آشفته شده زلف پریشان تو در باد
ای حنجرهی ملتهب از سرخی فریاد
در حنجرهی باد رها شد نفس تو
تا داد جهان را شرر آه تو بر باد
شمشیر کشیدهست به روی تو همان دست
که نامه پی نامه برای تو فرستاد
فوارهی سرخیست صدایت که کشیدهست
از خاک بر افلاک سر از نیزهی الحاد
از حنجرهات دم نزده نعره بهجز خون
از عشق نگفتهست مگر هر دل آزاد
هر تیر بلندای تو را بال و پری زد
ناکام زمینگیر شد و از نفس افتاد
لبتشنهای امّا تن تو غرق گل سرخ
ای در تو شکوفا شده اضداد در اضداد
`هرچند به تاراج خزان رفت گلویت”
هر دم نفس شعلهورت باز گُلی داد
بر نیزه چرا لب به تغزّل نگشاید
صیدی که نشانی دهد از خویش به صیاد؟
امیر اکبرزاده
#امیر_اکبرزاده #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو باغ گلي
ما جمله هوادار تو هستیم آقا
عمری است گرفتار تو هستیم آقا
کافی است که لب تر بکنی ، می میریم
ما میثم تمار تو هستیم آقا
دَر هم بخر از خوب و بد ما بگذر
ای خوب ترین ، یار تو هستیم آقا
احسان بنما و طلبت افزون کن...
بر ما که بدهکار تو هستیم آقا
ای شاه مران خیل غلامانت را
ما خادم دربار تو هستیم آقا
بگذار که بر گِرد شما خوش باشیم
تو باغ گلی ، خار تو هستیم آقا
گل گفتم و دل در اظطراب افتاد و...
در سینه ی شعرم التهاب افتاد و...
رنگ از رخ شعر من پرید از این حرف
در قافیه هایم انقلاب افتاد و...
ای وای خدا خیر کند امشب را
در خاطر من طفل رباب افتاد و...
ظهری که میان خیمه ها آب نبود
اصغر”ع” ز عطش به پیچ و تاب افتاد و...
چشمان علی”ع” به سینه ی مادر بود
مادر جگرش گشت کباب، افتاد و...
از بس ز عطش به صورتش چنگ زده
مادر چه کند؟؟ فکر طناب افتاد و...
چون حال و هوای حرم اینگونه بدید
سقای حرم به فکر آب افتاد و...
برخاست ز جا بسوی شط کرد شتاب
تا قطره ی آبی برساند به رباب
یک مشک ز آبِ نهر پر کرد ولی...
این اول روضه بود و آغاز عذاب
بگذار نگویم که چه آمد به سرش...
بگذار نگویم که ز خون گشت خضاب
بگذار نگویم که سرش از چه شکست
یا از چه شد اهل خیمه ها خانه خراب
بگذار که آرام بگیرم امشب
بگذار که من لال بمیرم امشب...
محمد هاشم مصطفوی
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #محمد_هاشم_مصطفوی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غرق نور کن
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
هرشب بساط ساز من آماده بوده است
امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن
فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی روضه دور کن
ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی
تو صفحه های نوکریم را مرور کن
محسن ناصحی
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #محسن_ناصحی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذکر حسین
وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند
چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند
ذکر حسینم را میان روضه هایش
روح القدُس تا عرش اعلی می رساند
روزیّ ما را مهربانی های مولا
قبل از شروع هر تقاضا می رساند
با یک سلام ساده هر دلداده ای را
تا کربلایش بی محابا می رساند
مجنون ترینیم و دل بی تاب ما را
پایین پای عشق لیلا می رساند
شش گوشه و شش ماهه و شهزاده اکبر ع
جایی که ما را لطف زهرا می رساند
ماه محرم جلوه ی ماه سعادت
ماه حسین بن علی ماه شهادت
اسماعیل شبرنگ
#اسماعیل_شبرنگ #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نوکر خوب
اگه سرده اگه تاریکه دنیا
نمی ترسیم آخه مهتاب داریم
خدارو شکر بی صاحب نموندیم
خدارو شکر که ارباب داریم
درسته نوکر خوبی نبودیم
ولی خوب جایی نوکر بودیم ای دل!
صدامون می زده ارباب هرروز
یه روزایی ولی کر بودیم ای دل!!
یه ساله از سر دلتنگی و درد
شبامون توی بزم روضه سر شد
خدارو شکر امسالم نمردیم
محرم شد چشامون باز، تر شد
بهار عاشقیمونه محرم
بهار اشک و فصل روضه خونی
با این سینه زدن دل پاک میشه
بهاره، موقع خونه تکونی
دوباره پرچم مشکی خریدیم
دلامون روشنه با این سیاهی
با این پیراهن و این شال مشکی
سیاهی لشکرت باشیم الهی
رفیقا قدر امشب رو بدونید
شاید فردا شبو دیگه نبینیم
شاید این آخرین ساله که داریم
کنار هم توی روضه میشینیم
رفیقامونو حتما یادتونه
رفیقایی که باهم گریه کردیم
کی میدونه؟ شاید هم مثل اونا
ما سال دیگه زیر خاک سردیم
میون این همه غوغای دنیا
قرار ما توو های و هوی روضه س
شهیدا اینو فهموندن به ما که
توو عالم هرچی خیره توی روضه س
دلی که توی روضه سوخت، پاکه
دلی که پاک شد جای حسینه
چی میشه وقت جون دادن ببینیم
سر ماهم روی پای حسینه ...
داود رحیمی
#داود_رحیمی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به اذن حضرت مولا
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جورشد کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه ازبرادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه می کوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همه جا روضه شما بر پاست
تمام عالم آدم شده اند مضطر تو
اگر کویر ترک روی هر ترک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همه جا
شد است در دل من روضه خوان اکبر تو
طلوع , بردن بالای طفل شش ماهه است
غروب , خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
شب عروسی هر کس به سینه میکوبم
برای حجله قاسم گل برادر تو
من از خرابه شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود زتن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
موسی علیمرادی
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #موسی_علیمرادی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم
انگار که روی زمین تنها ترین هستم
محروم از خیر کثیر اربعین هستم
مونس ندارم غیر این چشمان گریانم
خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم
زوار، راهی بهشتند و پریشانم
خیلی خجالت می کشم من از رفیقانم
کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست
تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست
اصلا ندیده پستی و روی سیاهم را
دیده همیشه خواهش و شوق نگاهم را
قبل از دعایم داده هر آنچه بخواهم را
او مطمئنا خوب می داند صلاحم را
من راضی ام بر آن چه که جانان پسندیده
امسال قربانش شوم هجران پسندیده
تنها پناه و ملجأ جا مانده ها مشهد
در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد
شاه خراسانی صدا زد که بیا مشهد
تنها شدم رفتم به جای کربلا مشهد
خیلی رئوفانه به فریادم رسید آقا
خیلی عطوفانه سرم دستی کشید آقا
دستم به دامانت رضا کاری برایم کن
قدری از این درد و غمِ در سینه ام کم کن
و انظر إلیَّ...سائلت را باز محرم کن
سلطان! برات کربلایم را فراهم کن
تسکین هر درد و غمی روضه است، می دانی
ابن شبیبم، چند خطی روضه می خوانی؟
فابک علی المظلوم.. جدم دست و پا می زد
فابک علی المحروم.. زینب را صدا می زد
فابک علی المهموم.. خولی بی هوا می زد
فابک علی المغموم.. پیری با عصا می زد
او نیزه می خورد و علی آن لحظه آن جا بود
عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود
علی سپهری
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #علی_سپهری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم تو آبروی ماست
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما
برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم
همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما
به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست
نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما
رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا
عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما
دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد
بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما
تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم
تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما
علی سلیمیان
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #علی_سلیمیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صدای چاوشی ماه
دارد نوای نوحهی خونخواه میرسد
هر شب صدای چاوشی ماه میرسد
لبهای قدسیان به دمت گرم میشود
«باز این چه شورش است»، که از راه میرسد
دارد هوای شهر، نفس تازه میکند
هر خانه را دمت پر از آوازه میکند
دستی لباسِ مشکی سالِ گذشته را
دارد برای نوکرت اندازه میکند
در کوچههای مشکی ماتم رسیدهاند
بعد از حسین و روضه؛ به این دَم رسیدهاند
«لطفا کمک کنید، به بزم عزایمان»
سینی به دستهای مُحرّم رسیدهاند
هر کوچهای که بزم عزایت در آن بپاست
یک تکه از حرم شده از جنس کربلاست
این پارچه؛ که حلقه زده دور خیمهات
چادر سیاهِ روضه نه؛ ششگوشهی شماست
اصلِ شراب، چای عزاخانههای توست
هر استکان؛ دخیل، به پیمانههای توست
سُکر مدام، هروله را میکند درست
پرواز، کار هر شبِ دیوانههای توست
عرضِ سلامهای علامت سلام ماست
پرهای تیغهاش پر و بال قیام ماست
ما هم کبوتریم، ولی دور از حرم
سقفِ بلندِ فرشِ حسینیّه بام ماست
طبل و دُهُل صدای تپشهای نوکر است
دَمّام و سنجهای عزا صور محشر است
زنجیر میزنیم، که زنجیریات شویم
سینهزدن بهانهی کوبیدن در است
ما نانخور توایم، نمکگیر روضهایم
آب و خوراکمان شدهای؛ سیر روضهایم
شعر سپید مرثیهی توست، موی ما
هر چند کودکیم، ولی پیر روضهایم
خاکستریم، تکهای از تربتیم ما
بازارِ داغِ نوکرِ بیقیمتیم ما
ما را قلم نگیر، اگر هم غلط شدیم
خوشبختی است، اینکه تَهِ نوبتیم ما
ای صاحب بهشت خدا؛ «بهترین حرم»
شد منتهای آرزوی ما همین؛ «حرم»
آمادهایم، پای برهنه سفر کنیم
باشد قرار بعدی ما؛ اربعین؛ حرم ...
رضا قاسمی
#رضا_قاسمی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع)
نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست
قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
ولی کسی که نیفتد به پاش از ما نیست
قسم به عصمت زهرا که زود می شکند
قدی که زیر مصیبات کربلا تا نیست
به یاد تشنگی اش،تشنه کام باید مرد
سر شکسته که در این بساط پیدا نیست
چه شد که حضرت زینب دوید،،چون گودال
هنوز هم که هنوز است جای زنها نیست
نشست لحظه ی آخر به سینه اش قاتل
گرفت موی سرش را،،مجال حاشا نیست
و تیز بودن تیغ از شروط انصاف است
کنار جرعه ی آبی که حق قربانیست
حسین واعظی
#حسین_واعظی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رنگِ غم
قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم
اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم
اگه امسال خونمون تکیه بشه
ناله هایِ `خونت آباد” میزنم
توی تکیه نذارن گریه کنم
توو خیابونا برات داد میزنم
چندساله که سقاخونه نذرمه
بشه آزاد.... نشه آزاد.... میزنم
یا امام رضا خودت یه کاری کن
گره به پنجره فولاد میزنم
گره ی محرمو وا بکنی
آب و جارو به گوهر شاد میزنم....
رضا قربانی
#رضا_قربانی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
محرم شد
دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد...محرم شد
زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد
دوباره روی دامان پیمبر فاطمه غش کرد
نوای `وا حسینا”یش نوای کل عالم شد
خدا و انبیا و اولیا دارند می گریند
چه آشوبی میان خلق از این داغ معظّم شد
حلالش باد شیر مادرش هر کس در این شب ها
بساط روضه بر اهل و عیال او مقدّم شد
برایش خرج کردیم و به جایش صد برابر داد
کسی که خرج هیأت کرد کِی از ثروتش کم شد؟
خدا را شکر اجازه داده تا گریه کنش باشیم
خدا را شکر سود نوکری ما همین غم شد
مرا هیأت کشانده مطمئناً دوستم دارد
مرامش این دهه بر هر گنهکاری مسلّم شد
طبیب ما حسین است و برای دردهای ما
همین با هم نشستن های بین روضه مرهم شد
همه ابن شبیب روضه ی شاه خراسانیم
بساط گریه با سوز روایاتش فراهم شد
مرتب هِی صدا می کرد: زینب جان نیا... برگرد
سنان با نیزه کاری کرد صوتش نامنظم شد
میان بوسه گاه مصطفی، سرباز ابن سعد
همین که نیزه را خم کرد قدّ خواهرش خم شد
علی سپهری
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #علی_سپهری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹