پسران مرا حلال کنید
بنشینید و سیر گریه کنید
گریه بر این شکسته بال کنید
بی بنینم ، شما به رسم وفا
پسران مرا حلال کنید ...
روز محشر که روزحسرت هاست
شرم دارد نگاه غمدارم
من به لبهای شیر خوار شما
تا نفس می زنم بدهکارم ...
چشمهای در انتظار حرم
قد سالار خیمه را خم دید
مانده ام با خجالتم چه کنم ؟
چشم زینب خرابه را هم دید
از عروس عزیزمان چه خبر؟
سر او غصه ها چه آورده اند
خواهر خانه را برادر ها
وقت دیدن به جا نیاورند
خسته ای و شکسته ای زینب
لحظه ها رنگ آه می گیرند
دختر و مادری ما را هم
عده ای اشتباه می گیرند
باورم نیست از رشید حرم
ارث شرمندگی به من برسد
از حسینی که داشتی باید
به تو یک کهنه پیرهن برسد
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس #شعر_روضه_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام العباس
اشک من از آه لب ربابه
داغ علی خواب شب ربابه
منو به بی پسر بودن یاد کنید
ام بنین که لقب ربابه
بگید برا ثواب حلالم کنه
اگه نخورده آب حلالم کنه
برای تشییع جنازم نیاید
فقط بگید رباب حلالم کنه
اگه دعای من نداشت اثر کاش
همراهتون میومدم سفر کاش
برا بلاگردونیه حسینم
چهار پسر کمه چهل پسر کاش..
به بازوهاش طناب خورده چرا؟
سیلی مگه رباب خورده؟ چرا؟
عروس من چی به سرش اومده
صورتش آفتاب خورده چرا؟
بغض تو توو گلوی من بود رباب
حرمله رو به روی من بود رباب
اونیکه از روزنه مشک ریخت
آب نبود آبروی من بود رباب
امیرفرخنده
#امیرفرخنده #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قامت خمیده ای زینب
آمدی کو حسین مظلومت ؟
از چه قامت خمیده ای زینب ؟
گوئیا داغ داری به دل ، که چنین
رنگِ صورت پریده ای زینب
لحظه ای خود بگیر آرام ، ای
نور عینم ، ز چیست بی تابی ؟
گوئیا لاله هات پژمرده ...
در تعب بوده ای ز بی آبی؟
آن شبی کز برم سفر کردی
باغبان بود و جمع لاله و یاس
لیک حالا که خوب می بینم
نه حسین آمدست و نه عباس
وای زینب چنان که می بینم
گیسوانت سپید گردیده ..
نگرانم،، چرا سیه پوشی ؟
نور عینت شهید گردیده ؟
گرچه تابی نمانده از بهرت
لیک برگو چه ها در آنجا شد؟
با وجود یلی چونان عباس
از چه آنجا حسین تنها شد ؟..
گفت زینب : که بود عباست
بین یاران ، امیر و سرلشکر
روز عاشور قحط آب آمد
خیمه بی آب گشت و آب آور
کودکان سر زنان درون خیام
از تنِ خواهرش چو طاقت رفت
گشت عباس غیرتی آنگه..
از کَفَش صبر و استقامت رفت
رفت تا از شطِ فرات آرد
آب و کام رباب تر گردد..
رفت تا پیش تیر سخت عدو
چشم زیبای او سپر گردد ..
خبر آمد سما زهم پاشید
غرقه خون پیکر ستاره شده
علمش سرنگون به خاک افتاد
آب هم نیست ، مشک پاره شده
وای زینب ، مگو دگر بس کن
مگو از شرزه شیر پیکارم ..
کاش می مُردم و نمی ماندم
ننگرم تا غمِ علمدارم ...
بعد سقا دگر در این دنیا
گشته ام با غم و به غصه قرین
مادری بی پسر شدم زینب
نام من را مخوان تو اُم بنین ..
امیر رضا فرجوند
#امیر_رضا_فرجوند #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوی آفتاب
روشناتر ز آب امّ بنین
بانوی آفتاب امّ بنین
انتخاب ابوترابی تو
افتخار بنی کلابی تو
خانه دار علی پس از زهرا
بی قرار علی پس از زهرا
خانه ات خانه ی ولایت بود
همسریِ علی برایت بود
چقَدَر خوب بخت تو وا شد
زندگانی تو چه زیبا شد
قلب و جانت شده به نام علی
که شده شوهرت امام علی
با حضورت بهار آوردی
عطر زیبای یار آوردی
آمدی بوی فاطمه آمد
خنده روی لب همه آمد
تو برای همه عزیز شدی
پیش زینب ولی کنیز شدی
آسمان هستی و قمر داری
درّ و گوهر به روی سر داری
در حیا و شرف قَدَر هستی
مادر چار تا پسر هستی
به تو و مادری ات ایوالله
مادرِ مهربانِ ” عبدالله
دلت از عرش هم فراتر بودجعفرت” درحماسه محشر بود دامنت مهد زهد و ایمان بود اثر پاکی تو `عثمان ” بود به به از این یقین و اخلاصت همه عالم فدای ” عباست” عصمت بی نظیر تو عشق است شوکت شرزه شیر تو عشق است دانشِ مکتبت دلیری بود خانه ات کهکشان شیری بود پسرانت اگر چه یل بودند به وفا و ادب مثل بودند درس مردی تو یادشان دادی از خودت عشق را نشان دادی کربلا شور جلوه گاه تو بود نوبت جلوه ی سپاه تو بود ادبت بود رو سپیدت کرد تا ابد مادر شهیدت کرد شرف و شمس حق نگینت کو؟ آی ام البنین ؛ بنینت کو ؟؟ محمد حسن بیات لو #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس #شعر_روضه_حضرت_ام_البنین لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر ادب
نشسته بود ببیند مگر جوانان را
و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را
سپاه زینب کبری که می رسید از دور
بلند شد بتکاند غبار دامان را
بشیر بود که قبل از همه جلو آمد
بشیر بود که آورده بود طوفان را
رسیده بود که با یک خبر بلرزاند
دل گرفته ی این مادر پریشان را
خبر چه بود که ام البنین ز پا افتاد
چرا درید به یکباره او گریبان را؟
حسین گفت و زمین خورد و روی سر میزد
به آه و گریه دراورد هر مسلمان را
رسید زینب و از چشمهای یوسف گفت
رسید زینب و سوزاند قلب کنعان را
رسید و گفت که بر روی نیزه می بردند
سر بریده ی آن آفتاب تابان را
نشست از علم و مشک ودست سقا گفت
شنید حضرت ام البنین که جریان را-
رسید نوبت سوغات کربلا ی حسین
بلند شد که ببیند متاع پنهان را
خلاصه اینکه سپر را گرفت از زینب
چه بوسه ها به سپر زد چنان که قرآن را
زمان گذشت و کمی بعد مادری تنها
کشیده بود به چشم مدینه باران را
به ضجه های غریبانه اش فلک می سوخت
چنان که روی زمین ریخت اشک مروان را
دوباره باز رباب و سکینه و زینب
نشانده بود کنارش زنان حیران را
غروب مادر عباس روضه خوان میشد
که تا مرور کند کودکان عطشان را
غروب روضه به گودال می رسید آخر
به خاک و خون که کشیدند شاه عریان را
سید حجت بحرالعلومی
#سید_حجت_بحرالعلومی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر
رسیده قافله و چشم های تر دارد
برای ام بنین یک نفر ... خبر دارد
خدا کند که مراعات سن او بشود
خبر ، خبر .. همه بر قلب او ضرر دارد
نخواست او که بپرسد جه شد ابالفضلش
سوال بود برایش ...حسین سر دارد ؟
براش گفت چه شد ؟ماجرا چه بود ؟ آنکه
به روی آینه اش گرد از سفر دارد
تمام واقعه این بود : بین نخلستان
جماعتی سر حمله به یک نفر دارد
تمام قامت او را به باد می دهد و
بدون آنکه ز چشمش ، دست بردارد
شهید می شود عباس نه !...حسین دمی
که جان سپردن عباس را نظر دارد
گذشت واقعه اما تصورش باقیست
هنوز مرد خدا دست بر کمر دارد
زسمت علقمه سمت خیام می آید
چرا که پیکر عباس درد سر دارد
ز ضربه های عجیب و غریب بی رحمی
که قصد بی ادبی با سر قمر دارد
شنید ، ام بنین ، گفت : نام من این نیست
چرا که ” ام بنین ...لا اقل پسر دارد
مجتبی کرمی
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس #شعر_روضه_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب
اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد
که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد
اگر مادر شود ام الادب دور از تصور نیست
پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد
یقینا لب زده بر چشمه ی عین الیقین، وقتی
شود بانوی مردی که خودش حق الیقین باشد
چه فخری میکند بر مریم و حوا، زمانی که
ببیند همسرش مولا امیرالمومنین باشد
کنیز خانه ی حیدر، عزیز خانه ی حیدر
((خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد))
هزاران بار حیدر گفت احسنت آفرین بر او
چرا که همسرش بانوی عباس آفرین باشد
دوباره نام عباس آمد و حس کرده ام بانو
که چین افتاده بر پیشانی ات، قلبت حزین باشد
بشیر از تو نمیخواهم بگویی از ابالفضلم
اگرچه خوب میدانم که مقطوع الیمین باشد
بگو دنیا چه کرده با حسینم، سخت غمگینم
نه غمگین عزیزانم، که دردم درد دین باشد
شبیه سرو، سر بالا، شبیه کوه پا برجا
کسی که اینچنین باشد فقط ام البنین باشد...
محمدرضا نادعلیان
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس #شعر_روضه_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم ام البنین
گر چه با زهرای مرضیه برابر نیستی
یا به شان و مرتبت همسنگ کوثر نیستی
در میان خانه ی عرشیِ زهرا و علی
جایگاه مادری داری و کمتر نیستی
مادری کردی برای زینبین و هم حسین
عفو کن روزی اگر گفتم که مادر نیستی
چون به قربانگاه کاری شد به گلهای تو تیغ
بی پسر ماندی و فهمیدم که هاجر نیستی
خوب شد چشم عزیزت را ندیدی خورد تیر
خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی
خوب شد لب را ، تلظی را ، ندیدی کربلا
لااقل شرمنده از لبهای اصغر نیستی
خوب شد جا ماندی و ماندی مدینه در فراق
خوب شد در پیش چشم هیز لشکر نیستی
فاطمه ، سر ، تیغ ، حنجر ، سنگ ، پیکر ، آب ، آه
خوب شد اینجا کنار جسم بی سر نیستی
داریوش جعفری
#داریوش_جعفری #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت_شهادت_حضرت_ام_البنین #شعر_ام_العباس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹