیات از گوشههای بسترش رفت
لب تشنه بود و آب و تاب از حنجرش رفت
پشت سرش رقاصه ها کل میکشیدند
هر بار اشک از گوشه چشم ترش رفت
نفرین به ام الفضل با آن خندههایش
هر بار با طعنه کنار همسرش رفت
دیوار و در میدید و لعنت میفرستاد
بر آنکه با هیزم سراغ مادرش رفت
از چهار سو مشتی کنیز او را کشیدند
با هلهله با رقص جسم اطهرش رفت
از تیزی این پله صورت در امان نیست
با کشمکش تا بام خانه پیکرش رفت
گرچه سه روز افتاد زیر نور خورشید
اما کنار او کبوتر با پرش رفت
وای از غریبی که میان یک بیابان
غارت که شد انگشت با انگشترش رفت
بازار ،کوچه ،مجلس می ، شام ،کوفه
از هر مسیری نیز رد شد خواهرش رفت
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ابن_الرضا #شعر_شهادت_امام_نهم #شعر_شهادت_حضرت_جواد_الائمه #شهادت_امام_جواد
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین
خنده دشوار را بیمار می فهمد فقط
حال من را مرد دختردار می فهمد فقط
حنجرم در آتش خیمه پس از تو سوخته
حرف من را عمه از رفتار می فهمد فقط
چشم کم سو و زمین افتادنم را زیر پا
هرکسی که رفته در انظار می فهمد فقط
سختی کارمرا باآستین پاره ام
آنکسی که رد شد از بازار می فهمد فقط
طعنه ها و خنده های شمر و خولی یکطرف
زجر از حرف حساب، آزار می فهمد فقط
سینه تنگ مرا با مشت محکم خرد کرد
درد پهلوی مرا دیوار میفهمد فقط
زخم بازوی مرا شلاق و کعب نیزه ها
تاول پای مرا هم خار میفهمد فقط
لکنتم زیر سر آن سرخ موی مست بود
علتش را آن جنایتکار میفهمد فقط
آمدی باسر دوباره بوسه بارانم کنی
چشم تار من همین مقدار می فهمد فقط
حسین قربانچه
رضادین پرور
#حسین_قربانچه #رضادین_پرور #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده
چوب حراج بر جگر خویشتن زده
آتش شراره بر جگر یاسمن زده
دریای غم به ساحل قلب حسن زده
روز وشب آه می کشم و زار می زنم
بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند
میخواستم بلندشوم رو به را شوم
تا زینبم نیامده از تشت پا شوم
اما مجال نیست که از غم جداشوم
چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم
کم کم تمام اهل حرم جمع میشوند
در سوی ناله های حسن شمع میشوند
آه از نهاد میکشم و وای از دلم
از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم
غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم
محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم
دیندارهای شهر هم از بس که سادهاند
مسجد که میروم به علی فحش میدهند
خاموش گشته اخترم از هفت سالگی
خاکستر است بر سرم از هفت سالگی
لرزیده است پیکرم از هفت سالگی
من رازدار مادرم از هفت سالگی
در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم
انگار باز فاطمه را خانه میبرم
دیدم عیال کفر و ستم میرسند و بعد
هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد
ابلیسها به آتش در میدمند و بعد
دیدم که با لگد به دری میزنند و بعد
زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند
با هر وسیلهای شده محسن کشی کنند
سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و
از چشم صاحب فدک اختر بریزد و
خون از شیار گونه مادر بریزد و
سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و
با دستها طلب بکنی راه چاره را
از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را
خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد
خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد
نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد
آمدحسین و از بغل من تکان نخورد
آرام روی سینه گرفته سر مرا
تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا
تابوت من ز کینه خناسها شکست
در این مجادله دل عباسها شکست
وای از دمی که شیشه احساس ها شکست
با تازیانه ها کمر یاس ها شکست
زینب که سوی مجلس اغیار میرود
عباس روی نیزه سرش آب
#حسین_قربانچه
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#هفتم_صفر
@hadithashk