رزق عالم را به سر انگشت خود تقسیم کن
نور جنت را به برق خنده ات تنظیم کن
آسمان را با قنوت اشک هایت جان بده
چشم بی باران ما را با غمت ترمیم کن
ای که دنیا مستمند گوشه ی چشمان توست
با نگاه روشنت آینده را تسلیم کن
تا نلرزد خانه ی دل از هجوم درد ها
باب میلت زندگانی مرا ترسیم کن
دل چرا تاریک باشد، نور قبل از نورها؟
با ولایت هر سیاهی را به من تحریم کن
قصد دارم جان دهم در وقت گریه بر شما
مادرانه جان من را وقف این تصمیم کن
تا دوباره جان بگیرد چشم های مرتضی
خانم خانه، به حیدر خنده ای تقدیم کن
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#حسن_کردی
@hadithashk
خیال کن پسری مادرش زمین بخورد
به پیش چشم ترش یاورش زمین بخورد
خدا کند که نبینی یگانه مادر تو
همین که پا شود از بسترش زمین بخورد
سر نماز قیامش چونان رکوع شود
هنوز سجده نرفته ، سرش زمین بخورد
بدا به حال مدینه که در نبود نبی
گذاشت دختر پیغمبرش زمین بخورد
اگر چه پشت در از پا نشست مادر ما
نخواست ثانیه ای حیدرش زمین بخورد
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#شهریار_سنجری
@hadithashk
ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش
شهد به کامم در این، تلخی ایام باش
آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای
بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش
گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من
خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش
من اسداللهم و، بند به دستم زدند
فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش
سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت
چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش
حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی
پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش
ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم
حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش
دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو
گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش
ای گل نیلوفری، ای گل یاس علی (ع)
جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش
خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد
باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش
داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد
پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش
فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر
گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش
عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر
چند صباح دگر، مادر ایتام باش
راحت جانم نرو یار جوانم نرو
نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش
گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال رفتی
رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش
شام غریبان تو، روز سیاه علی است
همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#جواد_محمود_آبادی
@hadithashk
چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد
طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟
عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید
مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟
بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار
ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#یونس_وصالی (یونس)
@hadithashk
باغ و بهار من همه رنگ خزان شده
یاس علی شبیه گل ارغوان شده
دیدم پناهگاه همه بیپناه شد
دیگر رشیدهی علوی قد کمان شده
تاوا کند مژه، مژه بر هم نمیزنم
چشمش به زیرِ ابر سیاهی نهان شده
دیدم میان کوچه ، عدو با اشاره گفت
محکم بزن مغیره دگر نیمه جان شده
بی شانهی حسن نَتَواند بایستد
بانوی خانه بعد لگد ناتوان شده
هنگام راه رفتن خود میخورد زمین
از بس زدند پوست بر استخوان شده
پیراهنش که دوخته شد سوخت مادرو
بهر حسین تشنه لبم روضهخوان شده
افسوس زحمتش به هدر رفت فاطمه
پیراهنی که پاره به دست سنان شده
تا پیکرش دریده شود میزند دقیق
از بس که نیزه را به جگر میزند عمیق
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمود_اسدی
@hadithashk
می زنم جار که غمخوار فقط فاطمه است
تا ابد ماه شب تار فقط فاطمه است
دشمن ما همه دنیا بشود یا نشود
غم نداریم اگر یار فقط فاطمه است
بانویی که نظرش علت آرامش ما
شده در لحظه ی دشوار فقط فاطمه است
آن که وقتی ز کسی کار نیاید اصلا
وا نماید گره از کار فقط فاطمه است
آن که بر مردم عالم ، همه دم خیر رساند
چه به خلوت چه به انظار فقط فاطمه است
دست پرورده ی زهراست اباعبدالله
تا ابد مادر احرار فقط فاطمه است
محرم و مادر و عمخوار حسن نصرالله
قبله ی قاسم ِ سردار فقط فاطمه است
عشق حیدر نشود قسمت هر بی سر و پا
عاشق حیدر کرار فقط فاطمه است
همه دیدند که او یک تنه شد لشکر حق
همه دیدند علمدار فقط فاطمه است
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
@hadithashk
تا شعله دست بر پَرِ خَیرُ النِّسا گذاشت
ما را میان غصهی بی انتها گذاشت
باران کجاست؟! شمعِ نبی ذرّهذرّه سوخت...
آتش چه حسرتی به دلِ ابرها گذاشت
دیوار و در مجال تقلّا نمی دهند
باید برای بالشکسته فضا گذاشت
در هیچ مَسلَکی زدنِ زن روا نبود
لعنت بر آنکه بدعت خود را بنا گذاشت
یک بیحیا که حُرمتِ چادر نمی شناخت
روی حجاب عصمت حق ، ردِّ پا گذاشت
آئینه را فشار لگد ، تکّه تکّه کرد...
آنقَدر خُردهشیشه دمِ خانه جا گذاشت!
مسمارِ خسته فاطمه را تکیهگاه دید
سَر را به روی مخزن سِرِّ خدا گذاشت
وقتی که گفت : فضّه خذینی!...، عـلـی نشست
مشکل زنانه بود...، که حیدر رها گذاشت
بندِ طناب ولکُنِ دستِ علی نبود
شاید که روی فاطمه ، سلمان عبا گذاشت
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بردیا_محمدی
@hadithashk
تشییع فاطمه است و یا تشییع علی؟
جان علیست که به سر دوش میرود
در وقت غسل دیده چه چیزی که مرتضی
در وقت دفن پشت هم از هوش می رود
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
بال تو زخم خورده بود اما
پا شدی پر زدی برای علی
من بمیرم برای تو که چقدر
این در، آن در زدی برای علی
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#فاطمیه
#حسین_معارف_وند
@hadithashk
امشب بریم عیادت فاطمه
ما نوکرا که عمری مدیون شیم
خیال که واسه ی جوونا عیب نیست
خیال کنیم امشب و مهمون شیم
بریم بگیم ببخش که غیر گریه
هیچ کاری بر نمیاد از چشم مون
تو شهر ما دل نگرونت شدن
مرد و زن و بچه و پیر و جوون
تو این روزا چقدر اذیت شدی
فقط خداست که می دونه فاطمه
با شری که برای تو درست شد
خدا بخیر بگذرونه فاطمه
خدا خودش رحم کنه به جوونیت
خدا خودش برا دلت بسازه
همین که چشمای تو بسته میشه
آسمونم روحیه شو می بازه
چادر تو تصویری از بهشته
تاریکی رو با روشنیش می کُشه
برای ما شیعه ها سر پناهه
چادر تو حتی اگه خاکی شه
واست گذشتن یه روز اخیرأ
مساوی با گذشت یک سال شده
بیشتر ناراحتی مون از اینه
یکی مثل مغیره خوشحال شده
نه تنها از در و دیوار خونه
تو غیر ظلمِ بی شمار ندیدی
که از در و دیوار همسایه هم
غیر اذیت و آزار ندیدی
این شبا فکر ما گدا ها نباش
این شبا سعی کن پر تو جمع کنی
می رسه کم کم دیگه اون لحظه که
از تو خونت بسترت رو جمع کنی
از روزی که افتادی روی زمین
غیر غم از این روزگار ندیدیم
هر چی که فکر کنی خزون و دیدیم
هر چی که فکر کنی بهار ندیدیم
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#شهریار_سنجری
@hadithashk
ای ساقهٔ شکسته، نیلوفر تکیده
مجروح تیغ طوفان، ای سرو سر خمیده
تا باز با صدایت این خانه جان بگیرد
حرفی بزن اگر چه، پیوسته یا بریده
پیداست در نگاهت از تو کبوتر شوق
شوق ادامه دادن، تا ناکجا پریده
این رنج و این تحمل؟ این وتر بی تعادل؟
ای با تو باغی از گل در بستر آرمیده
از چشم نیمه بازت از شیوهٔ نمازت
پی برده ام به رازت غم تا کجا رسیده!
آن بار شیشهات کو؟ شوق همیشهات کو؟
ای باغ ریشهات کو؟ طوفان مگر وزیده؟
گلگون صورتت کو؟...کو؟ آن طراوتت کو؟
رنگت پریده آنقدر، خون از رگت دویده
ای سنگ خورده از سنگ، سنگ تو را به سینه
میکوفت سنگ و میگفت داغ این چنین که دیده؟!
ای بی نشان مزارت، ای کاش در کنارت
قبری برای من بود مظلومهٔ شهیده
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#فرزاد_نظافتی
@hadithashk