📷 امسال چند شب یلدا داشتیم
#مثل_ابراهیم
#یلدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
ما امسال شب یلدا رو
تو ۳۰ اردیبهشت گذروندیم..
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
کارم به جایی رسیده بود که میرفتیم در قبرستان مواد میکشیدیم؛ اغلب شبها آنجا پاتوق داشتیم و بساط عیاشی و عیشونوش برپا میکردیم، مواد مصرف میکردیم و حسابی در خلسه میرفتیم. متوجه نبودیم که قبرستان آن هم در تاریکی شب جای اینجور کارها نیست، خیلی جگر میخواست که شب را در قبرستان بمانی. بعضی شبها از دور جوانی را میدیدم که صورتش را میپوشاند و میرفت سر مزار برخی از اموات. اولش متوجه نبودیم چهکار میکند تا اینکه برایمان سؤال شد این جوان اینوقتشب اینجا چهکار میکند؟! بعد از اینکه رفت، جلوتر رفتم ببینم سراغ قبر چه کسانی رفته؟ چون مزار شهدا با اموات قاتى شده، دقت کردم و دیدم که سنگ مزار شهدا شسته شده، تازه فهمیدم که این جوان شبها برای شستشوی مزار شهدا به اینجا میآید. انگار پتکی بود که بر سر من فرود آمد، خیلی از خودم بدم آمد ما کجا داریم سیر میکنیم و این جوان کجا! خیلی دوست داشتم این جوان را ببینم. یک شب که در عالم خودمان مشغول بودیم، دوباره این جوان آمد و بلافاصله رفتم سراغش تا ببینمش. صورتش را کامل پوشانده بود، سلام دادم خیلی آرام جواب سلامم را داد و رفت. از لحن صدایش فهمیدم که علیآقاس. سریع از آنجا دور شدم، خجالت کشیدم که علی در تاریکی من را بشناسد، کارم به جایی رسیده بود که در قبرستان مواد میکشیدم.
چرا به حرفم گوش نمیدی؟
سالها بود که نماز نمیخواندم. متاسفانه از دوران دبیرستان بهخاطر رفاقت با افراد ناباب مسیر من از علی جدا شده بود و روزبهروز از گذشتهام فاصله گرفتم. من که اهل نماز و مسجد بودم همه اینها را کنار گذاشتم. کمکم پایم به خیلی از مجالس باز شد، بهراحتی اهل شرب خمر شدم! خوردن مشروب در کنار دوستانم یکی از بهترین تفریحات من بود. میگفتم: "اونهایی که نماز خوندن چی شدن که من بخونم؟" تمام اعتقاداتم از بین رفته بود.
یک هفته بعد از رفتن علی بود که من خواب عجیبی دیدم. علیآقا با ناراحتی به سراغم آمد و گفت: "چرا به حرف من گوش نمیدی؟! آخه داداشِ من تا کی میخوای این مسیر اشتباه رو بری؟! عمرت دارد میگذره! الان که صاحب زندگی و فرزند هم شدی بس نیست؟! پس کی میخوای زندگیات رو درست کنی؟!". از خجالت سرم پایین بود، هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. همیشه از علی حساب میبردم، دست خودم نبود، جذبهی خاص و نفوذ عجیبی داشت. گفتم: "چرا میخوام اما نمیتونم، غرق شدم، خیلی سخته کمکم کن". دستم را گرفت و گفت: "بیا بهت نشان بدم، اگر زودتر برگردی و توبه کنی جایگاهت اینجاست، خدا جوان توبهکار رو خیلی دوست داره". دقیقاً آن توصیفاتی که از بهشت شنیده بودم و بعدها در قرآن دیدم همانجا جلوی چشمانم ظاهر شد. نهرهایی که از دامنهی کوه جاری بود، درختان انبوه و کاخهای بسیار زیبا و چیزهایی که واقعاً قابلتوصیف نبود و نیست. بعد با لبخند رو کرد به من و گفت: "این جایگاه مؤمنین تو بهشته، اگر انسان کوتاهی کنه جایگاه بدی در انتظارشه و باید از فرصتها استفاده کرد".
بعدها این روایت امیرالمؤمنین (ع) را خواندم که فرمودند: "توبه بسیار زیباست اما توبهی جوان گنهکار زیباترین توبههاست چون هنوز قوه و توان گناه کردن را دارد و بهخاطر رضایت الهی آن را کنار میگذارد". همچنین پیامبر رحمت (ص) فرمودند: "هیچچیز نزد خداوند محبوبتر از جوان توبهکننده نیست". بعد از این خواب خیلی به هم ریختم؛ اصلاً حالوحوصلهی هیچی را نداشتم. افسردگی شدیدی گرفتم، خیلی با خودم کلنجار رفتم. مگر میشود من برگردم؟! یعنی خدا توبهی من را قبول میکند؟ آخر با چه رویی برگردم در خانهی خدا؟! خیلی در فکر بودم و اطرافیانم حسابی از من دلخور شده بودند.
بعد از دو ماه جنگیدن با خودم تصمیم گرفتم سر مزار علی بروم. قبل از آن، گلزار شهدا نرفته بودم و اصلاً علاقه و اعتقادی به این موضوعات نداشتم. با حالت شرمندگی کنار مزار علی نشستم. تصویر زیبای علی روبروی من بود. محو جمال علی شده بودم، انگار روبهروی من ایستاده بود و حرفهایم را میشنید. شنیده بودم که خیلی به خانم حضرت زهرا (س) ارادت داشته است. بیاختیار سر مزار علی زانو زدم، گریه امانم نمیداد، من که هیچوقت اشکم در نمیآمد حالا داشتم از شدت گریه بیحال میشدم. علی را قسم دادم به جان حضرت زهرا (س) که دستم را بگیرد، گفتم: "علی جان از الان اومدم با خدا و حضرت زهرا (س) و شهدا عهد ببندم که همه چیز رو کنار بذارم، تو رو خدا کمک کن، اگر پیش خدا آبرو نداشتی که سراغ من نمی اومدی. حتماً سفارش ما رو هم به مادر جانت بکن". همهی حرفهایم را با علی زدم، خیلی سبک شده بودم، انگار دیگه روی زمین نبودم.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
چند روز بیشتر طول نکشید که علی دوباره به سراغم آمد، کناری ایستاده بود. جوان بلندبالایی جلوتر بود، صورتش بهقدری زیبا بود که چهرهاش مشخص نبود، گفتم: "علی جان این جوان بلندبالا کیه؟!". علی گفت: "ایشان حضرت علیاکبر (ع) هستند". پشت سر ایشان لشکر عظیمی بودند و همگی هیبت شهدا را داشتند، لباسهای خاکی و سربندی که داشتند خیلی خوب در خاطرم مانده است. علی به من گفت: "شما هم اومدی تو سپاه ما؛ بیا جلو راه رو باز کن بریم". گفتم: "علی جان من که روم حسابی سیاهه، آخه من کجا و اینها کجا". علی همراه آن لشکر بود، با خوشحالی از من جدا شد، خداحافظی کرد و رفت. خوشحالم که با عنایت علیآقا از مسیر گذشتهام فاصله گرفته و زندگی جدیدی را با شهدا آغاز کردهام و تقریباً هر روز به زیارت شهدا میروم. چهل شب به نیت علی زیارت عاشورا خواندم، من که اصلاً اهل دعا و زیارت عاشورا نبودم، دیگر نمازهایم قضا نمیشد و به لطف خدا و شهدا تمام دِینم را به مردم ادا کردم. رفقای قدیمی را کنار گذاشتم و همه را خط زدم. در این راه خیلی مسخره شدم، ولی این تمسخرها برای من لذتبخش بود. تازه دارم لذت زندگی را میفهمم. امسال هم ثبتنام کردم برای خادمالشهدایی، آن هم فقط به نیت علی آقا. بارهاوبارها کرامتهای زیادی از شهدا و علی آقا دیدهام و جملهی آخرم اینکه دوستداشتن انسان مؤمنی همچون علی آقا باعث نجاتم شد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پس بزرگ شدن اینجوری بود کم شدن آدمای دور سفره شب چله
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب مهریه اش، زمین قُرُقش
پرده دارش سماء، ملک بندهاش
دامنش، پرورش دهنده حُسن
اِی به قربان پنج فرزندش!
فوق زیبا 👌👌 پیشنهاد دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#مثل_ابراهیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/haj_ali_khavari