eitaa logo
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
85 دنبال‌کننده
178 عکس
16 ویدیو
0 فایل
کانال هیئت انصارالمحسن در پیامرسان داخلی ایتا برنامه هفتگی دوشنبه ها یک‌ساعت بعد از نماز عشا همراه با سخنرانی و مداحی ارتباط با مدیر◀⬅ @restless92
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_نـهـم -احسان دیگه. باباش کارخ
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 اقاسیدبهم گفت مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا توچشماش نگاه کردم و باحرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره -برو علی جان -تااینجا فهمیدم اسمشم محمده داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم -به سلامت سجاد جان -داشتم گیج میشدم -چرا هرکی یه چی میگه؟! رفتم جلو: -جناب فرمانده؟! -بله خواهرم؟! -میتونم بپرسم اسم شما چیه؟! -بله اختیار دارید.علوی هستم -نه منظورم اسم کوچیکتون بود دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.همین -اها.بله.من محمد مهدی هستم.دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم هر چی مایلید ولی ازاین به بعداگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن اعصابم خوردشد و باغرض گفتم: باشهه.چشم موقع شام غذا هارو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودوکارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم.تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز اخر که چند تا ازدخترها به همراه زهرا برای خریدمیخواستیم بریم بیرون -سمانه -جانم؟! -الان حرم نمیخوایم بریم که؟! -نه.چی بود؟! -حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه.خیلی گرمه -سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا بادوستش که تو یه مغازه انگشتر فروشی بودن مارو دیدن: -دخترا یه دیقه بیاین -بله زهرا جان؟! و باسمانه رفتیم به سمتشون -دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟! (تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت) که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدیم وارد اطاق شدیم که دیدم اقا سید و زهرا با هم حرف میزنن در همین حین یکی ازپسرها وارد شد. اقا سید دستشو بالا اورد که دست بده دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
بخش سوم: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ. ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ. هان مردمان! بدانید این آیه درباری اوست. ژرفی آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است. [هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است. هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد. 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇 @hansarolmohsen_ardakan ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
🧔 #"چِ"_مثل_چمران ⬅️ 9⃣ #قسمت_نهم 🔷ادامه دادم:"من تصمیم گرفتم با"مصطفی"ازدواج کنم،عقدمان هم پس فر
🧔 #"چِ"_مثل_چمران ⬅️ 0⃣1⃣ 😢🧕به پدرم گفتم:"جشن نمیخواهم؛فقط فامیلِ نزدیک عمو،دایی و...وپدرم گفت:"هرکاری خودتان می خواهید بکنید."☺️ صبحِ روزی که بعدازظهرش عقدبود،آماده شدم که بروم دبیرستان برایِ تدریس📚، مادرم بامن صحبت نمی کرد،عصبانی بود. 😫 خواهرم پرسید:"کجا می روید؟گفتم:مدرسه. گفت:"شماالان بایدبروی برای آرایش، و خودتان را آراسته کنید."😅 گفتم:"من بروم؟🙄 رفتم مدرسه آن جا همه می گفتند:"شماچراآمده اید؟من تعجب کردم!😧 گفتم:"چرانیایم؟"مصطفی"مراهمینطورمی خواهد."😍 🔷"مصطفی"آن جا کسی رانداشت وازطرفِ او،دامادِ اقای صدر،خانواده وخواهرانش وسیدغروی آمده بودند. ☺️ ازاقوامِ خودم خیلی ها نیامدند،همه شان مخالف بودندو ناراحت.😔 خواهرم پرسید:"لباس چی می خواهی بپوشی؟گفتم:"لباس زیاد دارم"گفت:"بایدلباسِ عقدباشد." ورفت برایم لباسِ عقدخرید.😌 همه می گفتند دیوانه است،می گفتند نمی خواهیم آبرویمان جلویِ فامیل برود! 😒😏 شایدمن اولین عروس درآن جا بودم که دنبالِ آرایش واین ها نرفتم. 😎 عقدباحضورِ همان تعدادِمعدودی که آمده بودند انجام شد...👌 مهریه ام یک جلدقرآن کریم بودوتعهد از داماد که مرا در راهِ تکامل واهل بیت(ع) واسلام هدایت کند. اولین عقد در"صور"بود که عروس چنین مهریه ای داشت...یعنی درواقع هیچ وجهی درمهریه اش نداشت،برایِ فامیلم،برایِ مردم این جا عجیب بود... 🧕 ... __________ ... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇 @hansarolmohsen_ardakan ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
ا❖ا ﷽ ا❖ا #خطبه_فدکیه #قسمت_نهم 💌 [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را بازمی‏‌شناساند.
ا❖ا ﷽ ا❖ا [فاطمه(س) جایگاه مهاجران و انصار را باز می‏شناساند] آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید. 🔥 💥 و از کمی نفرات همچون جرعه‌ای برای شخص تشنه و یا لقمه‌ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می‌رود، بودید و زیر دست و پاها له می‌شدید! 😰 در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید. 🌿 و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید.🕊🌷 او با شجاعان درگیر شد و با گرگ‌های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند.💪 ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد. ⚡️ 😈 و هر گاه شاخ شیطان نمایان می‌گشت و فتنه‌های مشرکان دهان می‌گشود، پدرم برادرش علی علیه السلام را در کام آنها می‌افکند و آن‌ها را بوسیله او سرکوب می‌نمود. ✌️ 🔹 و او هرگز از این مأموریت‌های خطرناک باز نمی‌گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می‌کرد. ⚔ و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود. او علی «علیه السلام» در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید.💥 و در راه انجام دستورات الهی تلاش می‌نمود. ❤️و به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود. او همیشه آماده (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می‌نمود. ✨ 🔸 و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، نعمت و امنیت بسر می‌بردید. و انتظار می‌کشیدید که برای ما اهل بیت «علیهم السلام» حوادث ناگوار پیش آید و توقّع شنیدن اخبار (بد درباره ما) داشتید. ❌ و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید❗️ ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇 @hansarolmohsen_ardakan ...