eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
666 دنبال‌کننده
470 عکس
217 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
454-25-Farvardin-آن ره که بیامدم کدامست.mp3
20.78M
آن ره که بیامدم کدامست تا بازروم که کار خامست یک لحظه ز کوی یار دوری در مذهب عاشقان حرامست اندر همه ده اگر کسی هست والله که اشارتی تمامست صعوه ز کجا رهد که سیمرغ پابسته این شگرف دامست آواره دلا میا بدین سو آن جا بنشین که خوش مقامست آن نقل گزین که جان فزایست وان باده طلب که باقوامست باقی همه بو و نقش و رنگست باقی همه جنگ و ننگ و نامست خاموش کن و ز پای بنشین چون مستی و این کنار بامست   @hafez_adabiyat
شعرخوانی استاد محمدعلی بهمنی.mp3
1.47M
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز انالحق نیست کمال دار برای من کمال پرست شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ- ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم جسمی معطر از نفسی گاه داشتم روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام حتی برای دیدن خود سو نداشتم وایا به من که با همه‌ی هم زبانی‌ام در خانواده نیز دعاگو نداشتم شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش راهی به این زمانه‌ی نه تو نداشتم آقا شما که از همه‌کس باخبرترید من جز سری نهاده به زانو نداشتم خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟ دیگر سوال دیگری از او نداشتم @hafez_adabiyat
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
سه تا گروه شعر خوب ✔️🦋 🔸گروه مطلع: https://eitaa.com/joinchat/1899692313C12e4ca3fb1 🔹گروه پادشاه وارونه: https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 🔸انجمن شعر «رواق» پردیسان: https://eitaa.com/joinchat/4167041496Cbc50b4da4e 🍎🍎🍎
28.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک رسوایی دیگری ست، سرّی ست مرا بیخوابی خوش تری ست، سرّی ست مرا دلتنگی دلبری ست در سینه‌ی من با تیغ غمش سری ست، سرّی ست مرا دو ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبک‌سرها دست از دل ما برمدارید آی خنجرها رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها پیشانی ما خط‌به‌خط، خط مقدم بود ما را سری دادند سرگردان سنگرها آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است ناگاه روشن شد دو عالم از منورها روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت از سینه سوزان، برآوردیم اخگرها مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها خواب غریبی دیده‌ام، خواب ستاره، ماه خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها؟ @hafez_adabiyat
460-05-khordad-زین دو هزاران من و ما.mp3
21.02M
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم بی‌تو اگر گل شکنم خار شود در کف من ور همه خارم ز تو من جمله گل و یاسمنم دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کشم هر نفسی کوزه خود بر در ساقی شکنم دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم لطف صلاح دل و دین تافت میان دل من شمع دل است او به جهان من کیم او را لگنم   @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشنگی پیرمرددرحرم امام رضا(ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‌‍‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صابر خراسانی
حکایت ۱۱ باب اول گلستان.mp3
12.82M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ حکایت شمارهٔ ۱۱   سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان   درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان گفت از بهر خدای این چه دعاست گفت این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را ای زبردست زیردست آزار گرم تا کی بماند این بازار به چه کار آیدت جهانداری مردنت به که مردم آزاری @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
هدایت شده از ادبیات قم
✅هفتاد و‌نهمین محفل شعرمهر و ماه 🔹ویژه برنامه عرض ارادت شاعران قم به پیشگاه حضرت زهرا سلام الله علیها 🔹با حضور: سیدمحمدجواد شرافت و شعرخوانی شاعران قم 🗓زمان: چهارشنبه، چهاردهم آذرماه 🕐 ساعت ۱۵:۳۰ 📍 مکان: قم، بلوار الغدیر، دانشگاه قم (ورودی اصلی)، دانشکده فنی و‌مهندسی، سالن شهید احمدی روشن ✅حضور برای عموم علاقمندان آزاد و رایگان است. ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ آفرینشهای ادبی قم🆔 🔗 ایتا | اینستاگرام داستان قم 🆔 🔗 ایتا | اینستاگرام 🔻حوزه هنری استان قم🆔 🔗 وبسایت | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔺🔺
473-03-shahrivar-هر کجا بوی خدا می آید.mp3
21.66M
هر کجا بوی خدا می‌آید خلق بین بی‌سر و پا می‌آید زانک جان‌ها همه تشنه‌ست به وی تشنه را بانگ سقا می‌آید شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا می‌آید در فراقند و همه منتظرند کز کجا وصل و لقا می‌آید از مسلمان و جهود و ترسا هر سحر بانگ دعا می‌آید خنک آن هوش که در گوش دلش ز آسمان بانگ صلا می‌آید گوش خود را ز جفا پاک کنید زانک بانگی ز سما می‌آید گوش آلوده ننوشد آن بانگ هر سزایی به سزا می‌آید چشم آلوده مکن از خد و خال کان شهنشاه بقا می‌آید ور شد آلوده به اشکش می‌شوی زانک از آن اشک دوا می‌آید کاروان شکر از مصر رسید شرفه گام و درا می‌آید هین خمش کز پی باقی غزل شاه گوینده ما می‌آید @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۵۸.mp3
1.98M
مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد گر در خیال خلق پری وار بگذری فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد افتاده تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل مانند من به تیر بلا محکم اوفتد مشکن دلم که حقه راز نهان توست ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد سعدی صبور باش بر این ریش دردناک باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد @hafez_adabiyat
هدایت شده از ادبی-اشراق
هفتاد و نهمین محفل هفتگی شعر حوزه 《مشارق》 💠 به همت اداره هنرهای ادبی معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی 🎙همراه با شعرخوانی شاعران طلبه و نقد بررسی اشعار 🔴 با حضور: استاد سید محمدجواد شرافت 🔹زمان: دوشنبه، ۱۲ آذرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰ 🔸مکان: قم، خیابان شهدا(صفاییه)، نبش کوچه ۱۷، معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی، سینما اشراق. 🔻لطفا به زمان و مکان برگزاری جلسه دقت فرمایید. 🆔 @eshragh_adabi
خوانش و شرح غزل ۳۲۲.mp3
6.93M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ غزل شمارهٔ ۳۲۲     خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم اگر چه در طلبت هم عنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم ز شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندم ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم امید در شب زلفت به روز عمر نبستم طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
516_22_tir_عارفان_را_شمع_و_شاهد_نیست_ار_بیرون_خویش.mp3
21.51M
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان تا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویش یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی‌چون خویش باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش باده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غم ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان هر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسون خویش @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۵۹.mp3
1.78M
نه آن شبست که کس در میان ما گنجد به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد مرا شکر منه و گل مریز در مجلس میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند درون مملکتی چون دو پادشا گنجد نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود مجال آن که دگر پند پارسا گنجد   @hafez_adabiyat
الهی نامه_مگر پرسید آن درویش حالی.mp3
1.18M
مگر پرسید آن درویش حالی به صدق از جعفر صادق سؤالی که چونست این همه زهدت شب و روز جوابش داد آن شمع دلفروز که چون کارم یکی دیگر نمی‌کرد کسی روزی من جز من نمی‌خورد چو کار من مرا بایست کردن فکندم کاهلی کردن ز گردن چو رزق من مرا افتاد از آغاز مرا نه حرص باقی ماند و نه آز چو در غیری وفائی می‌ندیدم به جان و دل وفای حق گزیدم نمی‌دانم که تو با خود بس آئی ز چندین تفرقه کی واپس آئی ترا نه بهر بازی آفریدند نه از بهر مجازی آفریدند مده از دست عمر خویش زنهار مخور بر عمر خود زین بیش زنهار نمی‌دانی که هر شب صبح بشتافت ترا در خواب جیب عمر بشکافت از آن ترسم که چون بیدارگردی نبینی هیچ نقدی خوار گردی همه کار تو بازی می‌نماید نمازت نانمازی می‌نماید نمازی کان به غفلت کرده ای تو بهای آن چه یابی گرده ای تو همه‌ عمرت به غفلت آرمیدی زمانی روی بیداری ندیدی که را خوابی چنین پربرگ باشد همه بیداریش در مرگ باشد   @hafez_adabiyat
517-29-tir-در دو چشم من نشین.mp3
20.74M
در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتری تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسنتری وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او نرم گردی چون زمین گر از فلک توسنتری زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشنتری زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست کز برای روشنی تو خانه را روشنتری   @hafez_adabiyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹طواف🔹 در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5384@ShereHeyat
هدایت شده از دنج تنهایی
يوم روزی که حضرت زهرا(س) پیراهن مبارک اباعبدالله الحسین (ع) را به حضرت زینب(س) به امانت سپردند آن زمانی که سخن از خلقت آدم نبود هیچ چیزی در زمین و آسمان ها هم نبود نه ، فراتر ، صحبت از پیدایش عالم نبود غیر نور اهلبیت و حضرت خاتم نبود صحبت از آن بود ، آنی که وجودش نور بود یعنی آن پیراهنی که تار و پودش نور بود شرح این پیراهن از آن روز مثل راز شد عقل عاجز ماند؛ از حیرت دهانش باز شد راه توبه از زبان جبرئیل ابراز شد روضه های "حاء و سین و یاء و نون" آغاز شد بوده بی شک از نگاه لطف فرزند بتول توبه ی آدم اگر آن روز گردیده قبول از کراماتش گره از کارها وا می‌شود با توسل بر نخش، یعقوب بینا می‌شود حضرت ایوب هم با آن مداوا می‌شود آتش نمرودیان " بَرْدًا سَلَاما " میشود پس برای حضرت یونس حقیقت روشن است او حیات خویش را مدیون این پیراهن است در بیانش"دست ما کوتاه و خرما بر نخیل" وقت توصیفش زبانش مانده قاصر جبرئیل بسته بودند انبیا بر تار و پود آن دخیل حافظ موسی کلیم الله شد در رود نیل وصف آن را گفته اند انجیل و تورات و زبور از دلِ امواجِ طوفان نوح را داده عبور ## می نشیند دختری با اشک پیش مادرش پیرهن را می‌دهد مادر به دست دخترش بر لبش جاریست گویا حرفهای آخرش "دخترم!یادت بماند بوسه روی حنجرش گرچه در ظاهر کنار بچه هایم نیستم غم مخور،آن روز من هم روی تل می ایستم چون کمانداری که از چله رها کرده است تیر خطبه هایت را بخوان در شام با لحن امیر می‌شوند از خطبه هایت دشمنانش سر به زیر زینبم! از گرگها پیراهنش را پس بگیر چاره این کار را جز در شکیبایی نبین زینبم!کرببلا را غیر زیبایی نبین " در روایات است وقتی ماه ماتم می‌رسد مادرش زهرا دوباره با قدی خم می‌رسد از دل افلاک چاووش محرم می‌رسد آه! دارد‌ نوبت تعویض پرچم می‌رسد پرچم ماه عزا در عرش این پیراهن است حضرت زهرا برایش اولین سینه زن است داغ عاشورای او بر دل اگر مانده هنوز غم مخور! تاریکی شب را سحر مانده هنوز چون برای انتقامش یک نفر مانده هنوز پس صبوری کن که هنگام ظفر مانده هنوز آن قمیصی که پناه اهل محشر می‌شود بر تن مهدی زهرا دیدنی تر میشود @denj_tanhaii
شعرخوانی حسن بیاتانی.mp3
1.63M
ابریست کوچه کوچه، دل من ، خدا کند نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه های از رمق افتاده آمدم می خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ... تا اینکه لای لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها می برد با حسین شما آشنا کند در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند مادر ! دوباره داغ شما را سروده ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر ، خشم و کینه ، در آن کوچه – مانده بود دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی کنم که رمق داشت دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن ، اجازه بده اشک دیده ات این خاک معصیت زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز ، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است ؟ کوچه چیست ؟ افسانه باشد این همه ؛ گفتم خدا کند   با بغض ، مردی آمد از این کوچه ها گذشت می رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد پایان شعر بود که توفان شروع شد @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک عضویت شاعران محترم آیینی کشور در گروه(تخصصی شاعران آیینی) به خدمتگزاری کانون شاعران آیینی استان قم https://eitaa.com/joinchat/257818855C4d21f881c0
شعرخوانی محمدمهدی سیار.mp3
964.6K
در خانه طعنه‌ی در و دیوار بشنوم در شهر حرف کوچه و بازار بشنوم در خانه طعنه در و دیوار بشنوم هر بار از کنار در خانه بگذرم آوای آه... مثل همان بار... بشنوم هر بار، باز دست برم سوی ذوالفقار از غیب بانگ «دست نگهدار» بشنوم از کودکان مدام همین یک سؤال را: «بهتر شده ست مادر تب دار؟...» بشنوم اینها جدا جدا همه سخت است و سخت تر حرف جدایی است که از یار بشنوم سخت است از نفس نفست هم صدای بال... بال پرنده های سبکبار بشنوم @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ◾️توان برای صبوری نداشت دیگر اشک ▪️گرفته دیده‌ی او را به غصه در بر اشک 🎙 💡 | اطلاع‌رسانی اخبار و رویدادهای فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی: 🆔 @eshragh_news
تا آینه پشت در سراپا می سوخت در سینه ، از آتش جفاها می سوخت آتش همه بر کوثر قرآن افتاد در داغِ غمِ حضرتِ زهرا می سوخت @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هستی ما چو پلک وا می‌کرد به  حضور تو التجا می‌کرد ما ندیدیم خلقت خود را لب تو شرح ماجرا می‌کرد کیمیا بود نقرهٔ اشکت که مس قلب را طلا می‌کرد ای تبار زلال مهریه ات آبها را گرانبها می کرد بانوی زندگانی ساده با تو دنیا چگونه تا می‌کرد دست تو آب می‌کشید از چاه دست تو گندم آسیا می‌کرد و لبان تو سایه در سایه باز همسایه را دعا می کرد و چنین «إنّما یُریدُ الله» جلوه تنها در این کسا می‌کرد ما در این باغِ گل، وطن کردیم عمر خود نذر پنج تن کردیم عطر گل‌های آرزو داری صدبغل یاس پیش رو داری ای بهشتی که از برای پدر پی هر بوسه عطر و بو داری از طلوع نماز تو پیداست با زلال سحر وضو داری ای پیاله پیاله خم غدیر ای که کوثر سبو سبو داری گل داوودی بهشت خدا که مناجات در گلو داری ما نداریم آبرو، بانو! تو دعا کن که آبرو داری تو دعا کن که از دعای تو نور   می‌کشد شعله تا به وادی طور ای پر از شوق تو صدای علی از تو سرشار لحظه‌های علی با حضور تو نقش بر آب است نقشه ها بهر انزوای علی در نگاهت حریر دنیا نیست قدر یک نخ ز بوریای علی بین بازار کائنات کسی جز تو داند مگر بهای علی ای که مثلت نمی شود هرگز هیچ کس ، هیچ کس برای علی جان خود را گرفته ای بر دست همه ی عمر پا به پای علی گفتی این جان مگر چه می ارزد جان زهرا شود فدای علی این ز پیوندها فراتر بود امتزاج غدیر و کوثر بود جاده ها سبز در برابر تو شده سرشار گل سراسر تو جان خود را گرفته‌ای بر دست همهٔ عمر پا به پای علی گفتی این جان مگر چه می‌ارزد جان زهرا شود فدای علی این ز پیوندها فراتر بود امتزاج غدیر و کوثر بود جاده ها سبز در برابر تو شده سرشار گل سراسر تو مهربانی جوانه ها دارد در دل خانه ی محقر تو بنده را تا بهشت خواهد برد گل سجاده معطر تو حضرت فاطمه درود و سلام از همه انبیا به محضر تو که شد از خطبه ی حماسی تو خصم مبهوت در برابر تو ذوالفقاراست صف به صف سخنت در دفاع از حقوق همسر تو خود نشان داده ای که ابتر ماند کار خصم از خروش کوثر تو چقدر شکوه از فراق پدر چقدر آه و ناله تا به سحر شهر در بین خواب و بیداری کوچه ها گرم کوچ اجباری گفته شد روز گریه کن یا شب شهر این گونه داشت دلداری شب بی گریه آرزو دارد بالشی که به زیر سر داری خانه ی نور ، نور این خانه مکن از این افاضه خودداری گیسوی کودکان پریشان است گفته ای شانه می زنی آری شاعری با کنایه روشن گفت شرح آن لحظه های دشواری قصه را تازیانه می داند در و دیوار خانه می داند @hafez_adabiyat
عقیق لبت .mp3
430.1K
عقیق لبت رنگ یاقوت دارد تنت بوی بیروت و باروت دارد هوای خوش خنده ی شرقی ات را نه بغداد دارد ، نه بیروت دارد دمشق است صبحی که آرامشش را ز شام پریشان گیسوت دارد خدایی کجای جهان دیده بودی شهیدی که اینقدر مبهوت دارد نجف ، کربلا ، قم ، خراسان بنازم چه بخت خوشی از تو تابوت دارد @hafez_adabiyat