eitaa logo
همسفر شهدا
365 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید مدافع حرم 🌷 #شهید_سید_مهدی_ح
🔰شهید روز اول 🌷 🍃ولادت : ۵۹/۵/۲۷ - تهران 🍂شهادت: ۹۵/۷/۱۲ - دمشق 🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 🌸از کمک به دریغ نمی کرد. 🌺عضو یکی از گروه های بود که در بحث کمک به نیازمندان فعالیت می کردند. 🌼حتی وقتی بود از آنجا کارها را هماهنگ می کرد تا ارزاق و بسته ها به موقع به دست نیازمندان برسد.
همسفر شهدا
🌷 #شهید_محمود_رادمهر 🍃ولادت : ۵۹/۹/۳ - ساری 🍂شهادت: ۹۵/۲/۱۶ - کربلای #خانطومان 🍁آرامگاه: به وسعت ت
🌸‌همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا #محمود😳 🌺یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود. 🌼می گفت: عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن #محرم و #صفر نمی شناسد! ما همیشه #عزادار حسینیم ...😭 ‌ 💠"کلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا" 🌷 #شهید_محمود_رادمهر
همسفر شهدا
🔰تقدیم به شهدای 🌸روی اجاق٫ قوری شبنم گذاشتم 🌸دمنوش خاطرات تورا دم گذاشتم 🌺شد آخرین لباس تنت، دستمال اشک 🌺این روضه را برای گذاشتم 🌼گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم 🌼هر روز ختم سوره ی مریم گذاشتم 🌸هربار روی خون تو گذاشتند 🌸غمهای تازه ای به روی غم گذاشتم 🌺هرگز تکان شانه ی من را کسی ندید 🌺من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم 🌼تو در رکاب قدم زدی 🌼من بر رکاب صبر تو، خاتم گذاشتم 🌸حالا من ویتیمی گلهای باغ تو 🌸قابی که روی بختم گذاشتم 🌺این خانه بعد رفتن تو من است 🌺اینگونه پا به خط مقدم گذاشتم
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰شهید روز اول 🌷 🍃ولادت : ۵۹/۵/۲۷ - تهران 🍂شهادت: ۹۵/۷/۱۲ - دمشق 🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 🌸از کمک به دریغ نمی کرد. 🌺عضو یکی از گروه های بود که در بحث کمک به نیازمندان فعالیت می کردند. 🌼حتی وقتی بود از آنجا کارها را هماهنگ می کرد تا ارزاق و بسته ها به موقع به دست نیازمندان برسد.
🏴شهید روز سوم #محرم 🌷 #شهید_محمد_رضا_سنجرانی 🍃ولادت : ۱۳۵۶ - مشهد 🍂شهادت: ۹۶/۷/۱ - دیرالزور سوریه (فرمانده عملیات آزادسازی دیرالزور) 🍁آرامگاه: مشهد - بهشت رضا 🌸از وقتی خودش را شناخت، در مسجد، جلسه قرآن و مجالس روضه حضور پیدا می‌کرد و در مسجد به بچه‌ها قرآن درس می‌داد. 🌺به روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها خیلی حساس بود و در نهایت از پهلو و بازو تیر خورد و مهمان مادر گشت.
🏴شهید روز چهارم #محرم ۹۴ 🌷 #شهید_سید_میلاد_مصطفوی 🍃ولادت : ۶۵/۲/۱۵ - بهار همدان 🍂شهادت: ۹۴/۷/۲۵ -حلب سوریه 🍁آرامگاه: گلزار شهدای بهار همدان 🌸 #حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است. 🌺یاد و خاطره #شهدا را زنده نگه دارید چون #شهدا زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.
🔰 #همسفر_شهدا 🌸ذکر و یاد #اهل_بیت در خانه ما قطع نمی شد. از زمانی که یاد دارم روز چهارم هر ماه در خانه ما مجلس روضه بر پا بوده و هم اکنون نیز ادامه دارد. 🌺پدر به این مجالس روضه بسیار اهمیت می داد. می گفت: برکت خانه ما به وجود همین مجالس #امام_حسین علیه السلام است. 🌼راست می گفت. بسیاری از مشکلات وگرفتاری هایی که در جامعه و دیگر خانواده ها می دیدیم در خانه ما حس نمی شد. 🔹این علاقه و محبت به اهل بیت کم کم در وجود سید هم شکل گرفت. 🔸ایام #محرم همیشه با پدرم به هیئت #خوانساری ها در مسجد موسی ابن جعفر علیه السلام می رفت و پرچمدار آن هیئت بود. 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🏴شهید روز هفتم ماه #محرم سال ۱۳۹۴ 🌷 #شهید_هادی_شجاع 🌸پیرو واقعی #ولایت_فقیه بود. همیشه صحبتهای آقا رو دنبال می کرد و سعی می کرد ازشون نهایت استفاده رو انجام بده ... 🌺در ایست بازرسی وقتی خلافی می دید خیلی با احترام با مجرم برخورد می کرد. می گفت ما باید با اخلاق نیکو این افراد را جذب کنیم.
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸‌همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا #محمود😳 🌺یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود. 🌼می گفت: عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن #محرم و #صفر نمی شناسد! ما همیشه #عزادار حسینیم ...😭 ‌ 💠"کلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا" 🌷 #شهید_محمود_رادمهر
🔰 🏴 در سنین کودکی برای بازی بجای ماشین و توپ و... کلی آدمک خریده بود. اینها را منظم در دو ردیف کنار هم می‌چید و بازی می‌کرد. پرسیدم: چیکار می‌کنی داداش!؟ گفت: اینها دسته هستند. من هم براشون می‌کنم. 🌷
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ✅ایام بود می رفت بچه های کم سن وسال. در محله ای دیگر آن هم با لباس ❇️هم برایشان می کرد، هم . گفتم: سید در شأن تو نیست. ✳️اینها یک مشت بچه اند! لبخند زد وچیزی نگفت. اما می دانستم همه این کارها را برای رضای خدا انجام می داد. 🌷
🔰 سید : ✅بالاخره باید دست به قلم می شدم. مدت زیادی بود که ننوشته بودم. ✳️دلم برای خودم تنگ شده بود. همینطور زمان با سرعت پیش می رود و ما غافلان در روزمرگی ها جا ماندیم. ✳️روز سوم گفتم : هر روز از زندگی می گذرد می فهمم که روز های قبل کمتر می فهمم! 🔸زمان امان نمی دهد ما نیز بعد از مشغله های ساختگی و غفلت های جاهلانه ناگهان می فهمیم که یک عمر تمام شد. حالا چه باید کرد! آیا می شود آن را باز گرداند. آیا می شود آن را متوقف کرد! 🔹در این فکر هستم که کاروان عاشوراییان در حرکت است. از سال ۶۱ هجری قمری حرکت کرد و منادی آن عشاق را فرا می خواند. در این اضطراب بودم که آیا من نیز در خیل کربلائیان راهی دارم! 🔸هر سال وجدان ها را بیدار می کند. غفلت زدگان را نهیب می زند! 🔹اما وای بر کسانی که این صدا را نمی شنوند. 🔸خدایا از این می ترسم که من نیز در میان این گروه وامانده به مادیات جای گیرم! خدایا از آن می ترسم که ندای یار را بشنوم و در پیوستن به او سستی کنم. 🔹اینک در روز سوم محرم در حالی که تا لحظاتی دیگر نوای روح بخش اذان، گوش و جان و دل را معطر می کند. 🔸از تو می خواهم که ما را به غافله عاشورائیان برسانی. 🔹مگر مقربان در نگاهت نگفتند: 🔸راه این کاروان از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. 🔹واین را می دانم که :یا لیتنا کنا معکم، اگر فقط با چرخیدن زبان در دهن باشد فایده ای ندارد. و خود نمی دانم اگر امروز لبیک می گویم از انتهای افق جان و دلم هست یا نه!؟ 🌷