بر لب اهل مناجات و سحر جان می رسد
رفته رفته وقت مهمانی به پایان می رسد
عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانی مولا، پشیمان می رسد
در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می رسد
تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می شود
سوی او فورا خدا لبیک گویان می رسد
بر سر این سفره تا هستیم، بر دل های مان...
دائما انوار لطف حی سبحان می رسد
سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می رسد از لطف ایشان می رسد
تا که یک ذره فقط احساس غربت می کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می رسد
رزق آب و نان رعیت های این خانه فقط
از عطای سفره ی بابای سلطان می رسد
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می رسد
از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می رسد
ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می رسد
#مناجات_با_خدا_طلب_بخشش
#ماه_مبارک_رمضان
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
مولای من
نیمه شب بود و عاشقی بیدار
مست حق بود و راحت از اغیار
نیمه شب بود و وقت راز و نیاز
بین سجاده بود، بین نماز
با تأسی به مادرش زهرا
دست خود برده بود سوی خدا
داشت همسایه را دعا می کرد
گره ها را دوباره وا می کرد
ذکرِ ارباب عالمین گرفت
بوسه از تربت حسین گرفت
ناگهان صحبت از تهاجم شد
خلوتش بین نعره ها گم شد
داد و فریاد، بی دلیل زدند
شعله بر خانه ی خلیل زدند
حرمت این حرم شکسته شد و
دست او بین خانه بسته شد و
پا شد از جای خود ولی افتاد
یاد مظلومی علی افتاد
از غریب مدینه دم می زد
وسط شعله ها قدم می زد
خاک و خاکستر از عباش تکاند
اشک بر مادرش دوباره فشاند
حرف داغِ گران زهرا بود
میخ در روضه خوان زهرا بود
پیر مردی وحید را بردند
آن محاسن سپید را بردند
باز هم روضه ها به کوچه کشید
آه... آقای ما بگو چه کشید؟!
پیر را طاقت دویدن نیست
می رود... حاجت کشیدن نیست
فلک از غصه شرمگین شده بود
شیخ ما نقش بر زمین شده بود
پیکرش را چقدر آزردند
تا که شیخ الائمه را بردند
خوب شد بر سرش جدال نشد
غارت پیکرش حلال نشد
تشنگی تاب و قدرتش نگرفت
تیر و نیزه به قامتش نگرفت
رخش از خون تازه رنگ نشد
صورتش آشنا به سنگ نشد
خوب شد قاتلی سویش نرسید
پنجه ای بین گیسویش نرسید
خواهری با شکستنش نشکست
بر روی سینه اش کسی ننشست
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گوهر عشق
ای رحمت بی انتها، ای گوهر عشق
عرض سلامم خدمتت، ای خواهر عشق
مثل برادر، صاحب خیر کثیری
معصومه، ای خورشیدِ ذره پرور عشق
یا فاطمه، از نسل زهرایی و قطعا
خالق، چشانده بر تو هم از کوثر عشق
ای باب حاجت، دختر باب الحوائج
الگوی دخترهای مؤمن، دختر عشق
صحن و سرایت، صحن کل اهل بیت است
پیداست تحت قبه ات، هر مظهر عشق
وجهی ز عشق اهل ایران قلب طوس است
در قم تجلی کرده وجه دیگر عشق
از عارفان و سالکانِ سیر حق شد
هر کس تلمذ کرد در قم، محضر عشق
ای صاحب شأن و مدارج، بین جنت...
منت گذار و این گدا را کن شفاعت
تا دوخت چشمش را به چشمان سیاهت
آرامش موسی بن جعفر شد نگاهت
بس که برادر بوسه بر پیشانی ات زد
بوی خراسان می وزد از بارگاهت
وقتی پدر فرمود جان من فدایش
بر اهل معرفت عیان شد جایگاهت
مرغ دلم هرجایی و سر به هوا بود
افتاد تا راهش به قم، شد سر به راهت
هر دل که در آن نیستی بی سرپناه است
فارغ شدم از هر بلایی در پناهت
بهر شهادت روسفید و لایقش کن
تا که نمرده این غلام روسیاهت
بانو قسم بر وعده ی صادق کمک کن
تا که شوم از شیعیان دل بخواهت
هجران چشیده، هجر مهدی کشته ما را
خم کرده این اندوهِ سنگین، پشت ما را
بی یوسف زهرا غم ما بی شمار است
وضعیت ما، بین دنیا گریه دار است
ای که چشیدی سال ها دوری دلبر
با ما بگو کِی آخر این انتظار است؟
بیچاره آن عاشق که دور از مرقدت ماند
خوشبخت آن عاشق که با تو همجوار است
دلتنگی و اشکم به یاد بارگاهت
لطفی است که از جانب پروردگار است
آرامش و گرما و شور بین صحنت
کهف و پناه امن من، در روزگار است
رخصت بده تا نوکرت باشم همیشه
نوکر شدن بهر کریمان افتخار است
رزق دو چشمم را محرم، بیشتر کن
قلبم برای ماه ماتم بی قرار است
ای نور، بر تاریکی قلبم جلا ده
رزق زیارت، یک سحر در کربلا ده
محمد جواد شیرازی
#شعر_ولادت_اخت_الرضا #شعر_ولادت_بنت_موسی_ابن_جعفر #شعر_ولادت_حضرت_معصومه #شعر_ولادت_کریمه_اهل_بیت #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم و فریادیم
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!
حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه ی او کار به غارت نکشد
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر `بُنَیَّ” آمد
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_ابن_الرضا #شعر_شهادت_امام_نهم #شعر_شهادت_حضرت_جواد_الائمه #شهادت_امام_جواد #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اباالهادی(ع)
چه کرده بود مگر زهر با اباالهادی
که میزد از عطشش دست و پا اباالهادی
میان حجره، پر از درد بود و شد بی تاب
ز بس که با جگر سوخته صدا زد آب
همین که تشنگی اش در حرم مضاعف شد
تسلیِ دلش آوای خنده و دف شد
کسی به خواندنِ ذکری، بر او نشد تسکین
کسی نخواند کنارش دو آیه از یس
بها و ارزش خورشید را ندانستند
زدند و هلهله کردند تا توانستند
شبیه او احدی هم بلا کشیده نشد
وصیتش وسط هلهله شنیده نشد
دوا نداشت مصیبات بی شمار دلش
نداشت خواهری اصلا شود قرار دلش
همین که ریخت زمین آب، داغش افزون شد
چقدر حضرت ابن الرضا دلش خون شد
غمش ستون سماوات را تکان می داد
ز بس که تشنه، شبیه حسین جان می داد
اسیرِ شانه ی چندین غلام شد بدنش
کشان کشان به سوی پشت بام، رفت تنش
چه آمده به سر پیکرش، زبانم لال
مگر که خورده به تیزی، سرش زبانم لال
سه روز مانده تنش روی بام اما باز
نکرد نیزه و شمشیر سینه اش را باز
کبوتران خراسان به محضرش رفتند
برای عرض ادب سوی پیکرش رفتند
زدند جای جسارت، به سینه، سنگش را
که زیر و رو نکند آفتاب، رنگش را
امان ز کرب و بلا و امان ز روز حسین
امان از آن تن عریان و سینه سوز حسین
چه داغ ها که نصیب عزیز زینب شد
تن حسین، پر از رد نعل مرکب شد
گواه این سخنم شخص حضرت زهراست
فقط حسین در عالم مُقطع الاعضاست
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_ابن_الرضا #شعر_شهادت_امام_نهم #شعر_شهادت_حضرت_جواد_الائمه #شهادت_امام_جواد #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زانو بغل گرفته
زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش
مولا نداده اذن برای شهادتش
هر قدر گریه کرد، نکرده اجابتش
تا که رسید نجمه و داد این بشارتش
برخیز و نامه ی پدرت را بده حسین
رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین
بعد از مشقت و غم و بی تابی زیاد
قاسم به دست خط پدر کرد استناد
بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد
آنقدر گریه کرد که مولا اجازه داد
می دید نجمه از حرمش با دو چشم تر
غش کرده اند هر دو در آغوش یکدگر
آمد همان زمان که به قلبی جریحه دار
بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار
بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار
بی جوشن و زره شده راهی کارزار
طوری به جنگ، کشته گرفت از یزیدیان
شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان
ذکر حسن حسن به رجز یک نشانه بود
دلتنگ بود و جنگ برایش بهانه بود
مثل پدر غمش غم یک تازیانه بود
رزمش میان کرب و بلا حیدرانه بود
ازرق چقدر وضعیتش دردناک شد
بعد از چهارتا پسرش، خود هلاک شد
کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد
هر کس شنید نعره ی او را فرار کرد
نجمه میان خیمه به خود افتخار کرد
سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد
از آفتاب داغ، وجودش امان نداشت
دیگر برای جنگ دو دستش توان نداشت
تشنه شد و محاصره شد تا که بی پناه
از ضرب سنگ شد همه ی پیکرش سیاه
افتاد از فرس به زمین بین یک سپاه
رو بر حسین کرده و ناله کشید آه
نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت
همچون پدر به لب، دم خیرالنسا گرفت
بالا گرفت کار و غمش بی مثال شد
دیگر نجات یافتنش هم محال شد
تنها نه که تمام تنش پایمال شد ...
با نعل های داغ، تنش پر هلال شد
وضع تنش به خاک بیابان وخیم بود
این روضه، شرح داغ بلایی عظیم بود
دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت
أحلی مِن العسل که عمو در برش گرفت
بوسه ز روی خونی و چشم ترش گرفت
بر روی دوش خود بدن پرپرش گرفت
زود است این زمانِ به سقا رسیدنش
پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_ابن_الحسن #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
السلام ای برادر زینب
السلام ای برادر زینب
سایه ی خیرِ بر سر زینب
یار دیرینه، دلبر زینب
گریه کم کن برابر زینب
نزد خواهر، خمیدنت سخت است
داغ سنگین چشیدنت سخت است
داغ اکبر شکسته بنیانت
ای فدای دو چشم گریانت
کشته ما را دل پریشانت
این دو تا دسته گل به قربانت
خواهرت ملتمس چنان جون است
وقت رزم محمد و عون است
هست از اشتیاقِ بی حدشان
که شهادت شده است مقصدشان
کرده مَنعت ولی مقیدشان
قسمت می دهم نکن ردشان...
به نفس های خسته ی مادر
به نماز نشسته ی مادر
شکر حق شد دلت رضا و مجاب
ورنه می شد عقیله، خانه خراب
تا نبینم دل تو را بی تاب
می روم خیمه گاه، پیش رباب
می نشینم به روی سجاده
تا شوند این دو شیر آماده
می روند از سوی یسار و یمین
سوی اصحاب ابن سعد لعین
در فرارند لشگری بی دین
دایی عباس می کند تحسین
تیغ شان تیز، بهر خناس است
رزم هر دو به سبک عباس است
بین میدان به زحمت افتادند
از عطش بر مشقت افتادند
گیر اهل رذالت افتادند
بر زمین با جراحت افتادند
دل من ریخت در حرم ناگاه
سنگ باران شدند هر دو آه
خون چکید از شکاف ابرویشان
پر شد از خون، همه سر و و رویشان
نیزه ها رفت بین پهلویشان
وای بر من اگر روم سویشان
هر دوتا نذر یک نگاهت باد
هرچه دارم فدای راهت باد
خوب شد هر دوتا شهید شدند
مبتلا بر غمی شدید شدند
محضر فاطمه سعید شدند
پای عشق تو روسپید شدند
شام غربت، مرا نمی بینند
در اسارت مرا نمی بینند
محمد جواد شیرازی
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب آخر شده و فرصت ما در گذر است
زینبت سخت بهم ریخته و خون جگر است
بیشتر در برم ای یار مناجات بخوان
چشم بر هم بزنی سوره ی فجرم، سحر است
روی شاداب و رخ ماهِ برافروخته ات
همه از شوق رسیدن به وصال پدر است
شده که وقت دعا باشد و یادت نکنم؟!
یادت ای مونس قلبم، همه جا در نظر است
چندمین بوته ی خار است که امشب کندی؟!
حق بده که دل من مضطرب و شعله ور است
جدمان گفته چه سخت است غم روز دهم
خواهرت از همه ی واقعه ها باخبر است
نه غمت هست چو یحیی و نه چون اسماعیل
غم قربان شدنت، سخت تر و سخت تر است
ظهر فردا که شود از غم سقای حرم
دست من روی سر و دست تو روی کمر است
با غم سینه و با تیر سه شعبه چه کنم؟!
آن که هر شعبه ی آن شاخه ای از میخ در است
نکند حنجرت از پشتِ سرت ذبح شود
نکند بوسهی من زیر گلو دردسر است
عصر فردا بدنت زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوعِ به لبم بی ثمر است
می نویسند تواریخ پس از رفتن تو
خواهرت با عمر سعد و سنان همسفر است
#محرم_۱۴۰۴
#شب_عاشورا
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
شب زیارتی است و حرم صفا دارد
دلم هوای سحرهای کربلا دارد
فدای معرفتت، در بهشت روضه ی تو
هنوز لات محله برو بیا دارد
به حشر، روزی حبت به پاست در قلبش
هر آن که خیمه ی این روضه را به پا دارد
حسین... زندگی من، حسین... یار دلم
کجا بدون تو این زندگی بها دارد؟!
بگو به مادرت این سینه زن، زمین خورده
بگو حساب مرا از همه سوا دارد
به گونه ام نم اشکی چکید و این گریه
هر آن چه سِر نهان است، برملا دارد
هزار بار بمیرم به شوق دیدارت
دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد
اگرچه میل دل نوکران زیارت توست
دلت تمایلِ دیدار مجتبی دارد
به جز حرارت جاوید ماتمت، هر غم
زوال دارد و تاریخ انقضا دارد
بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است
حبیب، آرزوی گریه بر تو را دارد
عجیب نیست، شب جمعه، دل پریشانم
کنار قتلگهت، مادرت نوا دارد
هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه؟!
نظاره بر بدنت بِنت مرتضی دارد
تن به روی زمین مانده، دیدنش سخت است
سر به نیزه، خودش روضه ای جدا دارد
کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد
فقط برای تو این کوفه بوریا دارد
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
نه فقط علت چشمان پر از اشک منی
ماتمت شعله زده بر دل هر سینه زنی
"دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی"
مادرم خیر ببیند درِ گوشم می خواند:
نیست جز کشتیِ امنت به جهان، مُؤتمَنی
اوج معراجِ نبی بود همان ثانیهای
که نشستی به روی دوشِ رسول مدنی
مجلست خوانِ کریم است و دم در گفتند:
میهمانِ کرم سفرهی بیتُ الحسنی
زائران، در حرمت مست، چنان مجنونند
دور ماندم منِ دلخون چو اُویسِ قرنی
تا قیامت دل ما صحن حسینیهی توست
چه دل از ما بخری و چه دل از ما شکنی
اربعین می طلبی یا نه؟ عزیزم چه کنم...
تا برات سفرم را خودت امضا بزنی
خیرِ ما دست پدر، دست امیر نجف است
او که بر ماست پدرتر ز پدرهای تنی
گریه کردند به لب تشنگیات آدم و نوح
باطنِ ذکر قدیم و کُرباتِ کهنی
یک نفر دورِ حریمت کفن اندازه گرفت!
جگرم سوخت غریبم که نداری کفنی
مادر محترمت آمده با گریه حرم
مانده مبهوط چرا نیست تنت پیرهنی!
طاقتش نیست ببیند که نمانده است دگر
جای سالم به تنت، قدر عقیق یمنی
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
حسن جانم
حسن وجه است، وجه کردگارش
همیشه بوده عالم ریزه خوارش
صلاح کارها در اختیارش
فلک چرخیده عمری بر مدارش
جهان دارد امان در سایه سارش
حسن را میوه ی دل خوانده خاتم
سپس نامیده اش عقل مجسم
عزیزش را بغل می کرد محکم
به روی شانه می بردش دمادم
چنان بوده پیمبر دوستدارش
ندارد صحن، گنبد هم ندارد
رواقی مثل مشهد هم ندارد
بمیرم رفت و آمد هم ندارد
نه تنها اینکه مرقد هم ندارد
ندارد سنگ قبری بر مزارش
شده فریادهایش بی اجابت
گرفته روزگارش رنگ غربت
به او فرمانده اش کرده خیانت
خیالش از خودی ها نیست راحت
غریبه گشته حتی در دیارش
مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد
جواب لطف هایش ناسزا شد
نصیبش زهرِ در نیش عصا شد
سر سجاده، بد حقش ادا شد!
زمین افتاد با چشمان تارش
به یاد کوچه و دیوارِ خونی
به یاد چشم های تار خونی
به یاد مادر و رخسار خونی
به یاد داغی مسمار خونی
شده گریه تمام روزگارش
به سینه ریخت عمری مشکلش را
غریبی برده حال منزلش را
میان خانه دیده قاتلش را
به که گوید حسن درد و دلش را؟!
ربابی که ندارد در کنارش
گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش
شده لب تشنه، می سوزد گلویش
حسین آمد به چشم تر به سویش
نظر کن تا ببینی رو به رویش
میان تشت، داغ بی شمارش
میان تشت تا پاره جگر ریخت
حسینش خاک ها را روی سر ریخت
دل زینب به آهی شعله ور ریخت
به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت
حسن را دید وقت احتضارش
خدا را شکر اینجا ساربان نیست
عقیله هست... بین دشمنان نیست
به دورش، حرمله خنده کنان نیست
کنار تشت، چوب خیزران نیست
خدا صبرش دهد در داغ یارش
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_امام_حسن #شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_شهادت_کریم_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_حسن_مجتبی #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
درد یتیمی
ای کوکب نورانی اقبال زهرا
بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا
درد یتیمی مرا فی الفور حل کن
مثل گذشته دختر خود را بغل کن
دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا
اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا
یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم
قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم
بر وصله های چادرم که دوست داری...
بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری
قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز
بنشین... برایت نان تازه می پزم باز
این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا
خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما
پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد
کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد
آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم
ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم
از غربت حیدر، نمردن درد دارد
با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد
بابا بمان تا دختر تو پر گشاید
یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید
با رفتنت وای از من و از آه سینه
کارم فقط گریه است دیگر در مدینه
محمد جواد شیرازی
#دهه_آخر_صفر #شعر_شهادت_حضرت_ختمی_مرتبت_شعر_شهادت_پیامبر_اکرم #شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹