قسمت چهل و نهم
من ورزش کاراته را تا کمربند زرد پیش پدرم آموزش دیده بودم بعد هم که رفتم باشگاه و کمربند مشکی گرفتم. تاریخ دقیق مسابقات قبلاً اعلام نشده بود. به من گفته بودند احتمال زیاد مسابقات آذر ماه باشد. خیالم راحت بود که ما تا آن موقع عروسی را گرفته و حتی مسافرت و ماه عسل را هم رفتهایم اما حالا خبر دادند مسابقه دقیقاً روز اول آبان ماه برگزار میشود. دو دل بین رفتن و نرفتن بودم. ۶ ماه زحمت کشیده بودم و تمرینات سختی را گذرانده بودم.مسابقات برایم اهمیت داشت. به مربی گفتم من برای مسابقه همراهتون میام فقط منو زودتر برسون قزوین که به کارهای عروسیم برسم. مربی که از تاریخ دقیق عروسی خبر داشت، خندید و گفت:«هیچ معلومه چی داری میگی دختر؟ اونجا که وسط مسابقه حلوا خیرات نمیکنن، اومدیم به صورتت ضربه خورد و کبود شد اون وقت میگن داماد روز اول نرسیده عروسو زده.کلی خندیدم و گفتم:«حمید خودش مربی کاراته است ولی دست بزن نداره حتی توی مسابقات سعی میکنه ضرباتش طوری باشه که به حریفش آسیبی نزنه» در نهایت مربی حرفش را به کرسی نشاند و نگذاشت که برای مسابقات به ساری بروم.دوم آبان عید غدیر سال ۹۲ روز برگزاری جشن عروسی ما بود.شبی که لیست عروسی را مینوشتیم حمید یک لیست بلند بالا از رفقایش را در دست گرفته بود و دوست داشت همه را دعوت کند. رفیق زیاد داشت چه رفقای همکار، چه هم هیئتی، چه باشگاه، همسایهها، فامیل خلاصه با خیلیا رفت و آمد داشت. با همه قاطی میشد ولی رفیق باز نبود. اینطوری نبود که این رفاقتها بخواهد از با هم بودنهایمان کم کند.
#داستان_دنباله_دار
#رمان_عاشقانه
🕊|@ham_kalam
سلااااام
از یکشنـــــ🍫بــــــــــه
شــــــــیریــــن 🍓
چطوری رفیق؟
🕊|@ham_kalam
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️این کلیپ ذره کوچیکی از قدرت خداست👆
چقدر جالب بود واقعا 😍
🕊|@ham_kalam
🍋ببین عزیزم، اولین نکته ای که خوبه
بهش توجه کنی اینه که این احساسات
توی این سن تا یه حدی طبیعی هست و
ممکنه برای خیلی ها پیش بیاد و بعد از
مدتی تموم میشه
آمّااااا👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
اگه داره زندگیم و درسام رو مختل
میکنه، من میتونم با یه سری کارِ ساده
مدیریتش کنم 👌🏻🙆🏻♀️
#رفاقت
#مدیریت_ارتباط