دیوانه می شویم که زنجیرمان کنی
تکرار می شویم که تکثیرمان کنی
تو آمدی که بر سر این سفره کرم
با لقمه های حضرتیت سیرمان کنی
از کودکی کبوتر صحنت شدیم که
زیر عبای محترمت پیرمان کنی
ما آیه های پنجره فولاد می شویم
تا با زبان معجزه تفسیرمان کنی
از زعفران گنبد خود داده ای به ما
میخواستی دوباره نمک گیرمان کنی
رسم تو نیست خواهش ما نبینی و
از خانه ات برانی و تحقیرمان کنی
آقا تو را به جان جوادت چه می شود؟
یک کربلا اضافه به تقدیرمان کنی
#محمد_نجاری
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#دهه_آخر_صفر
@hadithashk
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین
اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین
ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین
ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین
اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن
کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل
ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل
عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند
روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند
پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی
هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی
بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی
سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می کند
مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند
مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند
دل پریشان های این آقا پریشان نیستند
گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند
اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین
میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین
سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن
سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن
ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری
در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری
بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش
خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش
وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش
گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین
وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین
آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت
خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت
کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت
قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت
وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند
که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند
ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن
من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن
کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن
بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن
ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد
#شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی_ع
#دهه_آخر_صفر
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
کعبه ی عشق در خراسانی
حجِ امثالِ ما فقیرانی
در حرم نیست حرفِ غم هرگز
نیست قانع گدا به کم هرگز
نشدم گر چه محتشم هرگز
دستِ خالی نرفته ام هرگز
در حرم باز بِرکه دریا شد
مرد معلول بی عصا پا شد
چشم آن کور، سیرِ دیدن شد
به جمالِ ضریح روشن شد
وصلِ مجنون، نصیبِ لیلا شد
گره از بخت بسته ای وا شد
در حرم حالِ بهتری دارم
ذوق و شوقِ کبوتری دارم
دلِ از دست داده ای دارم
گریه ی بی اراده ای دارم
مثلِ آن پیرمردِ سلمانی
حاجتم را خودت که می دانی
من سرِ آن قرار منتظرم
لحظه ی احتضار منتظرم
وقت دفنم، کنارِ قبرم باش
ماه شبهایِ تارِ قبرم باش
از سئوالِ به جبر می ترسم
از سیاهیِ قبر می ترسم
توشه از اشک دست و پا کردم
رویِ قولت حساب وا کردم
آسمان را سرم خراب نکن
چون طبیبان مرا جواب نکن
روزگاری سیاه دارم من
سرطانِ گناه دارم من
بی پناهم، مرا پناه بده
زیرِ ایوان طلا پناه بده
زائرت خرجِ راه می خواهد
صِلِه از دستِ شاه می خواهد
حضرت شاه ! التفات کنید
گوشه چشمی به کائنات کنید
قلم فضل بر دوات زنید
به نگاهم نم فرات زنید
بنویسید کربلایِ مرا
بهترین نسخه ی شفایِ مرا
منم آن خشکسال، دریا تو
رزقِ اشک محرمم با تو
#دهه_آخر_صفر
#وحید_قاسمی
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
@hadithashk
وقتی که غرق آه و محن می شویم ما
یعنی که بی قرارِ دو تن می شویم ما
بعد از چهلُمِ پسر فاطمه حسین
آماده ی عزای حسن می شویم ما
گاهی به یادِ کرببلا سینه می زنیم
گاهی مدینه ایِ علَن می شویم ما
هم گریه بَهرِ کُشته ی دور از وطن کنیم
هم مونس غریبِ وطن می شویم ما
یک بی حرم، وَ دیگری هم بی کفن بُوَد
بر اين دوتن اُویس قرن می شویم ما
جایی که شأن این دو عبای یمانی است
پس طالب عبای یمن می شویم ما
ارباب ما حسین و، جهاندار ما حسن
در مدح این دو گرم سُخَن می شویم ما
در روضه ها همیشه به دنبال نکته ایم
بی تابِ سَم و تیر و کفن می شویم ما
خورده کشیده پیش حسن، مادر حسین
هم ناله ی نوایِ مَزَن می شویم ما
می آید عاقبت کسی از نسل این دو که
با دیدنش رها زِ بدن می شویم ما
#امام_حسن_ع
#دهه_آخر_صفر
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
@hadithashk
رحمةُ لِلعالمین
ای مقتدایِ مرتضی و حضرتِ زهرا
باید چگونه گفت از تو سید بطحاء؟
صحرا شده مجنونِ تو، دلداداهات دریا
بالاتر از تو نیست اصلا در همه دنیا
تو رحمةُ لِلعالمینی یا رسول الله
تو مایهیِ فخرِ زمینی یا رسول الله
در مهربانی، مهربانِ مهربانهایی
تنها نه اینجا تو امامِ آسِمانهایی
در مبحث اخلاق هم نُقلِ دهانهایی
تو ماوَرای فکر و توصیف و بیانهایی
پیغمبرِ دلها و آقای قلوبی تو
یا با زبانِ خود بگویم که: چه خوبی تو
سلمان، ابوذر، حمزه و عمار اصحابَت
پیغمبران همواره مست بادهی نابَت
تنها نه عرش و فرش، لاهوت است بیتابَت
عالم فدایِ جانمازِ بینِ محرابَت
بردی قرار از قلب عالم یا اباالزهرا
تو آمدی تا که بگویی از علی تنها
گفتی به مردم بارها راه سعادت را
راهِ نجات و راهِ پیروزیِ امت را
گفتی نمیبیند بلاهایِ قیامت را
هرکس اطاعت میکند قرآن و عترت را
اما چه شد با عترتت؟ جز ناجوانمردی
رفتی، چه ها کردند جایِ عرضِ هم دردی
سربسته میگویم که بعد از تو جگر خون شد
بی احترامی به علی در حکمِ قانون شد
زهرای مرضیه پریشان حال و محزون شد
چه ظلمهایی که به این مظلومه خاتون شد
تنها زمین نه در غمش عرش خدا میسوخت
زهرا در آتش مانده بود و مرتضی میسوخت
علی گلچین پور
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #علی_گلچین_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه
خورشید بستری شده و در برابرش
مهتاب آمدهست کنارش دو اخترش
آن دلربا نسیم که رد شد ز کوی عشق
جانها فدای بغض نفسهای آخرش
هم دخترش نداشت توان فراق را
هم او نداشت طاقت هجران دخترش
با زهر غربت احمد مکی شهید شد
بین صحابه ای که نبودند یاورش
گفتند صادق است ولی در وصیتش
آه از وصیتش که نکردند باورش
آنها که ظاهرا دم از اسلام میزدند
بستند تهمت هذیان بر پیمبرش
گفتند باغبان که از این باغ پا کشید
آتش میاوریم به دامان نوبرش
دور و برش تمام ملائک گریستند
وقتی سپرد فاطمهاش را به حیدرش
کشتی مصطفی که به پهلوی خود نشست
لولای در نشست به پهلوی دخترش
میسوخت در ملائکه بر سینه میزدند
حوریه هم گرفت نوک میخ بر پرش
در بین آن غلاف به دستان کسی بلند
با خنده گفت علی به زمین خورد آخرش
وحید عظیم پور
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رفتی و آب شدنم رو ندیدی
رفتی و آب شدنم رو ندیدی
بابا بی تاب شدنم رو ندیدی
چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد
شبا بی خواب شدنم روندیدی
توی بستر یه طوری زمین گیرم
دعام این شده که زودتر بمیرم
دو قدم می رمو می خورم زمین
اگه دستمو به دیوار نگیرم
بس که پیر شدم میون غصه ها
که نمیشناسیم دیگه حتی بابا
نفسام خوب دیگه بالا نمیاد
از همون سیلی که خوردم بی هوا
طاقت گریمو مردم ندارن
حرفی جز شکایت این قوم ندارن
یه طوری خونمونو آتیش زدن
دیگه توی خونه هیزم ندارن
یادته دست منو می بوسیدی
از سینم بوی بهتشتو میشنیدی
جای بوسه ها تو دشمنت شکست
بابا خوب شد نبودی و ندیدی
پشت در هیچکی به دادم نرسید
شعله آتیش تو چادرم پیچید
اومدم تو شعله ها صدات کنم
میخ در رسید نفسهامو برید
شعله ها راه نفسهامو که بست
یه دفه دردی به پهلوهام نشست
بی حیایی زد و عمدا شیشه ی
عمر محسنم رو پشت در شکست
موسی علیمرادی
#دهه_آخر_صفر #شعر_روضه_حضرت_زهرا_س #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #موسی_علیمرادی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مهربان
شَصت و سه سال زندگی ات، مهربان گذشت
با کیسه های وَصله ایِ آب و نان گذشت
شَصت و سه سال زندگی ات بین کوچه ها
در بنده یِ خدا شدن این و آن گذشت
گاهی میان دورترین خانه یِ زمین
گاهی میان دورترین آسمان گذشت
گاهی کنارِ سفره یِ بیوه زنان شهر
گاهی کنارِ خاطره یِ کودکان گذشت
وقتِ نزول، حضرتِ خاکی نشین شدی
وقت صعود ردّ تو از بی کران گذشت
آن روزها که شعب ابی طالبی شدی
ایام درد بود ولی همچنان گذشت
ای آن که زندگی تو خرج نجات شد
ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت
برگرد رنج و درد بشر را نگاه کن
این زندگیِ سرد بشر را نگاه کن
یک عده ای به عشق تو دور از وطن شدند
یک عده ای ندیده اویس قرن شدند
از خانواده اَم همه عَبدُاللَهِ شما
از خانواده ات همه آقای من شدند
تو پیر خانواده بزرگ قبیله ای
محصولِ زندگیِ تو پنج تن شدند
یک عده زینب و علی و فاطمه شدند
یک عده ای حسین شدند و حسن شدند
بعد از تو دختر تو و زینب کنار هم
مشغولِ کار بافتن پیرُهَن شدند
یک عده بچه های تو پاره جگر ولی
یک عده بچه های تو پاره بدن شدند
این کشته ها تمام جگر گوشه یِ تواند
یا ایها الرّسول ببین بی کفن شدند
«یا مصطفاه» این تن پامال را ببین
این کشته یِ فتاده به گودال را ببین
علی اکبر لطیفیان
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #علی_اکبر_لطیفیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بوی غم می آید
بوی غم می آید از شهر پیمبر بعد از این
میزند بر سینه اش الله اکبر بعد از این
ناله ی مسجد بلند و گریه مسجد بلند
چون به مسجد نیست احمد روی منبر بعد از این
فاطمه دارد کنار بسترش دق میکند
میچکد خونابه ی چشمان دختر بعد از این
شهر بی پیغمبر اصلا جای حیدر نیست که
نیست این دریای جوشان جای گوهر بعد از این
رفتن بابا ز خانه کار خود را میکند
میرود امنیت از این خانه دیگر بعد از این
نه سلامی.. نه علیکی.. نه نگاهش میکنند
کوچه کوچه میرود بی یار حیدر بعد از این
گرچه عزراییل زد آرام روی در ولی..
میزند نامحرمی محکم بر این در بعد از این
خانه ای که خشت خشتش آیه ی وحی خداست
بوی آتش دارد از این قوم کافر بعد از این
وای بر دست علی و چشم تارش بعد از این
وای بر پهلو و بر بازوی کوثر بعد از این
آن سری که بوسه گاه احمد مختار بود
میکشد سردرد از سیلی مکرر بعد از این
سید پوریا هاشمی
#دهه_آخر_صفر #سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من
ای که جز نامت ندارد حسن مطلع کارها
ختم شد با مُهر مِهر تو همه طومارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها
پای بوسی تو عزت داده ما را بی گمان
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها
کی رود یاد تو از خاطر که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها
داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک توایم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها
خاک کویت توتیای چشم اهل آسمان
عطرنامت کیمیای شیشه عطارها
باز مانده از تماشایت دهان کوه نور
ای حرایت تا قیامت قبله گاه غارها
در شجاعت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها
ای که با خون دلت پرورده ای اسلام را
ای که خرما خورده اند از نخل تو”تمار”ها
گرچه با تیشه به جان ریشه ات افتاده اند
می دهد این نخل تا روز قیامت بارها
سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها
با پر و بال تو ای بال و پرت زخمی عشق
درک کردند آسمان را جعفر طیارها
با عیادت از عجوزی سنگدل ای آینه
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها
لب به نفرین وا نکردی در تمام عمر خویش
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها
رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت شهرت – مدینه – بارها
تا که چشمت بسته شد ای قافله سالار عشق
بسته شد دست خدا و پاره شد افسارها
آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بی تو از در و دیوارها
محسن عرب خالقی
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #محسن_عرب_خالقی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
درد یتیمی
ای کوکب نورانی اقبال زهرا
بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا
درد یتیمی مرا فی الفور حل کن
مثل گذشته دختر خود را بغل کن
دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا
اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا
یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم
قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم
بر وصله های چادرم که دوست داری...
بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری
قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز
بنشین... برایت نان تازه می پزم باز
این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا
خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما
پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد
کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد
آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم
ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم
از غربت حیدر، نمردن درد دارد
با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد
بابا بمان تا دختر تو پر گشاید
یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید
با رفتنت وای از من و از آه سینه
کارم فقط گریه است دیگر در مدینه
محمد جواد شیرازی
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رسول الله (ص)
از جهلِ مادرزادیِ أعرابِ ناآگاه
یک عمر هر لحظه کشید از عمق جانش آه
مکرِ ابوسفیانِ لاکردار پیرش کرد
مکری که ریشه داشت در مال و مقام و جاه
از کینهٔ سنگیِ باباهایِ دختردار
تا گورهای تنگ و سرد و ساکت و جانکاه
از روزگارِ شب شده آزرده خاطر شد
با دیدنِ لات و هبل در زیرِ نورِ ماه
توحید را آورد و بت ها را به خاک انداخت
آمد به همراهِ خدایِ عاشق و دلخواه
خیلی محبت داشت بر امت! ولیکن شد
جبرانِ مهربانی اش حرفِ بد و بیراه
بردند تا بیراهه جریانِ خلافت را
خون به جگر کردند او را فرقهٔ گمراه
میخواست وقتِ جان سپردن، یک قلم-کاغذ
میخواست بنویسد علی،حیدر، ولیُ الله
گفتند یک عده منافق؛ با لبی خندان
امروز هذیان باز میگوید رسولُ الله(ص)
طی شد میانِ بغض حتی احتضارش هم
شد چشمهایش بسته با دلواپسی ناگاه!
مرضیه عاطفی
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #مرضیه_عاطفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹