سالیانیست نشستیم کنار گذرش..
تا بیوفتد به سر ما کمی از خاک درش
پدرم باد به قربان همان بانویی..
که به اون نائبه الفاطمه گفته پدرش
چه خدایی که چنین زینب کبرایی ساخت
بگو احسنت بر آن خالق بر این هنرش
برو موسی جلوی خیمه زینب بنشین
صدو ده میوه ی توحید بگیر از شجرش
روح او روح حسین است دوتا نیست یکی ست
گره خورده به حسین امر قضا و قدرش
شاهبانوی عرب رو به بیابان کرده
کربلا ریخت به هم از جلوات خبرش
علی اکبر طرفی ساقی لشکر طرفی
طیب الله به شمس و قمر دور و برش
باد از محمل او رد نشده بی اذنش
نور خوشید نیوفتاده به این سو نظرش
شمر اصلا عددی نیست حریفش باشد
همه را خار کند آتش خشم جگرش
دختر فاطمه انگار خودش فاطمه است
ذره ای ترس ندارد ز بلا و خطرش
پوشیه بسته به صورت چه حجابی دارد
سایه ای نیست به جز سایه ی آقا به سرش
عاشق از هرچه به جز حضرت معشوق جداست
او نگاهش به حسین است نه حتی پسرش
چند روز دگر این آینه ی پوشیده
زخمی کینه ی کوفه ست همه بال و پرش
این سوی دشت زنی سیلی محکم بخورد
لشکر کوفه بخندند به سوی دگرش
زیورش را وسط شعله به غارت ببرند
وسط غائله با روسری شعله ورش..
یک نفر میزند اورا دوسه جا با شلاق
یک نفر اورا میزند اورا دوسه جا با سپرش
#ورودیه
#محرم_۱۴۰۴
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
درد دارم غصه دارم گریه دارم صبح و شام
جمله هایم نامرتب حرفهایم ناتمام
بی کسی،غربت،یتیمی،غصه بی معجری
از کدام این مصیبت هابگویم؟ از کدام؟
کاش مثل دختر مسلم همان عصر دهم..
کربلا میمردم و دیگر هرگزنمیرفتم به شام
برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
تار میبینم.. ولی پیدات کردم با مشام
محمل صدپرده ام را باد زیر پا گرفت
راز محجوبیّت من فاش شد بین عوام
دختری که در مدینه کوچه هم کم دیده بود
میرود بازارهای مختلف در ازدحام
گونه ی سرخم شبیه گونه ی تو بد شکست
آنقدر که سنگ خوردم بی هوا از روی بام
من که گوشم آشنای آیه های وحی بود
ناسزاهایی شنیدم که نگو جای سلام!
منکه هم معصوم هم معصوم زاده بوده ام
با سنان و شمر بودم همسفر جای امام
هرچه توهین بود شد اما به یمن خون من
میشود از بعد من توهین به دخترها حرام..
#حضرت_رقیه
#محرم_۱۴۰۴
#جواد_حیدری
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
مات ماندم ز شرح آیاتش
وقتی آیات میشود ماتش
وقت توصیف او به خاک بیوفت
سجده کن در تمام حالاتش
روز میمیرم از تب مشکش
گر نرفتم شبی به میقاتش
پیش ام البنین و فرزندش
دست بر سینه اند ساداتش
ذات من مایل است بر آنکه
نیست غیر از حسین در ذاتش
انبیای کرام ما هستند
اول کوچه ی کراماتش
همه هستند خاک نعلینش
از مراجع بگیر تا لاتش
اهل بیت عاشق ابالفضل اند
شاهد حرف من روایاتش
من مسلمان چشم او هستم
عشق مارا نخوان خرافاتش
وقت سختی بگو مدد عباس
و بریز آب بر روی آتش
کرمش را ببین که آمده است
ارمنی هم برای حاجاتش
وسط آب بود و تشنه ی آب
بی نظیر است این مراعاتش
علقمه پیش پای او پاشد
دستبوسش شدند ذراتش
دور او تا که بسته شد از تیر
باز شد سفره های خیراتش
تیر بوسید چشمهایش را
گرز آمد پی ملاقاتش
خوش قدو قامت بنی هاشم
مثل اکبر شده عبا لازم
#تاسوعا
#شعر_شهادت_حضرت_ابالفضل_العباس_ع
#محرم_۱۴۰۴
#سید_پوریا_هاشمی
@hadirhashk
انقلاب گریه دارد گریه هایش حکمت است
با همین رخت اسیری رهبر این نهضت است
دستبسته، بسته دست ظلم را بی واهمه
ناقه اش بی محمل است اما دراوج عزت است
زیر این شلاق ها مانند سروی استوار
گرچه مظلوم است اما باطنا پر قدرت است
بی ادب ها هرچه توهین میکنند او ساکت است
چون میان عرش اعلی با خدا هم صحبت است
یک تنه در کوچه های شام غوغا میکند
مثل ابراهیم زین العابدین یک امت است
خطبه اش طوفان شد و کاخ ستم را خاک کرد
اون زبانش ذولفقار است و کلامش ضربت است
عالمی در تحت امر زینب کبری ولی
زینب کبری خودش گوشش به امر حضرت است
پیش این عمامه کهنه که دیکر سوخته
زرق و برق شام و قصر حاکمش بی قیمت است
شوق دارد که بیاید اربعین تا کربلا
اربعین تا کربلا رفتن تمام نعمت است
کی شود تا که برایش یک حرم بر پا کنیم
زائری دیگر ندارد دور قبرش خلوت است
گریه باید کرد بر این روزگار بی وفا
با تمام این فضایل سهم آقا غربت است
عمه ها و خواهرانش در شلوغی مانده اند
زخم جانسوز ولی الله زخم غیرت است
مقتل وطشت وتنور ونیزه وشام خراب
این چه مهمانیست که شاه شهیدان دعوت است
#شعر_شهادت_امام_سجاد_ع
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
پنجاه و چندسال از مردم بریده بودم
در پشت پرده بودم خلوت گزیده بودم
هم صحبتم تو بودی همسایه ام ابالفضل
تفسیر آیه کردم قران شنیده بودم
امروز اول صبح مثل اسیر جنگی
به شهر سابق خود تنها رسیده بودم
هرکس که دید خندید بر راه رفتن من
دنبال دخترانت از بس دویده بودم
ترسیدم از شلوغی حق داشتم حسین جان
کوچه ندیده بودم! دعوا ندیده بودم!
از شمر طعنه خوردم از حرمله کشیده
بغضی شکسته بودم رنگی پریده بودم
از شرّ چشمهای سنگین آشنایان
بر صورتم نقابی از خون کشیده بودم
چادر برایم آورد خرما برایم آورد
آن دختری که روزی او را خریده بودم
دیدم سرت شکسته! دیدی سرم شکسته؟
دیدم به نیزه بودی! دیدی خمیده بودم؟
در قصر کوفه بت را با خطبه ام شکستم
مثل خلیل آنجا من برگزیده بودم
#مصائب_کوفه
#محرم_۱۴۰۴
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
مشغول التماسیم بهر دعای زینب.
در سجده نمازیم از ربنای زینب
رفتیم در قیامت گفتند اسم و شهرت؟!
گفتیم اسم نوکر! شهرت گدای زینب!
تربت مگر چه بوده جز خاک چادر او؟!
در کربلا نشستیم در کربلای زینب
سر را که زد به محمل موسی به سجده افتاد
آن چوب محملش بود چوب عصای زینب
در کاخِ دشمنش هم فرمانرواست زینب
کاخ یزید پس شد..دولتسرای زینب
گفتند زن سکوتش شایسته است اما..
زد گردن ستم را تیغ صدای زینب
آنجا اگر که صحراست اینجا دل حسین است
آنجا نبود جایش اینجاست جای زینب
این چند خط که گفتیم یک قطره آب دریاست
اینکارها نبوده چیزی برای زینب
هشتاد و چهار اسیر و هجده سر بریده
یا للعجب ز صبرش وای از بلای زینب
بانوی ما کتک خورد پیش سر برادر
باید فقط بمیریم از ماجرای زینب
#حضرت_زینب
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
وضوی اشک گرفتم تمام دوران را
مگر طواف کنم خانه کریمان را
حسن حسن به لبم آمده به این امید..
که بر دلم بگذارند نور ایمان را
سلام من به شریفه عقیق سرخ حسن
کریمه ای که ازاو دیده ایم احسان را
کرامتش نبوی نور عصمتش علوی
دخیل چادر او کرده اند عرفان را
بگو به هرچه گرفتار وقت وقت عطاست
شریفه پر بکند کیسه گدایان را
خدا گواه که هر حاجتی روا بشود
به او قسم بدهی گر خدای سبحان را
نوشته اند که با عمه اش اسیری رفت
گذشت پای برهنه همه بیابان را
نوشته اند که خیلی زدند بانو را
به حکم بغض حسن میزدند ایشان را
عذاب زخم زبان بیشتر ز شلاق است
چه حرفها که نگفتند این اسیران را
صبا برو به مدینه بگو به بابایش
که دخترت چه کند ناقه های عریان را
#محرم_۱۴۰۴
#حضرت_شریفه_خاتون_س
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
با لقمه نان ساده با آب گریه میکرد
بیدار گریه میگرد در خواب گریه میکرد
وقتی عبا میانداخت وقتی عمامه میبست
از ناله ی بندش محراب گریه میکرد
قلاب و صید میدید یاد رباب میکرد
حرف از سه شعبه میزد قلاب گریه میکرد
هنگام ذبح حیوان میزد به صورت خود
میگفت وای از شمر قصاب گریه میکرد
پیراهن حسین را بر نیزه تاب دادند
حرف لباس میشد بی تاب گریه میکرد
این خانه بی رقیه بدجور سوت وکور است
شب تا سحر به گنج نایاب گریه میکرد
از ازدحام بازار خیلی بدش می آمد
حرف کنیز میشد خوناب گریه میکرد
#شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد_ع
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جای نوحه و غزل بگو در عالمین حسین!
حسین حسین حسین حسین
حسین حسین حسین حسین
#سید_پوریا_هاشمی
@hadirhashk
بوی غم می آید
بوی غم می آید از شهر پیمبر بعد از این
میزند بر سینه اش الله اکبر بعد از این
ناله ی مسجد بلند و گریه مسجد بلند
چون به مسجد نیست احمد روی منبر بعد از این
فاطمه دارد کنار بسترش دق میکند
میچکد خونابه ی چشمان دختر بعد از این
شهر بی پیغمبر اصلا جای حیدر نیست که
نیست این دریای جوشان جای گوهر بعد از این
رفتن بابا ز خانه کار خود را میکند
میرود امنیت از این خانه دیگر بعد از این
نه سلامی.. نه علیکی.. نه نگاهش میکنند
کوچه کوچه میرود بی یار حیدر بعد از این
گرچه عزراییل زد آرام روی در ولی..
میزند نامحرمی محکم بر این در بعد از این
خانه ای که خشت خشتش آیه ی وحی خداست
بوی آتش دارد از این قوم کافر بعد از این
وای بر دست علی و چشم تارش بعد از این
وای بر پهلو و بر بازوی کوثر بعد از این
آن سری که بوسه گاه احمد مختار بود
میکشد سردرد از سیلی مکرر بعد از این
سید پوریا هاشمی
#دهه_آخر_صفر #سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در روایات آمده که نبی..
به تو فرمود بارها "بِاَبی"
پدر بندگان رب کریم!
تو چرا اینهمه شبیه ربی؟!
اوجب واجبات عشاقی
چه کسی گفته است مستحبی؟!
هم حسینی عزیز فاطمه ای..
و هم عیسی بن مریم وهبی
گاه اشکی و بین چشم منی
گاه یک السلام روی لبی
از خودت داده ای به جوْن نسب
بده از جوْن هم به ما نسبی
بچه بودیم و بین کوچه مان..
یک حسینیه ساختیم شبی
سقف آن بود چادر مادر
آجرش چند قوطی حلبی..
بهترین روزهایم آنجا بود
نه دروغی،نه کبر ،نه غضبی
کام من شد به خاک تو شیرین
تربت کربلا! مگر رطبی؟!
بعد اسمم بگو غلامِ حسین
بهتر از این لقب کجا لقبی؟!
شاید این گریه های آخرم است
بسته است عمر آدمی به تبی
دل من لک زده برای حرم
یک زیارت مرا نمیطلبی؟!
"تو"صدایت زدم حلالم کن
رسم عشاق نیست بی ادبی
بین گودال ماجرایی بود
تو پر از زخم و قاتلت عصبی
رفت در شانه نیزه ی جلویی
رفت در قلب نیزه ی عقبی
شمر چون حرص بیشتر میخورد
ضربه ها هی به پشت سر میخورد
#عزیزم_حسین_ع
#امام_حسین_ع
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk