eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
162 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یارب به سلاله ی... اباعبدالله بر اشک و به ناله ی... ابا عبدالله از کار فرج گره گشایی فرما... امشب به سه ساله ی...اباعبدالله @hadithashk
هر که راهش به سمتتان افتاد صحبتش بر سر زبان افتاد چون زهیری که عاشقت گشت و ... ز سرش شوق این جهان افتاد پا به پای تو عاشقی کرد و تا برایت نفس زنان افتاد اخرش هر که شد اسیر غمت از دلش حسرت جنان افتاد نوبت اشک و گریه و آه است صحبت خواهرت میان افتاد خواهرت لحظه وداع با تو ناگهان یاد آن زمان افتاد... ...خاطرت هست روز بلوا را مادرت پشت در چنان افتاد... ...که صدا زد خذینی یا فضه میوه از شاخه ناگهان افتاد... خواب دیدم ستاره بختم نیمه شب از اسمان افتاد آه از آن لحظه ایی که ازدستِ خواهر بی کَسَت عنان افتاد و تو رفتی به سوی گودال و رنگ رو از رخ زنان افتاد تا که از مرکبت زمین خوردی وقفه در کار این جهان افتاد وای بر من که روضه سنگین شد سرو کار تو با سنان افتاد اکبرت بین خون شناور شد بر دلت داغ آن جوان افتاد سر اصغر ز شدت تیری... که رها شد از آن کمان افتاد زیور آلات محرمان حرم عاقبت دست این و آن افتاد نوبت بردن لباست شد به لبت ذکر الامان افتاد هر که از غارت تو سهمی برد و عقیقت به ساربان افتاد دخترت را ندیده ایی از نی؟ به تنش رد تازیان افتاد سر پاکت میان جمعیت از روی نیزه ناگهان افتاد به فدای لبان خشکی که روی آن نقش خیزران افتاد خواهرت هر چه دید زیبا بود او خودش ما رایت الا بود @hadithashk
⁨ نسیم...خوش خبری کن ، از آن سرا چه خبر....؟؟ به گوشِ خسته دلان گو که کربلا چه خبر.....؟؟ آهای فطرسِ خوش بال و پر تو بعدِ سلام.... بگو به شاه که از حالِ قلب ما چه خبر....؟؟ از آن دلی که ندیده ز ما ربوده بپرس... ز قهرِ لیلی و دوریِ او ز ما....چه خبر....؟؟؟ نگاه کن که شده مرهم ، اشکِ ما به تنش....؟؟ به زیر خاک نظر کن...ز زخم ها چه خبر؟؟؟ کفن نبوده به جسمش دلم به شور افتاد.... ز تار و پودِ پر از خونِ بوریا چه خبر....؟؟؟ به هر غروبِ شب جمعه مادر آمده است.... بُنَیَّ ناله زده ...آه از آن صدا چه خبر.....؟؟؟ به کفر میکشد آخر دلِ من از عشقش.... به زیر قبه برو ٫ گو که از خدا چه خبر....؟؟ «ز حالِ صائب مسکین که خاک ره شده است... ترا که نیست نگاهی به زیر پا ، چه خبر...؟؟» @hadithashk
⁨ منو یادت میاد آقا هنوزم من همون بچم که دست توو دست بابام بین دسته راه میرفتم همون بچم که تا اسم ابالفضلو میاووردن توو فکرم با خیال صورتش تا ماه میرفتم منو یادت میاد آقا همونم که تووی تکیه برای گریه ی بابام برا تو گریه میکردم همون بچه که وقتی توو کوچه بازیم نمیدادن به دیوار حسینه همیشه تکیه میکردم... مگه یادم میره کنج ضریحت رو بغل کردم بغل حرمت داره من دیگه آغوشی نمیگیرم دعا کردم که از یادم بره اون لحظه ها اما نمیدونم چرا اصلا فراموشی نمیگیرم نمیدونم که تاوونه کدوم معصیته دوری مث ماهی که دور از آبه توو مشت بلا هستم به قدری نا امیدم از خودم که آرزوم اینه یکی دیگه ببینه توی خوابش کربلا هستم .من از تسبیح تربت تووی دستم خوب میفهمم گرفتی دستمو یک ذره از نورت به دستم هست میدونم دارم آقایی که از وقتی بودم بوده میدونم دارم اربابی که تا وقتی که باشم هست تو که توو مقتل پر تیغ و پر خون یاد ما بودی مگه یادت میره مارو میون سختیا آقا فقط تا عمرمون مونده ازت یک خواهشی داریم فقط یک کربلا آقا...‌ فقط یک کربلا آقا...‌ @hadithashk
آنچه میخواستم ؛ امام حسین قسم راستم امام حسین... در دو چشمم ز روضه ات آقا اشک آراستم امام حسین تو کریمی...همیشه ساخته ای با کم و کاستم امام حسین هر کسی رفت در پی چیزی من "تو" را خواستم...امام حسین و قسم خورده ام "سگت" باشم قسم راستم ؛ امام حسین @hadithashk
میشود ملحق حسین آنکه سائل روضه های زهرا شد شب جمعه کنار گودالش باب مقتل به روی من وا شد «جلس الشمر» خواهرش میدید «و علی صدرِ» مادرش افتاد دست تا رفت بین موی حسین طرف خیمه دخترش افتاد سر اورا که شمر کرد جدا بدنش مثل بید میلرزید گفت اورا که ذبح میکردم به گمانم که مادرش میدید می‌شنیدم که گفت: ای پسرم! تشنه و گشنه سر بریده تورا زیر دشنه که رفت جان تو پس... اسب بر پیکرت دویده چرا؟ زینب‌ش داد می زد: ای ملعون! دست نحست ز گیسویش بردار او امام است احترامش کن پای خود را ز سینه‌اش بردار پیرهن پاره ی تو را ‌می‌برد که غرور تو را محک بزند از بنی مِلْحْ لشکری آمد تا به زخم تنت نمک بزند دوره کردن حسین را و زدند فرقةٌ بالسیوف بر بدنش پیرمردانِ بی‌‌حیا با هم با عصا می‌زدند بر دهنش @hadithashk
گفتیم حسین و پلک ما نم برداشت با نام تو آسمان دل غم برداشت بیش از همه حسرت بخورد در محشر آنکس که ز دریای غمت کم برداشت @hadithashk
کعبه‌ی عشق، حریم پسر شیر خداست شب جمعه‌ست‌و دل ما به سوی کرب‌وبلاست مادری با قدخم سوی حرم می‌آید ذکر لبهاش بوَد وای حسینم تنهاست یا بُنیّ ته گودال تو را بد کشتند دیده‌ام تا ابدالدّهر برایت دریاست یاد آنروز که دنبال سرت می گشتم چه سری که رَد سر نیزه به حلقت پیداست پیرهن دوخته بودم که نمانی عریان پسر بی کفنم، پیرُهنِ کهنه کجاست جای شمشیرو سِنان جای خودش، می‌بینم به روی پیکر درهم شده‌ات جای عصاست هر که با هرچه به کف داشت به جسمت می‌زد کفِ گودال، تن پاکِ تو ارباً ارباست آه مادر تو دعا کن که بیاید مهدی تا نیاید پسرت، دربدری قسمت ماست @hadithashk
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال مرا این گریه ها بهتر بسازد اسم تو طبع خشک من را تر بسازد ویرانه ای هستم که مشرف بر بهشتم این روضه رفتن ها مرا آخر بسازد وقتی که نشنفت اسم ارباب خودش را آن گوش را باید خدایم کر بسازد یک عمر زحمت می‌کشد بابای خوبم تنها برای اینکه یک نوکر بسازد من را نجاتم دادی از مرداب دنیا عشق تو از سنگ دلم گوهر بسازد فطرس گمان پر زدن را هم نمیکرد تا از پر قنداق تو شهپر بسازد با گریه بر تو بوالبشر را توبه دادند ذکر حسین اینگونه پیغمبر بسازد هر کس که با تو دوست شد اهل نجات است ارباب ما از دیو هم دلبر بسازد با پا تو را چرخاند و زیر لب به من گفت باید که با کندی این خنجر بسازد خورشید را گفتم به اینجا کم بتابد این چند روزه با تن بی سر بسازد @hadithashk
وقت وداع بود وقت وداع بود و شروع غمِ حرم رفتی کنار زینب و گفتی که خواهرم: دیدم در این میانه من امروز هی فراق هی زخم روی زخم و فقط داغ پُشتِ داغ شد هر یکی پس از دگری بر غَمَم گواه آه از تمام حادثه ها ، آه ثُمَّ آه آه از غمی که تازه شود با غمی دگر جز همدلی نباشدمان مرهمی دگر هنگامِ رزمِ توست خودت یک قیام باش من می روم مراقبِ اهل خیام باش زینب به اشک بدرقه ات کرد و آه شد رفتی سپس تمام جهان قتلگاه شد آری تَرک تَرک لبِ تو حرفِ تازه داشت گویا دهانِ کوه شکوهِ گدازه داشت از فَرطِ تشنگی همه جا بود غرقِ دود چشمانِ خیسِ تو نگران سوی خیمه بود ای تکیه گاهِ عالم امکان ، در آن میان بر نیزه ای شکسته زدی تکیه نیمه جان گودالِ تنگ بود و نفس های آخَرَت زد هرکه هرچه داشت در آن دَم به پیکرت خنجر کشید و ذبحِ تو را بود در کمین پایین ز اسب آمد و بالا زد آستین با چکمه بر دهانِ تو گل های تازه کاشت قرآن ورق ورق شد و شیرازه ای نداشت بر سینه ات نشست و سَرِ صبر و حوصله مابین “حا “ و “سین” تو انداخت فاصله این کارِ شمر خواهرتان را مریض کرد با جامه ی تو خنجرِ خود را تمیز کرد شد ناله ای ز علقمه در کُلِ دشت پخش عباسم و نشد که بمانم مرا ببخش قلبِ مرا شکست و قرار از دلم ربود نعلی که تازه بود و لباسی که کهنه بود تا جانماز را بکشانند آب ها بستند بر تو آب ، مقدس مآب ها جانم فدای بی کَسی ات که به اسم دین از تو حسین تر شده بودند مشرکین بر نینوای تو سُمِ مَرکب نواختند گفتند کافری و به جسم تو تاختند گفتند از حسین زمین پاکِ پاک شد جسمِ تو خاک بر دهنم خاکِ خاک شد بَس خاکِ کربلای تو دریای غربت است سوغاتِ آن دیار کفن نیست تربت است در زیرِ آفتاب تَنت سایه بان نداشت آن جسمِ پاره پاره دگر استخوان نداشت پیداست قصّه از رخ آشفته ی رُباب بعد از حسین خانه ی شادی شود خراب رد می شُد از کنار تو با گریه کاروان زینب به ناله گفت عزیزم حسین جان چون چاره نیست می‌روَم و می‌گُذارمت ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمَت از این بلا نبود بلایی شدیدتر زینب همان دقیقه شد از تو شهیدتر در وصفِ عصرِ روزِ دهم مانده عالمی تنها کشیده فرشچیان از یَمی نَمی پیراهنَت مباد ردایِ حَریص ها جسمت مباد مطلبِ عریان نویس ها هنگامِ روضه های تو ما هیچ ما نگاه آه از تمام دلهره ها ، ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در روایات آمده که نبی.. به تو فرمود بارها "بِاَبی" پدر بندگان رب کریم! تو چرا اینهمه شبیه ربی؟! اوجب واجبات عشاقی چه کسی گفته است‌ مستحبی؟! هم حسینی عزیز فاطمه ای.. و هم عیسی بن‌ مریم وهبی گاه اشکی و بین چشم منی گاه یک السلام‌ روی لبی از خودت داده ای به جوْن نسب بده از جوْن هم به ما نسبی بچه بودیم و بین کوچه مان.. یک حسینیه ساختیم شبی سقف آن‌ بود‌ چادر مادر آجرش چند قوطی حلبی.. بهترین روزهایم آنجا بود نه دروغی،نه کبر ،نه غضبی کام من شد به خاک تو شیرین تربت کربلا! مگر رطبی؟! بعد اسمم بگو غلامِ حسین بهتر از این لقب کجا لقبی؟! شاید این گریه های آخرم است بسته است عمر آدمی به تبی دل من لک‌ زده برای حرم یک زیارت مرا نمی‌طلبی؟! "تو"صدایت زدم حلالم کن رسم عشاق نیست بی ادبی بین گودال ماجرایی بود تو‌ پر از زخم و قاتلت عصبی رفت در شانه نیزه ی جلویی رفت در قلب نیزه ی عقبی شمر چون حرص بیشتر میخورد ضربه ها هی به پشت سر میخورد @hadithashk
نسیم خوش خبر از بوی پیروهن چه خبر ز پیکری که زمین مانده بی کفن چه خبر ببر سلام مرا از خرابه تا گودال خبر بیار برایم از آن تن پامال بگو برایم از آن قتله گاه خون آلود تن عزیز رقیه هنوز تنها بود؟ برو بجای رقیه ببوس بابا را بگو که بی تو رقیه نخواست دنیا را هزار و نهصد و پنجاه زخم را یکبار اگر که نیست برای تو زحمتی بشمار بگو که خواب ندیدم بگو که رویا نیست بگو که روی تنش جای نعل پیدا نیست بگو که نیزه شکسته نبود دور و برش و نیزه ای که سنان زد نخورده بر کمرش ز ساربان و عقیق پدر خبر داری؟ یکی نبود بگوید مگر طلبکاری ذبیح تشنه من را بگو که آبش داد نگو که با لبهء خنجری عذابش داد بگو که مردم ده بوریا نیاوردند تن شهید مرا هم بگو کفن کردند @hadithashk