در شب و روز جمعه، #صلوات و #فاتحه ای قرائت کنیم و روح مطهرِ
حضرت امام خمینی(ره)،
#آیت_الله_حائری_شیرازی،
آیت الله مصباح یزدی،
آیت الله سید حسین یعقوبی،
شهدای انقلاب اسلامی،
صیاد دلها شهید صیاد شیرازی
سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_جمهور_آیتالله_سید_ابراهیم_رئیسی
شهید آیتالله سید محمدعلی آلهاشم
شهید امیر عبدالهیان
سردار شهید سید مهدی موسوی
شهید مالک رحمتی
خلبان شهید سید طاهر مصطفوی
خلبان شهید محسن دریانوش
سرهنگ فنی شهید بهروز قدیمی
و همهٔ مؤمنین و مؤمنات را در ثواب آن شریک نماییم.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸چرا ائمه (ص)، گاهی به اختیار خودشان زهر میخوردند؟🔸
همسر #امام_جواد (ع)، دختر مأمون بود. پسر مأمون، به پیشنهاد معتصم، زهری را به خواهرش میدهد تا آن را در خوراک امام بریزد. امام از آن میخورند و شهید میشوند. اما من به شما بگویم، اینجور نبود که امام ندانند این زهر است. شأن امامان، اجلّ از اینست که چیزی را ندانند. نکته اینجاست که اگر به اختیار خودشان نمیخوردند، حکّام مجبور میشدند، #رسماً آنها را بکشند. در اینصورت، هم آنها و هم تمام یارانشان را میکشتند! چرا امام حسین (ع) را که کشتند، همۀ یارانش را نیز کشتند؟ چون کار ایشان، از راه زهر خوردن تمام نشد. اینجور نیست که امام نداند. امام میداند؛ اما میخواهد شیعیانش کشتار نشوند.
@haerishirazi
0317 وضعیت(1).jpg
1.56M
فایل وضعیت
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸خانمها به شوهرشان #بگویند ...🔸
#خانمها به شوهرشان بگویند: نانی که سر سفره میآوری، اگر #کم_باشد_و_حلال، بهتر است که #حرام_باشد_و_زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به #پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند بهسرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به #دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسهات کنند که «چرا در این جادۀ سنگلاخ و تنگ آمدهای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم».
راه تقوا راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد. ولی جادۀ دنیا، اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگلنگان میگذرد، نهتنها ماشین ندارد و پیاده است، که لَنگ هم میزند، اما او در راهِ نجات است، با نظر حقارت به او نگاه نکن!
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تمرینات رفتاری برای رفع سجایای ناپسند🔸
هر کس در جهت عکس سجیۀ ناپسند خودش عمل کند. مثلاً یکی سجیّهاش اینست که دفاع از حق نکند، یا وقتی به حق اهانتی شد، تبرّز و مقابله نکند و واکنشی نشان ندهد. این فرد باید خلاف نفس عمل کند. باید تمرین کند که موضع بگیرد و از خدا و اسلام دفاع کند تا مبادا در اصول مسامحه شود.
امّا یکی در جزئیات هم موضع میگیرد. قبلی، حتّی در کلّیات بیتفاوت بود، اما این یکی در جزئیات هم برخورد میکند. این باید سعی کند موضع نگیرد.
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸چه شد که احمدینژاد اینطور شد؟🔸
به من گفتند چه شد که مسئلۀ احمدینژاد اینطور شد؟ گفتم ما آخوندها تنهایش گذاشتیم. اشتباه بود.
پایداریها هم به خاطر آن مسئلۀ مشایی، رهایش کردند. به شدت هم با او مقابله کردند. اینها ولش کردند و از من هم توقع داشتند که او را ول کنم. اما من تا آخرین جلسۀ هیئت دولت، درس اخلاق را رها نکردم. آقای احمدی نژاد، بسیار قلب محبتیای داشت. آخوندی که نتواند یک عاطفه را ارضاء بکند، اینها را از دست داده.
علامه حلی، سلطان محمد خدابنده را شیعه کرد. او اینجوری کرد. این راهش است. هرکسی یک آخوند باید داشته باشد که رفیقش بشود. جلوترها آخوندها میرفتند با این صاحبان قدرت رفیق میشدند، دوست میشدند [تا مانع کجروی آنها بشوند].
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸حق نعمتی که به شما دادیم را به جا آورید🔸
خداوند می فرماید: «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»؛ یعنی چیزی را که به شما دادهایم، محکم بگیریدش!
این جمهوری اسلامی را خدا به ما داده؛ پس «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»!
حق رأی را به ما دادهاند و میتوانیم در یک انتخابات سالم شرکت کنیم؛ پس «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»!
اولاً بیا در رأی گیری شرکت کن، ثانیاً: از این فکرت برای انتخاب اصلح استفاده کن؛ نه اینکه با دو نفر مشورت بکنی، آنها بگویند فلانی خوب است، تو هم بگویی: به همین رأی می دهم!
یک ماه تحقیق کن.
استاد درس میدهد، این درسش «ما آتیناکم» است، خوب گوش کردن و خوب فهمیدنش، به قوت گرفتن است: «خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»!
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر بت تو شد، بتت را میشکنند!🔸
راوی میگوید من یک عبایی داشتم؛ خیلی نازک و لطیف بود. خیلی دوستش میداشتم! در دلم جا گرفته بود و به آن دل بسته بودم.
یک عیدی بود. آن را پوشیدم و راه افتادم تا بیایم خدمت امام صادق (ع). در راه، یک باربر با چندتا الاغ، داشت بارهایی را جابهجا میکرد. کوچه تنگ بود، من بین الاغ و دیوار قرار گرفتم و بار الاغ اصابت کرد به عبای من. قسمتی از عبا، از بس که لطیف بود، پاره شد.
وقتی آمدم خدمت امام (ع)، این قسمت پاره شده را جمع کردم. آقا وقتی عبا را دید، فرمود: چطور شده با عبای پاره آمدهای؟ گفتم در راه، بین دیوار و بار الاغی قرار گرفتم و اینطور شد. حضرت فرمود: اگر چیزی را دوست میداری و میخواهی بماند، در نظرت خیلی جلوه نکند و خیلی به یادش نباش.
یعنی اگر بت تو شد، بتت را میشکنند؛ پس دل نبند.
@haerishirazi