الهی آمدم با دو دست تهی بسوختم به امید روز بهی، چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دل مرهم نهی. الهي! وصفِ تو نه کارِ زبان است با صولتِ وصال، دل و ديده را چه توان است؟ حُسن تو فزون است ز بينايي من رازِ تو برون است ز داناييِ من #مناجات_نامه #خواجه_عبدالله_انصاری #خوانش #ساعد_باقری @hafez_adabiyat

الهی ، الهی دانستم که حیرت به وصال تو طریق است، و تو را بیش جوید،آنکه در تو غریق است.‏ چو دانستم خرمن نشان خویش فراباد نهادم الهی الهی، فروزنده نفسهای دوستانی و آرام دل غریبانی چون در میان جان حاضری از بیدلی می گویم که کجایی جان را زندگی باید تو آنی. به حق تو که بر تو ما را در سایه غرور ننشانی و به عزّ وصال خود برسانی #مناجات_نامه #خواجه_عبدالله_انصاری #خوانش #ساعد_باقری @hafez_adabiyat

الهی الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آنچه ندارد چه باید. کار خواست تو دارد. الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد.   الهی الهی در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره ی یتیم و گریستن شمع بهره ی ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز. #مناجات_نامه #خواجه_عبدالله_انصاری #خوانش #ساعد_باقری @hafez_adabiyat