eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
614 عکس
290 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز نه آغاز ونه انجام جهان است.mp3
زمان: حجم: 1.45M
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردیست در این سینه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من می کن افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است @hafez_adabiyat
عشق شادی است.mp3
زمان: حجم: 926.2K
عشق شادی است عشق آزادی ست عشق آغاز آدمی‌زادی ست عشق آتش به سینه داشتن است دم همت بر او گماشتن است عشق شوری زخود فزاینده ست زایش کهکشان زاینده ست تپش نبض باغ در دانه ست در شب پیله رقص پروانه ست جنبشی در نهفت پرده‌ی جان در بن جان زندگی پنهان زندگی چیست؟ عشق ورزیدن زندگی را به عشق بخشیدن زنده است آن که عشق می‌ورزد دل و جانش به عشق می‌ارزد آدمی زاده را چراغی گیر روشنایی پرست شعله پذیر خویشتن سوزی انجمن فروز شب نشینی هم آشیانه‌ی روز آتش این چراغ سحر آمیز عشقِ آتش نشینِ آتش خیز @hafez_adabiyat
گفتم که مژده بخش دل خرم است این.mp3
زمان: حجم: 1.54M
گفتم که مژده بخش دل خرم است این مست از درم در آمد و دیدم غم است این گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید ای گل ز بی ستارگی شبنم است این پروانه بال و پر زد و در دام خویش خفت پایان شام پیله ی ابریشم است این باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت تنها نه من، گرفتگی عالم است این ای دست برده در دل و دینم چه می کنی جانم بسوختی و هنوزت کم است این آه از غمت که زخمه ی بی راه می زنی ای چنگی زمانه چه زیر و بم است این یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی چندین هزار امید بنی آدم است این گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت آری سیاه جامه ی صد ماتم است این @hafez_adabiyat
شعرخوانی استادسایه.mp3
زمان: حجم: 810.1K
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امید عافیتم بود روزگار نخواست قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت دل گرفته ی من همچو ابر بارانی گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت @hafez_adabiyat