eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
79 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
چه کنم بعد تو با غمت ای حضرت مولا چه کنم با دل غم زدهء عترت طاها چه کنم پسرانم به فدایِ پسرانِ زهرا با غم بی کسیِ زینب کبری چه کنم خانه بی روی تو غمخانهء من شد ، اما با ردِ خونِ سرت کنج مصلّا چه کنم بی تو درمانده ترین مادر تاریخ منم بی تو در سیل بلا یک زن تنها چه کنم سیر کی میشود این قوم به یک ضربت تیغ جگر پارهء در طشت حسن را چه کنم یادگاری دو کفن مانده ز زهرای بتول با حسینت که شود کشته به صحرا چه کنم گر سرت گشت دو تا بر سر تن باقی بود با سرِ همسفرِ نیزهء اعدا چه کنم  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عزت و فخر از تمام زندگی دار و ندارم شد حسین عزت و فخر همه ایل و تبارم شد حسین باغ آفت خورده از باد خزان بودم ، نسیم آمد از سمت خدا باغ و بهارم شد حسین یاد دارم از خودم سر بر گریبان داشتم قطرهء اشکی چکاندم اعتبارم شد حسین خشک بودم چون کویری تشنه در شوق فرات نیلِ جوشان دو چشم اشکبارم شد حسین بیقراری های دل صبر و قرارم را گرفت مایهء آرامشم صبر و قرارم شد حسین شهر ها را بر سر نی رفت با سر تا که دل برد از من پای نیزه شهریارم شد حسین زار میزد زینبش در سایه سار ماتمش مثل زینب بانیِ احوال زارم شد حسین داغدار غربتش گشتم به جبران روز حشر مونسم یارم اَنیسَم غمگسارم شد حسین  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دار و ندارش زینب و دار و ندار زینب است دل بیقرارش زینب و دل بیقرار زینب است آقا ز عالم برده دل زینب ربوده از حسین زینب قرار عالم و او هم قرار زینب است بعد از غروب روز غم بگرفت بر دوشش علم شد زنده از او کربلا این شاهکار زینب است منزل به منزل پای نی تا شام غم را کرد طی گفتا ز دین در بزم می دین وامدار زینب است یک زن چهل منزل عدو با رخصت از خون گلو برد از حریفان آبرو این افتخار زینب است در بزم عیش شامیان مردانه با تیغ زبان زد پایه قصر خسان این ذوالفقار زینب است با دست خود معجر گرفت امداد از یک سر گرفت از خصم انگشتر گرفت این اقتدار زینب است دیده است سنگ و خارها بزم می و بازارها هر چند دید آزارها زهرا عیار زینب است در حفظ نامش ایستاد پای خیامش ایستاد پشت امامش ایستاد این راهکار زینب است در ماتم مادر گریست بر غربت حیدر گریست بر مشک و دست و سر گریست غم در کنار زینب است با لحن حیدر گفت حق با یاد مادر گفت حق همراه یک سر گفت حق حق داغدار زینب است @haditashk
کرب و بلا لحظه در لحظه در این راه بلا میریزد زخم یک بام ز سنگ دو هوا میریزد هر که دارد هوس کرببلا گریه کند اشک خون منتقم آل عبا میریزد هر که دارد به سرش شور و نوا ندبه کند کز سرِ نی ز لب شاه نوا میریزد ناسزا طعنه جفا سنگِ ملامت دشنام آشنا ریزد و بیگانه جدا میریزد رنج و ماتم نه فقط قسمت من بود که اشک گاهی از دیدهء این قوم خطا میریزد پا به پای سرِ بر نیزه دویدم ، دیدم اشک غم از بصر خون خدا میریزد نقش زیبایی این واقعه در گودال است که از آن حنجر صد پاره دعا میریزد @hadithashk
اشک و آه دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب رحمت امشب نوید مرغ حق آید به گوشم امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم امشب دخیل خوان پیر می فروکشم امشب شراب ناب دارم در خروشم جام از تولا بر لب نوکر رسیده ای باده نوشان باده از کوثر رسیده امشب دوباره بیقرار بیقرارم امشب دوباره مست مست مست یارم بستم دخیل اشک بر زلف نگارم شورم شرارم شوقم و ابر بهارم بار دگر حق باب رحمت را گشوده تا بوده این مولود نامش عشق بوده این معنی و مفهوم ناب نام عشق است ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است آری حسین ابن علی بر بام عشق است عالم همه مجنون این عنوان و نامند شاهان غلامان سرایش را غلامند آمد به ساحل برد ما را با نگاهی شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی عزّت سعادت نقل بازار حسین است ارباب ما باب النجات عالمین است آدم بدون ذکر او آدم نمی شد بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد آری مسلمان امیری حق سرشتیم با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم با یک نظر اهل رهایی کرد ما را رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را خون خدا بود و خدایی کرد ما را با خون خود کرببلایی کرد ما را یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت در پای عهدش با خدا تا انتها رفت با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت او رفت اما قصهء ویرانه باقیست او سوخت اما قصهء پروانه باقیست  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری به شب تیره من ماه تمامی تو رضا سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری ای که از زهر شرربار جگر پاره شدی چه کنم با تو که سهم ات شده خونین جگری دیده واکن پسری آمده از راه وفا آمده سوی خراسان تو با چشم تری آمده تا که بگیرد سر زانوش سرت آمده تا غم غربت ز دل خود ببری روضه برپاست در این حجره خدایا تو ببین روضهء وصل بخواند پسری بر پدری خاک حجره شده گودال تو پس نیست عجب که بگوییم رضا جان تو حسین دگری تو حسینی و جوادت علی اکبر ، اما تو ندیدی بدن غرقه به خون پسری وسط هلهله ها گفت پدر بر پسری خیز تا پیش عدو آبرویم را نبری کربلا بود که زینب وسط معرکه دید تشنه ای روضه گرفته است به لب تشنه تری شکر حق نیست کنار تن تو خواهر تو بعد تو بر سر نیزه نرود هیچ سری شکر بعد از تو نشد سهم حریم تو رضا بزم نامحرم و سیلی و غم دربدری تو غریب الغربایی و رئوفی چه کنم ز شب غربت من گر تو نگیری خبری میروم نعره زنان تا به جنان سوی حسین از سر تربت من گر که نمایی گذری @hadithashk
بیا بنگر غروب جانگداز آخر من را بیا رونق بده در احتضارم محضر من را تمام سینه ام می‌سوزد ای ماه غریب من بیا تا مرهمی باشی تو قلب مضطر من را اگر چه بعد از این باید به غربت سر نهی اما به دامان گیر ای دردانه ام امشب سر من را ببین بر گونه هایم اشک را تا غربتم بینی به سربندت بگیر این اشک از چشم تر من را روایت کن برایم بار دیگر روضهء گودال بخوان از عمه جان و حال جد اطهر من را بخوان او میدوید از خیمه تا مقتل حسین گویان بخوان و دفن کن پیش امامم پیکر من را @hadithashk
دلدار حسین فزون از حد تصویری فراتر از خیالاتی ز هر وصفی تو بالاتر غنی تر از عباراتی خداوندی که دارد این همه اعجاز در خلقت تو با حسن کمالت این خدا را راه اثباتی قیامت ، آسمان را تا زمین می‌آورد بانو قعودت خاک را بالا بَرَد ، بال مناجاتی عبادت شرحی از گفت و شنود توست با خالق تویی راز و نیاز و تو خودت روح عباداتی خدا خوانده است کوثر مادرت را با سه تا آیه گمان دارم که آن آیات را تو مثل مرآتی حجاب و عفت و صبر و حیا را رنگ بخشیدی تو الگوی زنان در بحث ایمان و کمالاتی اگر سادات را زهراست مادر مرتضی بابا تو دلدار حسین و عمه جان کل ساداتی برای نشر دین حق به خاک کربلا رفتی رسالت نه ، تو دارای تمامی رسالاتی شکستی هیبت بت های شامی را به اعجازی خلیل کربلا هستی و ابراهیم شاماتی برای صوت قرآنی که از نیزه به گوش آمد خلائق پای نی دیدند تو تفسیر آیاتی به کشتی نجات اهل عالم لنگری زینب تو مصباح الهدی را امتدادی هم که مشکاتی ندیده مادر گیتی چنین عنوان که تو داری تو هم زین اَبی هم زینت ارض و سماواتی داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خدا رحم کند آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند اینطرف مصحف ایثار خدا رحم کند با لگد زد به در سوخته با بغض علی فاطمه خورد به دیوار خدا رحم کند دست بسته پدر خاک گلش را می دید وسط معرکه این بار خدا رحم کند غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود لاله رویید ز مسمار خدا رحم کند بی حیایی بنگر که از اثر ضرب لگد دیدهء آینه شد تار خدا رحم کند شد بنا پایه یک ظلم به اولاد نبی می‌شود فاجعه تکرار خدا رحم کند می‌شود شاهد مظلومی زهرا و علی کشته از زهر شرر بار خدا رحم کند کمرش خم شد و می‌گفت لبِ تشنه حسین وای از چشم علمدار خدا رحم کند وای از آن لحظه که زینب ز بلندی می دید چکمه شمر و لب یار خدا رحم کند سر بر نیزه ، اسیری ، سفر شام بلا زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقت مغرب شد و موذن ها از سر ماذنه اذان دادند به پدر داده اند شهادت و بعد خانهء دخترش نشان دادند خانه ای که هماره وقت ورود ملک اذن دخول میخواند حرمت این درِ بهشتی را جز نبی و علی که میداند هیزم آورده بود چون کوهی تا که ظلمی بنا کند آنجا شعله آماده کرد و بالا رفت شعله از درب خانهء مولا فاطمه بود پشت در ، ای وای نانجیبی لگد بر آن در زد در شکست و ز تیزی مسمار خون ز پهلوی فاطمه سر زد سینه مجروح گشت و در ، افتاد پسری شد شهید راه علی مادری هم شکست ، اما نه ریخت سقف پناهگاه علی میرسانید پشت در خود را هر زمان که امام در میزد روزی آمد که پشت در زهرا غرق خون گشت و بال و پر میزد هر چه از روز شعله ها میرفت حجم مادر دوباره کم میشد فاطمه سرو خانه بود ، انگار قامت سرو خانه خم میشد لاله لاله کنار هر ناله بین بستر چه لاله زاری داشت هر نفس که ز سینه می آمد لاله ای روی بسترش میکاشت تازه آغاز غربتش آمد بی جواب شد سلام گرم علی چاه شد پر از نم اشکش لاله هم شد دلیل شرم علی پرسشی داشت وقت غسل گلش که چرا بازویت پر از ورم است پیرهن کهنه ماجرایش چیست پس چرا یک کفن به خانه است شد ندیم امام خلوت چاه غربتش از ندیم او پیداست یل خیبر به لرزه افتاده نگران شهید عاشوراست نگران است بوسه گاه نبی نشود بوسه گاه خنجر ها نگران است آتش آن در نرسد کربلا به دخترها @hadithashk
جانم ام البنین گر چه با زهرای مرضیه برابر نیستی یا به شان و مرتبت همسنگ کوثر نیستی در میان خانه ی عرشیِ زهرا و علی جایگاه مادری داری و کمتر نیستی مادری کردی برای زینبین و هم حسین عفو کن روزی اگر گفتم که مادر نیستی چون به قربانگاه کاری شد به گلهای تو تیغ بی پسر ماندی و فهمیدم که هاجر نیستی خوب شد چشم عزیزت را ندیدی خورد تیر خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی خوب شد لب را ، تلظی را ، ندیدی کربلا لااقل شرمنده از لبهای اصغر نیستی خوب شد جا ماندی و ماندی مدینه در فراق خوب شد در پیش چشم هیز لشکر نیستی فاطمه ، سر ، تیغ ، حنجر ، سنگ ، پیکر ، آب ، آه خوب شد اینجا کنار جسم بی سر نیستی داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل رباب این طفل به خواب رفته در گهواره شاهی است که تکیه داده بر گهواره تنها نه دو تکه چوب بنگر که شده است خورشید و ستاره و قمر گهواره وقتی که به مهد اشک می‌ریخت مدام می‌ریخت به آسمان گُهَر گهواره هرگز نشود ادا مقامش حتی با زر بنویسند اگر گهواره یک غنچه در آغوش گرفت و داده است اندازه آسمان ثمر گهواره میخورد تکان و با نوایی جانسوز میداد ز کربلا خبر گهواره مقصود نه روضه است اما دیدند در خاک بدن ‌، به نیزه سر ، گهواره_ _میرفت به دست ناکسان دست به دست بر جان رباب زد شرر گهواره داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لا فتی الّا علی حرف میرانم در اینجا از مقام آفتاب نه غلط گفتم فقط گویم ز نام آفتاب خوش سعادت بردم از این شعر خام آفتاب هر کسی آقاست قطعا شد غلام آفتاب ای به قربان مقامات و مرام آفتاب برگ می‌روید به پاس احترام روی او گل شکوفا میشود با شوق عطر و بوی او شهد شیرین می‌شود از حسن خلق و خوی او چرخ می‌گردد به اذن و قدرت بازوی او پس جهان بر جا بود با اهتمام آفتاب آفتابی و فروغ تو جهان را در گرفت یازده نور از تو نبض چرخ را در بر گرفت با تو عشق از نو به عالم شیوه ای دیگر گرفت بعد از آن هر کس که از تو منصب نوکر گرفت شد دلش روشن به انوار مدام آفتاب ز آفتاب آسمان قطع یقین بالاتری میکنی بر آفتاب و ماه و انجم رهبری برده ای دل از نبی از عالم و آدم سری چون به کرسی جای داری در مقام داوری پس یقینا دست داری در زمام آفتاب من تو را از چشم خود خواندم خطا شد یا علی حق علی آقا علی سرور علی مولا علی از ازل تا روز محشر لا فتی الّا علی چون علی با حق نشسته حق نشسته با علی شرم دارم بر تو دادم اتهام آفتاب آفتابا بگذر از من و از خطای باورم میروم با این خطا تا انتهای باورم باورم هستی و می‌مانم به پای باورم در قنوتم ذکر میگویم برای باورم سر به سجده میبرم در احترام آفتاب مهر می آید به پاس احترام یک نماز هر طلوع صبح یعنی یک قیام یک نماز روشنی تکبیر باشد بر مقام یک نماز ظهر تفسیر قعود است و پیام یک نماز بر علی وقت غروب آمد سلام آفتاب تو قیامت قامتی و قامتت اصل قیام ماه نیکو منظری و جلوه ات ماه صیام برق چشمانت به درد هر دو عالم التیام گر بگیرد ذوالفقارت ره به بیرون از نیام می شود این تیره شب روز قیام آفتاب ما کویری تشنه هستیم این جماعت آبشار از خزانیم و تمام نسل حیدر از بهار این تبار از آفتاب اند آفتاب اند این تبار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار می‌شود امر فرج حسن ختام آفتاب  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابالفضل شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد جوان کربلا از درس استادی چنین آمد اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی بنای دست مردانه برون زین آستین آمد حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب رحمت امشب نوید مرغ حق آید به گوشم امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم امشب دخیل خوان پیر می فروکشم امشب شراب ناب دارم در خروشم جام از تولا بر لب نوکر رسیده ای باده نوشان باده از کوثر رسیده امشب دوباره بیقرار بیقرارم امشب دوباره مست مست مست یارم بستم دخیل اشک بر زلف نگارم شورم شرارم شوقم و ابر بهارم بار دگر حق باب رحمت را گشوده تا بوده این مولود نامش عشق بوده این معنی و مفهوم ناب نام عشق است ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است آری حسین ابن علی بر بام عشق است عالم همه مجنون این عنوان و نامند شاهان غلامان سرایش را غلامند آمد به ساحل برد ما را با نگاهی شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی عزّت سعادت نقل بازار حسین است ارباب ما باب النجات عالمین است آدم بدون ذکر او آدم نمی شد بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد آری مسلمان امیری حق سرشتیم با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم با یک نظر اهل رهایی کرد ما را رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را خون خدا بود و خدایی کرد ما را با خون خود کرببلایی کرد ما را یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت در پای عهدش با خدا تا انتها رفت با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت او رفت اما قصهء ویرانه باقیست او سوخت اما قصهء پروانه باقیست  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شد بسته بر هر ماه در عالم چشمان اخترهای بعد از تو جز بام تو هرگز نگردد باز بال کبوترهای بعد از تو تا آسمانها راه داری تو نامت بلند و قامتت بالا سر در گریبانند در پیش ات سرو و صنوبرهای بعد از تو آری دلم گرم است بر مهر ات مهری که تو بر سینه ام دادی آری ندارد هیچ مفهومی سرمای آذر های بعد از تو تو درس مکتب خانه ها گشتی تو مرجع هر عالم دینی اکبر شناسی گشته تا امروز عنوان منبرهای بعد از تو تو اشبه الناسی به پیغمبر کافر مسلمان می‌کند لحن ات آری ادا هرگز نشد صوت الله اکبرهای بعد از تو چشم تو مصباح الهدی باشد در هر دم ات خفته است صد عیسی مشق تو را دارند رهبرها در پای دفترهای بعد از تو بابای تو زیب همه عالم تو زینت بابای خود بودی بازار زیورها شکست ، اما بازار زیورهای بعد از تو در قحط آب و قحطی غیرت لب را به روی لعل تو بگذاشت با اشک مستی کرد و معنا شد مفهوم ساغرهای بعد از تو فریاد زد امداد کن زینب من ناتوانم پیش این پیکر در ناتوانی ها چه باید کرد با جسم اکبرهای بعد از تو زینب برایت روضه می‌خواند روضه برای غارت خیمه زینب دلش آشوب می‌گیرد آشوب معجرهای بعد از تو وقتی به روی نیزه ها رفتی یک کاروان گریان تو بودند هم دیده ی سرهای قبل از تو هم دیده ی سرهای بعد از تو @hadirhashk
یا ولی الله دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش همان که چشمه می‌جوشد به اذن برق چشمانش همان که موج می آید به رقص از حکم طوفانش همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی به بالا می‌برد از سفره ی پر فیض احسانش غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی که بهجت ها چو موری خوانده اند او را سلیمانش سلیمان می‌برد حسرت مگر روزی رسد یک دم در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون سلاطین رشک می‌ورزند بر جاه غلامانش فضای روز روشن می‌شود از روی رخشانش به زلف تیره اش شب میشود هر شام حیرانش ز حسن جلوه اش این بس که مه مانده است حیرانش چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش سمن سوسن شقایق یاس نرگس نسترن هر گل گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این ولی دانم همه ذرات گردیدند خواهانش غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش نمک گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش گرفتم در کف خود دل که می‌گوید تپش هایش خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا اگر عالم فدا گردد نشاید کرد جبرانش چنان خورشید می‌تابد به ذره ذره ی عالم وَ می‌گردد به گِردش آسمان با کل کیهانش اگر با جوهر دریا نویسم از مقاماتش نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوه ی رویش کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش نشسته کنجی و دست دعا دارد برای ما جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش الا ای منتقم ای وارث تیغ دو دم ،آقا قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش بیا و انتقام سینه ی مجروح را بستان که تا جان در بدن داریم ما ، هستیم گریانش بیا تفسیر کن آیات قرآنی که از نیزه به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش خدایا کن مهیا تا که زهرا آید و گیرد به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
متبرک شده نام تو به قرآن رمضان میچکد از سحرت چشمه ی باران رمضان سفره ی رحمت حق در تو کند جلوه گری نیست در ماه دگر اینهمه احسان رمضان تو پر از راز و نیازی تو پر از حال دعا راه قرب است کنار تو چه آسان رمضان بس هلال تو سراسر همه نور است مباد که شود جلوه ی تو مخفی و پنهان رمضان تو فراخوان زده ای با کرم حضرت حق شده هنگام وفا بر سر پیمان رمضان رود رنگین سخاوت شده جاری از تو شد مصفا ز تو رخساره ی خوبان رمضان سحری در تو نشستند درِ خانه ی دوست (شاهد) و ساقی و باقیِ حریفان رمضان @hadithashk
عبدِ عاصی شد ، ولیکن بی‌وفا هرگز نبود روی خاک افتاد ، نومید از خدا هرگز نبود ساده مثل آن شبانی که برایت شعر خواند لیک شعرش خالی از نام شما هرگز نبود ای همه میل و امیدم جرم عصیانم ببخش دل زمانی خالی از شوق رجاء هرگز نبود دستهای خالی ام جز سوی تو جایی نرفت بر لبم جاری به غیر از ربنا هرگز نبود بس که خوب و مهربانی باز راهم داده ای خواهشم از درگه تو بی عطا هرگز نبود از نگاه لطف تو در خلق ارزش یافتم *ورنه خاک ره ، به‌نرخ‌ کیمیا هرگز نبود عفو و بخشش بر گناه و هر عطایت جای خود خواهش سائل به غیر از کربلا هرگز نبود @hadithashk
حضرت باران نان میخوریم ما به حساب کریم ها سائل شدیم ز عهد و زمان قدیم ها ایل و تبارتان همگی مونس من اند همدم گرفته ام ز تبار ندیم ها دستی بکش به روی سر ما که در جهان چشم انتظار دست تو مانده یتیم ها راهی به جز شما به هدایت نمیرسد ای معنی کمال همه مستقیم ها نوح و مسیح پیرو راه شما شدند اعجاز کرده با مدد از تو کلیم ها اذن نزول حضرت باران نگاه توست دارد طراوت از تو تمام نسیم ها تو آمدی و حُسن جهان شد فقط حسن افتاد نرخ کار تمام کریم ها هر گوشه گوشه خاک زمین یادگارها داریم از تو قاسم و عبدالعظیم ها داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حنای عید میبندم حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم در این بازار دیدم رونق سنگ و سنان و تیر از این بازار آقا ، جان زینب سخت بیزارم به روی دار رفتم با لب پاره ملالی نیست ولی پیکی که دادم شد دلیل چشم خونبارم میا کوفه برو سوی دگر جان علی ، مولا که من هم از قرابت با علی اینجا گرفتارم بر آن زلفی که زهرا شانه میزد گر چه دلتنگم برو راه دگر بگذشته ام از شوق دیدارم تو هرگز بر سر پایت نخواهی دید اینجا را خیال راس بر نی میدهد بسیار آزارم میا جان سه ساله جان زینب جان عباست میا تا از سر نیزه نبینی بر سر دارم از این بالا فضای شهر را هر بار میبینم به یاد زینبت ذکر میا کوفه به لب دارم داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی مولا وضوح عشق هستی و تو را پنهان نمیدانم تو را جز مالک قلب و امیر جان نمیدانم قدم بگذاشتی با مهر خود در خانهء قلبم تو صاحبخانه ای مهر تو را مهمان نمیدانم به روز هیجده ، سال دهم ، بین غدیر خم نشستم پای عهدت غیر از این پیمان نمیدانم تویی با حق و حق با توست پس راه و مرامت را جدا از آیه ها و مکتب قرآن نمیدانم الا یا اهل عالم فاش میگویم کلامش را به غیر از نص قرآن گفتهء یزدان نمی‌دانم نبیِ آخرین احمد ولیِ اولین حیدر نبی جز این نمیبینم ولی جز آن نمیدانم نبی فریاد اکملت لکم سرداد این یعنی که نعمتهای حق را جز سر این خوان نمیدانم اذان بی علی مثل نماز بی وضو باشد اذان بی علی را لایق اذعان نمیدانم  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اذن عزا سحر آمد ندا آماده کن پیراهن غم را بگیر از فاطمه اذن عزا و اشک ماتم را ببر تا بیکران آه جگر سوز عزاداری بزن در هر قدم تا آسمان با بغض پرچم را بگیر از سینه با سینه زدن آلودگی ها را بده با آب چشمت آبرو تسنیم و زمزم را به یک پیراهن کهنه تمام قدسیان از غم به گریه می‌دهند امشب صلا بزم محرم را الا یا اهل عالم سر ز پیکر از قفا بردند دریدند از جفا اعضای قرآن مجسم را یکی پیدا نشد در پیش زینب پرده ای گیرد که چشم او نبیند غرق خون آن جسم درهم را یکی پیدا نشد گردد عصای خواهری تنها به وقتی که به نی میدید هجده ماه مَحرَم را تمام کار ما شد نوحه و دم ، گریه بر این غم مگیر از ما خدایا گریه و این نوحه و دم را  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم وقت طهارت است ، زمزم بیاورید یک اربعین معتکف روضه ایم ما شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید حیف است تا سپردن جان کم بیاورید ما ریزه خوارِ سفرهء احسان حیدریم نان را برای ما ز محرم بیاورید همراه قدسیان دگر امشب ، کتیبهء باز این چه شورش است به عالم بیاورید @hadithashk
یا زینب(س) بیا بنگر که زینب با خودش دو اختر آورده دو خورشید جهان آرا دو ماهِ انور آورده به اینان نان عصمت شیر با مهر علی داده دو سرباز از تبار آستان جعفر آورده خداوندا پذیرا باش از من همچنان هاجر که سویت زینب اسماعیل های دیگر آورده اگر هاجر یکی گل هدیه کرده در ره داور عزیز حیدر و زهرا دو از گل بهتر آورده الا ای آسمان بنگر که وقت خیبر ثانی یکی مادر ز اولاد علی ، دو حیدر آورده بیا لیلا ببین اینجا دو جان بر کف در این صحرا برای یاریِ خون خدا و اکبر آورده عجب بازار سرخی پا گرفته بر سر این خاک به پیش پای اصغر لاله های احمر آورده خزان کربلا گر چه رسیده بر بنی هاشم ز باغ جان زینب دو اقاقی سر در آورده یکی از شوق جانبازی چو بازی پر در آورده یکی با رعد شمشیرش شکوه محشر آورده میان خنده میگریند و میگریند با خنده تو گویی تیغ ، پیغام وصال دلبر آورده ببین زینب برایت هدیه از بازار جانبازی حسین فاطمه دو سرو ، اما بی سر آورده عجب داغی به دل مانده از این تصویر جانفرسا شهیدان را حسین با خجلت و چشم تر آورده داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم زینب(س) حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منای عاشقی بی سر شدند نوبت پرواز اهل راز شد مادری با کودکان دمساز شد رازهایی بهرشان افشا نمود بالهای بلبلان را وا نمود که ای گرامی یاوران احیا شوید بال بگشایید و بر بالا شوید اذن گیرید از شه صاحب ولا عشق را سازید اینجا بر ملا نوگلانش راهی صحرا شدند دست بر دامان آن لیلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود که ای جهانی حاجی طوف سرت اذن فرما جان زهرا مادرت ما دو تا یار سرافراز توایم تیغ بر کف هر دو سرباز توایم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نوغزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهیِ سیر الی اللهی شدند تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خزانی پر گشود برگهای شاخه گلها را ربود دست گلچین دامن گل را گرفت شعله ها دامان بلبل را گرفت باز شد بازار حسن و دلبری شد جمال یاسها نیلوفری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قتلگاه عرشیان تا به سوی خیمه ی افلاکیان گفت زینب دوستان کاری کنید `یاورم را یاوران یاری کنید” میروم دور از رخش در خیمه گاه تا نبینم ماه را لبریز آه شکر من هم هدیه ای دادم بر او خون طفلانم به من شد آبرو گر که صد اولاد دیگر داشتم یا که صد سرو دلاور داشتم جمله را میکردم از جان فانی اش خویش را هم میکنم قربانی اش یا حسین ای تشنه کام کربلا کشتی توحید ای نوح بلا هستی خواهر فدایت دلبرم ای امام بی معین ای سرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکر جدایی از تنی ای تمام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بی من مرو داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای عزیز فاطمه چون همه صحراییان مجنون شدند پیش لیلا جملگی در خون شدند شه روان شد بر منای عاشقی تا کند بر پا بنای عاشقی باقی دلداگان پشت سرش همنوا با ناله های خواهرش که ای عزیز فاطمه تنها مرو جانب گرگان در این صحرا مرو گر چه اینان جمله مدیون تواند تیغهاشان تشنه ی خون تواند رفت تا هنگامه ای بر پا کند عهد خود با خون خود امضا کند تیغ بر کف یوسف ابن فاطمه زد میان گرگها بی واهمه روز کوفی را شبی خونبار کرد عده ای را زیر تیغش زار کرد ناگهان شد رزمگاه کربلا شاهد امواج طوفان بلا روی خاک افتاد از روی فرس نیزه ای بگرفت از او راه نفس تا که قاتل از کمر خنجر کشید کودکی از دست زینب پر کشید کرد فریاد ای عمو جانم حسین ای همه عالم ترا در زیر دین دیده واکن آمده ابن الحسن تا فدا سازد به راهت جان و تن شرم دارم زنده باشم بی گلم ریزم از سر تا به پایت کاکلم آمدم تا دست در راهت دهم آمدم تا سر به دامانت نهم این عجب نبود اگر احساسی ام شیر نسل حیدرم عباسی ام کار سقای جوانت میکنم دست را حائل به جانت میکنم مقتل من سینه ی سوزان تو جان من جانا بلاگردان تو آخرین سربازت ای مولا منم آخرین حاجی در این صحرا منم من شهید سینه ی ثاراللهم دیده وا کن ای عمو عبداللم داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) این طفل به خواب رفته در گهواره شاهی است که تکیه داده بر گهواره تنها نه دو تکه چوب بنگر که شده است خورشید و ستاره و قمر گهواره وقتی که به مهد اشک می‌ریخت مدام می‌ریخت به آسمان گُهَر گهواره هرگز نشود ادا مقامش حتی با زر بنویسند اگر گهواره یک غنچه در آغوش گرفت و داده است اندازه آسمان ثمر گهواره میخورد تکان و با نوایی جانسوز میداد ز کربلا خبر گهواره مقصود نه روضه است اما دیدند در خاک بدن ‌، به نیزه سر ، گهواره_ _میرفت به دست ناکسان دست به دست بر جان رباب زد شرر گهواره داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی مثل ماهِ تمام وقت طلوع می‌درخشی و نور میباری اینهمه حسن را علی جانم ز پیمبر ز مادرم داری میروی میبری دل از حرمم چشم زنها همه به پشت سرت نه فقط میبری دل از حرمم میبری روح از تن پدرت دل اهل حرم پر از آشوب دل اهل حرم پر از غوغاست بین میدان که دیدمت گفتم تازه آغاز راه کرب و بلاست وسط معرکه علی دیدم حیدر و مصطفی و زهرا را یا علی هات یا علی پر کرد گوش تا گوش کل صحرا را سجده می‌کرد نیزه و شمشیر بر تنت سجده های پی در پی ذکر تکبیرشان بلند که شد شد مسیر سرت به جانب نی ماه رفتی ستاره برگشتی بی عدد بی شماره برگشتی تو منظم ز پیش من رفتی چقدر پاره پاره برگشتی تن تو دفتر و قلم نیزه چِقَدَر خون ز دفترت ریزد میکشم پیکرت میان عبا از عبا حیف پیکرت ریزد همه دیدند تشنه افتادی همه دیدند بی هوا زدنت خیز از جا ببین که می‌خندند به من و قطعه قطعهء بدنت گوش کن تو صدای زنها را گوش کن تو صدای زینب را عمه ات آمده کند احیا من و جان رسیده بر لب را داریوش جعفری ،_شعر_محرم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹