هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_نـهـم -احسان دیگه. باباش کارخ
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_دهـم
اقاسیدبهم گفت مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا
توچشماش نگاه کردم و باحرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه
در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره
-برو علی جان
-تااینجا فهمیدم اسمشم محمده
داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم
-به سلامت سجاد جان
-داشتم گیج میشدم
-چرا هرکی یه چی میگه؟!
رفتم جلو:
-جناب فرمانده؟!
-بله خواهرم؟!
-میتونم بپرسم اسم شما چیه؟!
-بله اختیار دارید.علوی هستم
-نه منظورم اسم کوچیکتون بود
دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.همین
-اها.بله.من محمد مهدی هستم.دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن
اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم
هر چی مایلید ولی ازاین به بعداگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن
اعصابم خوردشد و باغرض گفتم:
باشهه.چشم
موقع شام غذا هارو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودوکارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم.تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار
خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز اخر که چند تا ازدخترها به همراه زهرا برای خریدمیخواستیم بریم بیرون
-سمانه
-جانم؟!
-الان حرم نمیخوایم بریم که؟!
-نه.چی بود؟!
-حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه.خیلی گرمه
-سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم
رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا بادوستش که تو یه مغازه انگشتر فروشی بودن مارو دیدن:
-دخترا یه دیقه بیاین
-بله زهرا جان؟!
و باسمانه رفتیم به سمتشون
-دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟!
(تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت)
که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت:
راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین
یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدیم
وارد اطاق شدیم که دیدم اقا سید و زهرا با هم حرف میزنن
در همین حین یکی ازپسرها وارد شد.
اقا سید دستشو بالا اورد که دست بده
دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
📌📌جلسه هفتگی📌📌
🍀السلام علیک یا اباعبداللّه(ع)🍀
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
👥 مراسم هفتگی هیئت انصارالمحسن(ع) بدین شرح اعلام میگردد:
🔵🔴🔵🔴🔵🔴
قرائت پرفیض 📖 زیارت عاشورا🔊
همراه با پخش 📽 کلیپ
✅✅✅✅✅✅✅
📆 زمان : دوشنبه شب مورخ ۹۷/۰۲/۳۱
🕢 از ساعت : ۲۱:۳۰
🏯 مکان : زینبیه(س) اردکان
🔃 هیئت انصارالمحسن(ع) شهرستان اردکان 🔃
#منتظرتونیم...
📬 #انتشار_دهید...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#دعای_روز_ششم ماه مبارک رمضان
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
🌺اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِیتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.
💞خدایا در این روز مرا به نفس سرکشم, وامگذار تا پی طغیان و نارضایتی تو روم و مرا با تازیانه خشم و غضبت ادب مکن، مرا از موجبات ناخرسندیت, بر کنار بدار، به حق مهربانی و نعمت نوازیت، ای نهایت آرزوی مشتاقان 💞
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج 🌺
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_دهـم اقاسیدبهم گفت مطمئنیدشما
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_یـازدهــم
که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه
نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود
من اولش فقط دوست داشتم با اقا سید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟!
نکنه جدی جدی عاشقش شدم؟!
تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم
میگفتم شاید این انگشتره شبیهشه
ولی نه..جعبه انگشتر هم گوشه ی میز کنار سر رسیدش بود
بعد جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت
دلم خیلییی شکسته بود
وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکهام همینطوری بی اختیار میومد.
به سمانه گفتم من باید برم جلو و زیارت کنم
سمانه گفت خیلی شلوغه ها ریحانه
گفتم نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد و تونستم جلو برم.فقط گریه میکردم. چیزی برای دعا یادم نمیومد اون لحظه.فقط میگفتم کمکم کن.
وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت وایسا زیارت وداع بخونیم
تا اسم وداع اومد باز بی اختیار بغضم گرفت
یعنی دیگه امروز همه چیز تمومه
دیگه نمیتونیم شبها تو حرم بمونیم
سریع گفتم من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم
-باشه ریحانه جان
مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم نماز حاجت میخوانم قربتا الی الله
اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچکس دیگه...فقط به حال بد خودم فکر میکردم
بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی اختیار گریه ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم.
بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم:
-سمانه؟!
-جانم؟!
-میخواستم بپرسم این اقا سید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟!
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
#دعای_روز_هفتم ماه مبارک رمضان
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💖اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِكْرَكَ بِدوامِهِ بتوفیقِكَ یا هادیَ المُضِلّین.💖
✍خدایا یارى كن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبـادت و بركنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم كن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان
🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج🌺
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
#سی_شب_سی_مسجد
#شب_هشتم ٬ مسجد #شهدا
#شب_نهم ٬ مسجد #امین_اللّه(ص)
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_یـازدهــم که دیدم همون انگشتر
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_دوازدهــم
-میخواستم بپرسم این اقا سید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟!
-اره دیگه...زهرا دختر خاله اقا سیده
-وقتی شنیدم سرم خیلی درد گرفت..اخه رابطشون خیلی صمیمی تر از یه پسر خاله و دختر خاله مذهبیه
حتما خبریه که اینقدر بهم نزدیکن
ولی به سمانه چیزی نگفتم
-چیزی شده ریحان؟!
-نه...چیزی نیست
-اخه از ظهر تو فکری
-نه..چون اخرین روزه دلم گرفته
خلاصه سفر ما تموم شد و تو راه بازگشت بودیم و با سمانه از گذشته ها وخاطرات هرکدوممون حرف میزدیم..که ازش پرسیدم:
-سمانه؟!
-جانم ؟!
-اگه یه پسری شبیه من بیاد خواستگاریت حاضری باهاش ازدواج کنی؟!
-کلک.. نکنه داداشتو میخوای بندازی به ما
-نه بابا.من اصلا داداش ندارم که
داشتمم به توی خل و چل نمیدادم
کلا میگم
-اولا هرچی باشم از تو خل تر که نیستم ثانیا اخه من برای ازدواج یه سری معیارهایی دارم باید اونا رو چک کنم. الان منظورت چیه شبیه تو؟!
-مثلا مثل من نه زیاد مذهبی باشه نه زیاد غیر مذهبی .نماز خوندن تازه یاد گرفته باشه.و کلا شرایط من دیگه
-ریحانه تو قلبت خیلی پاکه اینو جدی میگم.وقتی آدمی اینقدر راحت تو حرم گریش میگیره و بغضش میترکه یعنی قلبش پاکه و خدا بهش نگاه کرده
-کاش اینطوری بود که میگفتی
. -حتما همینطوره..تو فقط یکم معلوماتت درباره دین کمه وگرنه به نظر من از ماها پاک تری..اگه پسری مثل تو بیاد و قول بده درجا نزنه تو مذهبش و هر روز کاملتر بشه چرا که نه
حالا تو چی؟! یه خواستگار مثل من داشته باشی چی جوابشو میدی؟!
-اصلا راهش نمیدادم تو خونه
-واااا...بی مزه من به این آقایی
-خدا نکشه تو رو دختر
خلاصه حرف زدیم تا رسیدیم به شهرمون و ...
یه مدت از برگشتمون گذشت و منم مشغول درس و جلسات اخر کلاسهای ترم بودم و کمی هم فکر اقا سید
دروغ چرا...
من عاشق اقا سید شده بودم
عاشق مردونگی و غرورش
عاشقه..
اصلا نمیدونم عاشق چیش شدم
فقط وقتی میدیدمش حالم بهتر میشد
احساس ارامش و امنیت داشتم
همین
بعد از اومدن سعی میکردم نمازهامو بخونم ولی نمیشد. خیلیا رو یادم میرفت و نماز صبح ها رو هم اکثرا خواب میموندم
چادرم که اصلا تو خونه نمیتونستم حرفشو بزنم و چادر سمانه هم بهش پس داده بودم
یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر اقا سید.
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
#سی_شب_سی_مسجد
#شب_نهم ٬ مسجد #امین_اللّه(ص)
#شب_دهم ٬ مسجد #الغدیر
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_دوازدهــم -میخواستم بپرسم این
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_سـیزدهــم
یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر اقا سید.
-تق تق
-بله..بفرمایید
-سلام اقا سید
-تا گفتم آقا سید یه برقی تو چشماش دیدم و اینکه سرشو پایین انداخت و گفت : سلام خواهر...بله؟!کاری داشتید؟! و بلند شد و به سمت در رفت و دررو باز گذاشت انگار جن دیده
نمیدونم چرا ولی حس میکردم از من بدش میاد. همش تا منو میدید سرشو پایین مینداخت...تا میرفتم تو اطاق اون بیرون میرفت و از این کارها.
-کار خاصی که نه...میخواستم بپرسم چجوری عضو بشم..
-شما باید تشریف ببرید پیش زهرا خانم ایشون راهنماییتون میکنن.
-چشممم...ممنونم
-دلم میخواست بیشتر تو اطاق بمونم ولی حس میکردم که باید برم و جام اونجا نیست...
از اطاق سید که بیرون اومدم دوستم مینا رو دیدم
-سلام
-سلام...اینجا چیکار میکردی؟! یه پا بسیجی شدیا..از پایگاه مایگاه بیرون میای
-سر به سرم نزار مینا..حالم خوب نیست
.
-چرا؟! چی شده مگه؟! -هیچی بابا...ولش....ولی شاید بتونی کمکم کنی و بعدا بهت بگم..خوب دیگه چه خبر؟!
-هیچی. همه چیز اکیه.ولی ریحانه
-چی؟!
-خواهر احسان اومده بود و ازم خواست باهات حرف بزنم
-ای بابا...اینا چرا دست بردار نیستن...مگه نگفته بودی بهشون؟!
-چرا گفتم...ولی ریحان چرا باهاش حرف نمیزنی؟؟
-چون نمیخوامش...اصلا فک کن دلم با یکی دیگست
-ااااا...مبارکه...نگفته بودی کلک..کی هست حالا این اقای خوشبخت؟!
-گفتم فک کن نگفتم که حتما هست
-در حال حرف زدن بودیم که اقا سید از دفتر بیرون اومد و سریع از جلوی ما رد شد و رفت و من چند دقیقه فقط به اون زل زدم و خشکم زد.این همه پسر خوشتیپ تو حیاط دانشگاه بود ولی من فقط اونو میدیدم
-ریحانه؟!چی شد؟!
-ها ؟!؟...هیچی هیچی!
-اما وقتی این پسره رو دیدی... ببینم...نکنه عاشق این ریشوعه شدی؟!
-هااا؟!...نه
-ریحانه خر نشیا اینا عشق و عاشقی حالیشون نیس که فقط زن میخوان که به قول خودشون به گناه نیوفتن اصلا معلوم نیست تو مشهد چی به خوردت دادن اینطوری دیوونت کردن
-چی میگی اصلا تو...این حرفها نیست...به کسی هم چیزی نگو
-خدا شفات بده دختر
-تو توی اولویت تری
-ریحانه ازدواج شوخی نیستا
-میناااا...میشه بری و تنهام بزاری؟!
-نمیدونم تو فکرت چیه ولی عاقل باش و لگد به بختت نزن
-بروووو
مینا رفت و من موندم و کلی افکار پیچیده تو سرم...نمیدونستم از کجا باید شروع کنم.
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_سـیزدهــم یه روز دلمو زدم به
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_چـهـاردهــم
رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم میزنن.
اصلا وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید دلم میخواست خفش کنم
وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته:
-سلام سمی
-اااا...سلام ریحان باغ خودم...چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم
-ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم..چیا میخواد؟!
-اول خلوص نیت
-مزه نریز دختر...بگو کلی کار دارم
-واااا...چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری
-اولی چیه؟!
-خلوص نیت دیگه
-میزنمت ها
-خوب بابا...باشه...تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه با من
خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامه ها شرکت کردم ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون همیشه مخالف این چیزها بودن..
یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت:
-ریحانه
-بله؟!
-دختره بود مسئول انسانی
-خوب
-اون داره فارغ التحصیل میشه.میگم تو میتونی بیای جاشا
وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم .
-کارش سخت نیست؟!
-چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش....ولی!!
.-ولی چی؟!
-باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی
-وقتی گفت دلم هری ریخت..و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟!
-کار نداره که.. بگو انتخابته و اونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن
-دلت خوشه ها.میگم کاملا مخالفن
-دیگه باید از فن های دخترونت استفاده کنی دیگه
توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم..
-مامان؟
-جانم
-من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟!
-اره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی
بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟!
-هیچی...چیز مهمی نیست
مامان:چرا دیگه حتما چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم
-نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹#قسـمـت_چـهـاردهــم رفتم سمت دفتر بسی
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹#قسـمـت_پـانـزدهــم
بابا: هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود
مامان:پس چی؟!
-نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم
بابا: چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!
مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها
-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.
-هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم
بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده
-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..
-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!
-میگم حرفشو نزن
با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم
نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم
ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم
یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم
شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.
.بالاخره فرمانده هست دیگه
فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:
تق تق
-بله بفرمایید
-سلام
-سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.
-نه اخه با خودتون کار دارم
-با من؟!؟ چه کاری؟!
-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم
چه خوب.چه مشکلی؟!
-اینکه اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!
-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!
-اره دیگه
-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.
ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.
من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.
ادامه دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...
#سی_شب_سی_مسجد
#شب_یازدهم ٬ مسجد #یتیمان_حسین_بن_علی(ع)
#شب_دوازدهم ٬ مسجد #امام_محمد_باقر(ع) خیابان شهید مروتی
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇
http://gap.im/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇
http://iGap.net/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇
https://eitaa.com/ansarolmohsen
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇
ble.im/join/MjJmNWQ1Nm
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇
http://sapp.ir/hansarolmohsen
#انتشار_دهید...