eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
110 فایل
#خواندنی ، #دیدنی و #خندیدنی ، 🔴🔴نظر، انتقاد ، پیشنهاد @abasalialmasi 🔵کپی پستها با ذکر #صلوات آزاد 👈در این کانال ❌ تبادل ❌ تبلیغ ⛔️ نداریم ✅کانالهای دیگرما👇 🆔 @Basirat_E 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @tavasolnameh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
24.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢یکی بره نفتکش‌مونو پس بگیره... 🔺متن: ناصر جوادی 🔺دوبله: میلاد شهبازی کانال http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال #داستان و #طنز حال خوش
💠#داستان_دنباله_دار #حُسنیّه_قسمت سی ام ای ابراهیم، حال که مخالفت این دو طایفه در اعمال و افعال
💠 سی و یکم بحث در امکان رؤیت خداوند هارون گفت: ای از مولایت در مورد دیدن خدای تعالی چه مطلبی شنیده ای؟ گفت: شنیدم که فرمود: «لا تُدْرِکُهُ الاَبْصار وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصار وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر». چشم ها او را درنیابند بلکه او چشم ها را دریابد و او لطیف (بسیار دقیق ) و از همه چیز باخبر است. سوره مبارکه انعام آیه103. ابراهیم گفت: ای اگر دیدن خدای متعال محال باشد جگونه حضرت موسی علیه السلام که پیامبر اولوالعزم بود، از خدا طلب دیدن او را نمود و گفت: «رَبِّ اَرِنی اَنْظُر اِلَیْک» پروردگارا خود را به من نشان بده تا تو را ببینم. سوره مبارکه اعراف آیه 143. اگر دیدن خدا محال است پس این خواهش محال، آیا از نادانی بود یا اشتباه؟ مسلما هر کدام را بگوئی سخنی باطل است و بر خلاف مذهب تو. گفت: تقاضای دیدن از سوی موسی علیه السلام نه جهالت بود و نه اشتباه، چنانچه برطبق آیه 155 سوره مبارکه اعراف که می فرماید: «وَ اخْتارَ مُوسی قَومَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا»، مأمور شد هفتاد تن از بنی اسرائیل را انتخاب کرده و با خود به کوه طور ببرد، آن ها وقتی به آنجا رسیدند، گفتند: ای موسی از تو می خواهیم دعا کنی و از خدا بخواهی که در این محلی که تو با خدا مناجات می کنی سخن خود را به گوش ما برساند. موسی نیز به خاطر تکلیفی که داشت دعا کرد و حضرت حق دعای او را اجابت فرمود. اما وقتی که موسی علیه السلام از مناجات فارغ شد به ایشان گفت: آیا کلام پروردگار خود را شنیدید؟ گفتند: آری امّا نمی دانیم کلام حق تعالی بود یا کلام شیطان. ما باور نداریم و قبول نمی کنیم مگر آنکه او را آشکارا ببینیم. چنان چه خدای متعال نیز در قرآن مجید فرموده: «وَ قالُوا لَنْ نُؤمِن حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَهً فَاَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَهُ بِظُلْمِهِم»، آنها گفتند ما ایمان نمی آوریم تا اینکه خدا را آشکارا ببینیم پس بخاطر این تقاضای ظالمانه ای که کردند صائقه ای آنها را در بر گرفت. سوره مبارکه نساء آیه 153. پس صاعقه آنها را فراگرفت و بخاطر ظلمی که کرده بودند همگی سوختند. چرا که آنها درخواست دیدن خداوند را کرده بودند. پس موسی علیه السلام به خدای متعال عرض کرد: بار خدایا آیا به خاطر تقاضائی که سفیهان کردند ما را هلاک خواهی کرد؟ پس ای ابراهیم! اگر دیدن خدا ممکن بود حضرت حق آنها را هلاک نمی کرد. ابراهیم گفت: ای پس چرا موسی بعد از سوختن و هلاک شدن قوم استغفار کرد؟ گفت: چون او قبل از آن که فرمان الهی بیاید، دعا نمود چرا که سؤال پیش از دستوری کرد بهتر این بود اجازه می خواست و بعد تقاضا می کرد. البته آن اجازه نخواستن نیز گناه و صغیره محسوب نمی شود اما چون منزلت و معرفت او آن چنان بود که به خاطر ترک ادبی که کرده بود طلب بخشش نمود، از آنجا که قدر و منزلت انبیاء والاست از این رو جهت ترک ادب نیز استغفار می کنند. اما ای ابراهیم بحث بر سر عدم رؤیت بود و من بر عدم امکان آن دلیل آوردم، و توبه و استغفار موسی علیه السلام ربطی به بحث عدم رؤیت ندارد و از طرفی دلیل بر سخن تو نیست . بلکه شاهد بر سخن من است. ای ابراهیم! هنگامی که خدای عزّوجل به موسی، با آن مقام تقرّب که اولوالعزم و کلیم خدا بود بگوید «لَنْ تَرانی» یعنی هرگز مرا نمی بینی، نه در دنیا و نه در آخرت، چون «لن» برای نفی ابدی است، پس غیر نبیّ چگونه می تواند خدا را ببیند؟ ای ابراهیم! دیدن سه شرط دارد: اول سلامتی قوّه باصره دوم دیدن شیی ء مرئی، سوم عدم مانع و حجاب. و اینک همه این شرائط در ما موجود است، پس اگر خدا دیدنی بود، بایستی در دنیا او را ببینیم پس چون دیده نمی شود، دلیل است که رؤیت او محال است. ✅ادامه دارد. کانال http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
غنچه های خوشبو همیشه در ره خیر و بکار نیکو باش نکو کلام و نکو صحبت و نکو خو باش ببوستان جهان خار راه خلق مشو فرح فزا همه چون غنچه های خوشبو باش زمانه پشت همه زور آوران بشکست که گفت غرّه بزور و توان بازو باش کمیّ و کاستی و نقص در جهان مپسند قرین عدل و مساوات چون ترازو باش برغم باطل بدکیش تا که جان داری قدم براه حقیقت گذار و حقگو باش براه خدمت مردم دمی ز پا منشین بدین طریق پسندیده در تکاپو باش مباش طالب این مستی فسادآور بفکر نشئه جاوید باغ مینو باش بسان «» خونجگر، نشاط آور بزندگی همه چون لاله های خودرو باش 🆔 @almasiyzefreh
پسر حیف نون به باباش گفت زن میخوام 😊✋ حیف نون گفت درآمدداری؟ پسره گفت توهستی! حیف نون گفت : پول داری ؟ پسره گفت : تو داری! حیف نون گفت : خونه چی ؟ داری ؟ گفت: بگیر واسم! حیف نون گفت : اگه قرار اینهمه خرج کنم خودم زن میگیرم خوب 😐 @hal_khosh
‏تو مطب دکتر مغز و اعصاب نوشته بود از آوردن بچه جدا خودداری کنید پرسيدند چرا؟ گفتند : آخه دکتر اعصاب نداره😐😐😂😂😂
اشتباه نکنید... انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفیدند خوشبین... هواپیما اختراع میکند بدبین... چتر نجات!
اﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻌﻠﻤﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ : ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎ ﺑﮕﯿﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ . . . ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺍ ادامه داستان را حدس بزنید
🌺🍃 ✍️اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند در شبی از شبها ملا نصرالدین و زنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید: تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر ‌آدم می آورند ؟ ملا گفت: من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم. زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش می‌آیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است؟ ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از‌ آن جا عبور می کرد. شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد. ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت. کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت. اوضاع شیر تو شیر شد؛ کاروان به هم ریخت. بزرگ کاروان ساربان فراری با با خشم صدا زد و گفت: چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد. کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند. کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند. ملا فرار کرد و به خانه اش رسید. زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت: ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود. همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . 📚 @Bohlol_Molanosradin کانال 🔻 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92 👆
📔 ✍️زنی شوهرش فوت کرد. او دختری زیبا از شوهر داشت و در سن ازدواج، بسیاری از جوانان راغب ازدواج با دختر زیبا بودند. ولی مادر، شیر بهایی هنگفت به مبلغ 150 میلیون تومان شرط کرده بود و بر شرطش اصرار داشت جوانی خوش سیما نیز عاشق دختر شده بود ولی 20 میلیون بیشتر نداشت، پدرش را مطلّع نمود. پدر گفت پولی را که داری بیاور تا برویم خواستگاری. جوان گفت : اما پدر، مادرِ دختر 150 میلیون شرط کرده! پدرگفت : میرویم و می‌بینی چگونه میشود پدر و پسر جهت خواستگاری نزد مادر رفتند، پدرِ پسر به مادر دختر گفت: پسرم عاشق دختر شماست و این 10 میلیون هم برای شیربها، مادر گفت : ولی من 150 میلیون شرط گذاشتم! پدر گفت: صحبتم را قطع نکن و این هم 10 میلیون دیگر تقدیم به تو جهت ازدواج با من مادر عروس لبخندی زد و گفت: علی برکت الله. جوانان شهر اعتراض کردند و گفتند: شرط اینگونه نبود؟؟؟؟؟ مادر عروس گفت: پیش میاد دیگه . . . 🔺سازمان مدیریت ازدواج آسان