شعرخوانی برقعی.mp3
زمان:
حجم:
1.35M
فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت
که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت …
.
طراوت در هوا از ریشه ی زنجیر می روید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
.
مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر
کسی از تیره ی شب در سرش افکار واهی داشت
.
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است ؟
مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت
.
هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد
اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت
.
به تسبیحش قسم زنجیره ی عالم به دست اوست
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر
که در آن نخ نما آغوش ، اسرار الهی داشت
.
چه بنویسم از آن گودال از آن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت
.
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
.
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد
.
تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد.mp3
زمان:
حجم:
714.2K
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود
دخیل بر علم و پرچم و کتل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانهی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
هدایت شده از 🇵🇸 حسینیهٔ دل
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر به مـــاذنه راهـــم دهند جای اذان
من از تو گویم و آشوب در مناره کنم
#سید_حمیدرضا_برقعی
#امام_علی 🥀
@hoseiniye_ye_del
Hamidreza BorgheiCheshmeye Eslam.mp3
زمان:
حجم:
3.51M
به منبر می رود دریا ، به سویش گام بردارید
هلا ! اسلام را از چشمه ی اسلام بردارید
.
مبادا از قلم ها جا بیفتد واژه ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی ، جام بردارید
.
” سَلونی ” را هدر کردند روزی مردمان ، امروز
بپرسیدش ! از اسرار جهان ابهام بردارید
.
الا ای شاعران ! چشمان او آرایه ی وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
.
نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
.
به فرزندان ، به اهل خانه جز ایشان که میگوید
غلام خسته ام خفته ، قدم آرام بردارید
.
اگر فرمان او باشد ، نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
.
تیمم باطل است آنجا که دریایی چو او داری
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
.
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی ست
کفن باید به جای جامه ی احرام بردارید
.
اگر در گوش نوزادی اذان می خواند ، می فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
.
میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد
میان گریه ختم سوره ی انعام بردارید
.
خدا را با نگاه حضرت صادق عبادت کن
و در معراج اندیشه ضریحش را زیارت کن
.
.
.
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق بازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه، خیزران، خنیاگریها، خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریه باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#شعر
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است
رسم مردانِگیت راه نشانم داده است
به شکوهت,به وقارت,به کلامت, زینب
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم میسوزد
من در اعماق خیالم چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم که خداوند روایت گر توست
تارو پود همه افلاک نخِ معجر توست
چه بگویم به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
رو به روی تو که قرآن خدا وا می شد
لبِ آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان خدا پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی اعطینا شد
جان عالم به تو از بوسه مکرر می گفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
زینب ای نام تو حیرت آفرین
افتخار رحمة للعالمین
ای کلامت ذوالفقار مرتضی
روی دوشت پرچم کرب و بلا
ای وجود تو شکوه نافله
قامت تو تکیه گاه قافله
گرچه بر نیزه سر خورشید شد
آیه آیه پیکر توحید شد
گرچه از هرسو برایت غم رسید
چشم هایت غیر زیبایی ندید
وصف نامت را زبانم قاصر است
وصف تو کار کدامین شاعر است
از تو آیینه به حیرانی سرود
این چنین عُمان سامانی سرود
زن مگو , مرد آفرین روزگار
زن مگو , بنت الجلال اُخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو دست خدا در آستین
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد.mp3
زمان:
حجم:
1.07M
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را، نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا اینقدر با من مهربان هستی
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه! نمازم را طمأنینه!
بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام، مداح سلطانم
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
ازهرچه به غیراوگسستم.mp3
زمان:
حجم:
1.29M
هوالمحبوب
(به شوق جواد الائمه علیهم السلام)
از هر چه به غیر او گسستم
دل را به کسی جز او نبستم
من عاشق و بی قرارم اما
عاشق تر از این کنم که هستم
آهسته کنار کفشداری
یک گوشه برای خود نشستم
خود را که دچار خویش دیدم
در آینهء حرم شکستم
بر دفتر من نشست بیتی
بیتی که دوباره کرد مستم
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
حرف دل عشق یک کلام است
بر لب صلوات من سلام است
در گوشهء چشم اشک شوق است
موسیقیِ گریه بی کلام است
توصیف جواد را چه گویم
ایشان رضوی ترین امام است
لطف و کرم و سخا و جودش
لا ینقطع و علی الدوام است
دردانهء شاه طوس خندید
برخیز و بیا که بار عام است
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
خورشید سر قرار آمد
آرامش قلب یار آمد
امشب خبری است در خراسان
نقاره بزن بهار آمد
سلطان سریر ارتضا را
آیینهء بی غبار آمد
در صحن حرم دوباره باران
با آتش دل کنار آمد
گفتم ببرم دلِ رضا را
طبع غزلم به کار آمد
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
صحرای نگاه من کویریست
دستان دلم پراز فقیریست
آهوی اسیر آستانم
آزادی من در این اسیریست
کار دل ما فقط گدایی
کار تو همیشه دستگیریست
دل را برسان به کاظمینت
بی تاب دیار توست دیریست
عشق تو خلاصهء جوانی
آرامشِ روزگار پیریست
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
فلق درسینه اش آتشفشان صبحگاهی داشت.mp3
زمان:
حجم:
1.47M
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر میروید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم میتوان خاموش کرد آخر
کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکیتر
که در آن نخنما آغوش اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است؟
مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت؟
هماره آه او خرج دعا بر مردمان میشد
اگر در سینهاش یارای آهی گاهگاهی داشت
به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت؟
اگر هم بوسهای میزد به پای او غل و زنجیر
مدام از چین پیشانی او حکم شفاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم
از آن زندان که حکم روضههای قتلگاهی داشت
تمام کشور من، کاظمین کوچک مردیست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد
کنون دریای توفانیست این کشور ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن
::
تو مثل جان، درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد.mp3
زمان:
حجم:
645.9K
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود
دخیل بر علم و پرچم و کتل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانهی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
#شعرخوانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hafez_adabiyat