همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید مدافع حرم 🌷 #شهید_سید_مهدی_ح
🔰شهید روز اول #محرم
🌷 #شهید_سید_مهدی_حسینی
🍃ولادت : ۵۹/۵/۲۷ - تهران
🍂شهادت: ۹۵/۷/۱۲ - دمشق
🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
🌸از کمک به #نیازمندان دریغ نمی کرد.
🌺عضو یکی از گروه های #خیریه بود که در بحث کمک به نیازمندان فعالیت می کردند.
🌼حتی وقتی #سوریه بود از آنجا کارها را هماهنگ می کرد تا ارزاق و بسته ها به موقع به دست نیازمندان برسد.
همسفر شهدا
🌷 #شهید_محمود_رادمهر 🍃ولادت : ۵۹/۹/۳ - ساری 🍂شهادت: ۹۵/۲/۱۶ - کربلای #خانطومان 🍁آرامگاه: به وسعت ت
🌸همه رزمندگان چفیه میانداختند گردنشان الا #محمود😳
🌺یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود.
🌼می گفت: عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن #محرم و #صفر نمی شناسد! ما همیشه #عزادار حسینیم ...😭
💠"کلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا"
🌷 #شهید_محمود_رادمهر
همسفر شهدا
🔰تقدیم به
#همسران شهدای #مدافع_حرم
🌸روی اجاق٫ قوری شبنم گذاشتم
🌸دمنوش خاطرات تورا دم گذاشتم
🌺شد آخرین لباس تنت، دستمال اشک
🌺این روضه را برای #محرم گذاشتم
🌼گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم
🌼هر روز ختم سوره ی مریم گذاشتم
🌸هربار روی خون تو #قیمت گذاشتند
🌸غمهای تازه ای به روی غم گذاشتم
🌺هرگز تکان شانه ی من را کسی ندید
🌺من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم
🌼تو در رکاب #حضرت_زینب قدم زدی
🌼من بر رکاب صبر تو، خاتم گذاشتم
🌸حالا من ویتیمی گلهای باغ تو
🌸قابی که روی #چادر بختم گذاشتم
🌺این خانه بعد رفتن تو #سنگر من است
🌺اینگونه پا به خط مقدم گذاشتم
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰شهید روز اول #محرم
🌷 #شهید_سید_مهدی_حسینی
🍃ولادت : ۵۹/۵/۲۷ - تهران
🍂شهادت: ۹۵/۷/۱۲ - دمشق
🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
🌸از کمک به #نیازمندان دریغ نمی کرد.
🌺عضو یکی از گروه های #خیریه بود که در بحث کمک به نیازمندان فعالیت می کردند.
🌼حتی وقتی #سوریه بود از آنجا کارها را هماهنگ می کرد تا ارزاق و بسته ها به موقع به دست نیازمندان برسد.
🏴شهید روز سوم #محرم
🌷 #شهید_محمد_رضا_سنجرانی
🍃ولادت : ۱۳۵۶ - مشهد
🍂شهادت: ۹۶/۷/۱ - دیرالزور سوریه (فرمانده عملیات آزادسازی دیرالزور)
🍁آرامگاه: مشهد - بهشت رضا
🌸از وقتی خودش را شناخت، در مسجد، جلسه قرآن و مجالس روضه حضور پیدا میکرد و در مسجد به بچهها قرآن درس میداد.
🌺به روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها خیلی حساس بود و در نهایت از پهلو و بازو تیر خورد و مهمان مادر گشت.
🏴شهید روز چهارم #محرم ۹۴
🌷 #شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🍃ولادت : ۶۵/۲/۱۵ - بهار همدان
🍂شهادت: ۹۴/۷/۲۵ -حلب سوریه
🍁آرامگاه: گلزار شهدای بهار همدان
🌸 #حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است.
🌺یاد و خاطره #شهدا را زنده نگه دارید چون #شهدا زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.
🔰 #همسفر_شهدا
🌸ذکر و یاد #اهل_بیت در خانه ما قطع نمی شد. از زمانی که یاد دارم روز چهارم هر ماه در خانه ما مجلس روضه بر پا بوده و هم اکنون نیز ادامه دارد.
🌺پدر به این مجالس روضه بسیار اهمیت می داد. می گفت: برکت خانه ما به وجود همین مجالس #امام_حسین علیه السلام است.
🌼راست می گفت. بسیاری از مشکلات وگرفتاری هایی که در جامعه و دیگر خانواده ها می دیدیم در خانه ما حس نمی شد.
🔹این علاقه و محبت به اهل بیت کم کم در وجود سید هم شکل گرفت.
🔸ایام #محرم همیشه با پدرم به هیئت #خوانساری ها در مسجد موسی ابن جعفر علیه السلام می رفت و پرچمدار آن هیئت بود.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸همه رزمندگان چفیه میانداختند گردنشان الا #محمود😳
🌺یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بود.
🌼می گفت: عزادار #امام_حسین علیه السلام بودن #محرم و #صفر نمی شناسد! ما همیشه #عزادار حسینیم ...😭
💠"کلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا"
🌷 #شهید_محمود_رادمهر
🔰 #همسفر_شهدا
🏴 در سنین کودکی برای بازی بجای ماشین و توپ و... کلی آدمک خریده بود. اینها را منظم در دو ردیف کنار هم میچید و بازی میکرد. پرسیدم: چیکار میکنی داداش!؟ گفت: اینها دسته #محرم هستند. من هم براشون #مداحی میکنم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 #همسفر_شهدا
✅ایام #محرم بود می رفت #هیئت بچه های کم سن وسال. در محله ای دیگر آن هم با لباس #طلبگی
❇️هم برایشان #سخنرانی می کرد، هم #مداحی . گفتم: سید در شأن تو نیست.
✳️اینها یک مشت بچه اند! لبخند زد وچیزی نگفت. اما می دانستم همه این کارها را برای رضای خدا انجام می داد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✍ #دل_نوشت سید :
✅بالاخره باید دست به قلم می شدم. مدت زیادی بود که ننوشته بودم.
✳️دلم برای خودم تنگ شده بود. همینطور زمان با سرعت پیش می رود و ما غافلان در روزمرگی ها جا ماندیم.
✳️روز سوم #محرم گفتم : هر روز از زندگی می گذرد می فهمم که روز های قبل کمتر می فهمم!
🔸زمان امان نمی دهد ما نیز بعد از مشغله های ساختگی و غفلت های جاهلانه ناگهان می فهمیم که یک عمر تمام شد. حالا چه باید کرد! آیا می شود آن را باز گرداند. آیا می شود آن را متوقف کرد!
🔹در این فکر هستم که کاروان عاشوراییان در حرکت است. از سال ۶۱ هجری قمری حرکت کرد و منادی آن عشاق را فرا می خواند. در این اضطراب بودم که آیا من نیز در خیل کربلائیان راهی دارم!
🔸هر سال #عاشورا وجدان ها را بیدار می کند. غفلت زدگان را نهیب می زند!
🔹اما وای بر کسانی که این صدا را نمی شنوند.
🔸خدایا از این می ترسم که من نیز در میان این گروه وامانده به مادیات جای گیرم! خدایا از آن می ترسم که ندای یار را بشنوم و در پیوستن به او سستی کنم.
🔹اینک در روز سوم محرم در حالی که تا لحظاتی دیگر نوای روح بخش اذان، گوش و جان و دل را معطر می کند.
🔸از تو می خواهم که ما را به غافله عاشورائیان برسانی.
🔹مگر مقربان در نگاهت نگفتند:
🔸راه این کاروان از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.
🔹واین را می دانم که :یا لیتنا کنا معکم، اگر فقط با چرخیدن زبان در دهن باشد فایده ای ندارد. و خود نمی دانم اگر امروز لبیک می گویم از انتهای افق جان و دلم هست یا نه!؟
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی