#عـاشقـانـہ_شہدا🌹
پـس ازشروع زنـدگـے مشترکـماݧ💞یـڪ میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت ڪردیم
ایݧ اولین مهـمانے بودکـہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبـہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد|😊😻|
اولیـݧ قاشق غـذاراکـہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!|😖😑|
ازایݧ کـہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت ڪشیدم|😓🙈|
سفره راکـہ پہݧ ڪردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینڪـہ غذاروبخورید،بـایـدبگویـم ایݧ غـذادست پخت دامـاداست|☺️|
البتـہ بـایدببخشیدکـہ کمے شورشده اسـت|😅😐|
آݧ وقت کمے نـاݧ پنیرسـرسفـره آوردوبـاخنده ادامہ داد:البتـہ اگـہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،نـاݧ وپنیرهم پیـدامے شـود|😉💚|
#شهید_سید_محمد_علے_عقیلے🌺
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا
#زندگے_بہ_سبڪ_شهدا ❣
کنار سقاخانه💚
سوز سردے بر صورتم می خورد.🌬
درستــ همان جا ایستادم؛ ڪنار سقاخانه حرم.😍
آن روز جمعه مهدے هم کنارم ایستاده بود. هر دو برای #زیارتــ به حرم امام رضا (ع) آمده بودیم.❤️
نزدیکے های ظهر بود که بعد از زیارتــ خواستیم برگردیم خانه.
مهدی گفت: «صبر کنیم، نماز جمعه را که خواندیم، برمی گردیم ...»🙂
لرزیدم و گفتم: «آخه با این هوا؟ سرما می خوریم ...»😥
ڪتش را از تن درآورد و روی زمین پهن کرد: «بشین روی لباسم تا سرما نخوری ...»💞
خودش هم همان طور با لباس نازڪے که بر تن داشتــ، کنارم روے زمین نشستــ.
آن روز نماز جمعه را با هم خواندیم؛ درستــ همان جا کنار سقاخانه حرم ...
❣ همسرشهید #مهدی_هنرور_باوجدان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#عاشقانہ_شہدا 🌹 .
📖مهریــہام یک جلـــد #قرآن بود و سہ تا #صلواتـــــ!! .
💍عقدمان خیلے ســاده بود، یک ماه بعد هم #عروسے کردیم. .
دو سه روز رفتیم مشھـــد پابوس #امام_رضـا علیه السلام... .
بار اولے که رفتیم #حـــرم ،حسین نگاهی به من کرد و گفت: "خانـــوم، یه دعایی بکنم شما #آمین بگین️.
خندیدم! .
گفتم: تا چـہ دعایـے باشہ؟
گفت: حالا تو کارت نباشہ.
خب هر چـے شما بگید.
✋دستهایش را گرفـت سمـت #آسمـــان!
رو به گنبــد طلاےامام رضا علیـہ السلام!
و گفت: "اللـہم الرزقنا توفیق شـہـاده فـے سبیلک" 💚
#شهید_محمد_حسین_علیپور🌺
🌷شادی روح شهید علیپور صلوات
@Shahadat_dahe_haftad
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#عاشقانه_شہدا 🌹 اولین بار براے صحبت کردن زمان #خواستگارے💐 وآخرین بار هـم براے صحبت کردن قبل از اعزا
#خاطرات_شهدا🌷
#عاشقانه_شہدا 🌹
🌿 من خیلے مخالف رفتن عباس به #سوریه بودم☹️
و اصلا اجازه ندادم که بره!
ولے با حرف هاش منو #راضی کرد...😔
🌿روزی که مےخواست به سوریه بره
من #مدرسه بودم و از روزهای قبل هم #امتحان داشتم
نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم
و فقط برام یه #نامه نوشته بود💌
🌿وقتی اونو خوندم
خیلے #مضطرب شدم😰
چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه
خیلی #عارفانه نوشته بود💞😭
🌿نوشته بود رفتم تا #وابسته نشوم😓
چون مےترسید به #عشق دنیویش زیاد وابسته بشه!
و نتونه دل بکنه💔
و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چہ اتفاقاتی دارد میافته!💚
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا❤️🍃
روز اول زندگے مشترڪ ...
پاشدم غذا درست کنم ، از هر انگشتم یه اعتماد به نفس میبارید😌
.
به به...بوے غذا تو ڪل خونه پیچیده بود😋
علے از مسجد اومد😍
سلام خانم چه ڪردی؟چه بویی راه انداختے😋
.
.
منم یه ژستــ هنرمندانه گرفتم😌
گفتم الآن سفره رو میارم😎
.
.
سر دیگ و برداشتم یه قاشق تستــ ڪنم😥
وااای نفسم بند اومد😰 😱
.
.
خدایااااا اینکه نمکش اندازه بود😫 😲
.
.
داشت گریه م میگرفت😢
.
خاااک تو سرتــ هانیه خاڪ😤
.
چه قدر مامان گفتــ آشپزی یاد بگیر😞
.
قیافم تابلو شده بود😵
علے گفتــ چیزی شده😕
.
منم که بغض تو گلوم گیر کرده بود گفتم نه😒 😢
علی گفت مطمئنی😕
منم با بغض گفتم آره😓
.
علی قاشق و برداشت یه تست کرد😐
.
منم یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه😭
گفت به خاطر این گریه میکنی😂
بلند بلند خندید😂 😂 😂 😂 منم مست خنده هاش شدم😐
گفتم یعنی ناراحت نشدی😕 😒
گفت فدا سررررتــ😍
مامان میگفت املت هم بلد نیستے درست کنیا😂
بعدش غذا رو یه جوری خورد که دهنم آب افتاد😋
منم شروع کردم به خوردن اماااا...😫 😵 😣 گفتم داری از این میخوری به این شوووری😩
گفتــ خیییلیم خوشمزه ستــ😋
واسه بار اول عالیہ دستتم درد نکنه😍
.
.
#خاطرات_همسرشهیدسیدعلےحسینی
#شهدا_خود_عشقن_اصلا😍
@Shahadat_dahe_haftad
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
جلسه اول که با هم صحبت کردیم #پلاک_سپاهش را آورده بود و قبل از اینکه صحبت کند پلاکش را نشانم داد و
#عاشقانه_شهدا❤️🍃
💠حضرت زهـرا(س)فرمودند:👇
✓بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد🙂 و✓ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با #همسرانشان مهــــربان و بخشنده اند.❤️
🔰و #علیرضای_من از با ارزشمندترین #مردان زمان خود بود چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد🚫 و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به #همسرش دست و دلباز بود.
🔰تا جایی که وقتی برای #خرید به بازار و یا به گردش و مسافرت می رفتیم اجازه نمی داد⭕️ هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم ...
#سبکترین چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم خودش می آورد😊
🔰می گفت: برای من خیلی زشت است که در کنار #خانمم باشم و همسـرم حتی یک پاکت🛍 را همراه بیاورد
🔰برای جایگاه #زن اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشــ❤️ــق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار یا اصرار من انجام می داد✔️
🔰می گفت: خانمم شما فقط مواظب #چادر و #حجابت باش .حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد..
🔰جزئیات #محبتهای علیرضا به حدی به من و #فرزندش زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود .⚡️اما همین رفتارهای زیبای #علیرضا باعث می شد #عشــــق در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن عشــــق و علاقه💞 ذره ای کم نشود.
🔰 #محبتی که هنــــوز با #یادش روزگار را سپری می کنم ...💗
#شهید_علیـرضا_نوری🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
🍃🌸
#عاشقانه_شهدا
#حلقه ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...!
بهم گفت:
"من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔
یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...!
بابام مخالف این کار بود و گفت:
"زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁
تو آبرومونو بردی دختر 😒
گفتم :"چی شده مگه...؟"
گفت:
"آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕
زشته بابا، میخندن به آدم..."
ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت:
"این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..."
پا حرفشم موند... ☺️
همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت...
تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤️
با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟"
گفت:
"️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌
این حلقه همیشه تو اوج تنهایی، تو رو بیادم میاره...❤️"
همسر شهید
#محمدابراهیمهمتـ❤️
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شــهدا ❤️
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هرروز عاشق تر از دیروز
🔸میگفت: زهرا، باید #وابستگیمون کمتر کنیم💕 انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته. گفتم: این که خیلی خوبه😍 ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون💍 میگذره. این همه به هم وابستهایم💞 و روز به روز هم بیشتر #عاشق_هم میشیم.
🔹گفت: آره،خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه...! گفتم. آهاااان؛ اگه #من_بمیرم واسه خودت میترسی⁉️ گفت: نه #زهرا زبونتو گاز بگیر. اصلاً منظورم این نبود🚫
🔸حساسیت بالایی بهش داشتم. بعد #شهادتش یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید"😔 پرسیدم: چرا⁉️گفت: با چند تا از رفقا👥 #شوخی میکردیم. یکی از بچهها آب پاشید رو #امین.
🔹امین هم چای☕️ دستش بود. ریخت روش #ناخودآگاه زدم تو صورت امین😔 چون ناخنم بلند بود، #صورتش زخمی شد💔 امین گفت: حالا جواب #زنمو چی بدم❓گفتیم:یعنی تو اینقده #زن_ذلیلی
🔸گفته بود: نه❌…ولی همسرم💞 خیلی روم #حساسه. مجبورم بهش بگم شاخه درخت🌲 خورده تو صورتم. وگرنه پدرتونو در میاره😅
🔹از #مأموریت برگشته بود. از شوق دیدنش میخندیدم😍 با دیدن #صورتش خنده از لبام رفت. گفتم: بریم پماد بخریم براش. میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد🚫 با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستتتم😉
🔸گفتم: میدونم خستهای، خسته نباشی.
تقصیر خودته که #مراقب خودت نبودی. بااااید بریم #پماد بخریم. هر شب🌙 خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید #هرلحظه جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا #خوب_نشد⁉️😔
راوےهمسر شهید
#شهید_امین_کریمی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
💠 #عاشقانه_شهدا ❤️
⚜دوران #نامزدی باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت.
⚜فردای روزی که حرکت کرده بود هنوز از روی سجاده نمازم بلند نشده بودم که تماس گرفت، گفت: اینجا یه بوته #گل_یاس توی محوطه اردوگاه آموزشی هست، اومدم کنار اون زنگ زدم، این گل #بوی_سجاده تو رو ميده.
⚜گل یاس داخل سجاده ام را برداشتم، بو کردم و گفتم: خوبه پس #قرارمون توی این سه ماه هر شب کنار همون بوته یاس!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...اما تشکر فقط #زبانی نباشه گاهی به پا
#خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا
✍همسرشهید:
🔰داشتم با #حمید صحبت میکردم که از صدام فهمید حال خوشی ندارم🤒نمیخواستم اون وقت شب نگرانش کنم ⚡️ولی انقدر اصرار کرد که گفتم:"دل پیچه ی شدیدی دارم_نگران نشو_نبات داغ میخورم خوب میشم"از خداحافظی مون یه ربع⌚️ نگذشته بود که حمید اومد دنبالم و گفت حاضر شو بریم #بیمارستان.
🔰گفتم چیزخاصی نیست #حمیدجان نگران نشو⭕️اما راضی نشد.تشخیص اولیه این بود که #آپاندیس عود کرده،وقتی دکتر جواب سونوگرافی رو دید گفت چیز خاصی نیست❌ اما بهتره خانوم #تحت_مراقبت باشن
🔰از کنار تخت من 🛌تکون نمیخورد
خوابم برد که نیمه شب🌒 با صدای گریه حمید😭 بیدار شدم. #دستم رو گرفته بود و اشک میریخت😢گفتم چرا گریه میکنی چیز خاصی نیست.گفت میترسم برات #اتفاقی_بیفته
🔰تمام این مدتی که خواب بودی داشتم به این فکر میکردم اگه قراره روزی #بین_ما جدایی💕 اتفاق بیفته. اول من باید برم والّا #طاقت نمیارم😔. آن شب تا صبح کنار تخت من پلک روی هم نگذاشت و #نماز و #مفاتیح میخوند..
#یادت_باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❣✨❣✨❣
#عاشقانہ_شہدا؛
میخواسـت براۍ عروسیـش کارتـ دعوت بنویسه
اوّل رفته بود سراغ اهل بیتــ💚
یک کارتـ نوشته بود برای امام رضا،مشهد❗️
یک کارتـ برای امام زمان، مسجد جمڪران❗️
یک کارت هم به نیّت
حضرت زهرا انداخته بود
توی ضریح حضرت معصومه😍
❤️قبل از عروسے بی بی اومده بود به خوابش❗️فرموده بود :
"چرا دعوت شما را رد کنیم ⁉️
چرا به عروسے شما نیایم ⁉️
کی بهتر از شما ⁉️
ببین همه آمدیم ،شما عزیز ما هستی"❤️
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#کارت_عروسی💌🎈🎀
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا❤️
شب ڪہ پلڪ هام رفت روی هم،
حلقہ ام رو در آورد...💍
براے نماز ڪہ بیدار شدم،
خندیـد و گفت: خانوم اینجورے وضو نگیریا😁، حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ...
دور انگشتم (زیر حلقہ) نوشتہ بود :
دوستت دارم .☺️😍❤️
گفتم : واے سعید
من اینو چطورے پاڪ ڪنم ؟
شهید سعیــد سامانلـو 🌻
شهیــد مدافـع حـرم🌻
@shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
سـر سـفـره عـقـد 💍 ، نشـستـہ بودیـم کنـار هـم؛ بوےعطرش☺️ همہ اتـاق را پـر کـرده بود!💫
بـلــہ را کـہ گفتـم،😇 سـرش را آورد زیـر گـوشم،
خیلــے آرام و آهستہ گفت:
تو همـوݧ کسـے هستـے کہ مےخـواستم😉😍
نـگـاهـش کـردم و از تـہ دل خـنـدیـدم😅💕
دستـم را گـذاشـتم روے حلقہ💍 ازدواجماݧ، چـشـم دوخـتـم بہ قرآݧ سـفـره عـقـد ☺️و از خـدا طلـب خوشبختـے😊 کـردم...🙏🏻💚
#شهید_جواد_فکورے 🌺
#عاشقانه_های_مذهبی
@shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا 🌹
#تشکرازخدا🙏
میلاد پیامبر(ص) بود که مهریه را معین کردند.همان روز با هم با حضور فامیل ها،یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم.💍
صیغه عقد را که خواندند،رفتیم با هم صحبت کنیم.دیدم دنبال چیزی می گردد؛گفت: ((اینجا یه مهر است؟)) پرسیدم مهر برای چه؟مگه نماز نخوندی؟!گفت: ((حالا تو یه مهر بده.)) گفتم تا نگی برای چی می خوای،نمی دم.
می خواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله(ص) به او همسر عطا کرده!ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم...
#شهید_عبدالله_میثمی🍃🌹
@shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شهدا
امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ؟
اگر میگفتم ڪارے را دارم انجام میدهم میگفت:
«نمیخواهد! بگذار ڪنار
وقتے آمدم با هم انجام میدهیم.»💕
میگفتم:
«چیزے نیست،
مثلاً فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» 🍽🍶
میگفت:
«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم میشوریم!»😎😁
مادرم همیشہ به او میگفت:
«با این بساطے ڪه شما پیش میروید همسر شما حسابے تنبل میشود ها!»😐
امین جواب میداد
«نه حاج خانم!
مگر زهرا ڪلفت من است؟
زهرا رئیس من است.»😌🙊😊
بہ خانہ ڪه میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش میگرفت و میگفت:
《سلام رئیس.》✋🏻🙄❤️😅
#همسرشهید_امین_کریمی
#عاشقانههایهمسرانشهدا
#شهدای_مدافع_حرم
@shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا 🌹
قهربودیم درحال نمازخواندن بود...
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم ..
کتاب شعرش را برداشت وبایک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کردوگفت:
"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید:عاشقمی؟؟؟سکوت کردم....
گفت:عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند.
.." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!!!!!
گفت:"تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیرخنده....و روبروش نشستم....
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
خداروشکرکه هستی....
راوی:همسر شهید بابایی
#همسر_شهيد
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا 🌹
قهربودیم درحال نمازخواندن بود...
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم ..
کتاب شعرش را برداشت وبایک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کردوگفت:
"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید:عاشقمی؟؟؟سکوت کردم....
گفت:عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند.
.." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!!!!!
گفت:"تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیرخنده....و روبروش نشستم....
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
خداروشکرکه هستی....
راوی:همسر شهید بابایی
#همسر_شهيد
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
| #عاشقانه_شهدا❤️🌱|
عادٺ داشٺ اگر یڪ
روز خانہ نمےآمد،حتما
فردا با یڪ دستہ گل
بہ دیدݩ #همسرشمےرفت😌💐
بہ همسرش گفته
بود تو #عشق اولم
نیستی
⇜اول خدا
⇜بعد سیدالشهدا
⇜بعد #شما
#شهیدمدافعحرم
#شهیدحمیدسیاهڪالےمرادے❤️🍃
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا {💚🌹}
همسر عزیزم زهــرا جانم...
اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی،
بدان به آرزویم ڪه هدف اصلیام از ازدواج با شما بود، رسیدم
و به خود افتخار ڪن ڪه شوهرت فدای حضرت زینب شد!
مبادا بیتابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را
در محضر حضرت زینب بدان
حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید...🌹💔
بخشی از وصیتنامه شهیدحججی برایهمسرش🌹
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا 🥀
#جان_دل_هادی...💕💕💕
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
"❤️جااان دل هادی...؟
چیه فاطمه💚...؟
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...💔
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...😭
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...
از دل تنگم گفتم...❤
#جانا_ز_فراق_تو_این_محنت_جان_تا_کی...💔
#دل_در_غم_عشق_تو_رسوای_جهان_تا_کی...
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...
نوشتم "هادی...❤
فقط یه بار...
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."😭
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...😴
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...👌😍
دیدمش…❤
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...☺️
#مـن_صدایش_زدم_و_گفت_عزيـزم_جانـم...
#با_همين_یک_کلمه_قلب_مـرا_ريخت_بهم...
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"❤️جاااان دل هادی...؟
چیه فاطمه💚…؟
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...😍😭
#همسرشهیدهادیشجاع
#همسرانمدافعانحرم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شهدا♥️
درست بہ یاد دارم کہ محمود گفت: 🗣
«بالاخرھ هر دخترے خواستہاے دارد
خواستہ ے شما چیست؟» 🤔
و من جواب دادم: 👀
«اگر من را خدمت امام خمینے ببرید ڪہ خطبہ ے عقد ما را ایشان بخوانند
حتی مهریہ هم نمےخواهم»😌
عاقبت
من🙋🏻
محمود🙋🏻♂
ومادرهمسرم درر برابر امام نشستہ بودیم😍
امام خطبہے عقدمان را مےخواند
و این بہ یادماندنےترین خاطرهی زندگے مشترڪمان شد💐
✍ همسر #شهیدمحمودکاوه
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانه_شهدا🍁🍃
توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين.
شوخی می كردم☺️
آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇
ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟
نصفه شب🌙 می رسيد.
صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود.
نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌
نقل از همسر محمد ابراهيم همت
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شہدا 🌹
مهــمـوݧ هـاکـہ رفـتنـدافـتـادبہ جـوݧ ظـرف هــا😕گـفـت:
#مـݧ_مـی_شـورم_تـو_آب_بـکش
گـفتـم:بیـابـروبـیـروݧ خـودم مـیشـورم😊
ولـے گـوشـش بدهـکارنبـود😐
دستـشـوکشیـدم وازآشپـزخـونہ بیـرونـش کـردم😄ولـے بـازراضـے نـشـد یہ پـارچہ بـست بہ کـمرش وشـروع کـردبہ شـسـتݧ ظرف هـا🍽🍴...
بعـدهـم رفـت سـراغ اتـاق هـاوشروع کردبہ جـاروکشـیدݧ وگـردگیـرے😇
میـگفـت:
#من_شـرمنـده_تـو_هسـتم_کہ_بـار_زنـدگـے_روے_دوشت_سنگینی_میـکنہ💚
#شهید_عـلـے_بیـنا🌺
#اگه_میخواییدرهروخوبی_باشیداین_چیزاروهم_یادبگیرید 😂
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد ❣
💕#عاشقانه_شهدا
🍃💞🍃هیچ گاه برای خودش چیزی نمی گرفت. تمام #لباس ها و حتی کفش? را من برای ایشون میگرفتم.
🍃💞🍃برای اینکه منو خوشحال کنن یک تکه #سوغاتی برای خودشون میگرفتن. چون میدونست از این کار خیلی خوشحال میشدم حتی بیشتر از چیزهایی که برای من میگرفت.
🍃💞🍃تو #زندگی نشد من چیزی بخوام و ایشون بگه نه البته هیچگاه چیزی که در #توان ایشون نبود را طلب نمیکردم.
🍃🌹#شهید_مرتضی_عطایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@SHAHADAT_DAHE_HAFTAD
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣