eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
235هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
45 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمدخمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 فروشگاه‌ها😊، مشاوره حضوری، تبلیغات و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدا قوت، واقعا فایلهای صوتی خیلی اموزنده بود خیلی استفاده کردم بخصوص من هم داماد دارم وجدیدا هم عروس دار شدم. خیلی دوست داشتم طوری با عروسم رفتار کنم که از من دلگیر نشه الان با صحبتهای شما به این نتیجه رسیدم که عروس را تو جایگاه عروس خانواده ببینیم نه دختر خانواده . ولی من دقیقا این توقع برام جا افتاده بود که دقیقا من هر محبتی به دخترم می کردم به عروسم هم می کردم وانتظار داشتم مثل دخترم رفتار کنه که با ناراحتی ازش دلخور می شدم . اما باگوش دادن به این فایلها متوجه اشتباه هم شدم امیدوارم بتوانم یک مادر شوهر خوب برای عروسم باشم وبا انجام دادن مهارت هایی که دراین فایل ارائه داده شده. اجرتون با بی بی دو عالم. ممنونم از زحمات شما بزرگواران ویک تشکر ویژه برای هزینه فایلها هم تخفیف وهم بعدا پرداخت بشه سپاسگزارم از محبتتون 🌹 #نظر_یکی_از_اعضای_محترم 👆 درباره کلاس #شیوه_تعامل و رفتار صحیح با عروس و داماد خانواده 💚💙💛❤️💜 جهت ثبت نام و دریافت فایل صوتی کلاسها، کلمه #آموزش_مجازی را به آی دی زیر ارسال نمایید👇 🌸 @Vaqtemoshavereh 💚 آگاهی از محتوای کلاسها 👇 @hamsaranclass @hamsaranclass 🌹🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
قسمت نهم ساعت ۲٠:٣٠ دقیقه شب و سفره شام جمع شده است. هر شب ساعت ٢٠.٣٠ مریم بچه‌ها را به اتاق خواب می‌برد و برای آنها کتاب داستان می خواند و بعضی وقتها هم قصه می گوید. سعید هم در ماه، چند مرتبه برای بچه ها قصه میگوید؛ بچه ها عاشق شنیدن قصه مامان و بابا هستند. برای اینکه حواس بچه ها پرت نشود، مریم از سعید می‌خواهد که چراغ های اتاق پذیرایی را کمتر کند؛ سعید هم چراغ ها را خاموش می کند و فقط یکی از چراغهای کم نور بالای سر خودش را روشن میگذارد و صدای تلویزیون هم که روی شبکه ۲ و اخبار ۲۰.۳۰ بود قطع میکند. از همان هفته اول که سعید در دو شیفت کار می کند، فکر مریم حسابی درگیر شده و آرام و قرار ندارد. او از تصمیم خودش پشیمان است؛ با خودش فکر می‌کند که واقعاً تبدیل کردن خودروی پراید به سمند چقدر اولویت دارد؟ الان یک ماه است که بچه‌ها درست و حسابی با پدرشان بازی نکرده اند و هر شب سعید آنقدر خسته است که حتی در بیشتر موارد فرصت یک شب به خیر گفتن هم ندارد و وقتی سرش را روی بالش میگذارد، شارژش تمام می‌شود ... مریم نتیجه گرفته که در اولویت بندی هایش دچار اشتباه شده و میخواهد در یک فرصت مناسب موضوع را با سعید مطرح نماید، اما نگران است که سعید ناراحت شود و بگوید که خودت خواستی چنین کنیم و چنان... بچه‌ها به اتاقشان رفته‌اند و مریم هم قبل از اینکه برای خواندن کتاب داستان به اتاق بچه ها برود، سراغ سبد لباس ها رفته؛👕 لباس های سفید و همچنین پیراهن سفید سعید، که سر شب میثم با دستهای چربش حسابی کثیفش کرده بود، برداشت و داخل ماشین لباسشویی انداخت ولی آن را را روشن نکرد. فاطمه هم که دنبال مامان دویده بود تا ببیند مامان چه کاری دارد، از مامان میپرسد:" مامان چرا لباسها را که ریختی، ماشین لباسشویی را روشن نکردی؟!" مریم لبخندی می‌زند و دستی روی گونه های فاطمه میکشد و میگوید :"عزیزم من هر شب آخر وقت لباسشویی را روشن میکنم چون الان ساعت پر مصرف هست" 😊 فاطمه میپرسد:" مامان ساعت پر مصرف یعنی چه؟" مریم میگوید:" یعنی الان که تازه هوا تاریک شده و همه مردم، چراغهای خانه هايشان را روشن می‌کنند، مصرف برق بالا میرود. بخاطر همین ما نباید در این ساعتها جاروبرقی و چرخ گوشت و اتو و ماشین لباسشویی و... را روشن کنیم. چون باعث می‌شود برق بعضی خانه ها قطع بشود. " و ادامه داد:"حالا بدو برو سرجایت بخواب که ساعت خوابت دیر شده... " فاطمه گفت:" الان میروم، فقط قبل از آن کمی آب بخورم، زود برمیگردم "😊 مریم گفت:" بدو مامان جان، شما که ماشالله قبل از خواب یادت میفتد مرغ و خروسهایت را جا کنی... " محمد توپ بادی کوچکش را سمت علی میندازد و علی هم گوشه اتاق را دروازه کرده و شیرجه میزند و توپ های محمد را میگیرد و با هیجان گزارشگری هم میکند... مریم داخل اتاق بچه ها می آید ... علی و محمد مثل اینکه نارنجک توی اتاق افتاده، خیز میروند روی زمین و خودشان را می اندازند توی رخت خوابشان و پتوهایشات را رویشان میکشند و شروع می‌کنند به خندیدن زیر پتو😃 مامان گفت:" من ده دقیقه بیشتر نمیمانم... امشب نوبت کیست که قصه را تعیین کند؟" محمد گفت:" نوبت فاطمه هست." مریم بلافاصله میگوید:" امشب نوبت آبجی است؟!" بعد صدایش رو بلندتر میکند و میگوید:" آبجی زود بیا بگو قصه چی بگويم..." فاطمه سریع توی اتاق می آید و میگوید:" مامان، قصه های خوب برای بچه های خوب رو بگو... " سعید کتری آب را پر می‌کند، اجاق را روشن و شعله اش را زیاد می‌کند و برمی‌گردد مجددا جلوی تلویزیون و زیرنویس های خبر ۲۰.۳۰ را می خواند و در عین حال نیم نگاهی هم به گوشی اش دارد، علی و فاطمه که مدرسه ای هستند قبل از خواب برنامه فردای خود را آماده میکنند و کتاب هایشان را داخل کیف میگذارند. امشب هیچکدام از بچه ها مسواک نزده اند و مریم هم به روی خودش نمی آورد... محمد که آرام و قرار ندارد و مثل علی و فاطمه مدرسه نمیرود معمولا نسبت به بقیه با تاخیر شارژش تمام میشود و میثم هم که شیرخوار است بعد از محمد میخوابد. 💓 ادامه دارد ... ✅ : محسن پوراحمد خمینی 💚 لطفا نظرات و پیشنهادات خودتان را درباره رمان آموزشی خانه مریم و سعید به آی دی زیر ارسال نمایید 👇👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 💜 ☺️
امام صادق علیه السلام: سلامتى كمياب است بطورى كه محل بدست آوردن آن پنهان شده! اگر بتوان آن را بدست آورد ممكن است در گمنامى باشد! اگر در گمنامى نيافتى ممكن است در خاموشى باشد! اگر به جستجويش در خاموشى رفتى و نيافتى ممكن است در خلوت پيدا كنى! و اگر در خلوت گزينى نيافتى ممكن است در ميان سخنان گذشتگان پاك جايش را پيدا كنى! سعادتمند كسى است كه در دل خود خلوتى بيابد كه به آن اشتغال ورزد! بحارالأنوار جلد75 صفحه202 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام خدمت استاد پور احمد وقت بخیر دختری ۲۹ ساله هستم که حدود ۶سال هست که قصد ازدواج دارم ولی مواردی که به خاستگاری من اومدن اکثرا ادمهای سختگیر و افراطی بودن و من چون خودم واقعا‌مراعات‌میکنم خیلی برام سخته محدودتر باشم تو زندگی بهر حال قسمت نشد که ازدواج کنم واقعا هم توقعاتم خیلی زیاد نبود اخرین خاستگاری که داشتم خیلی رک و روراست به من گفت تو چرا هیچ دوست پسری نداستی؟؟ حتما مشکلی داری که با هبچکی در ارتباط نبودی و من ترجیح میدم با یه دختر مطلقه ازدواج کنم تا با یکی تو موقعیت‌ تو واقعا دلم شکست چرا من باید بخاطر گناه نکرده تا این حد تحقیر بشم بخدا برای من هم امکانش فراهم بود که با پسرای زیادی دور از چشم خانواده دوست باشم ولی نتونستم میگفت اکثر پسرا همین طرز فکرو دارن پس حالا که تا الان ازدواج نکردی مابقی عمرتم همینطوری ادامه‌بده... 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
206.mp3
11.39M
#انتخاب_صحیح 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
باهم رفته بودیم ڪربلا، یک بار دیدم توی رواق روبروے ضریح خوابش برده و من هم برای بقیه جریان خوابیدنش را تعریف ڪردم. تا اینڪه یڪ روزڪہ مشغول دعا خواندن بودم، آمد ڪنارم و گفت چقدر دعا می خوانے؟!! برو بنشین با آقا حال ڪن ، با آقا حرف بزن ... میگفت: "خیلی خیلی لذت بخش است که خوابت ببرد ، چشم بازکنی و ببینی شش گوشه ارباب جلوی چشمانت است." بعد از اینڪه خبر شهادتش آمد و رفتیم معراج شهدا به او گفتم به خدا اگر می دانستم خوابت در حرم می خواهد این طور بشود و تورا به اینجاها ببرد من هم مےآمدم کنارت مےخوابیدم ... راوی : خواهر شهید شهید_محمدرضا_دهقان @hamsaranekhoob
زلال عطـر #رضا می وزد ز جانـب طوس و مـن گـدای قـدیمی ولی کمـی مـایـوس هوا هـوای زیـارت، زیـارت مخصـوص و من خمار حـرم، بی پیاله ام افسوس ... 💚💚💚 ۲۳ ذی القعده روز زیارتی مخصوص #امام_رضا (ع) #به_تو_از_از_دور_سلام🌱 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 تماشای این این کلیپ، حال دلتون رو امام رضایی میکنه تویی نفس بهاران... امید دل گرفتاران... 💓 حتما ببینید 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
قسمت دهم مریم قبل از اینکه برای بچه ها کتاب داستان بخواند، با لحن محبت آمیز همیشگی میگوید: "خوشگلهای من، چشمهایشان را بسته اند؟" بچه ها چشمانشان را بسته اند و منتظرند مامان شروع کند و با دقت به قصه گوش کنند... محمد طبق معمول هر شب، یواشکی چشمانش را باز کرده و با محبت و کمی چاشنی لبخند به چشمان مامان زل زده... مریم هم سخت نمیگیرد و انگار متوجه نشده که چشمان محمد باز است☺️ میثم هم که در اتاق پذیرایی در حال بالا رفتن از سر و کول سعید است👶 سعید یادش می آید که به مادرش زنگ نزده... گوشی را بر میدارد، شماره منزل پدر را میگیرد و احوال آنها را جویا می‌شود. مادر سعید می‌گوید:" بعد از اینکه شما رفتید، دکتر گفت عزیز باید بستری شوند و تست کرونا گرفتند، برایشان یک ختم قرآن نذر کرديم که ان شاءالله حالشان خوب شود. مامان جان شما و خانمتان چند جزء میتوانید بخوانید؟" سعید در پاسخ می‌گوید: "من بیشتر از یک جزء نمیتوانم بخوانم، مریم هم دارد برای بچه ها قصه می گوید، ان شاءالله ازشان میپرسم و اطلاع میدهم؛ ان شاءالله خدا همه مریض ها را شفای عاجل داده و هرچه زودتر از این بلای کرونا نجات دهد. راستی مامان اگر چیزی لازم داشتید یا کاری بود به من بگویید، مرخصی میگیرم و انجام میدهم." مامان: " نه مامان جان، دایی ها هستند و عزیز هم که فعلا بستری شده و تحت مراقبت است، شما فقط برای همه بیمارها دعا کنید." سعيد: "چشم حتما. فقط اگر از خانه بیرون رفتید، حتما ماسک بزنید، این ویروس منحوس با کسی شوخی ندارد. چند روز پیش یکی از همکاران من مبتلا شد و الان اصلا حالش خوب نیست و در این چند روز خیلی اذیت شده است؛ هرچه می‌گفتیم رعایت کن، ماسک بزن و با دیگران دست نده، گوش نداد که نداد و الان گرفتار شده..." مادر: "حتما مامان جان، من و بابا ماسک میزنیم، خیالت راحت. به همه مخصوصا خانم گلت، سلام برسان." سعید: "چشم، بزرگی شما را می‌رسانم، شما هم به بابا سلام برسانید. خدانگهدار." ۱۰ دقیقه بعد هنوز بچه ها نخوابیده اند... مریم طبق روال هر شب، یک مولودی از مولودی هایی را که خودش قبلا دانلود کرده، با صدای ملایم برای بچه ها پخش می‌کند و شب بخير می‌گوید و از اتاق بچه ها بیرون می آید؛ رو به سعید می کند و می گوید: "آقا سعید حواست به میثم هست من بروم حمام و دوش بگیرم؟" سعید که از خبر مبتلا شدن عزیز، حسابی توی فکر رفته بود می‌گوید: "ببخشید متوجه نشدم..." مریم: "تلفنی با کی صحبت می‌کردید؟" سعید: "با مامان؛ سلام رساندند. بین خودمان باشد متأسفانه عزیز احتمالا کرونا گرفته اند و تست کرونا هم گرفته اند، خیلی دعا کن. راستی مامان گفتند برای شفای همه مریض ها، یک ختم قرآن برداشته اند و پرسیدند شما چند جزء میخوانید؟" صدای مولودی خوانی دلنشین حضرت علی (ع) با صدای سید رضا نریمانی از اتاق بچه ها به گوش میرسد... مریم با آرامش و متانت همیشگی اش گفت:"خدا بزرگ است، ان شاءالله خوب می‌شوند. من سه جزء می‌خوانم ان شاءالله ☺️ آقا سعید اگر حواست به میثم هست من بروم یک دوش بگیرم🙃" سعید لبخندی می‌زند و می‌گوید:" برو خیالت راحت باشد😊" میثم مداد شمعی های فاطمه را، که گوشه اتاق افتاده بود، برداشته و دارد روی دفتر نقاشی فاطمه خط خطی میکند و حالا دیگر از سر و کول سعید بالا نمیرود؛ سعید هم گوشی اش را به دست گرفته و با تمرکز بیشتری اخبار آمار مبتلایان امروز کرونا را چک میکند. بعد از چند دقیقه، سعید میبیند چیزی در دهان میثم است! سریع جلو رفته و می‌گوید : "اخ کن بابا، اخ کن..." لب و دهان میثم کاملا آبی رنگ شده و سعید میفهمد که در دهان میثم مداد شمعی است! میثم هم سفت دهانش را بسته و مدادها را میجود، هرچه سعید می‌گوید اخ کن، میثم صورتش را برمیگرداند و مدادها را از دهانش بیرون نمی‌ آورد؛ سعید بلند شده و یک دستمال کاغذی برمیدارد، میثم را در بغل گرفته و به سینه اش می چسباند و سعی میکند با زور مداد شمعی ها را از دهان میثم در بیاورد... میثم داد میزند ولی سعید بی توجه به او، همچنان تلاش می‌کند... مریم که لباس جذاب و مهیجی به تن کرده، می آید و با دیدن این صحنه موضوع برایش روشن می‌شود که دوباره سر سعید توی گوشی بوده و ... مریم بچه را میگیرد و دهان او را زیر شیر ظرفشویی میشوید. سعید همچنان سرش توی گوشی است... مریم رو به سعید کرده و با کنایه به او می‌گوید :" از قدیم گفته اند بچه را با پدرش تنها نگذارید...😒😊 قدیمیها یک چیزی می دانستند که میگفتند"... 💓 ادامه دارد ... ✅ : محسن پوراحمد خمینی 💚 لطفا نظرات و پیشنهادات خودتان را درباره رمان آموزشی خانه مریم و سعید به آی دی زیر ارسال نمایید 👇👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 💜 ☺️
امام على عليه السلام: چه بسيارند دوستان به هنگام چيده شدن كاسه ها،‌ و چه اندكند به گاه گرفتارى هاى زمانه! ما أكثرَ الإخْوانِ عندَ الجِفانِ، و أقلَّهُم عندَ حادِثاتِ الزّمانِ! غررالحكم حدیث 9657 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام استادخسته نباشید...میخواستم بپرسم بامردی که فقط حرف حرف خودشه واگراعتراضی بهش بکنیم مثلامیگم که امشب خیلی دیراومدی فرداشب دیرترازشب قبلش میادیااگرنقدی بهش بکنم چندروزحتی چندماه جواب تلفن هام رونمیده وبدرفتاری میکنه ...استاداین روهم بگم که همیشه من برای آشتی کردن قدم برمیدارم واگرهفته هاوماههاباهاش حرفی نزنم اوهم هیچ حرفی نمیزنن ...واین رفتاراشون خیلی اذییتم میکنه ..خیلی دوست دارم که پیش مشاوره بریم هردواماقبول نمیکنن ...ایشون فردین که میگن اگرم هرکاری انجام بدن اگربرخلاف میل من هم باشه هیچ حرفی نبایدبزنم وفقط بایدکوروکرباشم امامن نمیتونم ...من طاقت قهرایشونوندارم واگرحق بامن باشه تودعواروزبعدش ازش عدرخواهی میکنم وبالاخره آشتی میکنه باهام امابدرفتاریو بیمحلیهاشون بعصی وقتاحتی تا۲ماهیم طول میکشه .استادایشون دربیرون ازمنزل خیلی خوبن مثلابادوستان که بیرون میریم خیلی باهمه خوبن وبامن سردرفتارمیکنن درحالی که اصلاباهم مشکلی نداریم چندباری هم بهشون گفتم که دلیش چیه اماهیچ حرفی نزدن ...حس خیلی بدی دارم ازاینکه اصلاحرفی بهم نمیزنه ..کمکم کنین واینکه من فابل های صوتی شماروهم دارم وگوش میکنم امابازمیخوام که راهنماییم کنین ممنون. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
205.mp3
5.65M
#بد_رفتاری_شوهر 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob