وصل، بر خوبان رسید... آه و گرفتاری به ما
می رسید ای کاش گاهی وقت دیداری به ما
عیب چشم پر خطا را اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم، می آید فقط زاری به ما
هر طرف رفتیم... اما مجلست کم آمدیم
خُب کم آوردیم! آقاجان بده یاری به ما
ای که خونِ چشمت از پرونده ی سنگین ماست
بی وفا هستیم اما تو وفاداری به ما
هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده ایم...
زهر شد از غربتش انگار، افطاری به ما
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#رضا_دین_پرور
@hadithashk
صدها گره ی کور به کارم زده هجران
ای وصل کجایی! که کنارم زده هجران
محتاج کسیَ ام که به این در زده باشد
شاید سحری یار، به او سر زده باشد
با فقرِ گدا کار ندارند کریمان
از روسیهان عار ندارند کریمان
ای خیمه نشین! آمده ام از دل صحرا
با بار گناهم چکنم یوسف زهرا؟
من را طرف روضه و این خانه کشاندی
از برکت زهرا سر این سفره نشاندی
این کلبِ مُقرب شده، غربت نچشیده
«حلوا به کسی ده که محبت نچشیده»
نامعتبرم جز تو خریدار ندارم
تا فاطمه دارم به کسی کار ندارم
زهرا یل خیبر شکن خانه ی مولاست
پس حبل متین، رشته ای از چادر زهراست
آن روز که در کوچه کنارش جدلی بود ...
حرزی که به بازوی خودش بست، علی بود
تسبیح خدا بوده فقط ذکر شریفش
زن بود و چهل مرد نبودند حریفش
هرچند که حوریه ی افلاک نشین بود
افتاد زمین ... حرف علی روی زمین بود
حالا علی است و غمِ نیلوفر خونی
مانده چه کند دور و بر بستر خونی
فرمود که یاسم وسط باغچه پژمُرد
این میخِ درِ خانه به تابوت علی خورد
#رضا_دین_پرور
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#فاطمیه
@hadithashk
چیزی نداشت عالم اگر که تو را نداشت
بی تو کسی که کار به کار خدا نداشت
بی خواهش و بدون تمنا گذار عمر
طی میشد و به لب احدی ربنا نداشت
از روی ماه تو به همه فیض می رسد
شب های تار ما تو نبودی صفا نداشت
در حسرت تو مرد هر آنکس تو را ندید
آن نوکری که جز فرج تو دعا نداشت
درمان دردهایی و پروردگار هم
در شیشه ی دواش به جز تو دوا نداشت
نزدیکتر به توست هرآنکس که مخلص است
هر کس که کار کرد ولی ادعا نداشت
من را ببخش گر سبب رنجشت شدم
این کمترین به جان تو قصد جفا نداشت
در کربلا به نیت قرب خدا زدند
با سنگ میزد آنکه به دستش عصا نداشت
جنگیده بود از نفس افتاده بود شاه
حتی برای صحبت با شمر نا نداشت
بیرون قتله گاه صدایش گرفته بود
فریاد میکشید عقیله، صدا نداشت!
#بهمن_ترکمانی
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_روضه
@hadithashk
یا صاحب الزمان(عج)
گفتم بجـزهوایت ایـــن سرهواندارد
گفـــتاكه قلبــم ازتواصــلا رضاندارد
گفتم كه دوری توآتـش زده به جانم
گفتاكه عشق بازی این شكوه هاندارد
گفتم من گدارابرسـفره ات رهــی ده
گفـتاكه سفره بازاست شاه وگداندارد
گفتم كه عاشـقم برروی ندیـده تــو
فكرم همیشه باتوست صبح ومساندارد
گفتابكــوش قلبت تا روشـنی بیـابد
پیـش توام ولیكن چشمت ضـیاندارد
گفتم كجابیـــابم آن روی مثل ماهت
گفــتابجزقلوب بشكــسته جـــاندارد
گفتم منادیت را دردیست چاره ای كن
گفتاكه دردعشـق است آن هم دواندارد
#روح_اله_اسماعیلی_(منادی)
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@haditashk
دل زهجر تو کباب است کجایی آقا؟
حالمان بی تو خراب است کجایی آقا؟
روزگار همه منتظرانت بی تو
محنت و رنج و عذاب است کجایی آقا؟
به امیدی سر راه تو نشینم اما
چه امیدی که سراب است کجایی آقا؟
من و پرسیدن مأوای تو از قافله ها
و سکوتی که جواب است کجایی آقا؟
نه فقطمن خودِ غربت هم ازاین غربت تو
سینه اش در تبوتاب است کجایی آقا؟
همه گویندکه بخت است دهد مژدهٔ یار
بختمان همکه بهخواب است کجایی آقا؟
کن قدم رنجه که گهواره ششماهه هنوز
همدم اشک رباب است کجایی آقا؟
می کند ناله هنوزم که هنوز است فقط
روزیش روضه ٔ آب است کجایی آقا؟
گو(منادی)بهچهخوشباشدازاینفاصلهها
مگر این رنج ثواب است کجایی آقا؟
یابکُشیا که بهبر اوجلوه ای ازخویش نما
حرف او حرف حساب است کجایی آقا؟
#روح_اله_اسماعیلی (منادی)
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@hadithashk
ای به قربان تو کس و کارم
هرچه دارم به تو بدهکارم
سرعاشق شدن ببین حالا
به کجا ها کشیده شد کارم
دل صحرا در این شب تاریک
من هوای تو را به سر دارم
چاره ای کن برای بیچاره
جان آقا عجب گرفتارم
از فراق تو من پریشانم
نیمه ی شب شده ست و بیدارم
من گدایم کمک کنید آقا
بینوایم کمک کنید آقا
سائل ابن فقیر این کویم
دامنت را میاوری سویم
از تو حتی اگر بلا برسد
خم نمی آورم به ابرویم
با فقیری اگر که میسازم
از نداری اگر نمیگویم
نه بلد بودم و بلد هستم
تازه کارم ، گدای کم رویم
من گدایم کمک کنید آقا
بینوایم کمک کنید آقا
باز از این کوچه ها گذر کردی
شب تار مرا سحر کردی
ای بمیرم بگو در این مدت
تک و تنها چگونه سر کردی
ای به قربان آن قدم هایت
مخفیانه چرا سفر کردی
حقمان است اگر نمی آیی
کم مگر از بشر ضرر کردی
آسمان و زمین گرفتار است
عالمی را تو دربدر کردی
من گدایم کمک کنید آقا
بی نوایم کمک کنید آقا
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#رسول_عسگری
@hadithashk
بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها
من را غبار هم به حسابم بیاوری
حاشا هوس کنم بروم جای دیگری
من که برای دیدن تو در تلاطمم
در بین عاشقان تو یک ذره ام گمم
غم میچکد بدون تو از هر تبسمم!
عمری ست که فراری از حرف مردمم
در سیر انتظار تو طعنه شنیده ام
آقا بیا که از همه جز تو بریده ام
زحمت شده برای تو سر تا به پای من
کردم گناه و توبه تو کردی بجای من
از معصیت، به تو، نرسیده صدای من
اما سپرده دست تو من را خدای من
شرمنده ام برایت اگر دردسر شدم
ماندم به روی دست تو کلا ضرر شدم
کاری نکرده ام شده ام ادعا فقط
از من خطا رسیده و از تو عطا فقط
دلبسته ام به تو به همین روضه ها فقط
من را حواله ام بده به کربلا فقط
دور از حسین زندگی ام میشود تباه
دلتنگ کربلایم و گریان قتله گاه
آن قتله گاه که پرِ نیزه شکسته بود
ارباب ما گرسنه و بی حال و خسته بود
شمری که روی سینه ی آقا نشسته بود
دست عقیله را چقَدَر سخت بسته بود
با ضربه ای جدا شد از ارباب خواهرش
فضه بیا دوباره زمین خورد مادرش
#بهمن_ترکمانی
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@hadithashk
شاخهی طبع خزاندیدهی من بار نداشت
چشم آلوده ی من فرصت دیدار نداشت
رو به مهتاب نشد روزنه ای باز کنم
قفسِ ظلمت من رخنه ی دیوار نداشت
چَنگ انداخته ام دامنِ تنهایی را
منِ بیکَسشده از بس که کس و کار نداشت
آه ! آدینه ی بی تو شده آئینه ی دِق
کاشکی جمعه تواناییِ تکرار نداشت
در بساطم چه کنم کهنهکلافی هم نیست...
یوسف گمشدهام گرمیِ بازار نداشت
آبروریزیِ من شُهرهی آفاق شده
مثل من هیچکسی وضعِ اسفبار نداشت
از سَرِ بی خِرَدی قلب تو را می شکنم
وَرنه این عاشقِ بی فکر که آزار نداشت
گریه کردم که مگر بار مرا هم بخری...
دلم _این ظرف ترکخورده_ خریدار نداشت!
امـــر کن! یک نفری پای غمت می میرم
تا نگویند که فرمانده ی من یار نداشت
مثل سیّد حسنت ، گَرم بغل کن من را...
یا کریمی که عروجش غمِ آوار نداشت
لحظهی آخرم ای کاش کنارم باشی...
چه کند گر که مریض تو پرستار نداشت
شیوهی مَرگ مرا شاهِ نجف می داند
سَر تمّار به جز نخل علی ، دار نداشت
این دلِ دربهدرم تنگِ حسین است فقط
کربلا رفتن من این همه اصرار نداشت!
جان آن مادرِ افتاده دمِ در ، برگرد
آنکه با قامت خم طاقت پیکار نداشت
شیشهٔ عُمر علی با لگدی سخت شکست
لااقل کاش درِ سوخته ، مسمار نداشت
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#سید_حسن_نصرالله
#سید_مقاومت
#یا_زهرا_سلام_الله_علیها
#بردیا_محمدی
@hadithashk
اشک را از چشمهسارِ دیدهی تر می کِشم
دارم از اندوه تو آهِ مکرر می کشم
من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام
جام زهرِ دوریات را شب به شب سر می کشم
خیمهات را در بیابانها تصور می کنم
چادر تنهایی ات را بین دفتر می کشم
بارها این شهر را گشتم ، کسی فکر تو نیست
بار عشقت را خودم بی یار و یاور می کشم
نَفْسِ من راه تَنَفُّسکردنم را بسته است
هرچه دارم می کشم از این ستمگر می کشم
معصیت مانندِ من پشت کسی را تا نکرد
در جوانی رنج پیری را فراتر می کشم
روح تو از دست سهلانگاریام آزار دید
روی قلبت با همین اعمال ، خنجر می کشم
غالباً سردرگمیهایم به هیئت می رسند
منت اربابها را مثل نوکر می کشم
آرزو دارم ببینم خطبهخوانی تو را
در خیالاتم تو را بالای منبر می کشم
مستمند مهربانی تواَم ، رَدَّم مکن...
کاسهی خالی خود را تا دمِ در می کشم
اوج خوشحالی من لمس نوازشهای توست
سر که بگذارم به روی شانه ات ، پر می کشم
هر زمان بد می شوم ، زهرا درستم می کند
در گرفتاری خودم را سمت مادر می کشم
حسرت لب های من خرمای نخل مرتضیست
سفرهام را در میان باغِ حیدر می کشم
من خدا را در شبستان نجف حس می کنم
رو به ایوانِ طلا الـلّـهُ اکـبـر می کشم
کُشته ی عشق حسینم ، کربلا دفنم کنید
لااقل بر روی نعشم خاک دلبر می کشم
جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در ، بیا...
داغ او را در دلم تا روز محشر می کشم
قنفذِ بی چشم و رو می گفت: ای زهرا ! ببین
با طنابم پهلوانِ جنگ خیبر می کشم
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بردیا_محمدی
@hadithashk
سوارِ عُمر به همراه کاروانی رفت
که رفته،رفته تنم رو به ناتوانی رفت
چِقَدر زود به دیدارم آمده ست اَجَل
تمام فرصت دنیا چه ناگهانی رفت
چه سالها که به دنبال معصیت طی شد
بِجُنب ای دل آلوده ام! جوانی رفت
گناه، برگ و بر شاخۀ مرا انداخت
بهار حاصل عمرم چنین خزانی رفت
به زرق و برق ظواهر چه ساده دلبستم
ببخش، مشتریات سمت هر دکانی رفت
هنوز ذوق مناجات صبحگاه منی
دلم برای تو با هر دم اذانی رفت
کدام بادیه را خیمه گاه خود کردی
پرم که خسته شد از بس پیِ نشانی رفت
هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
هزار مرتبه حیثیَّتم عیانی رفت
فقط بیا وُ بغل کن مرا؛ همین کافی ست
چه خواهد آنکه در آغوش یارِ جانی رفت!
همیشه از کَرَمَت ظرف خالی ام پُر شد
کجا گدای تو دنبال لقمه نانی رفت؟
خُمار بادۀ عشقم دوای من نجف است
خوش آنکه در پی میهای آنچنانی رفت
به روی سینۀ ما حک شده ست: مالِ علی
نمی شود که جز اینجا به آستانی رفت
تو را به اشک علی بعد فاطمه، برگرد!
به آن رشیدۀ حیدر که قدکمانی، رفت...
کنار علقمه تیرِ سه شعبه شد مسمار
به جنگِ چشمِ علمدارِ قهرمانی رفت
پس از شکستن عبّاس، خیمه غارت شد
میان اهلِ حرم مستِ بددهانی رفت...
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بردیا_محمدی
@hadithashk
منو ببخش برای لحظه هایی
که بردم از یاد تو رو مهربونم
از من فقط بدی رسید و تنها
خدا به خاطر تو داد امونم
دلگیر جمعه ها برای اینکه
دلگیری از منو تموم کارام
وقتی که تو راضی نباشی از من
بارونی شبیه ابره چشمام
این که میگم دوست دارم دروغ نیست دروغ هر چی غیر از این شنیدی
بیا که پیر شدم توی جوونی
رنگ موهام میزنه به سفیدی
قصه عشق من به تو نبوده
برای این یکی دو روز دنیا
من اگه مردم و تو رو ندیدم
بدون که بودم عاشق تو تنها
هر جا میرم یاد تو ام عزیزم
چون که تو هم به یادمی همیشه
من تو رو دوست دارم فقط ببینم
قسمت من میشه یا که نمیشه؟
گریه کن روضه شاه بی سر
کجایی روضه خون مشک بی آب
تو رو به جون عمه سه ساله ت
منم نگاه کن نوکرت رو دریاب
گریه کن روضه ی فاطمیه
روضه مادر و خودت بخونش
دلیل مرگ مادرت غلاف
غلافی که خورده به استخونش
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#فاطمیه
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
سلام عشق قدیمی سلام عزیزدلم
امید بخش دل خاص و عام عزیزدلم
بیا ز غیبت و امشب به محفل ما باش
قدم گذار روی چشم هام عزیزدلم
سلام ما به دو رود همیشه جاریِ تو
به چشم خون تو در صبح و شام عزیزدلم
به طعنه گفت چه نسبت میان او باتوست؟
جواب میدهمش یک کلام «عزیزدلم»
بیا که خسته ام از طعنه های این مردم
وگرنه کار مرا کن تمام عزیزدلم
تو خود مدینه شنیدی ، مدینه را دیدی
که طعنه زد به علی یک غلام ، عزیزدلم
جواب داشت بگوید سکوت کرد فقط
چه غصه خورد امیرکلام عزیزدلم
امیر خیبر و خندق به زانو افتاده
صد آه از غم و درد امام عزیزدلم
شنیده ام که علی التماس میکرده ست
بمان امید دلم ، بامرام ، عزیزدلم
بمان که مهدی ماهم ظهور خواهد کرد
به دست اوست فقط انتقام عزیزدلم
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#فاطمیه
#امیر_فرخنده
@hadithashk
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان
نمانده گر تو را توان
بگو به صاحب الزمان
غم به دل نهفته را
راز به کس نگفته را
مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان
بگو که دل شکسته ای از این زمانه خستهای
ز فتنههای این زمان بگو به صاحب الزمان
دلت که بیقرار شد
و بیقرار یار شد
دعای ندبه را بخوان بگوبه صاحب الزمان گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن
ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان
گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد
برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان
فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی
شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان
رقیه جان اسیر شد سه ساله بودو پیر شد
گفت غمم تو عمه جان بگوبه صاحب الزمان
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#سید_مجتبی_شجاع
@hadithazhk
ای رفیق روز تنهایی ، تو تنهایی چه قدر
تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چه قدر
راه معلوم است و ما بیراهه گردی می کنیم
خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چه قدر
راه را اصلا نبستی بر رفیق نیمه راه
من که از شرمندگی مُردم ، تو آقایی چه قدر
تو طلبکاری از این چشمانکور من چه قدر
من بدهکارم بر آن چشم مسیحایی چه قدر
من ندیده دیدمت در جای جای این جهان
یوسف گمگشته ی زهرا تو پیدایی چه قدر
در زدی خانه به خانه ، هیچ کس یارت نشد
آه آقای غریب ما تو زهرایی چه قدر
آخرش جان می دهم از غسل روز آخرت
مادر بازو شکسته ! فکر مولایی چه قدر
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#بردیا_محمدی
@hadithashk
من خریدار غمت هستم ابانا یا کریم
غصهدار ماتمت هستم ابانا یا کریم
گوشه صحرا گرفتی روضهای بی مستمع
من فدای زمزمت هستم ابانا یا کریم
اشک میریزی دمادم در عزای مادرت
مات و مبهوت دمت هستم ابانا یا کریم
بستری گردیده زهرا، کی عیادت میروی؟
پارکاب محکمت هستم ابانا یا کریم
از جراحاتش بگو، تا بشکنم بغض گلو
پس بگو گر محرمت هستم ابانا یا کریم
رو به قبله کردهام صدیقه را آه ای خدا
داغدار مریمت هستم ابانا یا کریم
پرچم مشکی خود را بر سرم حائل نما
ریشههای پرچمت هستم ابانا یا کریم
#شعر_مناجات
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محسن_راحت_حق
@hadithashk
چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد
طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟
عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید
مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟
بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار
ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#یونس_وصالی (یونس)
@hadithashk
اگر هستی ز غم بی تاب بی تاب
اگر شادی شده نایاب نایاب
اگر غافل شدی در کل هفته...
غروب جمعه را دریاب دریاب
#سید_مجتبی_شجاع
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@hadithashk
شب یلدایم اگر با تو سپر شد یلداست
یا اگر این شب من با تو سحر شد یلداست
ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو اگر
بعد از این شامِ سیَه خَتمِ سفر شد یلداست
ما که خود چِله نشین تو شدیم آقاجان
این شب چِله اگر از تو خبر شد یلداست
شب نشینی و کنار دِگران خوب ولی
با تو و عشقِ تو گر جمله به سر شد یلداست
ای خدایِ کرم و جود و مُحبت مهدی(عج)
از کرم، بر من اگر از تو نظر شد یلداست
همچنان آلِ علی در خطر تهدیداند
آن دَمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست
چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان
سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست
حرف آخر اگر این چشم من ای صاحبِ اشک
امشبی بَهرِ غَمِ جَد تو تَر شد یلداست
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#یلدای_مهدوی
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@hadithashk
بهاران طی شد و یارم کجایی
تو ای یارِ وفادارم کجایی
کجایی لاله ی دامانِ نرگس
نسیمِ عطرِ گلزارم کجایی
تو را می خواهم ای گل در کنارم
دلی خون از زمان دارم کجایی
نَمی باران بزن بر انتظارم
که بی تو اشکِ خون بارم کجایی
بیا ای رازِ شور انگیزِ هستی
کلیدِ مشکلِ کارم کجایی
من و جمعه من و بوی فراقت
طبیبِ جانِ بیمارم کجایی
شبِ بی حاصلِ ما را سحر کن
طلوعِ فجرِ دیدارم کجایی
نسیمِ صبح از بوی تنِ توست
سحرها کرده بیدارم کجایی
تو مثلِ عطرِ باران دلربایی
نشاطِ رنگِ رخسارم کجایی
بیا از چشمِ تو حاجت بگیرم
چنان از درد سرشارم کجایی
تویی حاتم منِ مسکین به پایت
اسیرِ کوچه بازارم کجایی
مرا آهِ فراقِ سینه سوزت_
ز عالم کرده بیزارم کجایی
شرارِ خون نشسته در دلِ من
ببین این اشکِ تکرارم کجایی
من هر شب در دلِ تنگم به یادت_
نهالِ عشق می کارم کجایی
بیا آرامِ جانِ بی قرارم
به هجرِ تو گرفتارم کجایی
میانِ صحنها و هر رواقی_
به دنبالِ رُخِ یارم کجایی
همی ترسم بمیرم از جدایی
نبینم روی دلدارم کجایی؟!
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#هستی_محرابی
@hadithashk
هر کجا زلفی پریشان شد دلم را یاد کن
خانه ای از پایه ویران شد دلم را یاد کن
کشتی ایمان ما در موج غفلت ها شکست
نا خدایی غرق طوفان شد دلم را یاد کن
سینه ام جای تو بود اما خطا کردم ببخش
معبدی با خاک یکسان شد دلم را یاد کن
گاه میخندم به حال این دل دیوانه ام
هر کجا آهی فراوان شد دلم را یاد کن
من ندارم طاقت دوری به فریادم برس
هر کسی محتاج درمان شد دلم را یاد کن
طوطی طبع من امشب دل به دریا میزند
بلبلی مست و غزلخوان شد دلم را یاد کن
هر چه بادا باد من امشب به می لب میزنم
بنده ای در فکر جبران شد دلم را یاد کن
بعد از این سجاده در میخانه ها وا میکنم
بعد از این گبری مسلمان شد دلم را یاد کن
لحظه ی افطار شد انگور نذری می دهم
زاهدی سر در گریبان شد دلم را یاد کن
بوی می پیچیده در محراب و منبر نازنین
نوبت مستی رندان شد دلم را یاد کن
با وضو میخوابم هر شب بر در میخانه ها
عاشقی مشتاق جانان شد دلم را یاد کن
مثل یک آتش فشان میسوزم از پا تا به سر
شعله مهمان نیستان شد دلم را یاد کن
ای عزیز فاطمه دست من و دامان تو
دیده ای گریان گریان شد دلم را یاد کن
من رسیدم محضرت بار گناه آورده ام
سینه ای لرزید و حیران شد دلم را یاد کن
میبرم با خود به گور امید وصلت را ولی
آمدی دنیا گلستان شد دلم را یاد کن
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#العبد_الحقیر_مرادی
@hadithashk
کجایی ز هر یار یک رنگ تر
دلم گشته از سنگ هم سنگ تر
مرا با غم ات کن هماهنگ تر
نفس تنگ شد دل از آن تنگ تر
به من حق بده که هوایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
دهان تلخ باشد عسل را چه سود
نباشیم عاشق غزل را چه سود
شمارا نبینیم عجل را چه سود
فرج خواندن بی عمل را چه سود
کجایی تو را مقتدایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
نظر کن منِ قطره دریا شوم
بیا محضرت تا کمر تا شوم
بیا سرخوش از صبح فردا شوم
دعا کن من از منتظرها شوم
لیاقت بده تا دعایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
منِ محتضر را تو امداد کن
خرابم مرا باز آباد کن
بیا خیر کن خیر اجداد کن
شبی در قنوتت مرا یاد کن
اجازه بده تا صدایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
اگر چه گدایم ولی کاهلم
گنهکارم و از شما غافلم
برای ظهور تو لک زد دلم
تو قابل بدان گرچه ناقابلم
بگو که چه کاری برایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
به قرآن اگر استخاره کنی
هوای اذان از مناره کنی
تو باید جهان را اداره کنی
سر از من اگر یک اشاره کنی
زمین را همه کربلایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
شما را به پهلوی مادر قسم
به خانه نشینی حیدر قسم
به جای جراحات خنجر قسم
به خون شهیدان بی سر قسم
محال است یک دم رهایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
بیا لشگر گریه آماده است
زمان باز دلشوره ام داده است
بیا که دلم یاد دلداده است
حرم در خطر باز افتاده است
چه با غصه عمه هایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
بیا نان ما بی شما آجر است
بیا که ز غم دیده ها پر دُر است
ببین زینبیه ز دشمن پر است
همه ترسم از غارت چادر است
چگونه از این غم رهایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
بیا که دلم زار و رنجیده است
رقیه تنش باز لرزیده است
صداها بلند است و ترسیده است
همانکه سری در طبق دیده است
چه سان رو به شام بلایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
بغل کرد سر را به جای پدر
سر شاه را شست با چشم تر
به او گفت ای آمده از سفر
حلالم کن از خاک ویران پدر
توان نیست تا جابجایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
تو رفتی و بی خواب راحت شدم
به دنبال سر در سیاحت شدم
زبان الکن و بی فصاحت شدم
پر از زخم و درد و جراحت شدم
مرا پس ببر تا دعایت کنم
بیا تا که جان را فدایت کنم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
@hadithashk
یادمان رفته سر سفرهی مولا هستیم
زنده از یک نفس عترت طاها هستیم
بارها گوشهی چشمی سوی ما کرده ولی
ما نبودیم به یادش، پی دنیا هستیم
باید از شرم به والله بمیریم که ما
کم به یاد فرج یوسف زهرا هستیم
پسر فاطمه دریای محبت باشد
قطره هستیم ولی راهی دریا هستیم
بخداوند قسم گر که ببینیم رُخش
همهی عمر فقط محو تماشا هستیم
به ابالفضل قسم دادمو او کرد نگاه
برد با ماست که ما عاشق سقا هستیم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمود_اسدی
@hadithashk
معصیت چید پر و بال دعاهای مرا
حب دنیاست که زنجیر شده پای مرا
هر زمان در صف خواهان تو غائب بودم
لطف کردی و ندادی به کسی جای مرا
یک نفر یوسف گمگشته من هست، تویی
تو بگو چند نفر داری همتای مرا؟!
از کس و ناکس این شهر کشیدم منت
تا به حالا نشنیدی تو تمنای مرا
پیش هر معصیتم عذر و بهانه دارم
رد نکردی ز کرم هیچ تو حاشای مرا
در نبود تو غبار است هوای دل من
نفس اماره گرفته است نفسهای مرا
تو رسیدی و نبودم ز مزارم بگذر
تا محقق کنی اینبار تو رویای مرا
سخت دلتنگ شبستان حریم نجفم
برگه ام را بنویس و بزن امضای مرا
خاک اقلیم نجف خاک گل خلقت ماست
برسانید به من تربت بابای مرا
شرمگینم که نشد گریه کنم هم پایت
لطف کن بیشترش کن غم فردای مرا
گریه ی توست که سوزانده دل عالم را
چیست آن غم که شکسته ست مسیحای مرا
پشت در مادر تو گفت بیا مهدی جان
که گرفتند به ضربی همه دنیای مرا
یل خیبر که طنابی به سروگردن داشت
داد زد فضه بیا همسر رعنای مرا...
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
الا جان امیرالمومنین جانم به قربانت
بُوَد گیسوی تو حبل المتین جانم به قربانت
نه تنها خاک پایت سرمهی چشمان ما باشد
بُوَد بر چشم جبریل امین جانم به قربانت
امید هر شکسته دل، به دل دارم هوای تو
پناه آسمانی و زمین جانم به قربانت
اگر چه من گنهکارم،تو را دارم نگاهی کن
شوم ایکاش با تو همنشین جانم به قربانت
بیا ای یوسف زهرا ببینم تا سپاهت را
علمدارت یل ام البنین جانم به قربانت
تو در ناحیه فرمودی ولی اصلاً نمیفهمم
بگو معنای مقطوع الوتین جانم به قربانت
بگو تا کِی بُوَد زینب اسیر فتنههای شمر
بگو تا کِی بُوَد محمل نشین جانم به قربانت
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمود_اسدی
@hadithashk
باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
کی شود این فاصله پایان رسد
عِطرِ وجودت به دل و جان رسد
باز پُر از شور و هوای توأم
دست به دامانِ خدای توأم
آه! خدایا گلِ ما غایب است
عالمِ ما عالمِ بی صاحب است
در دلِ ما هست روان این دعا
خامنه ای نائبِ مولای ما
هر که ولای علوی طالب است
امرِ اطاعت ز ولی واجب است
باز دلم محوِ تماشا شده
غنچه ی لبخند شکوفا شده
رایحه ی عِطرِ ولایت دمید
مِهرِ علی در دلِ یاران وزید
گشت عیان وعده ی روزِ الست
نورِ ولایت به دلِ ما نشست
کاش تجلی بکنی ماهِ عشق
تا ز تو روشن بشود راهِ عشق!
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#هستی_محرابی
@hadithashk
بعید بود به دل اعتنا نمی کردم
غمی برای خودم دست و پا نمی کردم
کسی شکستن قلب مرا نمی فهمید
اگرچه آینه بودم ، صدا نمی کردم
به انتظار نشستن ، عجب مکافاتیست
گُمانِ این همه تأخیر را نمی کردم
من خراب کجا وُ خرابِ یار شدن...
زمان عقب برود ، ادّعا نمی کردم
گناهکاری من مایه ی عذاب تو شد
وفا که هیچ...،نمی شد جفا نمی کردم؟!
هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
ولی چه فایده ، من که حیا نمی کردم
همیشه رِخوَتِ من دور کرد از تو ، مرا
همیشه تنبلی ام را بهانه می کردم!
اگر وصال تو یکبار سهم من بشود
تو را دقیقه ای از خود جدا نمی کردم
برای کُشتن من یک اشارهات بس بود
قسم به جدّ تو ، چون و چرا نمی کردم
هنوز هم که هنوز است ، دوستت دارم
وگرنه این همه " آقا ! بیا "...، نمی کردم
خوش است اگر برسد دست من به خاک نجف...
غبار صحن علی را رها نمی کردم
تمام لذت من بوسه بر ضریح علیست
فقط به دیدن آن اکتفا نمی کردم
دلم گرفته ، علاجش کجاست؟! نزدِ حسین...
چگونه آرزوی کربلا نمی کردم !
مگر تنش چِقَدَر زیر نیزهها ، پاشید...
خیال آمدن بوریا نمی کردم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_روضه
#بردیا_محمدی
@hadithashk
هر دم به وفا یاد تو دارم به بَر خویش
شب تا به سحر ، تا که زند باز سپیده
هر صبح به ره دیده که شاید تو بیائی
مرهم بشوی بر دل این زجر کشیده
از شوق، نگارا ؛ سر هر کوچه نشستم
چون واله ی دل مرده ی دشنام شنیده
از دوریت ای جان ، شدم از خلق فراری
چون بره ی بیچاره ی از گرگ رمیده
شاید که مرا دیده و نشناخته باشی
آری من آفت زده ی رنگ پریده
حق دارم اگر رنگ به رخسار ندارم
بیمار شده عاشق معشوق ندیده
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#اصغر_مومنی
@hadithashk
ما با گناه بر دل تو غم گذاشتیم
کِی روی زخمهای تو مرهم گذاشتیم؟
هر بار با گناه دلت را شکستهایم
تازه به خویش، نام ز مَحرم گذاشتیم
گفتیم از سپاه تو باشیم، لاجرم
پیری ولی رسید و قدی خم گذاشتیم
آمد ندا که وقت ظهورش فرا رسد
در پشت سر، چو عیسیِ مریم گذاشتیم
هرچند ما بدیم ولی هر شهادتی
سر دربِ خانهها همه پرچم گذاشتیم
آقا قسم به سینهی مرضوض جدتان
الحق که ما برای فرج کم گذاشتیم
گفتند ده نفر همه با اسبهایمان
ما پا به روی پیکر دَرهم گذاشتیم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمود_اسدی
@hadithashk