eitaa logo
حدیث اشک
6.8هزار دنبال‌کننده
41 عکس
83 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر زینب(س) من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم پوشیده نیست اسرار میبینم ابتدا را ، میخوانم انتها را روز ده محرم روز قرارتان بود تو زود آمدی تا راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا در ابتدا که یا رب ، مهمان نیزه هاییم ختم به خیر فرما ، پایان ماجرا را اینها که راه ما را در کربلا گرفتند دیروز در مدینه بستند راه ما را من عهد بسته ام با ، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه ، زنها و بچه ها را ای کاش قبل از آنکه ، خیمه به پا نمایی می کَندی ای برادر ، در دشت قبر ما را لب تر کنی عزیزم ، سر میدهم به جایت تغییر میدهم من ، تقدیر را قضا را تا قتله گاه از تل من راه میگشایم خواهند دید اینجا موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت بر دوش من اسارت بسپار دست زینب اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم هر جای نینوا را ای کاش بین گودال عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود خولی بی حیا را گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام عجین به داغ نوشتند داستان مرا تو جانِ زینبی اما زمانه درصدد است بگیرد از منِ محنت کشیده جان مرا زغربتت رمق راه رفتن از من رفت اناالغریبِ تو لرزانده زانوان مرا اجازه‌ای بده نذری سفره ات باشند کرم کن و بپذیر این دو قرص نان مرا مرا سهیم کنی در منای کرب و بلا اگر قبول کنی این دو نوجوان مرا فدای شرم تو ... اما بیا و کامل کن ستاره های درخشان آسمان مرا ادا اگر بشود حق تو زجانب من توان مگر بدهد جان ناتوان مرا قیام کردم و در خیمه گرم تکبیرم برو میانه ی میدان ببین اذان مرا قدم خمید ز تنهایی ات ، غم فرزند خمیده‌تر نکند قامت کمان مرا نصیب باغ دلم از بهار اندک بود خدا به خیر کند قصه‌ی خزان مرا بلا عظیم‌تر و من صبورتر شده ام چه سخت کرده خداوند امتحان مرا هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قربونی هامو بپذیر از خجالت نذا مو سفید بشم نمیذاری تا که نا امید بشم این دو تا قربونی هامو بپذیر تا جلو فاطمه رو سفید بشم نذاری اگه برن بی تاب میشن مثل زینب اسیر طناب میشن وقتی تشنه ای خجالت میکشن قطره قطره جلو چشمام آب میشن میمیرن به تو اهانت که بش ه بعد تو موقع غارت که بش ه به غرور جفتشون بر میخوره یه موقع به من جسارت که بش ه حرفی از بیا زدن خودت برو منو که صدا زدن خودت برو دوست دارن رو دامن تو جون بدن اگه دست و پا زدن خودت برو چه قدر بلا باید سرم بیاد اجازه بده که لشگرم بیاد برا اذن میدون انگاری داداش باید حتما اسم مادرم بیاد دشمنت دلاوره ؟ براخودش ! یا یل نام آوره براخودش ! یه زمون فکر نکنی غریب شدی زینبت یه لشگره برا خودش ! تو که ما رو به سعادت میکشی عالمو به زیر سایه ت میکشی کاری کردن کوفیا با غربت ت داری از منم خجالت میکشی منکه معنای نجابت و حیام میگیره دامنشونو گریه هام پسرای زخمیمو نمیکشن هی طولش میدن که من بیرون بیام گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابن الحسن ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان پیش تو از بازو سپر دارم عمو جان با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را از زیر پای شمر بردارم عمو جان من بی زره یاد جمل را زنده کردم مانند بابایم هنر دارم عمو جان درد یتیمی را کنارت حس نکردم پیش خودم گف تم پدر دارم عمو جان از سر گذشتن سرگذشت عاشقان است شرمنده ام پیش تو سر دارم عموجان دست بریده حاصل دست شکسته است این ارث را از پشت در دارم عمو جان تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت خیلی برایت دردسر دارم عمو جان اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است از تنگی جایت خبر دارم عمو جان با خنده من را بدرقه کن جای گریه حالا که من شوق سفر دارم عمو جان گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عموجان حق بده خیلی هوایِ بوسه‌هایت کرده‌ام از عموجان بیشتر بابا صدایت کرده‌ام عمه دستم را گرفته بود اما آمدم... فکرکردی که عمو جانم رهایت کرده‌ام مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را ازدحامِ زخمهایت را روایت کرده‌ام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کرده‌ام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکر آمدم خود را عبایت کرده‌ام آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم اینقدر گویم که در آغوش جایت کرده‌ام هرچه می‌خواهند بر من می‌زنند و می‌روند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کرده‌ام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شرمنده اگر که جابجایت کرده‌ام آخرش من را مُشبک کرده‌اند این نعلها راضی‌ام خود را ضریحِ کربلایت کرده‌ام من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی دیدی آخر جا میانِ بوریایت کرده‌ام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر خود را برایت کرده‌ام سینه‌ام را سینه‌ات را عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تازه داماد حرم تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت به جمال حسنی دست درازی کردند تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت `تا به حالا نشده بود جوابم ندهی” من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت گریه ی تازه عروست وسط نامحرم گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین شد شب معجزه ها ، ذکر عوالم حسن است بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است سایه ی روی سر این همه خادم حسن است اولین گریه کن روضه قاسم ، حسن است حسنی گشته حسینیه ی دلها امشب جای هر درد نوشتند مداوا امشب ای حسن جان ِحرم ، حضرت دلدار سلام دست پرورده ی عباس علمدار سلام یک تنه لشکر دین قبله ی ایثار سلام شیر غران علی حیدر کرار سلام سیزده ساله شدی پیر شهادت طلبان داده ای یاد قیامت به قیامت طلبان ذکر جانم حسن از عالم بالا آمد طالب خون علی اکبر لیلا آمد سیزده سالگی حضرت مولا آمد حال عباس و حسین از رجزت جا آمد ذکر طوفان انابن الحسنت را عشق است یک تنه لشکر آقا شدنت را عشق است می رسد موج زنان غیرت طوفان حسن لشکر کفر به جان آمده از جان حسن باز پی شد شتر فتنه به دستان حسن کوفه را ریخت بهم یوسف کنعان حسن هیبتت حیرت انس و ملک و جن شده است آن همه مَن مَن ازرق همه مِن مِن شده است وقت آن شد بچشی غربت بابایت را کینه ها داشت مگر چشم تماشایت را سنگ ها کرد پر از لاله سراپایت را چه غریبانه صدا می زدی آقایت را با زمین خوردن تو گشت بلند هلهله ها نیمه جانی ِ تو جان داد به این حرمله ها گرگ های جملی، یوسف کنعان ای وای از عطش آمده روی لب تو جان ای وای مرهم زخم تو شد سم ستوران ای وای شد یکی جسم تو با خاک بیابان ای وای آه بر آه یتیمانه ی تو خندیدند شیر گشتند همه تا که غریبت دیدند زنده شد با غم تو روضه مادر قاسم قتل تو زیر سر این همه لشکر قاسم سرو گویم به تو یا لاله ی پرپر قاسم هم ابالفضل شدی هم علی اکبر قاسم لرزه از حال تو بر عرش معلی افتاد می کشی پا به زمین و عمو از پا افتاد   محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
احلی من العسل به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش ز یادها نرود که چگونه نزد عمو رسیده بود، به آن گریه سرازیرش وداع آخر او خود حکایتی دارد که نیست تاب بیان و مجال تفسیرش غلافِ قبضه او میکشید روی زمین به جاست روی زمین رد خطِ شمشیرش به نام نامی بابا رجز نمود آغاز تمام کرب و بلا گشت تحت تاثیرش شبیه شیر به غرش در آمد و بعدش شدند جمله یلانِ عرب زمین گیرش یکی یکی همه را تار و مار کرد و سپس رسید ازرق شامی برای تحقیرش به برق صاعقه اش شد دو نیم ازرق هم ستود حضرت عباس ع جنگ و تدبیرش حریف او نشدند و محاصره کردند به سنگ و نیزه و شمشیر و بارش تیرش چه قسمتی است که قاسم در آن شود قسمت میان این همه تقسیم ، گشته تقدیرش شکست جام عسل زیر هجمه دشمن زره نبود برایش نبود تقصیرش اسماعیل روستائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین (ع) نوشته اند مقاتل که بی هوا خورده نوشته اند میان سر و صدا خورده نوشته اند که تیرش خطا نمی رفته نوشته اند اثر کرده هر کجا خورده گلوی اصغر و قلب رباب و جان پدر سه شعبه آمده و ناگهان سه جا خورده و با حساب قد و قامت علی اصغر سه شعبه نه، که سه تا زخمِ نیزه را خورده نوشته اند میان کلام آقا زد حساب کن پدر او چقدر جا خورده چه کرد با تن شش ماهه اش نمی دانم فقط بدان همه دیدند، بچه تا خورده حساب کن دو سه تا قطره آب هم بس بود برای طفلکِ عطشانِ شیر ناخورده یکی به روی عبا، این یکی به زیر عبا غم حسین گره با دو تا عبا خورده صدا زدند بیایید مادرش غش کرد سری مقابل او روی نیزه ها خورده وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹