eitaa logo
حدیث اشک
7.2هزار دنبال‌کننده
46 عکس
87 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت مادر کیست گفتم آنکه چون او نیست نیست آنکه با نامش تبسم روی لب‌هایم گریست گفت مادر کیست گفتم غم به شکل آدمی مرهم هر زخم اما خود ندارد مرهمی گفت مادر کیست گفتم آنکه از عمرش گذشت لحظه‌ای اما ز فرزندان خود غافل نگشت گفت مادر کیست گفتم سایه پروردگار بی‌قراری که ندارد جز قرار ما قرار گفت مادر کیست گفتم بی‌کس و تنها شدی بیشتر مایل به که در بین این دنیا شدی آنکه در عالم دوای دردها شد مادر است چادرش در بی‌کسی ما پناه آخر است گفت با این حال وای از آنکه بی‌ مادر شود در بهار زندگی همچون گل پر پر شود بعد مادر بچه‌های او غریب عالمند در عزای مادر خود روز و شب غرق غمند @hadithashk
قربونت برم چرا بلند شدی؟ چرا انقد آب و جارو میکنی من که میدونم با چه شرایطی خودتو پهلو به پهلو میکنی یه ذره بیا بشین کنار من بخدا خسته ی خسته م ، بریدم یه ذره بخند برام دختر عمو خیلی وقته خنده هاتو ندیدم بیا حرف غصه و غم نزنیم بیا از روزای خوبمون بگیم روزی که محرم همدیگه شدیم روزی که تو اومدی تو زندگیم اون روزا که زنده بود پیمبر و... مارو تو سختیا تنها نمی ذاشت یادته حتی به ظاهرم که بود... مدینه حرمت این خونه رو داشت فاطمه روز غدیرو یادته... بهترین روز علی بود بخدا همه دیدن و شنیدن ولی باز... هیچ کدومشون نموند کنار ما پهلوون عرب و عجم بودم یادته روزای فتح خیبرو ذکر یا زهرا میگفتم زیر لب وقتی از جا درآوردم اون درو یکه تاز خندق و حنین بودم ذوالفقار بود پر شالم همیشه فاطمه گریه نکن ، قبول دارم این علی ، علی سابق نمیشه بیا اصلا دوتایی گریه کنیم قربون اشک چشات دختر عمو بیا لااقل تو این گریه هامون غصه های دلتو بهم بگو بگو اون روز ، با حسن ، تو کوچه مون چی شده که از علی رو میگیری چرا وقتی از زمین بلند میشی دستتو همش به پهلو میگیری دو سه ماهه شب و روز تو خونه مون صدای گریه و آه و زاریه گریه هات با همیشه فرق میکنه گریه هات ، گریه ی بی قراریه بی قراری واسه دیدن بابات خسته ای از این زمونه می دونم می دونم باید ازت دل بکَنَم به جون بچه هامون نمی تونم شنیدم گفتی به زینب که برات بغچه ی خلعتیا رو بیاره راستی دختر کوچولوی من و تو از قرار بعدی مون خبر داره؟ گفتی که کجا به دادش می رسیم؟ گفتی میرسیم کنار قتلگاه؟ اونجا که حسینش و سر میبُرن روزگار همه مون میشه سیاه @hadithashk
در بیت خلیل گلشنش را نزنید امّید و پناه و مأمنش را نزنید از من که گذشت ای مدینه اما دیگر جلوی مرد زنش را نزنید @hadithashk
هر کسی هست در این بزم به یارش مشغول شمع می سوزد و پروانه به کارش مشغول فارق از خلق که سرگرم به عیشند و معاش هست بین همه عاشق به قمارش مشغول عاشقان طالب یارند و تمنای وصال فکر بلبل شده گل، گل به بهارش مشغول بود مجنون پیِ لیلی،پیِ شیرین فرهاد یوسف از دست زلیخا به فرارش مشغول طور میقات کلیم است و تجلای نگار مصطفی در طلب یار به غارش مشغول رطب مهر علی روزیِ میثم را داد بود هر روز به عشقی سرِ دارش مشغول مرتضی کعبه عشق است که زهرایش بود عاشقانه همه دم دور مدارش مشغول در پیِ یار چنان رفت که در آتش سوخت میخ در داغ شد و باغ به نارش مشغول شاخه وقت ثمرش بود که طوفان سر زد داس شد در صدد کندن بارش مشغول بعد از آن کوچه و آن ضربه سیلی زهرا شد به زخم بدن و دیده تارش مشغول آن چنان ذوب علی گشت که هستند هنوز همه در یافتن جای مزارش مشغول @hadithashk
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود عریان به روی خاک بیابان رها شود با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد با نیزه اش به روی تن شاه میکشد نقشه برای پیروهن شاه میکشد زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری پیراهن حسین خودش را قواره کرد گریه برای آن بدن پاره پاره کرد هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت @hadithashk
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد درد فراق‌دیده که درمانگری نداشت ایمان به بازگشت تو کمرنگ‌تر شده این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت از این به بعد یک‌نفری آه می کِشَم دیگر مگو که داغ تو غم‌پروری نداشت پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم شاید کسی برای تو چشم تری نداشت سر را برای آمدنت نذر می کنم شرمنده‌ام ، گدای تو سیم و زری نداشت طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست کشتیِ موج‌‌دیده ی من لنگری نداشت آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!... اصرار بر گناه مرا کافری نداشت من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت! دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی! طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست شهری که پادشاه شریفش سری نداشت آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا یاسی که تاب حمله‌ی زجر‌آوری نداشت با ضربه‌‌ی لگد دو سه تا دنده خُرد شد... دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت @hadithashk
میان شعله گل پرپری زمین میخورد صدف شکسته شد و گوهری زمین میخورد لگد که خورد به در،در به روی او افتاد به پیش چشم همه مادری زمین میخورد میان کوچه برای کمک به مادر رفت چه شد که بین گذر دختری زمین میخورد نفس کشیدن بانوی حامله سخت است مغیره ضربه نزن،یاوری زمین میخورد علی رسید وعبا روی فاطمه انداخت به پیش همسرخود، همسری زمین میخورد نه اینکه فاطمه تنها،که محسن معصوم پی حمایت از رهبری زمین میخورد رسید ارث به اولادشان زمین خوردن زخیمه تا روی تل خواهری زمین میخورد رسید و دید یکی نیزه را به پهلو زد امام در وسط لشگری زمین می خورد بریده شد سر و،سر روی خاک می غلتید ز دستِ قاتل بی دین سری زمین میخورد @hadithashk
کمک برای دیدن ، زنور ماه میگیرم زنور چشم علی ، قوت نگاه میگیرم زدست داده ام انگار قدرت تشخیص حسین را بجای حسن اشتباه میگیرم @hadithashk
همسر خونه ی من عزیز من حیدر من پهلوون صف شکن بمیرم غم توی چهرت نبینم حرف شرمنده گیو دیگه نزن مدینه صدای مظلومو شنید به حمایت تو هیچکس نرسید الهی فاطمه واست بمیره یه نفر برا تو آهی نکشید دنیا از ما خسته شد منو ببخش دستای تو بسته شد منو ببخش پهلوون مدینه اگه تو شهر غرورت شکسته شد منو ببخش اگه من یاور خوبی نبودم اگه همسنگر خوبی نبودم تو رو جون فاطمه منو ببخش من برات همسر خوبی نبودم بعد من الهی راحتت بشه نذاری زندگی حسرتت بشه من که از نُه سال پیش دعام اینه فاطمه فدای غربتت بشه همه جا میگم یا مرتضی علی میزنم فقط صدا صدا علی مهمون قبر تموم عالمی دیدن فاطمه هم بیا علی از تو معذرت میخوام برا صدام تو ببخش اگه نمیبینه چشام تا قیامت اگه میشه با وفا برسون سلاممو به بچه هام @hadithasgk
زمانی چند از مرگ نبی نگذشته بود ، آری که در اسلام آوردند ، بدعت های بسیاری همان ها که همیشه در مدینه مدعی بودند نشان دادند از خود ، بعد پیغمبر چه رفتاری پس از مرگ پیمبر ، از تمام مردم آن شهر نداده یک نفر بر حضرت صدیقه دلداری نباید گفت با نامحرمان این داغ را اما... کجا باید بریم این غم؟ چه سازیم این گرفتاری؟ که دور خانه ی حیدر ، امیر و فاتح خیبر هجوم گرگ ها بود و رجزخوانیِ کفتاری یکی فریاد میزد بر سر ناموس پیغمبر یکی بهر اهانت بر علی میکرد هرکاری میان آن همه زندیق ، بین آن همه کافر خلیفه آمد و میکرد در دعوا جلوداری بدانید ای مسلمانان ، خلیفه مادرم را کشت به خود آیید ای مردم ، بس است انقدر بی عاری من از آن قوم که آتش بپا کردند پشت در کنم با هر زبان و شیوه ای ابراز بیزاری @hadithashk
بانوی پر دردم مداوا می‌شد ای کاش  از بستر بیماری اش پا می‌شد ای کاش  باران رحمت می‌شد از چشم تو جاری  با عطر یاست می‌شود دنیا بهاری  با چشم کم سویت نگاهم کردی بانو  آشفته بودم روبه راهم کردی بانو  تنها تو کردی اعتنا بر هر کلامم  تنها تو می‌گفتی "علیکم" بر سلامم  یک جای سالم پس چرا در پیکرت نیست ؟ جز دشت آلاله میان بسترت نیست؟ سرچشمه ی باغ پر از احساس هستی  تنها پناهم در عوام الناس هستی برخیز و برکش پرده از رازی دوباره اعجاز کن با چادر ، اعجازی دوباره من بی وضو نام تو را هرگز نبردم وقتی هزاران آیه در وصفت شمردم با این قد تا خورده ، آبم کرده ای باز جارو نکش ، خانه خرابم کرده ای باز دستاس را حرکت درآوردی نفهمم هر بار پیراهن عوض کردی نفهمم این درد بازو در قنوتت حرف دارد طرز نگاه در سکوتت حرف دارد برخیز و برپا کن شکوه آیه ها را لبریز از خیر و دعا همسایه ها را بالاتر از ادراک مردم شد مقامت  هرگزنشد در کوچه حرف از احترامت  قربانی دست حسودان غدیری وقتی که رفتی حق خود را پس بگیری بعد از گذر از کوچه هم رنگ غروبی می خواستی اذعان کنی همواره خوبی چون کشتی بشکسته پهلو میگرفتی من محرمت بودم ولی رو میگرفتی باشد نگو اما حسن دق میکند ...اه شب ها میان خواب هق هق میکند ...اه دیوار و درب کوچه‌ها با من سخن گفت  آه از حسن آه از حسن آه از حسن گفت ازضرب دست مردکی ناپاک می‌گفت  از زیور گوشت به روی خاک می‌گفت  عرش خدا را ضربت سیلی تکان داد  جای سرت را روی دیواری نشان داد سخت است در دنیا بدون یار بودن  بی تو کنار سفره ی افطار بودن  اصلاً نمی‌خواهم که با این سر به زیری  حتی برایم لقمه ی نانی بگیری روز گذشته چاره ای تدبیر کردم لولای درب خانه را تعمییر کردم میخی که شد دردسرت را کندم ازجا آسیب زد بال و پرت را ‌کندم از جا خانُم ! بیا جان علی ترک سفر کن از یادگار مُحسنت صرف نظر کن با داغ تو می لرزد ارکان نمازم کز چوب این گهواره تابوتی بسازم حس میکنم دردی که روی دوش داری  وقتی که زینب را تو درآغوش داری برخیز و بر احوال زینب مادری کن فکری به حال لحظه ی بی معجری کن باید بمانی تا رُخ ماهش ببوسی آن دم که چادر سر کند روز عروسی پاک و زلال و صاف تر از رود دجله خوب است دختر را بَرد مادر به حجله دیدم به نقش صورت خود غنچه داری یک پیروهن ، چندین کفن در بقچه داری فکری برای زینبت در کربلا کن سرمایه ای در عصر عاشورا جداکن غم نامه ای دیگر مهیا کن برایش یک معجر و یک روسری تا کن برایش این عهد را از روز اول با تو بستم درقتلگه همراه زینب با تو هستم @hadithashk