eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
109 فایل
#خواندنی ، #دیدنی و #خندیدنی ، 🔴🔴نظر، انتقاد ، پیشنهاد @abasalialmasi 🔵کپی پستها با ذکر #صلوات آزاد 👈در این کانال ❌ تبادل ❌ تبلیغ ⛔️ نداریم ✅کانالهای دیگرما👇 🆔 @Basirat_E 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @tavasolnameh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حضرت زهرا صلوات الله و سلامه علیه «اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» 🌸خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی… 📚مهج الدعوات، ج۱، ص۱۳۹.
💠 👈تذکّر شش چیز 🔸شهیدمحراب ایت الله دستغیب فرموده اند : در چند سال قبل خانم محترمه علویه ای که مداومت بر نماز جماعت مسجد جامع داشت به بنده گفت : مدّتهاست که برای نجاتم به جدّه ام صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) متوسل شده ام تا اینکه شب گذشته در عالم رؤ یا آن حضرت رادیدم عرض کردم : بی بی ما زنان چه کنیم که اهل نجات باشیم ؟ فرمود: شما زنان به شش چیز مواظبت کنید تا اهل نجات شوید . و من غفلت کردم از اینکه بپرسم آن شش چیز چیست ؟ و از خواب بیدار شدم حالا تو بگو آن شش چیز کدام است ؟ بنده به نظرم رسید که در قرآن مجید آخر سوره ممتحنه وظایف زنان و شروط پذیرفته شدن بیعت آنها با رسول خدا صلی الله علیه و اله را بیان فرموده است پس به آیه_12ازسوره مزبور مراجعه نمودم و شمردم دیدم شش چیز است که به آن علویه تذکر دادم که قطعا مراد حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام همین شش چیز است و برای اینکه زنان مسلمان وظایف خود را بدانند آیه مزبور با مختصر ترجمه ای نقل می گردد: یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی اَنْ لایُشْرِکْنَ بِااللّهِ شَیْئا وَلایَسْرِقْنَ وَ لایَزْنینَ وَ لایَقْتُلْنَ اَوْلادَهُنَّ و لایَاءْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ اَیْدیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَ لایَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ . یعنی : ای پیغمبر ! وقتی که زنان مؤ منه پیش می آیند و می خواهند با تو عهد کنند ، شش چیز را به آنها تذکّر بده که ترک نکنند: 1️⃣برای خدا هیچ چیز را شریک قرار ندهد . (یعنی در ذات و صفات و افعال و عبادت به تفصیلی که در کتاب گناهان کبیره مرحوم دستغیب شیرازی است ) . 2️⃣و لا یسرقن : از مال شوهران و غیر ایشان دزدی نکنید . 3️⃣ و لا یزنین : زنا نکنند . 4️⃣فرزندان خود را نکُشند (کُشتن سقط جنین ، بلکه ماده تکوین بچه یعنی نطفه و علقه و مضغه که سقط آنها هم حرام و موجب دیه است ) . 5️⃣بهتان و دروغی از پیش خود نبافند و بر کسی نبندند ، مانند اینکه زنی بچه ای را از سر راه بردارد و بگوید: آن را زاییده ام و فرزندم هست و مانند اینها . و اینکه زنان پاکدامن را قذف کند ، و بهتان زنا بر آنها ببندد . و بطور کلی هر بهتانی را باید ترک کند . 6️⃣و ای محمد در هر چه به آن فرمان دهی مانند نماز ، روزه ، حج ، زکات و مانند لزوم اطاعت از شوهر و پرهیز از نظر و لمس با اجنبی و غیره تو را مخالفت نکنند . ✅فبایعهن : یعنی پس با این زنان بر شرطهائی که گفته شد بیعت کن و بر ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است . 📚داستانهای شگفت ، ص 169. 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: 🔸دوستی فاطمه در صد جایگاه به حال انسان سودمند است که 👈راحت‌ترین آنها عبارت‌اند از: 🌸🍂🔹مرگ، 🌸🍂🔹قبر، 🌸🍂🔹میزان، 🌸🍂🔹سنجش، 🌸🍂🔹محشر، 🌸🍂🔹و پل صراط 🌸🍂🔹و حساب‌کشی؛ 🌸🍁🔸•دخترم فاطمه از هر کس راضی باشد، من از او خشنود می‌شوم و هر کس من از او راضی شوم خدا از او خرسند خواهد بود. 🌸🍁🔸•هر کس فاطمه از او خشمگین باشد، من بر او خشم می‌کنم و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او غضب می‌کند. 📚فاطمیه ماثوره 📚بحارالانوار جلد ۷۲
🏴السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ الزهرا🏴 ✅ زیرهرچند کمی طولانی است اما آنقدرجالب است که به خواندنش می ارزد. 💠 به علیها سلام ( قسمت اول )💠 حضرت حجه الاسلام و السملین جناب حاج آقای رازی از مرحوم حجه الاسلام آخوند ملاّعباس سیبویه یزدی نقل می کند که فرمود: پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرّف به حج به کربلا مشرّف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکّه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسرعمویم را داشتم ولی مدّتها گذشت و خبری نشد . خیال کردم که از مکّه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهّر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام به دوستان و رفقای او برخوردم و از آنان جویای احوال او شدم ولی آنها جواب صریح به من ندادند ، اصرار کردم مگر چه شده اگر فوت کرده است بگویید . گفتند: واقع قضیّه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد؛ ما هر چه و در باره او تجسّس و تحقیق کردیم از او خبری به دست نیاوردیم ، ماءیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانوداه اش تحویل دهیم . احتمال می دهیم که اهل سنّت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متاءثّر شدم . تا اینکه بعد از چندسال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عمویم است . بسیار تعجّب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟ گفت : همین الا ن از یزد می آیم . گفتم : اینطوری که نقل کردند ، تو در مکّه گم شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟ گفت : پسر عمو ، دستور بده قلیان را حاضر کنند تا رفع خستگی کنم ، شرح حال خودم را برای شما خواهم گفت . بعد از صرف قلیان و استراحت ، گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حجّ از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرّف شدم ، طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل بازگشتم ، در راه ، مردی را با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود ، تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا . گفت : سلام علیکم ، اهلاً و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم ، با اصرار مرا به خانه خود برد و هر چه به او گفتم : شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد . خواستم بیایم ، نگذاشت . گفت : همه جای مکّه حرم است ، همین جا نماز بخوان . و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حرم امن خدا است . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیابم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها ، . . . چنان مذمت از شیعه کردو آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من هماهنگ شدند . گفتم : خدا می فرماید: و من دخله کان آمناً گفت : جرم شما بزرگ است و تو ماءمون نیستی . گفتم : خدا می فرماید: و ان احد من المشرکین استجارک فاجره . . . گفت : شما از مشرکین بدتر هستید ! خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره در باره کیفیّت قتل و کشتن من هستند . به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است ، پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت : بخوان . گفتم : در اینجا ، با توطئه چینی شما برای قتل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست . آمدم توی حیاط کوچک منزل ، دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا صدیقه کبری (سلام اللّه علیها) خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه یا مولاتی یا فاطمهُ اغیثینی گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظار بمانند . ادامه درپست بعد 👇
💠 به علیها سلام ( قسمت دوم) در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام با دست یداللهی خود ، مرا بگیرد که مصدوم و زخمی نشوم . پس فوراً از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم . بااینکه بامهای مکّه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . ولی دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکّه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای ابوقبیس و حرا و نور است ، ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است ، که شبیه به کوه طرز جان یزد است . لب بام منزل آمدم که ببینم ناصبی ها چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ؟ ! من مکّه بودم و اینجا یزد و خانه خودم است . پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اتاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند: صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت : بابایتان مکّه است ، چند ماه دیگر می آید . پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید ، من خودم هستم ، بیایید در بام را باز کنید . بچه ها دویدند و در را باز کردند . همه مات و مبهوت بودند . گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) از کشته شدن نجات داد و به یک طرفه العین مرا از مکّه به یزد آورد ، سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم . 📖کرامات صالحین و 📖چهره درخشان قمربنی هاشم ابوالفضل العباس ، ص 301. سلام الله علیها @hal_khosh
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی تکان دهنده از متحول شدن یک جنایتکار! ❤️ با عنایت ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄ @khandehpak
35.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝یا فاطمه من عقده دل وا نکردم ... 🎙مداحی قدیمی از مرحوم حاج در محضر امام خمینی(ره) 📎
💎از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم خداوند به او داد اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم خداوند به او داد اگر ..... اگر ....... واگر اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم خداوند گفت باز هم بخواه گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم گفت بخواه که دوست بداری بخواه که دیگران را کمک کنی بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی و او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست در نگاه و لبخند دیگران 💕💚💕
💠 ای خوش آنکس که دلی را ز وفا شاد کند خاطر غمزده ای بهر خدا شاد کند ای خوش آن اهل سخاوت که ز احسان و کرم دل محتاج به آیین عطا شاد کند هست در روز جزا سر خط آزادی او هر که خاطر ز اسیران بلا شاد کند خرّم آن راد که از عقده گشائی دل خلق چون نسیم سحر و باد صبا شاد کند بلبل آسا به گلستان جهان با صد شور دل عشّاق حزین را به نوا شاد کند در بر اهل حقیقت که صفا بخش دلند ذکر مولاست که دل را ز صفا شاد کند «اشتری» هر که به دل مهر علی اندوزد خاطرش را ز عنایت به جزا شاد کند کانال خوش 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🌸امام امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: کسی که زیاد سخن میگوید زیاد هم اشتباه دارد و هر کس که بسیار اشتباه کرد شرم و حیای او اندک است و آنکس که شرم او اندک شود پرهیزکاری او نیز اندک خواهد بود و آنکه پرهیزکاری و پارسایی­اش اندک گردد، دلش بمیرد. 📚نهج البلاغه حکمت 349 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 👈خمره خالی 🔸گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت: من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت. پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود: خداى داند و من دانم و تو هم دانى که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى 🔵 کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92