🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر اذان گفتن را زنده کنید، نماز زنده می شود🔸
اگر شما اذان را زنده کنید نماز زنده می شود. اذان اگر احیاء شد، نماز احیاء می شود. شیطان چه می کند برای اذان؟ برای این که نماز را بشکند چه می کند؟ « وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا» وقتی اذان برای نماز گفته می شود، #مسخره می کنند.
اذان، سلاح شماست. اگر انسان این سلاح را درست به کار بگیرد، جرأت امر به معروف و نهی از منکر پیدا می کند. چرا؟ چون می گویید « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» نماز است که نهی از فحشاء و منکر می کند. یعنی شما با ارتباط به مبدا، حالت #احاطه و #سلطه و تفوق پیدا می کنید که بتوانی معروف را در طرف جا بیاندازی. از این جهت در حینی که می خواهی امر به معروف کنی، باید حال ارتباط با خدا داشته باشی. فطرتت باید امر به معروف کند، نه طبیعت شما. بسیاری امر به معروف می کنند، اما نه با فطرتشان، بلکه با طبیعتشان. می خواهد طبیعت خودش را بر طبیعت دیگری چیره کند.
#پویش_اذان
#اذان
@haerishirazi
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
#عفافگرایی
#حیاورزی
#تمرین_حیا
🔶شخصی خدمت آیت الله ادیب رحمت الله علیه رسید و پرسید:
"آقا من گاهی وقتها که تنها هستم، فکرهای بدی به ذهنم میرسد. چرا اینطور میشوم؟ آیا راهی وجود دارد که از این فکرهای بد رها شوم؟"
🔷 آیت الله ادیب فرمودند: "علت آمدن افکار بد در #ذهن انسان، این است که انسان بی حیاست. آن کسی که #حیا داشته باشد، حتی فکر بد هم به سراغش نمیآید. چون انسان بیحیا شود، پرده دریده میشود و فکر بد هم به سراغش میآید".
🔶 فرد دوباره پرسید: "آقا جان، درمان این مشکل چیست؟"
🔷 آقا فرمودند: "اگر بخواهید این فکرها به وجود نیاید، اول بروید حیا را #تمرین کنید و هیچ درمانی ندارد. حتی الکی هم شده، حیا را تمرین کنید تا کم کم در وجودتان ثابت شود".
✅روی حیا خیلی کار کنیم. اگر انسان، با حیا شد، در خلوت و جلوت، پروردگار عالم را میبیند و معلوم میشود اصلاً #عاقل است.
📌 طبیعتاً در این مسیر، ممکن است که برخی از افراد بیحیا، شما را #مسخره کنند، اما مهم نیست. شما دارید تمرین بسیار ارزشمندی را انجام میدهید.
👤 آیتالله روحالله #قرهی
https://eitaa.com/umefafgaraei
💔 دشمنش هم نذر او می کند 💔
#ابراهيم_بن_محمد_طاهرى می گويد :
#متوكل در اثر دملی که درآورده بود آن چنان #بیمار شد که نزدیک به مرگ رسید .
كسى هم جرأت نمي كرد چرک و خونش را به وسيلۀ آهنى بیرون بیاورد .
مادر متوكل #نذر كرد : كه اگر فرزندش #شفا پیدا کند ، از مال شخصى خودش مقدار زيادى به #امام_هادى عليه السّلام بدهد.
#فتح_بن_خاقان ( وزیر و نویسنده متوکل )
به متوكل گفت: ای کاش کسی را نزد این مرد [ امام هادی علیه السلام ] می فرستادی و راه درمان را از او می خواستی ، زیرا او راه معالجه ای که سبب نجات تو شود را
می داند .
متوكل گفت : کسی را بفرستيد تا از او بپرسد .
شخصی رفت و جريان را به حضرت عرض كرد ، حضرت فرمود :
مقدارى پشگلِ آویزان شده به پشم دنبه ی گوسفند را بگیرند و با گلاب خمیر كنند و روى دمل و زخم بگذارند .
شخص برگشت و جريان را گفت. اطرافيان متوكل از اين دستور خنديدند و حضرت را #مسخره کردند .
فتح بن خاقان گفت : قسم به خدا که او به آنچه می گوید داناتر است . سپس آن را آماده کردند و بر روی دمل گذاشتند .
کمی بعد متوكل خوابش برد و آرام گرفت ، سپس زخم سرباز کرد و هر چه درآن بود بیرون آمد .
به مادر متوكل مژده دادند كه متوكل حالش خوب شده . او هم ده هزار دينار از ملك خود را براى حضرت فرستاد و مُهر خود بر کیسه آن زد .
پس از اينكه متوكل خوب شد و چند روز گذشت ، شخصی به نام #بطحائى از حضرت هادى عليه السّلام نزد متوكل #سخن_چینی كرد و گفت : افرادی برای امام هادی پول و اسلحه می فرستند .
متوكل به #سعيد که دربان او بود گفت :
شبانه به طور ناگهانی بر او حمله کن و آنچه مال و سلاح نزد او می بینی بردار و نزد من بیاور .
ابراهيم می گويد : سعيد که دربان بود به من گفت :
من شبانه به خانه حضرت هجوم بردم و با نردبانى که همراه داشتم به پشت بام رفتم ، سپس چند پله پایین آمادم ، و در اثر تاریکی نمی دانستم چگونه باید به خانه وارد شوم ، ناگهان حضرت مرا صدا زد و فرمود :
« يَا سَعِيدُ ! مَكَانَكَ حَتَّى يَأْتُوكَ بِشَمْعَةٍ ...
اى سعيد ! همان جا توقف كن تا برايت شمع بياورند ! »
برايم شمعى آوردند و من داخل حياط شدم . حضرت را دیدم که لباس و کلاهی پشمی در بر دارد و جانمازی حصیری در برابر اوست .
فرمود : اتاق ها در اختیار تو .
من اتاق ها را بازرسی کردم و چیزی پیدا نکردم .
فقط در اتاق خود حضرت ، کیسه پُر از پول مادر متوکل را دیدم که مهر او به آن خورده بود .
امام هادى علیه السلام بار ديگر فرمود :
مکان نماز مرا هم بررسی کن .
وقتی سجاده را بلند کردم شمشیری ساده و در غلاف را دیدم . آن ها را برداشتم و نزد متوکل بردم .
هنگامى كه چشم متوكل بر مهر مادرش افتاد ، فوراً دستور داد تا مادرش را آوردند .
از مادرش جریان را پرسید . مادرش گفت :
من نذر كرده بودم اگر این مریضی تو خوب شود ، ده هزار دينار از مال خود را به او بدهم و الان به عهد خود وفا كردهام و اين اموال را نزد وى فرستادهام و او هنوز به آنها دست نزده است.
متوكل دستور داد سر كيسه را باز كردند چهار صد دينار هم خودش به آن اضافه کرد و دستور داد تا آن کیسه پول و شمشیر را برای حضرت برگردانند .
دربان می گوید : همه را نزد حضرت بردم و عرض کردم :
آقای من ! چنین رفتارهایی بر من گران و ناگوار است .
حضرت فرمود :
« وَ سَيَعْلَمُ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ *
آنها که ستم کردند به زودی خواهند فهمید که بازگشتشان به کجاست! » .
*سوره شعراء ، آیه ۲۲۷
🗂منبع :
کافی ، ج ۱ ، ص ۴۹۹
#من_أتاکم_نجی
#عادتکم_الاحسان
#احوال_پادشاهان
#احسان