سالار زینب(س)
پیکرش تا جدا جدا میشد
کار زینب خدا خدا میشد
آیهی محکم کتاب خدا
زیر خنجر هجا هجا میشد
روی آن تن که جای بوسه نداشت
زخم تازه چگونه جا میشد؟
کشتن او که قیل و قال نداشت
بخدا بی سر و صدا میشد
تا که میخواست پا شود از جا
استخوان شکسته تا میشد
پیرها با عصا ته گودال
بر تنش میزدند تا میشد
پیکرش را که پشت و رو کردند
زخم ها تازه داشت وا میشد
کاش پیش از رسیدن زینب
شمر از روی سینه پا میشد
او که جان جهان به قربانش
داشت قربانی از قفا میشد
مثل دل کندنِ حرم از او
سر مگر از تنش جدا میشد!!
کاش جای دوازده ضربه
به همان نحر اکتفا میشد
وقت غارت شدند شاد، انگار
داشت حاجاتشان روا میشد
گروه شعر یا مظلوم
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان
جلوهی حق روی خاک، از کینهی باطل شکست
صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست
شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت
با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست
مثل قصابی که با مذبوح بد تا میکند
استخوان گردنش را بی حیا کامل شکست
سینه ای که نیزه خورده حاجتی بر نعل نیست
پشت او هم از غم و داغ ابوفاضل شکست
تن رها ماندو سرش در زیر پا بازیچه شد
ابروی ارباب ما از چکمهی قاتل شکست
تا عقیله ابروی بشکسته را بر نیزه دید
زد چنان سر را که گویی چوبهی محمل شکست
محمود اسدی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وداع خواهرت
گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید
قلب همه را پر از تأسف می کرد
دارایی خیمه را تصرف می کرد
از بس پی آزار حرم ، حرمله بود
گاهی به رباب آب تعارف می کرد
گروه شعر یا مظلوم
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یابن الزهرا(س)
از صدایش تن بی جان تو جان پیدا کرد
پیکر بی رمقت باز توان پیدا کرد
زینب است این که پر از ناله ی یابن الزهراست
قلبت از ضجّه ی زینب ضربان پیدا کرد
ایستادی که ببینند هنوزت جان هست
مرحبا ! خیمه همین قدر امان پیدا کرد
ایستادی که بفهمانیمان عزت را
گرچه باشد ته گودال ، توان پیدا کرد
آه از مرثیهخوانی که نفهمید تو را
ولی از برکت این واقعه نان پیدا کرد
محسن ناصحی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بدنت روی خاک صحرا بود
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
مثل گیسوی درهمت دیدم
ناگهان پیکر تو درهم شد
نانجیبی به قصد کشتن تو
از روی اسب سمت تو خم شد
چشم خود بستهام نبینم تا
چه بلائی سر تو می آید
با دو گوش خودم شنیدم که
ناله ی مادر تو می آید
از میان شلوغی گودال
چیزی از جسم تو نمی ماند
بعد از این غارتی که شد دیگر
از تو جز اسم تو نمی ماند
این یکی میکِشد تورا بر خاک
قصد دارد تو را بیازارد
آن یکی آمده در این اوضاع
از سر عمامه ی تو بر دارد
میزنم داد بس کنید این قدر
بدنش را به خاک و خون نکشید
با سر نیزه و نوک خنجر
این همه بر دهان او نزنید
محمدحسن بیات لو
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای حسین(ع)
فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
روضه از زبان بقیت الله الاعظم
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریده ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزه خود را شکست ورفت
یک استخوان ز سینه آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریه من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمه مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
قاسم نعمتی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
مقدر است چنین سخت امتحان بدهی
برای ذبح، به خنجر کمی زمان بدهی
به نیزه های پناهنده ای که می آیند
به روی سینه ی پا خورده ات مکان بدهی
هلالٍ کاسه به دستی رسید اما دیر
مقدر است عزیزم که تشنه جان بدهی
غروب بود سرت را به نیزه می بردند
به روی نیزه مقدر شده اذان بدهی
تمام دار و ندار حرم به غارت رفت
بنا نبود سرت را به این و آن بدهی
لب ترک ترکت کو؟ ،بعید بود از تو
که حق دختر خود را به خیزران بدهی
هزار بار برای تو دست داده تکان...
به روی نیزه برایش سری تکان بدهی
ناصر دودانگه
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اولین ضربه کربلا لرزید
اولین ضربه کربلا لرزید
سرِ گودال مادری افتاد
از حرم یک نگاه پُر خواهش
به لب کُند خنجری افتاد
دومین ضربه شمر هم لرزید!
چکمه اش بر گلو ترحم کرد
ناله ی یا بُنیه ای آمد
خنجری دست و پای خود گم کرد
سومین ضربه غنچه ای پژمرد
لاله در چنگ خاروخس افتاد
سینه ای غرق زخم بود اما
خنجری کُند از نفس افتاد
چارمین ضربه ، پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیم تر می شد
ششمین ضربه ، هفتمین ضربه
فاطمه داشت بی پسر می شد
هشتمین ضربه کعبه هم لرزید
درد بر استخوان مماس افتاد
نهمین ضربه خنجر کهنه
پشتِ گردن به التماس افتاد !
دهمین ضربه کاسه ی صبرِ
لشکری رفته رفته سر می رفت
زودتر از سر بریده به شام
قاصدی داشت خوش خبر می رفت
نوبت ضربه ای عجیب رسید!
یازده بار آسمان غش کرد
حرمله سمت خیمه ها می رفت
در حرم معجری جوان غش کرد
وای از ضربه ی دوازدهم !
ضربه ای که سنان پسندتر است
شمر با دست های لرزان گفت:
چه کسی نیزه اش بلندتر است ؟
وحید قاسمی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قیام سرخ تو یک پرده از قیامت بود
برای سوگ تو باید زبان دیگر داشت
نگاه روشنی از آسمان فراتر داشت
شهادت تو حماسهاست با شکوه و عیان
حماسهای که هزاران پیام در بر داشت
زلال جاری چشم تو حسرت دریاست
فرات بود که ناکام دیدهی تر داشت
سوال کهنه ی تاریخ تا ابد باقیست:
چرا زمانه سر ِ جنگ نابرابر داشت
قیام سرخ تو یک پرده از قیامت بود
قیامتی که درونش هزار محشر داشت
تو آن رسول به معراج رفته هستی که
برای امت خود روی نیزه منبر داشت
هنوز ملتهب از ماتم شگفت توایم
که این مصائب داغ تورا که باور داشت؟
سپاه بود و حرم بود و غارت و آتش
درست لحظهی تلخی که آنطرفتر داشت
محمدحسن بیات لو
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی
محاصره شدی و بی پناه افتادی
سه ساعت است که خون از تنت شده جاری
میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری
سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است
جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است
سه ساعت است که ناله زدی ” أنا العطشان”
ترک ترک شده لب هات، قاری قرآن
سه ساعت است پرت را به خاک می مالی
چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی
سه ساعت است که دلواپس حرم هستی
به چشم تار، نگهبان معجرم هستی
سه ساعت است که در فکر غارتند این ها
به فکر بردن سود از غنیمتند این ها
سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا
شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا
سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست
هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست
سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد
به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد
سه ساعت است تو را می زند به هر حربه
به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه
سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را
سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را
چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد
میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد
به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین
سرت ز نیزه زمین خورد و رفت در خرجین
محمد جواد شیرازی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دم آخر کنار دلبر آمد
دم آخر کنار دلبر آمد
زنی قامت شکسته، مادر آمد
نگو این مرثیه روز دهم بود
بگو با گریه صبح محشر آمد
چه غوغایی همه او را زدند و
چه گودالی، حسین از پا در آمد
برای کشتن یک مرد تنها
به سمت قتلگاهش لشکر آمد
یکی با نیزه بر پهلوی او زد
سنان بی حیا با خنجر آمد
دوان از خیمه ها پشت سر شمر
زمین میخورد اما خواهر آمد
نفس میزد سر او را بریدند
که صبر زینب کبری سر آمد
یکی پیراهن او را کشید و
یکی با کینه اش از حیدر آمد
نشد بی بهره حتی ساربان هم
برای بردن انگشتر آمد
مرتضی عابدینی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم
اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم
با سنان است سنان وای دهن ریخت بهم
روضه خوان گفت که با چکمه کسی می آید
مادری را وسط سینه زدن ریخت بهم
کهنه پیراهن او را نکشید و نبرید
روضه عریان ننویسید کفن ریخت بهم
حمله کردند به گودال خدا رحم کند
حمله کردند به گودال بدن ریخت بهم
کسی از نسل حسن آمده یارش باشد
دست افتاد،پسر رفت،حسن ریخت بهم
نعل تازه چه نیاز است به تن جانی نیست
نعل ها تازه که شد یکسره تن ریخت بهم
ساربان آمده با خنجر خود نیمه ی شب
برد انگشتر و انگشت یمن ریخت بهم...
محسن صرامی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹