#خاطراتی_از_شهید
حمید عاشق ولایت بود و به امام علی بن موسی الرضا(ع) عشق می ورزید وبه همین جهت گردانش را به نام او مزین کرده بود و سرانجام او و گردان تحت امرش در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه و دشت عباس به قلب دشمن زدند و او روز عملیات پیشاپیش نیروهایش به هدایت گردان و شکار تانکها می پرداخت که در جنگی نا برابر در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت و در حالی که به شدت مجروح شده بود عراقی ها در همین نبرد بالای سرش رسیدند و صلابت نور را دیدند وخنجر در بدن نازنینش فرو کردند و او این چنین رقابیه را به کربلا داد و پیکر پاکش همچون مولا موقتدایش چند روزی در بیابان ماند و سرانجام در خواب برای دوستانش پیوند محل شهادتش را نشان داد و پیکر پاکش به آبادان منتقل و در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت و اکنون حمید، پرچمی پر افتخار برای ایران و آبادان است.
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#خاطراتی_از_شهید
عصر روزی که فردای آن حمید عازم منطقه عملیاتی شوش شد، پیش حمید بودم. او بسیار منظّم و مرتّب بود و با لباس فرم سبز رنگ سپاه قصد سرکشی به خانواده های شهدا و رزمندگان را داشت. تعدادی از بچه های بسیج را همراه خود کرده بود و سوار مینی بوس بودند. صندلی آخر نشسته بود، سرش را از شیشه بیرون آورد و گفت:«علی تو نمی آیی با ما؟» و من به خاطر این که پست داشتم و روی توپ ضدهوایی بودم عذرخواهی کردم و از سعادت همراهی با او محروم شدم. ولی چیزی که مرا به نوشتن این خاطره واداشت زمانی بود که حمید صورتش را از پنجره بیرون آورده بود. چهره شاداب و نورانی او همان موقع شگفت زده ام کرد و بعد از خبر شهادتش متوجّه شدم که حمید مصداق روایات و احادیثی بود که شنیده بودیم که شهدا چهره شان به هنگام شهادت نورانی و شاداب است. و این حالت را در سیمای شهید اسماعل شریفی نیز دیدم. روحشان شاد و راهشان مستدام.
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#خاطراتی_از_شهید
در عملیات حصر آبادان از ناحیه کتف راست بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد. چند روزی از عملیات گذشته بود که جهت تعویض پانسمان به اّتفاق هم به بیمارستان شرکت نفت رفتیم. داخل اتاق شدیم و پزشک از حمید خواست تا پیراهنش را در بیاورد تا جراحتش را معاینه کند. ولی حمید به خاطر این که خانم پرستاری در اتاق بود این کار را نکرد و از خانم پرستار خواست که اتاق را ترک کند و بعد به پزشک اجازه معاینه داد. خود من برای اوّلین بار بود که جراحتش را می دیدم. جراحت عمیقی بود که به جهت بی اهمّیتی عفونت کرده بود. پزشک با عصبانیت به حمید گفت: «چرا به فکر خودت نیستی و به سلامتی ات توجّهی نداری؟» - حقیقت این بود که مسئولیت و مشغله های کاری چنین اجازه ای را به حمید نمی داد که به خود فکر کند - و با اصرار پزشک آن روز را جهت مداوا بستری شد و به من گفت پیش حسینعلی حیدری بروم و به او بگویم که لباس هایش را برایش بیاورد زیرا که کلید کمدش پیش شهید حیدری بود.
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستجاب الدعوه بودن شهید از زبان آیه الله ناصری رحمه الله علیه
این شهید داری مقامات زیادی هستن کمترین...
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
♒️ سیم خاردار...
🖍 یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشد تا بقیه از روی آن رد شوند.
یک جوان فوراً با شکم روی سیم خاردار خوابید. همه رد شدند جز یک پیرمرد!
گفتند:بیا!
گفت: نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش… مادرش منتظره…😭😭😭😭😭😭😭
👌 چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا…
یکیاش رضایت امام زمان رو در پی داره و منزلت ابدی، یکی هم همین دو روز دنیا و تمام.
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_هفتاد_و_یک_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
این چهره ها به تماس های خود با رهبری سازمان آزادیبخش در خارج از کشور ادامه
دادند تا برای افتتاح اتحادیه حمایت دریافت کنند و با برخی از چهرههای شناخته شده در فلسطین و خارج از کشور آنها را برای جمع آوری کمک های مالی از اتحادیه در کشورهای عربی جذب .کنند
از آنجایی که توافقنامه کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل اجرایی شده بود اسرائیل در سال 1967 تلاش هایی را برای زیباسازی چهره خود در سرزمین های اشغالی آغاز کرد و به عنوان آمادگی برای خودمختاری مندرج در پیمان کمپ دیوید، اصطلاح مدنی را تأسیس کرد مدیریتی که باید مسئولیت مدیریت مناطق را از رهبری نظامی به عهده می گرفت. به عنوان مرحله مقدماتی برای خودگردانی که قرار بود بعداً ایجاد شود مدیریت مدنی فقط یک نام جدید برای حکومت نظامی بود و تغییرات ارزش خاص و مشخصی نداشت بلکه در سطحی بود که راه را برای برخی از عبارات سیاسی ضبط شده باز میکرد همانطور که قبلا ذکر شد ملموس بود.
در این دوره اسلام گرایان فعال بودند و طبق قوانین عثمانی به مؤسسات و انجمنهای باز مراجعه می کردند و به آنها اجازه می دادند مانند انجمنهای اسلامی انجمنهای جوانان ،مسلمان جامعه ،اسلامی انجمن های خیریه باشگاه ها، مهدکودک ها و انجمن طبیبان این کار را انجام می دادند کلینیک ها از طریق آن شروع به ارائه خدمات به مردم کردند و از این طریق ایده خود را اسلام گرایان منتشر ساختند.
خواهرم تهائی در این دوره از مؤسسه معلم فارغ التحصیل شد و پس از مدتی در ابتدانیه سازمان امداد در اردوگاه به عنوان معلم استخدام شد و پس از مدتی یکی از جوانان پاک از او خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد و از ازدواج خود خوشحال و کاملا راضی بود.
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_هفتاد_و_دو_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
فصل سیزدهم
سال تحصیلی به پایان رسید و دانش آموزان مدرسه طارق بن زیاد در الخلیل در امتحانات پایان سال تحصیلی شرکت کردند و نتایج آن معلوم شد و فارغ التحصيلان ثانويه به جستجوی چشم اندازهای آینده خود پرداختند.
شریعت / دانشگاه ،الخلیل و برخی از آنها به دنبال ....
فرصتی برای تحصیل در دانشگاههای عربستان سعودی
و برخی از آنها آن را در دانشگاه های اردن جستجو می کردند.
شوهر خاله ام هنوز در آرزوی تحصیل در دانشگاه اردن ،بود اما می دانست که قطار را از دست داده و مشغله های فکری او به حدی رسیده است که نمی تواند خود را وقف درس خواندن .کند عبدالرحمن از دوره ثانوی فرصتی یافت تا به آرزویش برسد. او از تحصیل در دانشگاه اردن به عبدالفتاح خبر داد و او هم چنان که با میل او به ویژه در دانشکده شریعت موافق بود و با میل دوستش جمال که با او بود موافقت کرد همان دوستاش که در دامنه کوه روستای صوریف با هم دیدار و
گفتگو کرده بودند.
در واقع، این دو در دانشکده شریعت دانشگاه اردن پذیرفته شدند قبل از شروع سال آنها به عمان سفر کردند و در شهر امان آنها و سایر دانشجویان یک آپارتمان مسکونی در محله المهاجرين اجاره کردند که محلهای محبوب است که ساکنان فلسطینی در آن زندگی کنند. عبدالرحمن در صوريف و جمال در الخلیل آنها با هم در مدرسه طارق بن زیاد درس خوانده بودند.
زندگی ،فکری کشمکش های سیاسی گشاده رویی اجتماعی و سطح و توانایی افراد فعال و تأثیرگذار در دوره دانشجویی، همه اینها با آنچه قبلاً می دانستند و زندگی می کردند، کاملاً متفاوت بود. در دانشکده شریعت که تدریس می شد، میزان رعایت حجاب دانشجویان دختر عالی بود اما در دانشگاه به طور کلی زندگی برای جامعه محافظه کار در الخلیل، به ویژه در روستاهای اطراف مانند روستاهای اطراف صوريف بسیار باز بود اما عبدالرحمن و جمال از سال های تحصیل در مدرسه طارق بن زیاد در الخلیل و وابستگی صریح به جنبش اسلامی و پذیرش عقاید اخوان المسلمین کاملاً در مورد امور و مسیر زندگی خود تصمیم گرفته بودند.
آنجا در کالج شریعت در دانشگاه اردن در شهر ،امان تعدادی از رهبران اخوان معلمان دانشکده بودند که دکترای شریعت داشتند جمال و همکارش در اینجا با افرادی با تجربه در وکالت و کارهای عمومی آشنا شدند و با کسانی آشنا شدند که فراتر از سقف آرزوهایشان بودند، بنابراین در صالونها غرق در فعالیت دانشجویی و درگیری های فکری و سیاسی دانشگاه میادین پیرامون آن شدند در دانشگاه اردن تصمیمی مبنی بر لغو اتحادیه های دانشجویی صادر شده بود، اما این امر مانع از آن نشد که سطح تعامل در فعالیتهای دانشجویی به اوج خود برسد.
و
انجمن برای احیای میراث در دانشکده شریعت کاندید شد و یکی از برندگان از نامزدهای نهضت اسلامی وابسته به اخوان بود انجمن شروع به مدیریت جنبه های فعالیت دانشجویی در زمینه های فرهنگی، سیاسی و آموزشی با ترتیب دادن سفر به اماکن باستانی و تاریخی و یا سازماندهی سفرهای حج و عمره کرد تا اینکه یکی از اعضای انجمن پیشنهاد اجرای نمایش یک دنیا و یک (ظالم را داد که توسط شیخ یوسف القرضاوی انجمن این ایده را مورد بحث قرار داده و تصمیم گرفت آن را بپذیرد و تلاش لازم برای موفقیت آن را انجام دهد .بودجه و یک مدیر تلویزیون برای انجام آموزش استخدام شد.
تمرینات بارها برگزار شد و با شروع نمایش نمود نمایش با موفقیت چشمگیری روبرو شد بسیاری از داکتران و سخنرانان شگفتی و تحسین خود را در سطح فوق العاده پنهان نکردند. در این دوره تهاجم روس ها به افغانستان صورت گرفت که بازتاب های عمده ای داشت.
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌼بسمالله الرحمن الرحیم 🌼
✋🌷به رسم نوکری وادب هر روزیک سلام به حضرت جانان امام زمان ارواحنا له الفداء✋❣
🌸السلام علیک یا معدَنَ العُلومِ النَّبَویَّة
🌸السلام عليك يابنَ العِترةِ الطاهـرةِ
#سلام_امام_زمانم
🌼منتظرنگاه تو ...
💫کی دل خستهام شود
🌼معتکف پناه تو...
🌼زمـزمهی لبان من
💫این طلب است از خدا...
🌼کاش شـوم من عاقبت
💫یک نفر از سپاه تو...😭😭😭
❤️❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️
✋❣سلام بر همه عاشقان ولایت !
خوشابـہحاݪاوݩدݪـےڪہدرڪڪرد
بزرگترینگمشدهےزندگیش
،امامزمانشـہ!✨
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#صبح_را_بایاد_شهداء_آغاز_کنیم.
شهیدمدافع حرم، حامد جوانی، یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم آذربایجان متولد ۲۸ آبان ۶۹ است.
در روز ۲۳ اردیبهشت ۹۴ در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شده و بر اثر شدت جراحات حدود ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری و در حالت کما بود که سرانجام با لبیک به دعوت حق، ۳ تیر ماه ۹۴ به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست.
«یک روزِ گرم اردیبهشتی، کیلومتر هاآن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصرهاش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود ؛ حامد جوانی»
🌺🌺حاج قاسم سلیمانی از شهید «حامد جوانی» بعنوان آچار فرانسه نیروهایش در سوریه یاد کرده بود. این شهید با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود.
🌷🌷قسمتی از وصیت نامه شهید
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم .❤️#هر_روز_با_یاد_یک_شهید
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#خاطره_ای_از_شهید
این را جعفر جوانی میگوید؛ پدر 53 ساله حامد. پدری که از دار دنیا ، دو پسر داشته و حالا یکی از آنها شهید شده ؛ همان پسر کوچکتری که دلشان را گره زده بودند به لبخندهایش ، گریههایش، بیقراریهایش. همان تهتغاری خانه که هیچکس تاب دیدن یک لحظه دردکشیدنش را نداشت. همان که حالا نیست، جایش اینجا خالی است و داغش کهنه نمیشود.
رفتنش اما - چطور رفتنش- افتخار اهالی این خانه است:«ما از همان اول ، همان روزی که حامد آمد و گفت میخواهم بروم سوریه ، به او و شجاعتش و ایمانش افتخار کردیم.»
همان اول برای این خانواده میشود، پاییز 93 ... یکی از همان روزهای پاییزی و سرد تبریز، که حامد سراسیمه آمد خانه و با ذوق و شوق گفت که یک خبر خوب برای شما دارم. خبر خوب؟! همه اهل خانه نشستند و سراپاگوش شدند تا حامد برایشان بگوید که چه چیزی اینقدر خوشحالش کرده و حامد لب باز کرد و گفت:« یادتان است که من همیشه می گفتم ای کاش 1400 سال پیش به دنیا می آمدم تا بتوانم در رکاب اباعبدالله(ع) بجنگم و از خاندانش دفاع کنم؟ حالا این فرصت برایم پیش آمده ، میخواهم بروم سوریه و از خواهر اباعبدالله (ع) دفاع کنم.»
واکنش اهالی خانه بعد از شنیدن این جملهها چه بود؟ جواب را از زبان پدر حامد بشنوید:« به پسرم افتخار کردم، آرزوی هر خانواده شیعه و مسلمانی است که بتواند از دین اسلام و خاندان اهل بیت دفاع کند، پسر من هم هدفی جز این نداشت، چرا رضایت نداشته باشم؟!
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#وصیت_نامه_شهید:
"بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
یاحسین تا آخرین قطرهی خون نمیگذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود. تنها دلخوشی من برادر زادهام علی است که وقتی او بزرگ شد بگوید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده است، بگذارید علی افتخار کند.
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتید در عزای من گریه نکنید چراکه دشمنان اسلام شاد و خرم میشوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمیکنم و نیز مادرم بنده انشاءالله در این سفر که به سوریه میروم عمودی میروم و افقی به ایران بازمیگردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه میباشد و میدانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
۲۵ فروردین94
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
📷کتوشلوار تنمه!
🔹روایت نقشه شوم داعش برای گروگانگیری زائران ایرانی در کربلا
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌼بسمالله الرحمن الرحیم 🌼
✋🌷به رسم نوکری وادب هر روزیک سلام به حضرت جانان امام زمان ارواحنا له الفداء✋❣
🌸السلام علیک یا معدَنَ العُلومِ النَّبَویَّة
🌸السلام عليك يابنَ العِترةِ الطاهـرةِ
#سلام_امام_زمانم
🌼منتظرنگاه تو ...
💫کی دل خستهام شود
🌼معتکف پناه تو...
🌼زمـزمهی لبان من
💫این طلب است از خدا...
🌼کاش شـوم من عاقبت
💫یک نفر از سپاه تو...😭😭😭
❤️❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️
✋❣سلام بر همه عاشقان ولایت !
خوشابـہحاݪاوݩدݪـےڪہدرڪڪرد
بزرگترینگمشدهےزندگیش
،امامزمانشـہ!✨
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#خاطره_اے_از_شهید
جوانـےناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبرے» زمانـے در این روستاے «خرم بید» زندگـےمـے کرد. مـےگویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .ایشان پسر عمویـے داشت به نام غلامرضا اکبرے؛می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادے از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالے خودش سعی کرد چیزی را حالے رفقایش کند .
رفقا گفتند: چـے مـے گـے بابا ؟!
مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند.اما چون فهمیدنِ اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدے نگرفتند. آخرش دید نمـے فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت : شهید عبدالمطلب اکبرے.
بعد به ما نگاه کرد گفت و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید!
رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخـے ها. واقعا کسـےجدے اش نگرفت. می گویند عبدالمطلب که دید همه دارند مـے خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهـے به نوشته هاے خاکـےاش انداخت و با دست پاکشان کرد.
مـےگویند، عبدالمطلب ، فرداے همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایـے نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپارے ، یواش یواش یادشان آمد. عبدالمطلب را درست همان جایـے دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود.
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._.
#قسمتی_ازوصیت_نامه_شهیدی_که_با_امام_زمان_حرف_میزد
«بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند، یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند. یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم و آقا بهم گفت: "تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم، اما باور نکردید!»😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بمیرم برای مظلومیت این شهید😭😭😭😭
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#دلنوشته_ای_از_شهید
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_هفتاد_و_سه_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
و
در سطح فعالیت های دانشجویی در دانشگاه همانطور که اسلام گرایان این گفتگو را برجسته می کردند و شروع به نگاه به انقلاب افغانستان و مجاهدین کردند مشخص شد که در آنجا انقلاب را پذیرفته اند و خود را امتداد انقلاب افغانستان می دانند گفتگوهای فراوان در میان جوانان اسلامی در مورد ضرورت سفر به افغانستان برای حمایت از مجاهدین و مردم مسلمان آنجا شروع شد که به انجمن احیای میراث رسید تا پنج هزار دینار از عواید نمایش یک جهان و یک ظالم را برای مجاهدین اهدا کند که حدود پانزده هزار دینار بود جنبش شهرک سازی یهودیان در سراسر کرانه باختری افزایش یافت روزنامه نگاران مخالف شهرک سازی در آن زمان شروع به راه اندازی کمپین های تظاهرات،راهپیمایی کردند.
حوادث شدت گرفت و پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف افزایش یافت و نقش برخی از اردوگاه ها در کرانه باختری به ویژه اردوگاه دهیشه در نزدیکی بیت لحم برجسته شد جاده ی بیت المقدس که به الخلیل منتهی می شود جایی که مملو از کثرت مهاجران است. در پس زمینه این تنش یک گروه یهودی افراطی از شهرک نشینان به طور مخفیانه شروع به تشکیل و برنامه ریزی برای ترور تعدادی از شخصیت های فعال ،ملی اعضای کمیته راهبری با کمک افسران مواد منفجره در اداره مدنی کردند و موفق به جمع آوری اطلاعات در مورد تعدادی فیگور و مواد منفجره برای آنها در خودروها یا در... گاراژها شدند.
صبح آن روز این بمب ها شروع به انفجار کردند و تعدادی زخمی شدند و نیروهای اشغالگر طوری وانمود کردند که گویی بقیه بمب ها را کشف کرده و آنها را خنثی نموده.اند فعالیتهای مردمی به میزان بی سابقه ای افزایش یافت، اما از سوی دیگر مشخص بود که سطح فعالیتهای مقاومت مسلحانه به میزان قابل توجهی کاهش یافته بود به خوبی، یکی از کانونهای
این فعالیتها دانشگاه Birzeit در نزدیکی رام الله بود که در این دوران ظهور پیدا کرد.
این رویدادها به عنوان یک مرکز روشن برای اقدام ملی عمل میکرد در پرتو این فضا برادرم محمد پس از قبولی در کالج علوم دانشگاه Birzeit وارد رام الله شد به یک دنیای کاملاً جدید از دنیای محافظه کارانه و بسته اردوگاه و به طور کلی مخالف دنیای نوار غزه، در دانشگاه Birzeit حتی یک دختر را پیدا نمی کنید که سر خود را بپوشاند. همه آنها را آراسته خواهید یافت و بسیار خوش لباس و دختر را نخواهید دید که از صحبت کردن با مردان جوان حیاء داشته باشد. با آنها شوخی می کنند و با آنها راه می رفتند تا زمانی که پشت درختان ناپدید می شدند.
برای محمد بسیار سخت بود که در این زندگی جدید ادغام .شود زیرا اولاً در نوار غزه یا در اردوگاه ساحلی چیزی شبیه آن نبود و به دلیل تربیت و رویکردی که برای خود پذیرفت و احکام دینی تصمیم گرفت به آن پایبند باشد تا امکان زندگی خود را در این مکان تقریبا غیر ممکن زمینه فراهم کند در مورد سطح درگیری با نیروهای اشغالگر در تظاهراتی که هر از چند گاهی بعد از هر تحولی که در صحنه فلسطین رخ می دهد مقابله با آن برای کسانی که در اردوگاه ساحلی بزرگ شده اند و در میان آنها زندگی کرده اند دشوار نیست.
مقاومت مسلحانه در نوار غزه چنین رویدادهایی را در مقایسه با آنچه که برادرم دیده و شاهد بوده ساده و آسان بود. تمام خانه های شهر بیرزیت توسط دانش آموزان قدیمی اجاره شده بود و او جایی برای خود در آنجا پیدا نمیکرد، بنابراین او و تعدادی از جوانان دیگر مجبور شدند خانه در رام الله اجاره کنند و به همین دلیل مجبور بودند روزانه از رام الله به Birzeit بروند سفری که طولانی نبود و هزینه اش محدود بود اما یک نفر را مجبور میکرد که بطور مضطربانه به درس و حاضری و کلاس و طعام خانه رسیدگی کند محمد در این خانه چند تناقض و چیزهایی را کشف کرد که به درد او نمی خورد، زیرا در میان شش جوانی که با او در یک خانه زندگی می کردند تنها او متعهد به اسلام بود و برخی از آنها دارای جهت گیری های فکری متناقضی بودند. یکی از آنها مارکسیست بود که آشکارا و بدون تردید این را اعلام کرد و این جنبش در دانشگاه تقریباً برجسته ترین جنبش آن زمان ،بود بنابراین این جوان از تمسخر به محمد و عبادت و مذهب او که اغلب خانه را وارد حالت تنش و بیگانگی میکرد
جوان دیگری اصلاً اهل مطالعه نبود و تنها دغدغه اش صحبت از دختران و زیبا و روابط و تخلفات آنها و از قهرمانی های خود در این زمینه بود و ساعت ها وقت صرف نوشتن نامه های عاشقانه و سه چهار نامه می کرد همزمان با سه یا چهار دختر مختلف بعدا شروع به خواندن آن نامه ها با صدای بلند می کرد تا بتواند آنرا همه اهل خانه بشنوند و به اشتباهات بی
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_هفتاد_و_چهار_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
شمار او در جمله بندی و دستور زبان توجهی کنند به اطرافیانش که در حال مطالعه میبودند اهمیت نمی داد آنها از او می خواستند که این کار را متوقف .کند وضعیت مالی ما خیلی بهتر شده بود بنابراین از نظر مالی و هزینه ای برای محمد مشکلی وجود نداشت اما او سعی میکرد تا آنجا که می تواند صرفه جویی کند تا در خانه فشار نیاید اما این مانع او نشد که او اغلب به خانه برود.
روز های که در دانشگاه سخنرانی می بود وی آنجا منتظر می ماند و ناهار را در رستورانت دانشگاه میخورد. در چنین روزهایی محمد با مشکل اقامه نماز یعنی نماز ظهر مواجه بود و نماز عصر و حتی گاهی نماز غروب چون مسجدی در دانشگاه نبود مجبور میشد در بیرون گوشه نشینی کند ساختمان دانشگاه نزدیک یکی از درختان زیتون بود تا او نماز بخواند، اما پس از مدت کوتاهی متوجه شد که در شهر مسجدی وجود دارد با وجود اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم آن مسیحی بودند به همین دلیل شروع به رفت و آمد به مسجد برای اجرای نماز .کرد هر وقت هنگام نماز می شد بین سخنرانی ها اجازه میگرفت در آنجا نماز می خواند و در کمال تعجب با ده ها جوان از مسجد آشنا می شد این گروه از جوانان مؤمن مذهبی در این فضای عجیب و غریب که کاملاً با هر نوع دینداری دشمنی داشتند به درجه بالایی از هماهنگی و دوستی بین خود دست یافته بودند.
وقتی بعد از سخنرانی و کار در دانشگاه به رام الله بر می گشت گاهی شب ها برای پرسه زدن در خیابان های آرام شهر تقریباً خالی از عابران پیاده، بیرون می رفت و صدای اذان مغرب را در مسجد مجاور می شنید و شروع می کرد به دنبال کردن صدای آذان می رفت و می رفت تا به مسجد می رسید و نماز عصر را در آنجا می خواند گاهی با تکرار نماز مغرب و عشاء و سپس اقامه نماز جمعه را با تعدادی از دانشجویان اسلامی و جوانان اسلامی منطقه آشنا شده بود اداء می کرد. که بعدا شروع به تشکیل هسته بلوک اسلامی در دانشگاه Birzeit نمودند.
آنها دور یکدیگر جمع می شدند با هم قدم می زدند در مسجد مجاور با هم نماز میخوانند و در کافه تریا دانشگاه سر یک سفره می نشستند و چای می نوشیدن و در مورد ،تحصیل امور دانشگاه و موضوعات اسلامی صحبت می کردند. بر سر میز دیگری تعدادی دیگر از جوانان فتح که هسته بلوک فتح را تشکیل می دادند نشسته اند و در میزهای دیگر دانشجویان دختر و پسر از جبهه اقدام دانشجویی چارچوب دانشجویی جبهه مردمی و غیره می نشستند در هر میز تعدادی دانش آموز برای این یا آن گردهمایی وجود داشت هر یک از این گردهمایی ها گرد هم می آمدند تا برنامه های کاری خود را برنامه
ریزی کنند تا دانش آموزانی را که به هیچ یک از این گرایشها تعلق ندارند و جذب آنها به گرایش خود کنند. آنها شروع به تهیه لیست کردند اسامی دانشجویان دختر و پسر در هر دانشکده و طبقه بندی آنها بر اساس جهت گیری های فکری و سیاسی آنها و شناسایی کسانی که به آنها تعلق ندارند .نمودند و سپس وظایف را میان خود تقسیم نمودند که کی به کدام کار بپردازد تا به افراد تماس و ارتباط بگیرد و به دعوت از آنها بپردازد و به جمع آنها بپیوندند یا حداقل از آنها در روند انتخابات آینده حمایت کنند تعداد زیادی از دانشجویان دانشگاه Birzeit دختر بودند و هر گروه دانشجویی که میخواستند در بین دانشجویان فعالیت کند باید با این گروه همکاری کند و گرنه هیچ موفقیتی نخواهند داشت گرایش های چپ در این زمینه مشکلی نداشتند.
ولی گروه های اسلامی به کار کردن با دختران با مشکل مواجه بودند برخی از دانش آموزان دختر دارای گرایشات اسلامی بودند و از بلوک اسلامی حمایت میکردند اما فعالیت نداشتند و فعال ،نبودند همه فعالان بلوک از جمله محمد بر لزوم باز کردن کانال های ارتباطی با دختران برای دعوت از آنها به پیوستن به این گروه متقاعد شده بودند محمد که از اردوگاه ساحل آمده بود و طبق قوانین سختگیرانه ای که مادرم مدام به آن بازمی گشت بزرگ شده بود، و آن را تکرار میکرد تا اینکه همه آن را حفظ کردیم او برای انجام این کار ضعیف تر از دیگران بود.
یکی از همکلاسی هایش آمده بود از او در مورد یک سخنرانی یک کتاب یا هر موضوعی که فقط مربوط به درس خواندن و مطالعه بود از او سوال بپرسد صورتش سرخ میشد عرقش میریخت و به زمین نگاه میکرد و خیلی حرف نمی می زد. پاسخهای مختصر با بله یا نه یا بیشتر نمی داد همه برای انتخابات آماده می شدند همه بلوک ها یا گروه هاهمه با هم
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷