eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
79 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دیده وا کن یا اخا مشک و علم غارت شده هستی و سرمایه ام آب آورم غارت شده دیده وا کن ای علمدار رشید لشکرم پرچم این خاندان محترم غارت شده تو به خاک افتاده ای من هم ز پا افتاده ام قوت جانم توان لشکرم غارت شده تو تمام لشکرم بودی و تنها یاورم لشکرم از دست رفته یاورم غارت شده بودنت امنیت خاطر برای زینب است رفتی و امن و امان خواهرم غارت شده زینت ام البنینی زیور نام حسین زینت ام البنین و زیورم غارت شده گر نخیزی می‌شود فریاد در صحرا بلند پیرهن ، انگشت با انگشترم غارت شده @hadithashk
شام هجران چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین در میان آتش این شام هجران یا حسین سوختن در پای تو رسم من است اما بگو در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین چشم خود واکن ببین در این غروب جانگداز کودکان را خسته و سر در گریبان یا حسین سر نداری تا ببینی ، خیز مادر آمده در کنار جسم زیر نیزه پنهان یا حسین پا به پای قافله باید از اینجا تا به شام سر کنم با دختران مو پریشان یا حسین پیکرت در بین گودال و سر نورانیت میشود کنج تنور و دیر مهمان یا حسین یک زن تنها چه سازد بعد از این با هجمهء تازیانه کعب نی خار مغیلان یا حسین گر به روی نیزه ها قرآن بخوانی ، میکنم من به لحن حیدری تفسیر قرآن یا حسین گر بمانی دیر نصرانی برایت بهتر است ماجراها هست بین چوب و دندان یا حسین غم مخور تا هست زینب ، هست پرچم بر فراز میکنم شامات را چون شام ویران یا حسین داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بلند مرتبه شاهی و بی هوا زدنت به روی خاک فتادی و با عصا زدنت *بلند مرتبه بودی و پیکرت افتاد* به قصد غارت پیراهن و عبا زدنت همین که هلهله شد روی خاک افتادی برای راه رضای خودِ خدا زدنت مگر نه این که فاطمه میدید از سر گودال حیا نکرده و این قوم بی حیا زدنت برای درهم ناچیز درهمت کردند سرت به نیزه شد و روی نیزه ها زدنت هزار شکر سرت را برید و با خود برد ندید زینب کبری که از قفا زدنت بلند مرتبه شه را ندید وقت نزول ندید با چه عبارات ناروا زدنت @hadithashk
آمدم تا عشق خود عنوان کنم در محضرت تا که نامم حک شود مولای من در دفترت تو امیر عشقی و عباس تو مرد ادب شاه عشق من تویی پیر ادب آب آورت در تمنای جنان هر چیز دارم میدهم روضهء رضوان من ای ماه ماهِ منظرت چون قرار ما نبوده بی تو باشم ای عمو پیش مرگت میشوم بعد از علیِ اصغرت دیدمت افتاده ای تنها میان قتلگاه کودکانه آمدم اینجا به جای لشگرت مورم و بهر سلیمان دست خود آورده ام آمدم شاید شوم قطع الیمین دیگرت بردم از بابای خود ارث سخاوت را ،ببین مجتبای کربلا گشتم که گردم یاورت از کنار خیمه دیدم پیر و کوچک می‌زدند آمدم تا که سپر گردم به جسم اطهرت هر کسی با هر چه دستش بود میزد ، وای من با سنان و سنگ ، حتی با لگد بر پیکرت عمه ام ای کاش اینجا را نبیند ، یکنفر چشم دارد بر لباست آن یکی انگشترت غارت انگشتر و پیراهنت در جای خود دست آن نامرد میبینم چرا موی سرت کاش قطعه قطعه گردی ای عمو جانم ، ولی حرمتت را نشکند اینجا بی پیش مادرت @hadithashk
چه میشد مثل حر گردد سرانجام پشیمانی چه خواهد شد که در داغت مرا هر دم بگریانی به نام نامی نام بلندت دیده ام ابریست تمنا میکنم مولا بفرما حکم طوفانی سرا پا ماتم و رنجم سرا پا زخمم و دردم تویی دارالشفای من به درد من تو درمانی *پشیمان می‌شود هر کس برای تو نمی‌میرد* پشیمانم مخواه ای کشته که زخمی و عریانی دعا کن تا بمیرم در غمت آقای مظلومم الهی بر غمت جانم شود ارباب ، ارزانی امید و آرزو دارم که از هر سفره ای من را به دست خویش برداری به پای خویش بنشانی به خاک کربلا با دست پر رفتی بیاموزی به خلق میزبان خود کمی آداب مهمانی هنوزم تشنه ای آری هنوزم غرق خون هستی هنوزم از سر نیزه به فکر ما یتیمانی به روی نی که بودی مردم کوفه همه دیدند به لحن مصطفی خواندی همه آیات قرآنی چه گفتی با سه ساله دختر خود گوشه ی ویران که لب را نیمه ی شب بست و جان را داد پنهانی @hadithashk
راهمان افتاد بر شام بلا کاری بکن باز شد دروازه های ناسزا کاری بکن پیکرم زخمی شده ، اما فدای پیکرت می‌کُشد زخم زبان ، ای سر جدا کاری بکن سنگها میبارد از دیوار و در اما حسین بر نگاه شامیان بی حیا کاری بکن سایه من را مدینه هیچ همسایه ندید حال گشتم سایبان بچه ها کاری بکن بی وفایی رسم ما هرگز نبوده ای عزیز بهر تسکین غمم ای با وفا کاری بکن آشنایی نیست اینجا غیر سنگ و کعب نی مرهم دردم بیا ، ای آشنا کاری بکن خارجی خواندند ما را جان تو یک مشت مست ای زلال کوثر و آل عبا کاری بکن پشت پرده همسران شامیان ، من مانده ام بین این نامحرمان ، خون خدا کاری بکن چوب و لعل پاره و نامحرم و ناموس دین غیرت الله حرم مشکل گشا کاری بکن @hadithashk
سر برآر ای سر جدا زینب رسیده در برت آمده از شام غم سوی مزار اطهرت صبر کردم در عزای لاله های پرپرم پرچمت برداشتم آری شدم پیغمبرت خاطرت آسوده حفظ شان معجر کرده ام خاطرت آسوده کردم حفظ شان مادرت یاد دارم تشنه افتادی و سنگت میزدند یاد دارم بوسه دادم بر بریده حنجرت یاد دارم زیر نیزه میزدی تو دست و پا یاد دارم رفت با پا شمر روی پیکرت یاد داری زینب پرده نشینت را حسین حال برخیز و ببین احوال زار خواهرت خیز از جا تا بگویم مو به مو شرح فراق از سرت در طشت گویم یا سر آب آورت هر چه می‌خواهی بپرس از من ولی جان حسین بر دلم آتش نزن چیزی نپرس از دخترت @hadithashk
ابری بدون اذن تو باران نمیشود شمعی بدون نور تو تابان نمیشود ای مهر تو دلیل همه امتیازها بی تو بشر که لایق غفران نمیشود بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست حتی که نار بی تو گلستان نمیشود ای تربتت شفای همه دردهای خلق دردی بدون مهر تو درمان نمیشود چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر دارم یقین که ابری و گریان نمیشود ما داغدار پیرهن پارهء توایم داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود برگ برات شاه خراسان تویی حسین بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود این آخرین شب است که مهمان جنتیم امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود @hadithashk
دلم مست و گرفتار محمد دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمه ی سادات قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com
واویلا آمد به پابوسی من مسمار با در زد بوسه بر رویم ولی دیوار با در بستند با هم عهد و پیمان بهر قتلم دیوار و میخ و مرد بد کردار با در من یار بودم با امیرالمومنینم دیوار و میخ و شعله ها هم یار با در هیزم فراوان بود پشت  در ولیکن هیزم تبانی کرده بود اینبار با  در افتاد کار اسخوان سینه با میخ افتاد کار چشم و این رخسار با  در کار چهل نامرد شد پیکار با من آتش به دامان  در و پیکار با  در افتاد در بر روی من با میخ و آتش پیمان یاری داشتند انگار با  در  در روی من افتاد و طفلم رفت از دست  در زار میزد با من و من زار با در قفل سکوت مجتبی جان مرا برد اما شده روزم چنان شب تار با  در از دست میرفتم من و دیدم که حیدر افتاد از پا لحظه دیدار با  در افتادم و دیدم علی میگفت با اشک افتاده در کارم گره بسیار با  در در طالع آل نبی با خون نوشتند زهر جفا شمشیر خنجر نار با در داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خانه وحی خانه ای که فرش از بال ملک برداشته دل گرو بر اهل این خانه پیمبر داشته مخزن گنج زمین و آسمان این خانه بود بس که در خود دُر نشانده بس که گوهر داشته فاطمه حیدر حسن کلثوم ، زینب با حسین قدر وسع یک جهان این خانه زیور داشته از مقام خانه ای دم میزنم که بر سرش حامل وحی الهی سایه از پر داشته آتش آوردند با بغض علی در پشت در بغض حیدر را به دل هم میخ هم در داشته میخ شد نقش آفرین پهلوی زهرا را شکافت میخ نقش نیزه بر پهلوی مادر داشته این که زد پهلوی ام الآب را مجروح کرد خنجری گردید که بوسه به حنجر داشته بوسه بر حنجر که زد بعد از طلوع نیزه ها تازه فهمیدند خنجر نیت سر داشته داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله فکر کن زهرا نشسته در میان خانه اش منتظر تا از درآید حضرت جانانه اش سفره ای آراسته با قرص نانی و نمک در کفش دارد سند زهرا ز میراثش ، فدک مرتضی می آید و زهرا به استقبال او کودکان با شوق میگیرند زیر بال او فاطمه گوید فدک را پس گرفتم یا علی آن فلانی گفت که مشکل ندارم با علی با حسن می آمدم کوچه قرق شد بهر من احترامم داشتند اینجا تمام مرد و زن باد حتی بین کوچه بر سر و رویم نخورد گرد و خاک کوچه ها بر چادر و مویم نخورد آتش آوردم اجاق خانه را روشن کنم جامه ای آورده ام تا تو بیایی ، تن کنم گرم بازی بود مولا جان من ، اینجا حسین با حسن بودند مردانم کنار زینبین فضه هم میپخت نان ، من هم کمک حالش شدم گفت و گو کردیم ما جویای احوالش شدم در زدند و پشت در رفتم ندیدم هیچ کس غیر سائل که طلب میکرد یک فریادرس باز کردم در ، در این خانه مسماری نداشت آنطرف دیوار بود و هیچ آزاری نداشت حرمتم بر جا و پایی بر در خانه نخورد خاطرت آسوده آسیبی به ریحانه نخورد آمدی دیدی پرستو هم از اینجا پر نزد فتنه ای از مردم یثرب به جانم سر نزد از تو ممنونم که بیت خوب و امنی داشتی از تو ممنونم که غم را از دلم برداشتی کاش میشد تا بگویم این سخن ها را علی حیف دستت بسته بود و ناله ام شد یا علی استخوان سینه ام زخم است و رویم شد کبود پشت در افتادم و بر یاری ام یاری نبود زخم دارم بر تن و در من توان آه نیست در وجود فاطمه جز ناله جانکاه نیست شرمگین هستم شدم با تو رفیق نیمه راه میشوی تنهای تنها محرم راز تو چاه چند روزی زینبم شانه نخورده موی او تار میبینم علی جان چهره دلجوی او چند روزی میشود گریم به آه و شور و شین چند روزی میشود آبی ندادم بر حسین چند روزی میشود در آتش و سوز تبم نیست جز عجل وفاتی ذکر دیگر بر لبم میروم دیگر از این بیت و از این شهر بلا وعده دیدار ما مظلوم عالم ، کربلا  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زهرا(س) هر دل که بیمار است دلداری ندارد یا مثل ما چون فاطمه یاری ندارد هر کس ندارد فاطمه ، در هر دو عالم دارم یقین رونق به بازاری ندارد دولتسرای فاطمه تا هست بر پا نوکر نگاهی سوی درباری ندارد بخشید اطعام خودش را بر فقیری هر چند نانی وقت افطاری ندارد ام ابیها گشتنش یعنی در عالم احمد به غیر از او پرستاری ندارد پشت علی گرم است بر زهرا که حتی یک لحظه هم چشمی به سرداری ندارد این قسمت از تاریخ از زهرا نوشته است این قسمت از تاریخ تکراری ندارد وقت غریبیِ علی در پشت در ماند یعنی علی جز من هواداری ندارد در پشت در جای محبانش پرش سوخت پس آتش دوزخ به ما کاری ندارد تا عرش برد از دین علم ، پهلو شکسته اما حسین او علمداری ندارد داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لا فتی الّا علی حرف میرانم در اینجا از مقام آفتاب نه غلط گفتم فقط گویم ز نام آفتاب خوش سعادت بردم از این شعر خام آفتاب هر کسی آقاست قطعا شد غلام آفتاب ای به قربان مقامات و مرام آفتاب برگ می‌روید به پاس احترام روی او گل شکوفا میشود با شوق عطر و بوی او شهد شیرین می‌شود از حسن خلق و خوی او چرخ می‌گردد به اذن و قدرت بازوی او پس جهان بر جا بود با اهتمام آفتاب آفتابی و فروغ تو جهان را در گرفت یازده نور از تو نبض چرخ را در بر گرفت با تو عشق از نو به عالم شیوه ای دیگر گرفت بعد از آن هر کس که از تو منصب نوکر گرفت شد دلش روشن به انوار مدام آفتاب ز آفتاب آسمان قطع یقین بالاتری میکنی بر آفتاب و ماه و انجم رهبری برده ای دل از نبی از عالم و آدم سری چون به کرسی جای داری در مقام داوری پس یقینا دست داری در زمام آفتاب من تو را از چشم خود خواندم خطا شد یا علی حق علی آقا علی سرور علی مولا علی از ازل تا روز محشر لا فتی الّا علی چون علی با حق نشسته حق نشسته با علی شرم دارم بر تو دادم اتهام آفتاب آفتابا بگذر از من و از خطای باورم میروم با این خطا تا انتهای باورم باورم هستی و می‌مانم به پای باورم در قنوتم ذکر میگویم برای باورم سر به سجده میبرم در احترام آفتاب مهر می آید به پاس احترام یک نماز هر طلوع صبح یعنی یک قیام یک نماز روشنی تکبیر باشد بر مقام یک نماز ظهر تفسیر قعود است و پیام یک نماز بر علی وقت غروب آمد سلام آفتاب تو قیامت قامتی و قامتت اصل قیام ماه نیکو منظری و جلوه ات ماه صیام برق چشمانت به درد هر دو عالم التیام گر بگیرد ذوالفقارت ره به بیرون از نیام می شود این تیره شب روز قیام آفتاب ما کویری تشنه هستیم این جماعت آبشار از خزانیم و تمام نسل حیدر از بهار این تبار از آفتاب اند آفتاب اند این تبار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار می‌شود امر فرج حسن ختام آفتاب  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسین (ع) فاطمه مادر علی باباش اصالت را ببین زادگاهش خانه مولا ولادت را ببین آمده نورً علی نور و برای دیدنش جبرییل از آسمان آمد عیادت را ببین دستبوس حضرتش عیسی و موسای کلیم رهنمای خضر گردیده است کسوت را ببین حرمتش عفو خدا را شامل آدم نمود روضه اش پیش از خودش بوده است قدمت را ببین مصطفی در گوش او نجوای قرآن کرد و دید پاسخش را داد با لبخند صحبت را ببین خانه طاها شکوهی یافته ، اینجا خدا خون خود را آفریده اوج عزت را ببین چار تن غرق سرورند و شعف از مقدمش پنج تن کامل شده جبریل عترت را ببین مصطفی مولا حسن زهرا همه محو حسین نعره جبریل می آید که حیرت را ببین از حسین منیِ شخص نبی دریافتم یک ستون از اصل دین این است حرمت را ببین روی دوش مصطفی رفته است و آغوش بتول زینت دوش نبی گردیده زینت را ببین حک شده نامش به روی سر در باغ بهشت نام او خون خدا شد اوج شو‌کت را ببین رخصت از زهرا که آمد ذکر او برداشتم لطف زهرا را ببین اوج سعادت را ببین  گر قلم در مدح نور چشم حیدر برده ام  این عنایت را ز لطف شخص مادر برده ام  قافیه دنباله دار است و به تکرار ردیف  شعر را در قتلگه با دیده تر برده ام در هوای گندم ری خون او را ریختند این چه سودای ذلیلی بود ذلت را ببین سر جدا کردند از او تشنه لب با هلهله در خیال خام نامردان رشادت را ببین کوفه آب و نان خود از دولت حیدر گرفت قدر نشناسی نگر عصیان ملت را ببین زیر سم اسبها قرآن ناطق پاره شد ناله قرآن به گوش آمد تلاوت را ببین روی خاک افتاد عریان با لب تشنه ، حسین سید خیل شهیدان شد جلالت را ببین زیر تیغ و نیزه هم بر حال و روز قاتلش بر لبش دارد دعای خیر ، رافت را ببین کشته شد با سنگ و تیغ و نیزه و تیر و عصا آه مظلومی ببین نوع شهادت را ببین وقت تاراج خیامش شد ، یکی خلخال برد دیگری انگشتری را برد قسمت را ببین در اسیری حرامی ها حرم افتاد ، اما زینبش فتح کرده شام را آری صلابت را ببین یک به یک دارد حساب گریه کن ها را حسین قطره ها را میکند دریا سخاوت را ببین قطره ها را از کرم هم سنگ دریا میکند میبرد در صحنه محشر کرامت را ببین اشک حتی قدر یک بال مگس باشد ،حسین روز محشر میخرد آری شفاعت را ببین میزند فریاد جبراییل از کار حسین های شیطان چشم خود وا کن قیامت را ببین او که از روز ازل دارد عنایت میکند در قیامت هم یقین دارم قیامت می ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب رحمت امشب نوید مرغ حق آید به گوشم امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم امشب دخیل خوان پیر می فروکشم امشب شراب ناب دارم در خروشم جام از تولا بر لب نوکر رسیده ای باده نوشان باده از کوثر رسیده امشب دوباره بیقرار بیقرارم امشب دوباره مست مست مست یارم بستم دخیل اشک بر زلف نگارم شورم شرارم شوقم و ابر بهارم بار دگر حق باب رحمت را گشوده تا بوده این مولود نامش عشق بوده این معنی و مفهوم ناب نام عشق است ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است آری حسین ابن علی بر بام عشق است عالم همه مجنون این عنوان و نامند شاهان غلامان سرایش را غلامند آمد به ساحل برد ما را با نگاهی شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی عزّت سعادت نقل بازار حسین است ارباب ما باب النجات عالمین است آدم بدون ذکر او آدم نمی شد بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد آری مسلمان امیری حق سرشتیم با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم با یک نظر اهل رهایی کرد ما را رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را خون خدا بود و خدایی کرد ما را با خون خود کرببلایی کرد ما را یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت در پای عهدش با خدا تا انتها رفت با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت او رفت اما قصهء ویرانه باقیست او سوخت اما قصهء پروانه باقیست  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابالفضل شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد جوان کربلا از درس استادی چنین آمد اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی بنای دست مردانه برون زین آستین آمد حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حنای عید میبندم حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم در این بازار دیدم رونق سنگ و سنان و تیر از این بازار آقا ، جان زینب سخت بیزارم به روی دار رفتم با لب پاره ملالی نیست ولی پیکی که دادم شد دلیل چشم خونبارم میا کوفه برو سوی دگر جان علی ، مولا که من هم از قرابت با علی اینجا گرفتارم بر آن زلفی که زهرا شانه میزد گر چه دلتنگم برو راه دگر بگذشته ام از شوق دیدارم تو هرگز بر سر پایت نخواهی دید اینجا را خیال راس بر نی میدهد بسیار آزارم میا جان سه ساله جان زینب جان عباست میا تا از سر نیزه نبینی بر سر دارم از این بالا فضای شهر را هر بار میبینم به یاد زینبت ذکر میا کوفه به لب دارم داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام @hadithashk
جانم زینب(س) حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منای عاشقی بی سر شدند نوبت پرواز اهل راز شد مادری با کودکان دمساز شد رازهایی بهرشان افشا نمود بالهای بلبلان را وا نمود که ای گرامی یاوران احیا شوید بال بگشایید و بر بالا شوید اذن گیرید از شه صاحب ولا عشق را سازید اینجا بر ملا نوگلانش راهی صحرا شدند دست بر دامان آن لیلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود که ای جهانی حاجی طوف سرت اذن فرما جان زهرا مادرت ما دو تا یار سرافراز توایم تیغ بر کف هر دو سرباز توایم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نوغزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهیِ سیر الی اللهی شدند تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خزانی پر گشود برگهای شاخه گلها را ربود دست گلچین دامن گل را گرفت شعله ها دامان بلبل را گرفت باز شد بازار حسن و دلبری شد جمال یاسها نیلوفری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قتلگاه عرشیان تا به سوی خیمه ی افلاکیان گفت زینب دوستان کاری کنید `یاورم را یاوران یاری کنید” میروم دور از رخش در خیمه گاه تا نبینم ماه را لبریز آه شکر من هم هدیه ای دادم بر او خون طفلانم به من شد آبرو گر که صد اولاد دیگر داشتم یا که صد سرو دلاور داشتم جمله را میکردم از جان فانی اش خویش را هم میکنم قربانی اش یا حسین ای تشنه کام کربلا کشتی توحید ای نوح بلا هستی خواهر فدایت دلبرم ای امام بی معین ای سرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکر جدایی از تنی ای تمام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بی من مرو داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای عزیز فاطمه چون همه صحراییان مجنون شدند پیش لیلا جملگی در خون شدند شه روان شد بر منای عاشقی تا کند بر پا بنای عاشقی باقی دلداگان پشت سرش همنوا با ناله های خواهرش که ای عزیز فاطمه تنها مرو جانب گرگان در این صحرا مرو گر چه اینان جمله مدیون تواند تیغهاشان تشنه ی خون تواند رفت تا هنگامه ای بر پا کند عهد خود با خون خود امضا کند تیغ بر کف یوسف ابن فاطمه زد میان گرگها بی واهمه روز کوفی را شبی خونبار کرد عده ای را زیر تیغش زار کرد ناگهان شد رزمگاه کربلا شاهد امواج طوفان بلا روی خاک افتاد از روی فرس نیزه ای بگرفت از او راه نفس تا که قاتل از کمر خنجر کشید کودکی از دست زینب پر کشید کرد فریاد ای عمو جانم حسین ای همه عالم ترا در زیر دین دیده واکن آمده ابن الحسن تا فدا سازد به راهت جان و تن شرم دارم زنده باشم بی گلم ریزم از سر تا به پایت کاکلم آمدم تا دست در راهت دهم آمدم تا سر به دامانت نهم این عجب نبود اگر احساسی ام شیر نسل حیدرم عباسی ام کار سقای جوانت میکنم دست را حائل به جانت میکنم مقتل من سینه ی سوزان تو جان من جانا بلاگردان تو آخرین سربازت ای مولا منم آخرین حاجی در این صحرا منم من شهید سینه ی ثاراللهم دیده وا کن ای عمو عبداللم داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟ گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟ ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟ داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟ تیر سه شعبه ای که علمدار را شکست با نازکی حنجر اصغر چه میکند؟ آبی نخورده ای و گلوی تو خشک بود با خشکی گلوی تو خنجر چه میکند؟ تنها برای کشتن تو بین قتلگاه انبوه تیغ و نیزه لشکر چه میکند؟ گردن کشیده اند ببینند تیغ ها با بوسه گاه شخص پیمبر چه میکند؟ بی پیرهن ندیده تو را آفتاب هم عریان تنت برابر مادر چه میکند؟ جسمی که پیش روی من افتاده درهم است از نیزه بر زمین برسد سر چه میکند؟ آن پست بی حیا که ربوده است پیرهن دستش رسد به گوشه معجر چه میکند؟ داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم @hadithashk
مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ به رسم ادب و معرفت از همه دوستان و عزیزان شاعر که لطف کردن منت سر ما گذاشتن و اشعارشونو برای انتشار در اختیار مجموعه قرار دادن تقدیر، تشکر و قدردانی میکنیم 🙏🙏🙏🙏
دلم مست و گرفتار محمد دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم عشقت اگر چه عالمی را از غم عشقت خبر کردم ز خاک کربلا بی تو به صد ماتم گذر کردم تنت بر روی خاک و سر به روی نیزه ها میرفت پس از این در وفا نیت به ترک جان و سر کردم به یاد لعل خشکت تا دم مردن حسین جانم به هر جا پا نهادم خاک را با اشک ، تر کردم نبودی تا ببینی سنگباران تن من را شکستم لیک خاک شام را زیر و زبر کردم به هر عضوم نشان از کوچه های شام غم دارم ولی از کودکانت هر چه میشد دفع شر کردم گذشت از روز عاشورای تو یکسال و نیم اما به زیر آفتاب از آب تا میشد حذر کردم هنوزم نیست در باور که زنده مانده ام بی تو اگر چه محتضر ، ماندم چگونه بی تو سر کردم به هر جا بوده ای زیر لوایت بوده ام اما ز مقتل بی تو ، اینجا هم به سوی تو سفر کردم  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمه ی سادات قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خانه ای که فرش از بال ملک برداشته دل گرو بر اهل این خانه پیمبر داشته مخزن گنج زمین و آسمان این خانه بود بس که در خود دُر نشانده بس که گوهر داشته فاطمه حیدر حسن کلثوم و زینب با حسین قدر وسع یک جهان این خانه زیور داشته از مقام خانه ای دم میزنم که بر سرش حامل وحی الهی سایه از پر داشته آتش آوردند با بغض علی در پشت در بغض حیدر را به دل هم میخ هم در داشته میخ شد نقش آفرین پهلوی زهرا را شکافت میخ نقش نیزه بر پهلوی مادر داشته این که زد پهلوی ام الآب را مجروح کرد خنجری گردید که بوسه به حنجر داشته بوسه بر حنجر که زد بعد از طلوع نیزه ها تازه فهمیدند خنجر نیت سر داشته @hadithashk
گرفت از من توان راه رفتن را غم ات زهرا تنم در آتش افتاده ز روی مبهم ات زهرا خمیدی و خمیدم هر دو مثل هم شدیم اما تو از پهلوی مجروح و من از قد خم ات زهرا تو روی از من گرفتی نشکنم از دیدن رویت شکستم در خودم با آه و اشک نم نم ات زهرا دو دستی که در خیبر ز جا کنده است میبینی ؟ ندارد تاب ، گیرد اشک چشم همدم ات زهرا ستون خانه ام بودی تو ، لرزیدی و افتادی ببین لرزه به سر تا پایم از عمر کم ات زهرا همه رفع امور طفل هايت با خودم اما بیا بر یاری ام  بر جسم طفل درهم ات زهرا @hadithashk