eitaa logo
حا.میم || حسن مجیدیان
401 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
409 ویدیو
8 فایل
یادداشت ها و انتخابهاي حسن‌ مجیدیان ارتباط از طریق @Hamim1361
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهداء والصدیقین درباره ی مربی شهید محمد عبدی(بخش اول) 🔸 آنها که دغدغه ی "بچه های مردم" را دارند، محمد عبدی را خوب می‌شناسند. محمدعبدی، مربی و معلم و برادر و دلسوز نوجوان و جوان بود. عمر کوتاه و پر مخاطره ی او بر سر تربیت نسلی گذشت که قرار است در آینده بسیار نزدیک، علمدار عرصه فرهنگ و تربیت این انقلاب باشند. و البته امروز، شاگردان او در عرصه های مختلف اجرایی و علمی و تربیتی به لطف خدا خوب می درخشند. 🔹 او و هم نسلان و همقطاران فهیمش، بعد از رحلت امام راحل ره و با آغاز دهه ۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ، و رخ نمودن زندگی جدید مردم در سایه ی دولت سازندگی ،به اقتضاء و ضرورت آن دهه و آن سالها، در سنگر فرهنگ و تربیت مشغول مجاهدت و فعالیت شدند. شب و روزشان و جوانی و سرمایه و استعداد و آینده شان را به این مسیر آوردند و کار کردند. در این میان محمدعبدی اما چیز دیگری بود! او با آتش درون، پیوسته در مخاطره سوختن و در سودای رفتن بود. و عاقبت سوخت و رفت. 🔸 آن مربی جوان و بسیجی عاشق و معلم دلسوز به همراه همرزمانش، خوب دریافته بود که بهترین کارها، کادرسازی برای آینده انقلاب و حفظ و صیانت بچه های مردم از خطرات و گمراهی های زمانه است.برای محمد عبدی، هم زمان با شروع دوره تحصیلش در مقطع دبیرستان، دغدغه و انگیزه های عالی در زمینه تشکیل پایگاه فرهنگی تربیتی برای نوجوانان و طرح مسایل اجتماعی و دینی و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و یادآوری مسایل مربوط به دفاع مقدس بویژه شهدا و روش و منش آنها و غیره شکل تازه و جدی به خود گرفت و این فعالیتها در سالهای آخر دبیرستان به اوج خود رسید و تا هنگامه شهادتش با قوت ادامه داشت. 🔹 محمد خوب دریافته بود که پس از فراغت از روزگار جنگ، مسایل فرهنگی و هجوم بی امان ضدفرهنگی دشمن از راه خواهد رسید و این نسل درگیر مسایلی خواهد شد که جواب میخواهد. ایده می‌خواهد. حرف نو میخواهد. یاری در کنار خود می خواهد. 🔸 او با همین فهم و نگرش، سنگر معلمی را انتخاب کرد و شد "مربی بچه های مردم". مدرسه و مسجد و پایگاه بسیج، هیأت نوجوانان، شد میدان عملیات فرهنگی، تربیتی و پروشی او. او به خوبی دریافته بود که رفتار و اندیشه یک مربی برای این نسل نوخاسته، چراغ راه و پای رفتن خواهد بود. و همین طور هم شد. جاذبه های رفتاری و اخلاقی و روحی محمدعبدی(که سخت مراقب خودش بود) در نزد نوجوانان از او یک معلم آگاه و توانمند و قابل اعتماد ساخته بود. او نه فقط یک معلم دلسوز که الحق یک بسیجی فهیم و تکلیف گرا و یک مشاورِ همدلِ قابل اتکاء برای نوجوانان ِ بی پناهِ آن دوره بود. 🔹 محمدعبدی محصول انقلاب اسلامی بود. امام را عاشقانه دوست داشت و افتخارش این بود که در کودکی و در جماران، امام دست روی سر او کشیده بود. برادر و یاور و مساعد و معاضد و رفیق روزهای سخت بود.برای رفقایش جان می داد. برای بسیج خودش را می کشت.بی اندازه با محبت و باظرفیت بود و اغراق نیست که بگویم خدای محبت و مهربانی بود. از کار خسته نمیشد و روی خستگی را کم کرده بود. می گفت که کار برای خدا خستگی ندارد. در میان همه ی فنون و تخصص ها او متخصص کار برای خدا بود. آن جا که همه از پا می افتادند تازه جان میگرفت و بار مشکلات را به دوش می کشید.هر جا که او بود حال بود و صفا بود و نشاط برقرار بود و سرانجام و نتیجه هم ، حاصل بود. آقای عبدی مرکز ثقل کارها و نقطه ی تعادل فعالیت ها بود. https://eitaa.com/hamim1377
درباره ی مربی شهید محمدعبدی(بخش دوم) 🔸 شب و روزش کار برای انقلاب بود. جثه ی نحیف اما جان پرشور و پر دردی داشت. وجودش تحرک و پیش روی بود. عاشق شهدا و دیوانه شهادت بود. بی تاب بود که زودتر برود. به هر دری میزد تا از قفس دنیا رهایش کنند. کارش التماس به شهدا بود. ناله میکرد و نامه می نوشت و با آنها با رفقای شهیدش قهر و آشتی داشت.دوکوهه و شلمچه و فکه و سه راهی شهادت برای او تکه ای از بهشت و مأمن یاوران صدیق مهدی(عج) بود. انس او با دوکوهه را از رفقایی باید پرسید که صبح علی الطلوع در محوطه صبحگاه او را دیده بودند که به تنهایی نشسته بود و گریه میکرد و سینه میزد.عجیب بود گریه های بی نظیر او. چشمه جاری اشک های ناب او تا دم رفتن، جریان و جوشش داشت.مخزن چشمایش همیشه پر بود از باران بهاری. مرا ببخشید و از من نرنجید اما حوصله کنید این جا را کمی تفصیل بدهم. او تماما گریه بود. همه ی موجودیت و زیست او اشک هایش بود. او در تنهایی گریه می کرد. در جمع گریه می کرد. در سرخه حصار گریه میکرد. در بهشت زهرا گریه می کرد. در معراج شهدا گریه میکرد. در گوهرشاد بلندبلند گریه میکرد. در جماران های های اشک می ریخت. در شب های بارانی دوکوهه با گریه می بارید. از ایرانشهر تا چابهار در مسیر مأموریت گریه میکرد.در میان خنده ها به گریه می افتاد. پشت موتور گریه میکرد. در گرفتاری بچه‌ ها و دانش آموزان گریه می کرد. کارنامه ی تجدیدی بچه های حلقه اش را که میدید گریه میکرد. سر روی شانه ی مهربان مادرش میگذاشت و گریه میکرد. در نامه هایش گریه میکرد . وقتی متوجه عیوبش می شد، پناه به گریه می برد. و عجیب اینکه با نیلوفرانه ی علیرضا افتخاری خواننده ی محبوب آن ها سالها گریه میکرد و حتی وقتی چفیه ای که یادگار شهدا بود را بر سر دختر ضعيف الحجابی می دید، شب را تا صبح با گریه سر میکرد. 🔸 بگذریم که من و ما را طاقت، آن همه نیست که در اقیانوس بی کرانِ گریه های بی امانِ او تاب بیاوریم و همراه شویم! خیلی از هیأتی های آن سالها، او را با گریه ها و ضجه هایش می شناختند.ناله های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزای آنها فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه های هیات و شور به جان مداح می انداخت. 🔹 عشق عجیب او به مادر شهدا را ماها نمی فهمیدیم. حتی آرزوی شهادتش مثل حضرت زهرا س را هم درک نکردیم تا روزی که پیکرش را آوردند و سینه و پهلویش را دیدیم. همواره به مادرش میگفت:مامان دعا کن مثل حضرت زهرا شهید بشم. 🔸 برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچه های مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود اما نه این سادگی و شیرینی! که زخم ها و طعنه ها و بی مهری ها همواره به راه بود و عاقلان علاقمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات، زمزمه ها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچه ای و از همین دست تمنیات و حرف ها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را می رفت و افق دیگری مد نظرش بود! سلوک جنون مندانه ی خودش را داشت. مردی که با افق های دوردست نسبت و آشنایی داشت، با این حرف ها، رهرو وادی عادات و روزمرگی ها نمی شد و در قواره و چارچوب عاقل ها نمی گنجید. برای پدرش نوشته بود که: بابا اصرار نکن من بروم سپاه. خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی گری... 🔹 در سلوک او، دغدغه ی بچه های مردم، گریه های بی امان، معصومیتی دوست داشتنی، شوق به رفتن و رسیدن و... فراوان به چشم می خورد. آن جوانِ یگانه ی دورانِ ما جریان مبارک و زنده ای است از تربیت و رشد و سازندگی. آری بی نظیر بود این آقای آقامحمد عبدی. و الحق که بعد از او، من همانندش را ندیدم. 🔹 خون پاک او، سرآغازی شد برای بسیاری از رویش ها و فعالیت ها.خیلی ها بعد از شهادت او، با همان سبک و سیاق، روش تربیتی او را در کانونها و هیئات دانش آموزی دنبال کردند. کم نیستند کسانی که او را میشناسند و دلبسته ی او و راهِ مبارک او هستند. علی خلیلی عزیز ما نیز یکی از آنها بود. 🔹 محمدعبدی پس از عمری التماس به خدا، در صبح روز جمعه ۱۶بهمن۱۳۷۷، در شهر ایرانشهر سیستان در دشت سمسور به شهادت رسید.اما خدا شاهد است که نام و راه و رسم و مرامش هنوز هم زنده است.هنوز هم آدم می سازد. هنوز هم سرباز انقلاب و مربی بچه ها و علمدار فعالیتهای فرهنگی و تربیتی است. او هنوز هم مربی ماست. او همیشه مربی است. https://eitaa.com/hamim1377
🔸 جهانی بنشسته در گوشه ای زمانه ی سفله پرورِ ما هیچ وقت بخوبی، امثال رضا محمدی ها را ندیده است. چشمش هماره برای رویت اهل هنر معیوب و کم سو بوده. آقارضای ما مردِ دردمند زمانه و از قبیله ی هنر و لطافت طبع است. او هم خوب می سراید و هم عالی می نویسد و هم بی توقع و چشمداشت، رسالتِ دینی و هنری اش را جلو می برد. امروز روز تولد اوست. برای من و خیلی از شماها که با سروده های او در هیئت های تهران و کرج، گریه کرده ایم؛ فرض است که چنین روزی را مهم و مبارک بدانیم و وجود و بودِ امثال او را پاس بداریم. او در جهانِ بزرگ و تنهای خودش، سلوک عاشقانه و مجنون وار ش را دارد. کاش ما هم قدردان او که شاعر اهل‌ بیت علیهم السلام و هنرمند انقلاب است؛ باشیم. امروز اگر خواستید به او مهر و تبریک خودتان را اعلام کنید. آقا رضا تولدت مبارک https://eitaa.com/hamim1377
برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچه های مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود اما نه این سادگی و شیرینی! که زخم ها و طعنه ها و بی مهری ها همواره به راه بود و عاقلان علاقمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات، زمزمه ها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچه ای و از همین دست تمنیات و حرف ها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را می رفت و افق دیگری مد نظرش بود! سلوک جنون مندانه ی خودش را داشت. مردی که با افق های دوردست نسبت و آشنایی داشت، با این حرف ها، رهرو وادی عادات و روزمرگی ها نمی شد و در قواره و چارچوب عاقل ها نمی گنجید. برای پدرش نوشته بود که: بابا اصرار نکن من بروم سپاه. خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی گری... پ ن: عکسِ شهید حاصل هنرِ برادرِ عزیزم محمدرضا کوکبی است https://eitaa.com/hamim1377
فرازی از صلوات حضرت موسی‌بن جعفر علیه‌السلام 🔹 اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى بنِ جَعفَرٍ وَصیِّ الاَبرارِ وَ اِمامِ الاَخیارِ وَ عَیبَةِ الاَنوارِ حَلیفِ السَّجدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّموعِ الغَزیرَةِ وَ المُناجاةِ الکَثیرَة؛ اللٰهمّ صَلّ علیه و علی آبائه و ابنائه الطّیّبین الطّاهرین المعصومین و رَحمة الله و برکاته. 🖤 سالگرد شهادت امام كاظم(علیه‌السلام https://eitaa.com/hamim1377
یک رهبر دینی و اجتماعی پس از چندسال زندان شهید شد... 📝سید آرش وکیلیان امام کاظم از جمله امامانی بوده که دوران امامت بسیار سختی را گذرانده است. دوران وی همزمان با اوج قدرت بنی عباس بوده که ادعای وراثت پیامبر در امر خلافت را داشته اند و ائمه شیعه را دشمن تلقی می‌کردند. در بدو امامت ، امام صادق به جهت اجتناب از برخورد منصور دوانیقی نام چند تن را در وصیت خود ذکر میکند و امام کاظم را به طور علنی به عنوان وصی خود معرفی نمی فرماید. همین امر سبب تشتت امامیه می شود و جمعی سراغ فرزند اسماعیل، پسر پیشتر درگذشته امام صادق می روند که بعدا به اسماعیلیه معروف میشوند. همچنین در زمان هادی عباسی حسین بن علی بن حسن معروف به صاحب فخ قیام میکند و به همراه جمعی از اهل بیت در سال ۱۶۹ قمری به شهادت می‌رسد. گرچه امام مشارکتی در این قیام نداشته اما از حیث تعداد فرزندان اهل بیت که به شهادت رسیدند، رخدادی گران بوده است. البته در همین دوران سخت ایشان ضمن توسعه معارف مذهب شیعه امامیه جعفریه ، شبکه وکلای شیعه را بسیار گسترش دادند و جامعه شیعه را سازماندهی کردند که این شبکه اجتماعی تا پایان دوره غیبت صغری یعنی صد سال پس از حیات ایشان فعال بود. نهایتا در دوران هارون الرشید، مقتدرترین خلیفه عباسی، بیشترین فشار به ایشان وارد میشود به طور ی که حدود ۱۴ سال ناپیوسته را در زندان های سخت هارون می گذرانند و شکنجه و نهایتا شهید می شوند. کلینی در روایتی در کافی به نقل از امام کاظم آورده است: «خداى -عزّ و جلّ- بر شيعه غضب كرد، پس مرا مخيّر ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا قسم! من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم». مفسران علت این غضب را ترک تقیه از جانب شیعه دانسته اند. https://eitaa.com/hamim1377
💠 نزاع دو اسلام! 🔹نزاع امام کاظم(ع) با هارون الرشید، نزاع دو اسلام بود: اسلام در قول و عمل مدافع پابرهنگان، مقابل اسلام مرفهین بی درد! عروسی میلیاردی هارون و زبیده و آن تجملات کنارش موقوفات هم داشت! زبیده خیّر هم بود! آن کاخ ها و شب نشینی ها، ۱۰۰ندیمه ی حافظ قرآن هم همیشه کنار زبیده داشت! در حرم تا بیت الله پیاده رفتن را هم داشت! اسلام موسوی، مقابل این اسلام لاکچری و قارونیِ هارون بود! 🔹اسلام هارون الرشید پیشرفت را داشت اما عدالت نداشت. اوج پیشرفت علمی و فناوری و شهرسازی و معماری بود. یک ساعت دیواری بزرگ اعجاب انگیزی را به شارلمانی پادشاه فرنگ(فرانسه امروز) هدیه داد که همه دست به دهن شدند. شهر رویایی بغداد سربرآورد و اختراعات نوآورانه از شیشه تا عدسی و چشم پزشکی. اما ابوالعتاهیه شاعر که رسانه آنروز بود در شعرش از گرانی و خانه های خالی از طعام یتیمان و از پا افتادگان می گوید. امام کاظم(ع) عایله و نان خور خود را ۵۰۰نفر شمرد یعنی به تنهایی همه آن نادارها را تامین میکرد. 🔹عجیب تر قدرت بازتولید آن اسلام مستکبر و مرفه در یاران امامِ مبارز است! برخی وکلا و نمایندگان آن امام انقلابی و دائم در زندان و تبعید، در اموال و وجوهات طمع کردند و توقف در امامت (یعنی توقف در اسلام راستین و مبارزه با ستمگران) را پایه گذاری کردند! حیّان سراج ۳۰هزار دینار وجوهات مردم به امام را بالا کشید و برای خودش خانه آنچنان و باغ و زراعت خرید! عثمان بن عیسی هم ۶کنیز و وجوهات را حرمسرای خود کرد! خطر بازتولید اسلام مرفهین بی درد و توقف در مقاصد ولایت را باید جدی گرفت. ✍حجت الاسلام قنبریان https://eitaa.com/hamim1377
زشتی را میان مردم منتشر نکنید مردی خدمت امام موسی کاظم علیه‌السلام آمد و عرضه داشت : فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود ، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام فرمود : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن ..حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می‌برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده : کسانی که دوست دارند زشتی‌ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند 📚 منابع : 🔻 کافی ج ۸ ص۱۴۷ بحار ج ۷۲ ص ۳۶۵، ح۷۷ کافی ج ۴ ص ۸۰ https://eitaa.com/hamim1377
*مولانا باب ٱلحوائج، حضرت امام موسی‌بن جعفرٍ ٱلکاظم علیهما ٱلسّلام* می‌فرمایند: *مَثَلُ ٱلْدُّنْيَاٰ ! مَثَلُ مَاٰءِ ٱلْبَحْرِ، كُلَّمَاٰ شَرِبَ مِنْهُ ٱلْعَطْشَاٰنُ ٱُزْدَاٰدَ عَطَشَاً، حَتَّىٰ يَقْتُلَهُ.* مَثَل *دنيا !* همانند *آب دريا* است، هر چه *انسان تشنه* از آن بنوشد، *تشنه‌تر* مى‌شود، تا سرانجام که او را خواهد كُشت. (تُحف ٱلعقول، ص ۳۹۶) https://eitaa.com/hamim1377
🔸 هر کس بقای ستمگران را دوست داشته باشد، از آنان محسوب می شود نقل شده که «صفوان جَمّال» -شتر چران- یکی از اصحاب و شیعیان درجه یک امام کاظم(ع) به ملاقات علی بن یقطین رفت ، او بنا به دلایلی از ملاقات با صفوان امتناع کرد و او را نپذیرفت ! علی بن یقطین به دستور امام موسی کاظم (ع) با تقیّه جایگاه معاون اولی هارون الرشید را بدست آورده بود، و از نیروهای نفوذی و یاران ویژه ی حضرت در تشکیلات هارون الرشید بود. در روایت آمده خدای متعال اولیایی دارد و توسط همین اولیای خود در برابر دشمنان دفاع می کند و اینها در روز قیامت جایگاه ویژه خواهند داشت. علی بن یقطین اینچین جایگاهی داشت. حالا صفوان به ملاقات او رفته و او صفوان را نپذیرفته! مدتی بعد علی بن یقطین برای انجام مناسک حج ، از بغداد به مکه رفت و بعد از آنجا هم برای دریافت معارف ، رسید خدمت امام کاظم (ع) ، چرا که «تمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام‏» ...«تمام بودن حجّ به زیارت امام است‏.» علی بن یقطین با آن شخصیت و آن جایگاه ویژه ، رسید خدمت امام  و حضرت او را راه نداد! وقتی دلیل را پرسید امام فرمود: چون ملاقات با صفوان را نپذیرفتی، و دل او را شکستی و ناامیدش کردی و او از تو آزرده خاطر بازگشت ... گویی ما را نپذیرفته ای!...از او حلالیت بطلب تا به تو اجازه ی ملاقات بدهم. علی بن یقطین از مدینه رفت بغداد ، خودش را رساند به منزل صفوان ، وقتی صفوان را دید صورت گذاشت کف پای او و گفت امام و مولایم، حضرت موسی بن جعفر (ع) از ملاقات با من خودداری کرده مگر آن که تو از من راضی شوی و مرا ببخشی! صفوان او را حلال کرد ، دوباره برگشت سمت موسی بن جعفر ، حضرت به او اجازه ی ملاقات داد. این صفوان که انقدر نزد امام جایگاه دارد ، چند قافله شتر داشت و این شترها را کرایه می داد، گاهی دستگاه خلافت، او را برای حمل و نقل بارها می خواست و حتی هارون الرشید که به حج می رفت از او شتر کرایه می کرد ، یک روز امام موسی بن جعفر(ع) به او فرمودند: نمی ترسی با هارون الرشید محشور شوی ، چرا به یک آدم ظالم شتر کرایه می دهی؟! گفت: کرایه دادم چون برای سفر معصیت نبود برای سفر حج و سفر طاعت بود و الا کرایه نمی دادم. حضرت فرمود: به دل خودت  مراجعه کن، الآن که شترهایت را به او کرایه داده ای، آیا ته دلت علاقه مند است که لا اقل هارون این قدر در دنیا زنده بماند که برگردد و کرایه تو را بدهد؟ گفت: بله. اینجا جمله حضرت خیلی عجیب و قابل تأمل است، فرمودند: تو همین مقدار که راضی به بقای ظالم هستی ، همین گناه است. همین قدر که دوست داری در این مدت رفت و برگشت هارون الرشید زنده باشد ،پس در ظلم او شریکی! فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ «هر کس بقای ستمگران را [و لو چند روزی] دوست داشته باشد، از آنان محسوب می شود.» صفوان بعد از شنیدن این حرف تمام کاروانش را یک جا فروخت و به کار دیگری مشغول شد. https://eitaa.com/hamim1377