اشک غریبی
غمِ دلِ امّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت
اشک غریبی توی چشمام نشست
مثل سر تو پشت من هم شکست
زینبِ من بیا بگو دروغه
این که میگن حرمله دستاتو بست
حقیقته انگاری خواب نبودم
ناراحتم پیش رباب نبودم
بدجوری آبرو ریزی کرده شمر
کاشکی من از بنی کلاب نبودم
آسمونم رو بی قمر کی دیده
پروانه ی بدون پر کی دیده
ام بنین بهم نگی حق داری
ام بنین بی پسر کی دیده
سربریدن امید و احساسمو
تبر زدن ساقه های یاسمو
خواستی چهارتا قبر اگه بسازی
کوچیک درس کن واسه عباسمو
رفت و دل اهل حرم خالی شد
دست امیر لشگرم خالی شد
یه جور زدن با تیر به چشم نازش
کاسه ی چشم پسرم خالی شد
توو علقمه راهشو بند آوردن
چی به روز قد بلند آوردن
گریه م از اینه توی بزم شراب
سرش رو با بگو بخند آوردن
سراغشو از این و اون میگیرم
جونی ندارم ولی جون میگیرم
حالا که مادر نداره حسینم
خودم میام براش زبون میگیرم
بهم بگو که نور عینم کجاست
بگو غریب عالمینم کجاست
جمعیت کاروونت کم شده
فقط بگو، بگو حسینم کجاست
روزی که رفت فکر اجل نکردم
پیشش به دلشورم محل نکردم
نخواستم حس کنه که بی مادره
عباسمو اگه بغل نکردم
گفتی تموم دشتو دشمن گرفت
تک تک بچه هامو از من گرفت
زینب من بگو آخر کی اومد؟!
سر حسینمو به دامن گرفت
عزیز من همینکه راه دور رفت
شادی دیگه از این دل صبور رفت
نمیتونم باور کنم هنوزم
سر حسینم میون تنور رفت
مردم شهر سر به سرم نذارید
زخم زبون رو جیگرم نذارید
گریه ی من فقط برا حسینه
گریه مو پای پسرم نذارید
غم ام ربابه که به غم اسیره
طفل خیالیشو رو دست میگیره
شبا هی از خواب میپره هی میگه
آبش بدید ، آبش ندید ، میمیره
رباب نمیشه با غم تو سر کرد
بدون گریه شبارو سحر کرد
درد منو درد تو مثل همه
حرمله دوتامونو بى پسر کرد
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ایها العزیز
روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود
من اشک میخورم که نمک گیرتان شوم
از این شراب ، با برکت تر نمیشود
من هم تنم سیاه و عرق کرده است، حیف
من را بغل کنید معطر نمیشود !؟
یک بوسه ام بده که بمیرم پس از همان
چون لذتی چو بوسه ی آخر نمیشود
شرحی گزیده از قصص الانبیاست این _
گریه نکرده بر تو پیمبر نمیشود
امشب برای خرجی ام البنین بیا
ترحیم اوست ... بی پسر آخر نمیشود
بچه برای نوکری تو بزرگ کرد
نامادری که این همه مادر نمیشود
عباس را همیشه غلام حسین خواند
بچهکنیز ، حکم برادر نمیشود
کلثوم را بگو ، که به قربانیش پذیر ...
این اندک است اگر که مکدر نمیشود
ام البنین ! شفای همه دردهای ما
امری بجز رضات مقرر نمیشود
زاویه ی بقیع ، بود قبله ی جهان
هر کس که سجده کرد ، که کافر نمیشود
غیر از نبی و فاطمه و چندتا امام
قطعاً مدینه بی تو منور نمیشود
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین (س)
خیره ماندهِ نگاه آخرِ من
تا زیارت کند عزیزش را
تا که خانم بیاید و بنهد
سرِ زانو سر کنیزش را
من که یک عمر را مسلمانِ
خدمتِ بچه هایِ فاطمه ام
لطفِ مولا علی بزرگم کرد
این که من خاک پایِ فاطمه ام
خاکم اما در آسمانِ ادب
قرصِ ماهی و کوکبی دارم
هر چه دارم قسم به خانمی اش
از کراماتِ زینبی دارم
روز اول که درب این خانه
قامتم پیشِ مقدمش تا شد
تا کشیدم به دیده چادرِ او
رو به چشمم درِ جنان وا شد
چشمم از اشک شوق پُر می شد
تا که مولا مرا دعا می کرد
خانه داریِ پایتختِ کرم
نفسم را پُر از خدا می کرد
تا که یک وقت یاد و خاطره ی
مادر آتش به سینه ها نزند
عرض کردم به محضر مولا
که مرا فاطمه صدا نزند
بی کرانِ ارادت و ادبم
در دو عالم گره گشایم شد
که علی چهار دفعه بابا و
نامِ ام البنین برایم شد
چهار تا یل، چهار تا عاشق
در نگاهِ علی مذاب شده
چهار تا مرد ، چهار روح ادب
خاکِ راهِ ابوتراب شده
چهار سربازِ سر به زیرِ حرم
نوکرِ محض در برِ زینب
که گره زد خدا به غیرتشان
گرهِ زیرِ معجرِ زینب
چهار شیرِ نبردِ دریادل
که ز دستِ کریم مست شدند
چهار سرمستِ جامِ لطفِ حسن
که همیشه خدا پرست شدند
بین این چهارتا که عیسایند
یک نفر هست که مسیحا شد
بین این چهارتا اباالفضلم
آنقدر نوکر است آقا شد
پای درسِ امام هایِ خودش
سیزده ساله بود عالم شد
آنقدر از حسین نور گرفت
لقبش ماهِ آل هاشم شد
نذر کردم که تا ابد بشود
خادمِ منحصر به فرد حسین
که دو تا بازویِ علمگیرش
همه جا می خورد به درد حسین
وقت راهیِ کربلا شدنش
نَبَرَد تا که بچه هایش را
امر کردم که بی پِسر برود
تا نگیرند دست و پایش را
با خودش بی برادرانش تا
خلوت عاشقانه ای دادم
وسطِ تیغِ ابروانش را
بوسه ی مادرانه ای دادم
پسرِ قد رشیدِ حیدری ام
غم نبینند دختران حسین
حامی قدُّ و قامتِ زینب
جانِ من ، جان تو و جان حسین
با نگاهِ پُر از سفارشِ من
کاروانِ فراق راهی شد
تا رقیه نشست بر دوشش
پیشِ چشمم چه دلبخواهی شد
خیسِ باران ز هجر روی حسین
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روضه ی کربلا
روضه ی کربلاست تقدیرش
مثل زینب شکسته تصویرش
داغ شرمندگیِ عباس است
علت قد و قامت پیرش
کربلا را ندید، اما ماند
روی قلبش همیشه تأثیرش
داغ عباس ها نه، داغ حسین
کرد با موج غم زمین گیرش
با سکینه همیشه می فرمود:
بگذرد از عمو و تقصیرش
آب می شد رباب را می دید
آتش شرم کرده تبخیرش
از لبِ تشنه ی علی می گفت
اشک هر روز و آه دلگیرش:
حرمله در نبودِ عباسم
با سه شعبه گرفته از شیرش
روزگارش تمام روضه شده
کار او صبح و شام روضه شده
اشک و خون نقش چشم هایش بود
کربلای بقیع جایش بود
گرچه ام البنینِ تنها شد
داغدار غم پسرها شد
گرچه قطع الیمین شد عباسش
روی نیزه نگین شد عباسش
چار فرزند او شدند شهید
نخل او را تبر اگر چه برید
کم نشد از محبتش به حسین
بیشتر شد ارادتش به حسین
همه فکرش حسین بود حسین
فکر و ذکرش حسین بود حسین
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است
وقت مرگ آمدی به دیدن من
حاضری پیش جان محتضرم
لطف کردی، به زحمت افتادی
من توقع نداشتم پسرم
جرعه آبی بنوش، خسته راه
نفسی تازه کن، برم بنشین
ساعتی صبر کرده بودی اگر
محضرت می رسید ام بنین
تاج منت گذاشتی به سرم
تو تمنایم از دو دنیایی
من کجا این شکوه و رتبه کجا
من کنیزم تو کنزِ زهرایی
کربلا قسمتم نشد آخر
حسـرت دل شمیم تربت توست
گریه ام از هراس مردن نیست
اشک هایم برای غربت توست
گریه از دست من کلافه شده
از جگر آه می کشم شب و روز
آهِ سردم گواه درد دلی ست
شعله ور تر از آفتاب تموز
روز اول که دیدمت گفتم
در غمت باید امتحان بدهم
چار قل خواندم و قسم خوردم
پای تو چار دفعه جان بدهم
با هدف می گذشت روز و شبم
تلخی روزگار شیرین بود
بچه هایم فدایی ات بشوند
همه آرزوی من این بود
معرفت را به حوصله با ذوق
کاشتم در نهاد تک تک شان
گشت سیراب از اشک های سحر
ریشه اعتقاد تک تک شان
نیمه شب ها به جای لالایی
دائم اسم تو را به لب بردم
قبل هر دفعه شیر دادن شان
جای خرما غم علی خوردم
گرد غربت به صورتت که نشست
تا مسیرت به نینوا افتاد
یک به یک عرضه داشتند ای دوست
با تو هستیم هرچه باداباد
با من از کربلا بگو پسرم
خیمه بی پناه یعنی چه؟
زینت دوش مصطفی تو بگو
گودی قتلگاه یعنی چه؟
گاه کابوس آب می بینم
غرق آشفتگی ست احساسم
گفت راوی که تشنه جان دادی
نکند کم گذاشت عباسم
خواهرت از وفای او می گفت
با سر و چشم و دست شد سپرت؟
آه از روضه عمود اما
هرچه آمد سرش فدای سرت
ساربان در شلوغیِ گودال
خاتمت را ندیده بود ای کاش
شمر جای سرِ مطهرِ تو
سر من را بریده بود ای کاش
گر عبا و عمامه را بردند
غارت پیرهن برای چه بود؟
بدنی با هزار و نهصد زخم
نعل تازه زدن برای چه بود؟
نفسم به شماره افتاده
از عنایت نظر به حالم کن
ملک مرگ هم رسید از راه
این دم آخری حلالم کن
بدنم بر زمین نمی ماند
کفنم خاک و خون نخواهد شد ...
#سید_جعفر_حیدری #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع)
پسرهای مرا کشتند! دیگر
مسلمانان مرا مادر نخوانید
پریشانم پریشانم پریشان
مرا أم البنین دیگر نخوانید
شنیدم دستِ عباسم قلم شد
به خاک افتاد با پیشانی از زین
بشیر از کربلا آورده سوغات
برایم صد هزاران داغِ سنگین
دلم آشوب شد، قلبم تکان خورد
شد آن لحظه که مَشکش تیرباران
حلالم کن شدم شرمندهٔ تو...
«علیِ مرتضی ای شاه مردان»
شنیدم قامتش شد إزباً إربا
میانِ روضه می میرم بزودی
چه بد کشتندعلیِ اکبرم(ع) را
«اگر دردم یکی بودی چه بودی»؟!
بمیرم!...ضربه هایِ کُندِ خنجر
دلیل گریهٔ چشم ترم شد
حسینم(ع) عاقبت لب تشنه جان داد
«فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد»؟!
دلش آشفته شد؛ شد بی برادر
فدای زینبم(س) تنهایِ تنها...
لب گودال، آن لحظه که میخوانْد
«گلی گم کرده ام می جویم او را»
کنار پیکرِ بی سر، گمانم
چنین گفته ست بی صبرانه، ممتد
«من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد»
نبودم تا ببوسم صورتش را
شنیدم داشته حالِ وخیمی
رقیه(س) سخت سیلی خورده از زجر(لع)
«یتیمی درد بی درمان یتیمی»
منِ أم البنین را پیر کرده
غم ِ طفلِ رباب و اینکه شبها-
-میان خواب میگوید عزیزم...
لالالالا لالالالا لالالا!
مرضیه عاطفی
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سوگوارِ امُ البنینم
بار دیگر زغم غمینم من
غرقِ در ماتمُ حزینم من
دیده هایم دو ابرِ بارانَ است
سوگوارِ امُ البنینم من
غرقِ داغِ کسی که دائم از
لبِ پاکش کلامِ رَبّ میریخت
جانِ جانانه بود و از رویش
یک جهان نیکی و ادب میریخت
میگُذارم به سینه دستم را
گویم امشب دوباره با احساس
السلامِ ای مَعاْدِنَ الرَّحْمَةِ
مادر حضرتِ قمر عباس
السلام ای عفیفه با جَبروت
بعدِ زهرا عزیزه ی حیدر
هستیِ من فدایِ تان بی بی
چادرت هست پناهِ این نوکر
آبرویم بِخَر بمانم من
در لباسِ گدایِتان بانو
کُن دُعا تا که رزقِ من گردد
که بمیرم برایتان بانو
غمِ تو غم نهاد در دل ما
رِزق شد زائرِ مدینه شدیم
زائر تو و زائرُ الزهرا
آن نگارِ شکسته سینه شدیم
شعرم اینگونه شد نوشتم من
عزتت زیر پا نشد بی بی
و به دستِ یه عده ای نامرد
به شما که جفا نشد بی بی
مینویسم که ای یَمِ رحمت
چادُرت پر زخاک نشد دیگر
حُرمتِ تو نشد لگد مالُ
نشدی تو ز کینه ها پرپر
خوب شد دگر ز آتش کین
اُمُ العَبّاس پُر آبله نشدی
مثلِ زهرا مادر سادات
بینِ دیوار و دَر تو لِه نشدی
شکر حق که نشد جسارت ها
بر مقامِ تو یا اُمِ بنین
کُشته هرگز نشد جَنینِ تو
با صورت نخورده ای به زمین
خوب گردید میانِ کوچه ی تنگ
گیرِ موجِ بلا نیفتادی
و زسیلیِ بی هوا خوردن
پیشِ طِفلت شما نیفتادی
رضا آهی
#رضا_آهی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت
بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت
در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر ...
در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر داشت
گاهی به لبش (ها قَمَرٌ کَیفَ قَمَر) بود
گاهی به لبش (ها عَلیٌ کَیفَ بَشَر) داشت
هر کس نتواند بشود مادر زینب ...
او بود که نقاشِ ادب بود و هنر داشت
تنها نه خودش، بلکه به نور قمر او
از جاده ی او اُمّ وَهَب نیز گذر داشت ...
چون تابشِ خورشید به هر خار و به هر سنگ
سوزِ دل او در دلِ مَروان هم اثر داشت
زهرا به کنار پسرش آمد و او نیز
انگار نه انگار خودش چار پسر داشت
سِرّی است که در خاک مدینه ز جهان رفت
از تربتِ زهرا به گمانم که خبر داشت ...
سید امیر حسین فاضلی
#سید_امیر_حسین_فاضلی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوی ادب
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد
قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهومجدیدی از ادب روی زمین باشد
شده بانوی این خانه ولی چشمی ندید اصلا
سر یک سفره با اولاد زهرا همنشین باشد
اگر امالاسد خوانند او را این روا باشد
ولی میخواست نام او فقط امالبنین باشد
شجاعت را به فرزندان خود چون شیر میداده
که ام الغیرت و ام الادب، شیرآفرین باشد
ابالفضلم! همیشه سید و مولا بخوان اورا
کسی را که ز نسل رحمه للعالمین باشد
علمداری که در باران تیر علقمه داده
دو دستش را که دستان خدا در آستین باشد
سروده چارپاره در عزای کربلا اما
هنوز از خیسی چشم عروسش شرمگین باشد
به جای چار فرزندی که در کرببلا داده
بنا شد در کنار چار امامش همنشین باشد
تویی بانو نخستین سفرهدار داغ عاشورا
که تا محشر قیام کربلا با تو عجین باشد
اگرچه مادرم زهرا نشد اما خدارا شکر
برای من همین بس مادرم امالبنین باشد
عباس جواهری
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سفره ی ام البنین
بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید
`سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید
روزها میرفت نقاشی کند کنج بقیع
غصه ی ام البنین را حضرت زهرا شنید
مریم و هاجر عزادار ابالفضلش شدند
مقتل عباس را از حضرت حوا شنید
روضه ای میخواند که مانند آن را بیشتر
میتوان در مقتل شبهای تاسوعا شنید
هر چه پنهان کرد زینب، آخرش لو رفت، آه
قصه مشک و علم را مادر سقا شنید
پیر شد، افتاده شد، قامت کمان شد عاقبت
ز آنچه که ام البنین از داغ عاشورا شنید
از شنیدن پیر شد ام البنین، ای وای من
سر بریدن از حسین را زینب کبری که دید
شاعر؟؟؟
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری
بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری
ای تمام مادران قربان تو نا مادری
خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین
جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین
بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین
تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین
زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار
رشته های چادرت جود کرم را آبشار
در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده
قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده
شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده
زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده
گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین
عشق معنا می شود با واژه ام البنبن
ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد
چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد
اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد
تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد
نو عروسی که پی بخت سپیدت امدی
پیش پای بچه های فاطمه زانو زده
گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم
آمدم خاک انسیه الحرا شوم
آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم
قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم
اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام
وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام
گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد
گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد
خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد
یاد گل احوال بلبل های خانه زار شد
شد تمام خواهش تو از امیر المومنین
فاطمه نه بعد از این بر من بگو ام البنین
باز می ماند دهان از مهر این نا مادری
شیر را با شیره عشق و وفا می پروری
مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری
عرضه می داری قبولش کن برای نو کری
مادر هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود
مثل تو نا مادری نه مادری پیدا نشد
آن هم آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست
از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست
چهره او والقمر چشمان او شمس و ضحاست
گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست
دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود
دامن ام البنین عباس پرور می شود
تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت
داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت
علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت
چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت
گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم
هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم
دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب
می شنید از دور آه از خیمه ...
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خانه آبادم حسین
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین
آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین
مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین
مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو چار اولادم حسین
ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین
من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت...
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین
زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین
روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی
درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدبار مثل موج دریا گریه کردی
دیدی رقیه نیست جای اوسکینه
هربارکه میگفت بابا گریه کردی
خوب است که شام غریبان راندیدی
باروضه های خارصحراگریه کردی
حرف سه شعبه آمدوازحال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی
گرم عزای بچه های خود نبودی
باگریه های زینب اما گریه کردی
تشت طلاو خیزران که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی
بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زنها گریه کردی
مهدی نظری
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب
کنون که فاطمه گشته ست مقتدای خودم
دلم برای تو و غصه ات برای خودم
شبیه فضه و اسما کنیز آمده ام
نگفته ام که بود منزلت سرای خودم
قبول کن تو زمن ، زینب است تا اینجا
همیشه پائین این خانه است جای خودم
لباس فاطمه ات رابه من بده گاهی
که گردِ پیرهن اوست کیمیای خودم
مرا همیشه هواخواهِ زینبت بنویس
که هر کجاست بود شامل دعای خودم
بدان که بعد تو بی شک میان دنیا هست
حسین کعبهٔ سیارِ بچه های خودم
فدائی اند اگر چه همه ، ولی عباس
اگر نداد سرش را بدان به پای خودم
وصیتم به اباالفضل پارکابی هست
بزرگ می کنمش پای رهنمای خودم
نوشته ام که امان نامه دست اوست فقط
لوای دستِ حسین است نه عصای خودم
اگر نشد که ببارم میان کرببلا
همیشه اشک بریزم به کربلای خودم
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادرترین نامادری
مهربان و همدم و مادرترین نامادری
آبرویی یافت از ام البنین، نامادری
بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود
بر مسلمانان شد
امالمؤمنین” نامادری بچه ها وقتی پریشانحال مادر میشدند شانه میزد موی آنهارا همین نامادری آنقَدَر بانو محبت داشت قطعا تا ابد مادر دنیا نمیآرد چنین نامادری دست مادرها به سوی اوست تا رزقی دهد بر رکاب مادران گردد نگین نامادری چارتا نوکر برای چار زهرازاده داشت آفریده نوکران مه جبین نامادری هم خدا و هم رسول و فاطمه دم میدهند آفرین و آفرین و آفرین نامادری فاطمه در کربلا شاهد ولیکن در بقیع روضه ها میخواند با صوتی حزین نامادری میکُشد مارا دموَيْلِی عَلَى شِبْلِی” او روضه میخواند از عمود آهنین نامادری فاطمه چون روی منبر روضه خوانی میکند وقت روضه مینشیند بر زمین نامادری من بهشتم زیر پای اوست، از بس مادر است دست من را میکشاند پای دین نامادری احمد ایرانی نسب #احمد_ایرانی_نسب #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
با گریه هام مدینه رو سوزوندم
برای دستای تو روضه خوندم
خوش غیرت حرم بیا و ببین
رخت عزا به بچه هات پوشوندم
بسته بودش دستای خواهر تو
رو نیزه ها بند نمی شد سر تو
بابت موهای سپید رباب ...
حلالیت گرفته مادر تو
گلی نمونده دیگه تو گلشنش
روضه ی بازه لالایی خوندنش
داغ تو کاری با حرم کرده که
برادراش ربابو نشناختنش ...
بشیر میگفت خمیده شد نگارت
من نبودم فاطمه بود کنارت
میگن یه جور پاشیده بود پیکرت
تنت رو ریختن میون مزارت
از آسمون انگاری ماه گرفتن
روضه خونات نوای آه گرفتن
قبر تو اونقده کوچیک بود تورو
با علی اصغر اشتباه گرفتن
قد بلندی داشتی دشمن گرفت
تیر اومد و چشمتو از من گرفت
سر تو روی دامن حسین بود
سر حسینو کی به دامن گرفت ؟
شما دوتا رو زیر پا هم دیدن
نیزه دارا حالتونو پرسیدن
شمر و سنان پابه پای حرمله
خیلی به افتادنتون خندیدن ..
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
جز من کسی اینگونه با ماتم قرین نیست
در ناکجا آباد غم تنها ترین نیست
پرورده ی صبر امـیـرالـمـومـنـیـنـم
کز غم مرا هرگز نشانی بر جبین نیست
عباس من ، مادر شنیدم اینکه گفتند:
دستت به پیکر از یسار و از یمین نیست
مادر شنیدم تیر در چشمت نشسته
شیرم حلالت ، پاسخم جز آفرین نیست
مادر اگر پیشانی ات شق القمر شد
این اوج عشق است،از عمود آهنین نیست
مادر درست است اینکه پیشانی.....؟ ولی نه
دارم یقین پیشانی تو جای چین نیست
بعد از تو و بی دستی ات ، فریاد کردم
یثرب بداند نام من اُم البنین نیست...
امیر رضا فرجوند
#امیر_رضا_فرجوند #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم
وقتی که زد به شانه من دست انتخاب
گشتم عروس حیدر و فخر بنی کلاب
ام البنینم و لقبم مادر همه
جاروکش اتاق یتیمان فاطمه
ام البنینم و به همین مفتخر شدم
سجده به پای عشق زدم تاج سر شدم
وقتی که پا به خانه زهرا گذاشتم
جز خاک پا شدن سر دیگر نداشتم
خدمتگزار خانه این پنج تن شدم
مادر که نه ، کنیز حسین و حسن شدم
بر من خدا کرامت و احساس را که داد
عثمان و عون و جعفر و عباس را که داد
گفتم که چهار تا پسرم یا علی فدات
عباس من غلام شب و روز بچههات
گفتم میان چهار پسر چهار نور عین
عباس من به درد علم میخورد حسین
گفتم که در محاصره قوم بت پرست
غمگین مباش دست اباالفضل من که هست
حالا پس از مفارقت چهار بچه شیر
جانم رسیده برلبم از روضه بشیر
او گفت دشمنان همه با نیزه آمدند
با یک سه شعبه چشم ابالفضل را زدند
او گفت مشک پر شده از آب را گرفت
قوت حیات طفلک بیتاب را گرفت
آمد که سوی خیمه بیاید ولی نشد
سر را گذاشت در وسط زانوان خود
می خواست تا برون بکشد تیغ تیز را
اما عمود آهنی از پشت بیهوا
آمدبه فرق ساقی لشکر نشست و بعد
فرق سر عموی یتیمان شکست و بعد
در ساحل فرات صدا زد که یا اخا
زهرا رسیده است کجایی بیا بیا
سالار دین خمیده کنار تنش رسید
زینب به روی سر زد و دنبال او دوید
داغش بزرگ بود حرم را کلافه کرد
زینب گره به روسری خود اضافه کرد
عباس رفت حمله و پامال شد شروع
بعد از غروب غارت خلخال شد شروع
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر عباس
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش
در بیت ولا سینه سپر داشته روزی
هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی
یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی
در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت
زهرای جوان درد کمر داشته روزی
جز خدمت اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی
از شدت اشک عطر گل یاس گرفته
در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته
عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت
این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت
گفتند عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتند که تیر سپری خار شد و رفت
شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر
با هلهله ی حرمله بیدار شد و رفت
از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
پیراهنِ مشکیم و پوشیدم
گُل کرد بازم تو دلم احساس
دیدم نوشته گوشه ی تقویم
” روزِ وفـاتِ مادرِ عبّاس `
امّ البنیـن یعنی جوانمـردی
یعنی زنی از جنسِ مردانه
یعنی که بعد از حضرتِ زهرا
زهراتریـن بانویِ این خانـه
امّ البنیـن یعنـی فداکـاری
یعنــی بدونِ واهمـه بـــودن
یعنـی زنِ حیـدر شدن امّا
بـازم کنیـزِ فاطمـه بـودن
وقتی که اسمت فاطمه باشه
امّا بخوای امّ البنیـن باشی
غیرت بجوشه تو رگ و ریشت
زن باشی و مردآفرین باشی
دربندِ این باشی که با لبخـند
دلبندِ زهـرا رو بخنـدونــی
قُنداقه ی عبّاست و با اشــک
دورِ سرِ زینـب بچرخونــی
یعنی مَحالـه باشه عبّاس و
قلبِ حسین از خون لبالب شه
می خوام علمـدارِ رشیدِ من
در کربلا پیش مرگِ زینب شه
یعنی نمیخوام رو زمین باشه
یک قطره از خونِ حسینِ من
کرب و بلا یـادت نره عبّاس
جونِ تو و جـونِ حسیـنِ من
مـادر بیا و سر بُلندم کن
باید سرت رو نیزه ها باشه
دست برنداری از علمـداری
حتّی اگه دستات جدا باشه
میپیچه عطرِ یاس تو مِیدون
” ادرِک اخا ” رو باورت میشه
من مـادرت هستم ولی عبّاس
یک روز زهرا مادرت می شه
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
با گریه هام مدینه رو سوزوندم
برای دستای تو روضه خوندم
خوش غیرت حرم بیا و ببین
رخت عزا به بچه هات پوشوندم
بسته بودش دستای خواهر تو
رو نیزه ها بند نمی شد سر تو
بابت موهای سپید رباب ...
حلالیت گرفته مادر تو
گلی نمونده دیگه تو گلشنش
روضه ی بازه لالایی خوندنش
داغ تو کاری با حرم کرده که
برادراش ربابو نشناختنش ...
بشیر میگفت خمیده شد نگارت
من نبودم فاطمه بود کنارت
میگن یه جور پاشیده بود پیکرت
تنت رو ریختن میون مزارت
از آسمون انگاری ماه گرفتن
روضه خونات نوای آه گرفتن
قبر تو اونقده کوچیک بود تورو
با علی اصغر اشتباه گرفتن
قد بلندی داشتی دشمن گرفت
تیر اومد و چشمتو از من گرفت
سر تو روی دامن حسین بود
سر حسینو کی به دامن گرفت ؟
شما دوتا رو زیر پا هم دیدن
نیزه دارا حالتونو پرسیدن
شمر و سنان پابه پای حرمله
خیلی به افتادنتون خندیدن ..
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ایها العزیز
روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود
من اشک میخورم که نمک گیرتان شوم
از این شراب ، با برکت تر نمیشود
من هم تنم سیاه و عرق کرده است، حیف
من را بغل کنید معطر نمیشود !؟
یک بوسه ام بده که بمیرم پس از همان
چون لذتی چو بوسه ی آخر نمیشود
شرحی گزیده از قصص الانبیاست این
گریه نکرده بر تو پیمبر نمیشود
امشب برای خرجی ام البنین بیا
ترحیم اوست ... بی پسر آخر نمیشود
بچه برای نوکری تو بزرگ کرد
نامادری که این همه مادر نمیشود
عباس را همیشه غلام حسین خواند
بچهکنیز ، حکم برادر نمیشود
کلثوم را بگو ، که به قربانیش پذیر …
این اندک است اگر که مکدر نمیشود
ام البنین ! شفای همه دردهای ما
امری بجز رضات مقرر نمیشود
زاویه ی بقیع ، بود قبله ی جهان
هر کس که سجده کرد ، که کافر نمیشود
غیر از نبی و فاطمه و چندتا امام
قطعاً مدینه بی تو منور نمیشود
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر
مادربزرگ مشکم و دریا دل من است
این چار قبر فرضی من ساحل من است
امالبنینِ شهرم و از چار پهلوان
یک مشک پاره پاره فقط حاصل من است
پیداست حد داغ من از ضجههای من
اینجا که سنگ گریه کن محفل من است
قبل از حسین لب نزد عباس من به آب
اصلا وفا حقیر ابوفاضل من است
گفتند دست ماه مرا قطع کرده اند
آن دستها که هدیهی ناقابل من است
ضرب عمود لالهی من را گلاب کرد
این شیشهی شکسته همه حاصل من است
مُردم از این که آب نخورد اصغر حسین
شرمندگی ز تشنه لبان قاتل من است
بعد از حسین ام بنین دربهدر شده
از این به بعد کرب و بلا منزل من است
وحید عظیم پور
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر مادر
ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را
یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را
ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را
بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را
ما چه می فهمیم حال مادری که از شهید خود
بین دستانش گرفته قاب عکسی یادگاری را
دلبری رفت و دو چشم مادری با رفتنش خون شد
ما چه می فهمیم حال آن که گم کرده نگاری را
پیرزن حق دارد این گونه بگردد بین هر کوچه
دلبرش نگذاشت باقی از خودش وقتی مزاری را
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س)
اول به زینبش دم در احترام کرد
با اذن او ورود به بیتالامام کرد
تا خاطرات شعلهور از یادها رود
معروف شد به اُمّ بنین، ترک نام کرد
از او سزاست درس بگیرند مادران
نامادری که مادریاش را تمام کرد
حیدر، حسن، حسین، علی، باقرالعلوم
عزت ببین که خدمت این پنج امام کرد
آمد بشیر و مادر سقا فقط سوال
از سرورش حسین علیهالسلام کرد
در امتداد خون شهیدان کربلا
با اشک در مقابل دشمن قیام کرد
با چار مصرعی که فدای حسین شد
این شاعر آخرین غزلش را تمام کرد
علی سلیمیان
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب
تمام عمر من و آستانِ اُمِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُمِبنین
`هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُمِبنین
اگر هزار گره باشدم خیالی نیست
فقط همین که بگویم به جانِ اُمِبنین
بقیع و خاکِ بقیع سرمههای مادرهاست
همان غبار که دارد نشان اُمِبنین
دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد
که گشت خانهی او آشیان اُمِبنین
چه برکتی است سرِ سفرهاش نمیدانم
علی شد از همه دنیا از آن اُمِبنین
نشسته پنج امامم کنار سفرهی او
و خوردهاند همه آب و نانِ اُمِبنین
بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد
همینکه گشت علی میزبان اُمِبنین
رسید و خانهی زهرا دوباره مادر دید
حسین دید به سر سایبان اُمِبنین
رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر....
نوازش نَفَسِ مهربانِ اُمِبنین
گرفته است به دامن چهار جانش را
هزار شُکر که آمد به خانه اُمِبنین
ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت
جگر خراش بود داستان اُمِبنین
میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند
به راه ماند ولی دیدگان اُمِبنین
بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد
خراب شد بخدا خانمان اُمِبنین
برای چار جوانش نگفت اما گفت :
بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُمِبنین
همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و
به روی خاک نشست آسمانِ اُمِبنین
مدینه گفت که اُمالبنین نمیشد پیر
گرفت نالهی زینب توانِ اُمِبنین
نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب
ولی رسید بجایش خزان اُمِبنین
خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت
عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُمِبنین
سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد
میان روضهی اَبرو کمانِ اُمِبنین
عروسِ سوختهی فاطمه رسید از راه
رُباب شد پس از آن روضهخوانِ اُمِبنین
مدینه دید که بیبی چقدر روضه گرفت
چقدر روضه شنید از زبانِ اُمِبنین :
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعهی آبی به حرمله رو زد...
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب
از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده
کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر
اگر امالبنین ، امالبنین شد اینچنین بوده
خودش را روز اول پای زینب روی خاک انداخت
کسی که پیش اقوام خودش بالانشین بوده
ادب را شیر کرد و نوش جان بچه هایش کرد
که بی شک همسر شیرخدا شیرآفرین بوده
برای بچه های فاطمه مادر شدن کمنیست
فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده
اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم
علی تاج ولایت بود و این بانو نگین بوده
اگر نانی به سائل داده گفته یادشان باشد
که نان سفره اش نان امیرالمونین بوده
هزار عباس اگر میداشت تقدیم علی میکرد
نخوان امالبنین اورا که امالعارفین بوده
ازاین که عالَمی حاجت گرفت از دست پُرمِهرش
یقین دارم خودش دستِ خدا در آستین بوده
شبیه کربلایی ها بخواه اول از او حاجت
چرا که پیش از عباسش به فکر زائرین بوده
امام دین در عاشورا به عباسش پناه آورد
از این منظر ببینی زیر دِینش رکن دین بوده
علمدارش زمین افتاد اگرچه روز عاشورا
علمدار بساط روضه بعد از اربعین بوده
به داغ شیرخواره گریه کرده نه به شیرانش
فداکاری ببین ، انگار اُمِّ بیبنین بوده
به سینه میزد و میگفت ای تنهای بی مادر
تمام فکر و ذکرش لحظهی هل من معین بوده
نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند
که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده
نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند
که یک نیزه به پایش خورد وقتی روی زین بوده
سوالی کرد که با سر چهها کردند بعد از ذبح
بشیر آهسته گفت امالبنین در خورجین بوده
خجالت میکشید از فاطمیات بنیهاشم
که در کوفه حجاب دخترانش آستین بوده
همان بهتر نبود آنجا ببیند دخترانش را
میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده
کسی نشنیده از او که بگوید: وای عباسم...
ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده
گروه شعر یامظلوم
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اماه
آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد
آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه
در هوای نگاش ابر کشید
بر زمین نقش چار قبر کشید
بر مزار خیالیاش که نشست
مرثیه خواند و گریه کرد و شکست
بر روی دستهای اخلاصش
زره یادگار عباسش
نه فقط از تبار اشک است او
بلکه مادربزرگ مشک است او
فاطمه بود،فاطمه اما
پشت در جاگذاشت اسمش را
روز ، خورشیدو ماهتاب شبند
اهل تقوا همیشه با ادبند
گفت این خانه مال آل عباست
گفت که فاطمه فقط زهراست
به خودش ام بی بنین میگفت
و به زینب هم اینچنین میگفت
روزگارم شدهست پاییزی
که نبینم تو اشک میریزی
هی مرا مادرم خطاب نکن
هی مرا از خجالت آب نکن
شان من چون بتول اقدس نیست
مادری کار هرکسی پس نیست
مادر من به حکم لم یزلی
شیر داده مرا به ناد علی
آسمان نور دست من داده
ماه در دامن من افتاده
پسری داشتم که سقا بود
خادم بچه های زهرا بود
پسری داشتم مودب بود
پسرم تکیه گاه زینب بود
افتخار من و عشیرهٔ من
یل من نافذ البصیرهٔ من
علمش مرکز سپاه امام
دستهایش ستون کل خیام
آه اما بریده شد یارب
آن دوتا دست از سر زینب
اهل تکفیر پرپرش کردند
نیزه ها جنگ بر سرش کردند
تیغها پاره پاره اش کردند
ماه را پرستاره اش کردند
غیرتالله که زمین افتاد
دخلت زینبُ علیَ بْنُ زیاد
آه از دست بی بصیرت ها
خنده ها طعنه ها شماتت ها
گریه های سکینه اشک رباب
آه از خیزران و بزم شراب
وحید عظیم پور
#شعر_شهادت_ام_الادب #شعر_شهادت_ام_العباس #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین #شهادت_حضرت_ام_البنین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹