eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
614 عکس
290 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
Dr ebrahimi dinani454-25-Farvardin-آن ره که بیامدم کدامست.mp3
زمان: حجم: 20.78M
آن ره که بیامدم کدامست تا بازروم که کار خامست یک لحظه ز کوی یار دوری در مذهب عاشقان حرامست اندر همه ده اگر کسی هست والله که اشارتی تمامست صعوه ز کجا رهد که سیمرغ پابسته این شگرف دامست آواره دلا میا بدین سو آن جا بنشین که خوش مقامست آن نقل گزین که جان فزایست وان باده طلب که باقوامست باقی همه بو و نقش و رنگست باقی همه جنگ و ننگ و نامست خاموش کن و ز پای بنشین چون مستی و این کنار بامست   @hafez_adabiyat
Dr Ebrahimi Dinani473-03-shahrivar-هر کجا بوی خدا می آید.mp3
زمان: حجم: 21.66M
هر کجا بوی خدا می‌آید خلق بین بی‌سر و پا می‌آید زانک جان‌ها همه تشنه‌ست به وی تشنه را بانگ سقا می‌آید شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا می‌آید در فراقند و همه منتظرند کز کجا وصل و لقا می‌آید از مسلمان و جهود و ترسا هر سحر بانگ دعا می‌آید خنک آن هوش که در گوش دلش ز آسمان بانگ صلا می‌آید گوش خود را ز جفا پاک کنید زانک بانگی ز سما می‌آید گوش آلوده ننوشد آن بانگ هر سزایی به سزا می‌آید چشم آلوده مکن از خد و خال کان شهنشاه بقا می‌آید ور شد آلوده به اشکش می‌شوی زانک از آن اشک دوا می‌آید کاروان شکر از مصر رسید شرفه گام و درا می‌آید هین خمش کز پی باقی غزل شاه گوینده ما می‌آید @hafez_adabiyat
Dr Ebrahimi Dinani516_22_tir_عارفان_را_شمع_و_شاهد_نیست_ار_بیرون_خویش.mp3
زمان: حجم: 21.51M
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان تا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویش یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی‌چون خویش باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش باده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غم ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان هر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسون خویش @hafez_adabiyat
Dr Ebrahimi Dinani517-29-tir-در دو چشم من نشین.mp3
زمان: حجم: 20.74M
در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتری تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسنتری وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او نرم گردی چون زمین گر از فلک توسنتری زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشنتری زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست کز برای روشنی تو خانه را روشنتری   @hafez_adabiyat
Philosophyar.net555_13_ordibehesht_نشانت_که_جوید_که_تو_بی_نشانی.mp3
زمان: حجم: 22.22M
نشانت کی جویدکه توبی‌نشانی مکانت کی یابدکه توبی‌مکانی چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی از آن سوی پرده چه شهری شگرفست که عالم از آن جاست یک ارمغانی به نونو هلالی به نونو خیالی رسدتانماندحقیقت نهانی گدارومباش ومزن هردری را که هرچیز را که بجویی توآنی دلاخیمه خودبراین آسمان زن مگوکه نتانم بلی می‌توانی مددهای جانت همه زآسمانست از آن سورسیدی همان سوی روانی گمان‌های ناخوش بردبرتو دل‌ها نداندکه توحاضرهرگمانی به چه عذر آیدچه روپوش دارد که تونانبشته غرض را بخوانی خنک آن زمانی که ساقی توباشی بریزی توبرماقدح‌های جانی زسرگیرد این دل عروج منازل زسرگیرد این تن مزاج جوانی خنک آن زمانی که هرپاره ما به رقص اندرآیدکه ربی سقانی گرانی نماند درآن جا وغیری که گیرد سرمست ازمی گرانی به گفت اندرآیند اجزای خامش چنان که تو ناطق درآن خیره مانی چه‌هامی‌کندمادرنفس کلی که تا بی‌لسانی بیابدلسانی ایانفس کلی به هردم کیاست کیت می‌فرستد به رسم نهانی مگو عقل کلی که آن عقل کل را به هردم کسی می‌کندمستعانی که آن عقل کلی شودعقل کلی گرآبی نیایدز بحرعیانی @hafez_adabiyat
Philosophyar.net557-24-khordad-بیا تا قدر یکدیگر بدانیم.mp3
زمان: حجم: 22.49M
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم فسون قل اعوذ و قل هو الله چرا در عشق همدیگر نخوانیم غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم خمش کن مرده وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم @hafez_adabiyat
Dr Ebrahimi Dinani587-25-Bahman-یک لحظه ز کوی یار دوری.mp3
زمان: حجم: 21.63M
آن ره که بیامدم کدامست تا بازروم که کار خامست یک لحظه ز کوی یار دوری در مذهب عاشقان حرامست اندر همه ده اگر کسی هست والله که اشارتی تمامست صعوه ز کجا رهد که سیمرغ پابسته این شگرف دامست آواره دلا میا بدین سو آن جا بنشین که خوش مقامست آن نقل گزین که جان فزایست وان باده طلب که باقوامست باقی همه بو و نقش و رنگست باقی همه جنگ و ننگ و نامست خاموش کن و ز پای بنشین چون مستی و این کنار بامست @hafez_adabiyat
Philosophyar.net/marefat588_02_Esfand_آن_مه_ر_پیدایی_در_چشم_نمی_آید.mp3
زمان: حجم: 21.52M
آن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آید جان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زاید عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش هم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خاید هر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانش تا جان نشود حیران او روی ننماید هر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینی تا باخبری والله او پرده بنگشاید دم همدم او نبود جان محرم او نبود و اندیشه که این داند او نیز نمی‌شاید تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید در زیر درخت او می‌ناز به بخت او تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید @hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
Philosophyar.net/marefat588_02_Esfand_آن_مه_ر_پیدایی_در_چشم_نمی_آید.mp3
زمان: حجم: 21.52M
آن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آید جان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زاید عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش هم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خاید هر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانش تا جان نشود حیران او روی ننماید هر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینی تا باخبری والله او پرده بنگشاید دم همدم او نبود جان محرم او نبود و اندیشه که این داند او نیز نمی‌شاید تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید در زیر درخت او می‌ناز به بخت او تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید @hafez_adabiyat
Philosophyar.net/marefat589-09-Esfand-عقل از مزه بویش.mp3
زمان: حجم: 20.03M
آن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آید جان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زاید عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش هم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خاید هر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانش تا جان نشود حیران او روی ننماید هر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینی تا باخبری والله او پرده بنگشاید دم همدم او نبود جان محرم او نبود و اندیشه که این داند او نیز نمی‌شاید تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید در زیر درخت او می‌ناز به بخت او تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید @hafez_adabiyat
Dr Ebrahimi Dinaniآمد ندا از آسمان.mp3
زمان: حجم: 20.84M
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا سمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدا یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی ای نادره مهمان ما بردی قرار از جان ما آخر کجا می‌خوانیم گفتا برون از جان و جا از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی دل بر غریبی می‌نهی این کی بود شرط وفا آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا این قافله بر قافله پویان سوی آن مرحله چون برنمی‌گردد سرت چون دل نمی‌جوشد تو را بانگ شتربان و جرس می‌نشنود از پیش و پس ای بس رفیق و همنفس آن جا نشسته گوش ما خلقی نشسته گوش ما مست و خوش و بی‌هوش ما نعره زنان در گوش ما که سوی شاه آ ای گدا @hafez_adabiyat