eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ١- شانس فقط يكبار در خانه آدم را مي زند. اين باور نادرست باعث مى شود فرد احساس كند كه اگر قرار باشد شانس فقط يكبار در خانه ى آدم را بزند ، مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد مورد نظر ، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهم! و اين باور عنصر شانس را به جاي نعمت تفكر در زندگي فرد تقويت مى كند. ٢- خوشگل ها مال مردم هستند. چنين باوري فرد را به ترس و عدم اعتماد واجتناب از افراد زيباو جذاب سوق مى دهد و در ادامه فرد به فرض غلط مبنى بر اينكه اگر با فرد معمولى ازدواج كنم دوام بيشترى خواهد داشت! . ‌.‌
آیا می دانید که مطمئن ترین راه برای بدبخت کردن فرزندتان چیست؟ ❌ این است که او را عادت دهید هر چه می خواهد به زور بگیرد، زیرا هر قدر آرزوهایش آسانتر تحقق پیدا کنند، خواسته هایش زیادتر خواهد شد، دیر یا زود به علت عدم توانایی مجبور خواهید شد برخلاف میل خود خواسته های او را نادیده بگیرید. ❌صدمه حاصل از این امتناع که کودک به آن عادت نکرده است، در مقایسه با محرومیت از آنچه میل به دست آوردنش را دارد، به مراتب بیشتر است. ❌بچه پر توقع اول عصایی را که در دست دارید می خواهد، بعد ساعتتان را، سپس مرغی را که می پرد و ستاره هایی را که می درخشند. خلاصه هر چه را می بیند می خواهد.
۹ 💞ازدواج حس مسئولیت پذیری را زیــاد می کند. ⚠️ کسانی که حاضر نیستند در خانواده تـن به تعهد و مسئولیت بدهند، اینها دارای روحیه ضعیفی هستند و بعدها هم وقتی وارد اجتماع می شوند خیـلی روحیه ضعیفی دارند.
4_5771704535584082409.mp3
17.33M
۹ 👱‍♂ ایجاد حس تعهّد و مسئولیت پذیری 🎶
۹ انسان علاوه بر اینکه دوست دارد محبوب واقع شود و کسی به او محبت کند،☺️ دوست دارد یک نفر را دوست داشته باشد و به او مهرورزی کند.🥰 خانواده این زمینه را برای زن و مرد فراهم می‌کند. اما این برای تکمیل وجود انسان کافی نیست، انسان احتیاج دارد نوع خاصی از مهرورزی، یعنی مهرورزی پدرانه و مادرانه در زندگی او باشد. او دوست دارد یک نفر را از بچگی بزرگ کند و به او مهر پدری و مادری بدهد. 👨‍👩‍👧 در واقع انسان ربوبیت را دوست می‌دارد و میخواهد مثل خدا باشد که کسی را روزی دهد و بزرگ کند و تربیت دهد. 💐 ازدواج این مورد را نیز تامین کرده و خود منشا مودت و رحمت در سطح اجتماع خواهد بود. ☘🌸 و لذا خانواده‌ای که این موارد را به درستی شکل داده، توان انتقال محبت و انسان دوستی را به اجتماع داراست و اینگونه اجتماعی مهربان و واحد شکل می‌گیرد.🤝 💯پس این سه نوع رابطه (والدین با فرزند، فرزند با والدین، زن و مرد) هر یک به طور مجزا مهم و لازم هستند و نبود هر یک باعث ایجاد خلاء در انسان می‌شود که بعدها در جامعه نیز تاثیرگذار خواهد بود. 💟"ایجاد روحیه تعاون و همکاری و فداکاری بین زن و شوهر " به واسطه مودت و رحمتی که بین زن و مرد ایجاد می‌شود این روحیه شکل می‌گیرد.😇 تعاون، همیاری جمعی بین همه اعضای خانواده است.👥 همه اعضای خانواده همدیگر را دوست دارند و به سرنوشت یکدیگر اهمیت داده و عشق می‌ورزند. و این روحیه تعاون و وحدت جمعی به موقع خود، زمینه را برای روحیه تعاون و وحدت اجتماعی فراهم می‌کند. 🔁 و در ادامه این موضوع باعث ایجاد روحیه فداکاری در افراد شده، و آنها حاضرند به نفع دیگری از امتیازات خود بگذرند. گاهی نیز فداکاری به معنای تحمل نوع خاصی از زحمت یا سختی برای دیگری است. 💟فایده بعدی ازدواج: ایجاد روحیه و احساس تعهّد و مسئولیت پذیری است. ازدواج به دلیل رابطه عاطفی عمیقی که بین زوجین و فرزندان ایجاد می‌کند، حس مسئولیت پذیری را افزایش می‌دهد.📈 این تعهد برای زندگی مشترک شیرین توسط زن و مرد لازم است و آن را قبول می‌کنند. اما از جانب فرزندان خیلی اهمیت بالایی دارد، زیرا اگر آنها در خانواده مسئولیت پذیر بشوند، آماده می‌شوند که در اجتماع نیز روحیه مسئولیت پذیری‌شان حفظ شود و بی‌تعهد نباشند و درنتیجه روحیه قوی خواهند داشت. 💪🏼 💟فایده دیگر ازدواج ایجاد روحیه نشاط و تحرک است. 🏃🏻‍♂ ازدواج از آن جهت که کانونی عاطفی و با محبت ایجاد می‌کند، منشا برای نشاط و تحرک خواهد شد، زیرا شخص می‌داند کسی هست که دوستش دارد 😊و تلاش می‌کند زندگی را جهت دهد و روحیه تحرک در افراد افزایش می‌یابد. و با فراز و نشیب ها و تلخی و شیرینی‌های خاص زندگی را شیرین کرده و از یکنواختی دور می‌کند.☘ این قدرت تحرک آفرینی و امیدزایی زندگی مشترک به قدری است ، که می تواند تا آخر عمر انسان را سرزنده نگه دارد. مثل پیرمردها یا پیرزن‌هایی که همچنان امید دارند و برای زندگی تلاش می‌کنند. 👴🏻👵🏻 💡نکته خیلی مهم اما کنترل این قوه است، زیرا قوه تحرک آفرینی و نشاط زایی آنقدر زیاد است که حتما لازم است انسان قبل از ورود به زندگی زناشویی، آموزشی درباره کنترل این قوه داشته باشد. و اگر به این قوه جهت داده نشود، تمام تلاش‌ها و امیدها و فعالیت‌های فرد متوجه زندگی دنیوی می‌شود⚠️ و تلاشی در راستای زندگی اخروی خود و خانواده صورت نمی‌گیرد.😞 پس لازم است این امید و نشاط محدود به زندگی دنیا نباشد و به واسطه آن لوازم زندگی اُخروی فراهم شود. 🚨اگر فرد قبل از ازدواج افسار این قوه را در دست نداشته باشد، ممکن است بعد از ازدواج آنقدر سرگرم اهداف دنیوی و مادی شود که در معنویات افت داشته و نتواند نیاز عاطفی💕 و معنوی خانواده را نیز رفع کند.🤦🏻‍♂ در صورت وجود فقدان معنویت ممکن است شخص با اینکه هیچ کمبودی در مادیات ندارد اما احساس رضایت نداشته و حتی دست به اقدامات ناگواری بزند. 😖
4_5783039886286130090.mp3
8.75M
😷 ❌سردیجات چه نقشی در گرفتن ویروس کرونا دارد❓ اصلا غذای سرد مصرف نشود... 💪باتغذیه گرم سیستم ایمنی بدن خود را بالا ببریم‌... 😰یکی از دلایل گرفتن ویروس کرونا ترسیدن بیجا میباشد... 😌ترس به هیچ عنوان نباید باشد... 🧂درمان و علت ویروس کرونا و ضد عفونی کننده های طبیعی چیست...❓ 📣حتما گوش دهید و اطلاع رسانی کنید...👌 🎤 🍃🌺
🌼 خواص بوییدن گل نرگس بویژه در زمستان 1)قال رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: شُمُّوا النَّرجِسَ و لَو فِی الیَومِ مَرَّةً ، و لَو فِی الاُسبوعِ مَرَّةً ، و لَو فِی الشَّهرِ مَرَّةً ، و لَو فِی السَّنَةِ مَرَّةً ، ولَو فِی الدَّهرِ مَرَّةً ؛ فَإِنَّ فِی القَلبِ حَبَّةً مِنَ الجُنونِ وَ الجُذامِ وَ البَرَصِ و شَمُّهُ یَدفَعُها.(بحارالانوار،ج62،ص299) پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمود: [گُل] نرگس را ببویید ، هرچند در روز یک بار ، هر چند در هفته یک بار ، هر چند در ماه یک بار ، هر چند در سال یک بار ، و هر چند در همه عمر ، یک بار؛ چراکه در قلب ، هسته‏ اى از دیوانگى ، جذام و پیسى وجود دارد و بوییدن نرگس ، آن را دور می ‏کند. 2)قال الرضا عليه‏ السلام : وَليَشُمَّ النَّرجِسَ ؛ فَإِنَّهُ يَأمَنُ الزُّكامَ ، وكَذلِكَ الحَبَّةُ السَّوداءُ . امام رضا عليه‏السلام فرمود :گل نرگس ببوييد ؛ زيرا از زكام ، ايمنى می ‏بخشد . همچنين است سياهْ دانه. 3)قال الرضا علیه السلام: «ولا يؤخِّر شمّ النرجس ، فإنّه يمنع الزكام في مدّة أيّام الشتاء».(طبّ الإمام الرضا عليه‏السلام ، ص38 /بحارالأنوار ، ج 62 ، ص324) حضرت رضا علیه السلام فرمود: «بوييدن گل نرگس را به تأخير نيندازيد؛زيرا كه استشمام آن، از ابتلا به زكام در ايّام زمستان ، جلوگيرى می كند». ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌بیستونه #نم‌نم‌عشق یاسر دم در محضر که رسیدیم همه اومدن استقبالمون.بعدازپارک کردن م
* 💞﷽💞 ‍ یاسر وارداتاق شدم و دررو بستم... جلوی آینه ایستادم...یه داماد تمام عیار... پوزخندی زدم و کتمو از تنم درآوردم...روی تخت پرتش کردم و وساعتمو از دور مچم بازکردم و روی پاتختی گذاشتم.. واردسرویس اتاق شدم و سرمو زیر لوله ی آب گرفتم... همیشه وقتی کلافه بودم آب سرد بهم آرامش میداد... لوله رو بستم و دکمه های لباسمو بازکردم و ازتنم خارجش کردم...گلوله اش کردم و پرتش کردم گوشه ی حمام... حوله ام رو روی سرم گذاشتم و موهاموخشک کردم...عادت به سشوارکشیدن نداشتم...شلوارموبا یه شلوار ورزشی عوض کردم و یه تی شرت هم تنم کردم.. ازپنجره به آسمون خیره شدم... پرت شدم به یه خاطره ی دور توی گذشته ام...یه خاطره ی گرم توی دل روزهای سردی که توی کشور غریبه داشتم...به روزهای هفده سالگیم.. «_چرااینجورنگاه میکنی نیلا؟ +چون دوستت دارم میلاد... دستمو روی میزکوبیدم و گفتم... _بس کن نیلا..هم من یه بچه ام هم تو...من و تو یک نقطه ی مشترک هم نداریم نیلا...بزرگترینش هم آیینمون...اینقدم به من نگومیلاد...» بابغض نگاهم کرد و دستشو آروم روی صورتم گذاشت... با خشم دستشو پس زدم و گفتم _بهم دست نزن.اه.چرانمیفهمی این چیزا توی دین من خوب نیستن نیلا...حتی اگه همدیگه رو دوس داشته باشیم...میفهمی عزیزم؟ آروم چشماشوبست و اشک ریخت..اشکاش آتیشم میزد...نفهمیدم چیشد که کنترلمواز دست دادم و بغلش کردم...اشک از چشمای خودمم جاری شد... این رابطه سرتاپا غلط بود» نگاهی به آسمون انداختم و زیرلب گفتم: _ازت متنفرم لعنتی...انتقام همه امونو ازت میگیرم...تماشاکن... مهسو ازصبح که بیدارشده بودم یاسر خونه نبود... لابدرفته پیش اون دختره...هه بدبختانه امروز کلاس هم نداشتم... گوشیمو برداشتم و کمی توی اینترنت چرخیدم ...مشغول خوندن یه رمان بودم یکهو برام پیامک اومد.. ازیه شماره ناشناس بود... «مبارک باشه...خیلی بهم میومدین» وا..کیه؟پیام دادم _ممنون ،شما؟ پیامم ارسال نشد... تماس گرفتم خاموش بود. خیلی تعجب کردم...ول کن هرکی باشه دوباره پیام میده... گوشیموکنار گذاشتم و تلفن خونه رو برداشتم و شماره یاسرروگرفتم بعداز سه تابوق برداشت +بله _سلام +علیک...چیزی شده؟ _نه..خواستم ببینم ناهارمیای؟ +آهان،نه...منتظرم نباش...بخور.درارم قفل کن...من بایدبرم خدافظ و تلفن رو قطع کرد... نگاهی به تلفن انداختم و شکلکی براش درآوردم... بیچاره تلفن گناهش چیه آخه؟؟؟ دوباره تلفن رو برداشتم و شماره طنازروگرفتم... بعدازکمی حرف زدن به آشپزخونه رفتم و مشغول پختن لازانیا شدم... ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌سی‌ #نم‌نم‌عشق یاسر وارداتاق شدم و دررو بستم... جلوی آینه ایستادم...یه داماد تمام ع
* 💞﷽💞 ‍ یاسر بازهم همون کوچه...همون درب مشکی...همون نوع زنگ زدن خاص خودم... ایندفعه مسعود درب رو بازکرد... +به سلام داداش...بیاتو.. واردخونه شدم...مسعودهم بعدازچک کردن کوچه واردشدودرب رو قفل کرد. _یاشارکو!؟ +دانشگاهه...الانادیگه بایدپیداش بشه... _میخوام پیداش نشه..خبرش بیاد نیشخندی زدوگفت +هنوزم باش کنتاکی؟ _ازش متنفرم،مجبورنبودم تحملش نمیکردم... +اونم نظرش راجع به توهمینه..میگه اعتمادبه تو حماقته... _اونوولش کن.زرزیادمیزنه...یه چیزی بیاربخوریم... +قهوه داریم بیارم؟ _لابدقهوه فوری؟ +آره...چشه مگه؟ _چش نیس،گوشه...نخواستیم بابا...بشین سرجات.. روی مبل نشست و مثل من پاهاشو روی میز رهاکرد... +چه خبر؟متاهلی خوش میگذره؟دختره هم خوب چیزیه ها... دندونامونامحسوس ازسرخشم روی هم فشاردادم و غریدم _دهنتوببند...مهمونیو چه کردی؟ +حله بابا...آخرهفته همه رییس رؤسا جمعن... نیشخندی زدم و گفتم.. _آفرین...عالیه... ازروی کاناپه بلند شدم و به سمت دررفتم... _مراقب اوضاع باش...هرچی که شد فقط یه ایمیل میدی...شیرفهم؟ +چشممم میلادخان... دررو که بازکردم بایاشار سینه به سینه شدم...پوزخندی زدوگفت +به ببین کی اینجاس...بودی حالا...من تازه اومدم.. _اتفاقا به همین دلیل دارم میرم... نگاهی به مسعود انداختم و گفتم _یادت نره حرفامو.خداحافظ عینک دودیمو زدم ...کلاه سویی شرتم رو انداختم و بعدازاینکه بچه ها داخل رفتن و در رو بستن...با دستمال جیبی اثرانگشتاموپاک کردم و به سمت ماشینم رفتم... مهسو توی عالم خواب بودم که حس کردم کسی صدام میزنه... _هووووم؟؟؟ولم کن +پاشواینجاسرمامیخوری،چرااینجوری خوابیدی؟ آروم چشمامو بازکردم و یاسررو دیدم... خب بابا یاسره دیگه...دوباره چشماموبستم ولی....چیییی؟یاسره؟ سریع چشماموبازکردم و سرجام نشستم... _سلام +سلام خانم...این چه وضع خوابیدنه؟ چراخونه اینقدسرده؟چرا بی پتو روی کاناپه خوابیدی؟اونم بااین سر و وضع اینو که گفت نیشخندی زد و واردآشپزخونه شد... بااعتمادبه نفس پرسیدم _کدوم سرووضع؟مگه چمه؟هان؟ قهوه ساز رو روشن کرد و از آشپزخونه بیرون اومد و باخنده نگاهی بهم انداخت و گفت... +میتونی از آینه بپرسی... و بازم خندید و به سمت اتاقش رفت.. کوفت هی میخنده،انگارقرص خنده خورده... وارداتاقم شدم و جلوی آینه ایستادم... بادیدن لباسام دلم میخواست خودموخفه کنم و جیغ بزنم... یکی نیست بگه آخه دختره ی خل و چل...مگه خونه باباته و خودت تنهایی که اینجور لباس میپوشی؟؟؟ ای بابا چه اشکال داره ،شوهرته دیگه... وجدان جان..خفه...دیگه بدتر...😖😭 لباسامو با یه دست لباس درست و حسابی عوض کردم ولی از اتاق بیرون نرفتم ... صدای در اتاقم اومد _بفرما دررو بازکرد وبه ستون درتکیه دادو یک دستشو توی جیب شلوارگرمکنش گذاشته بود و با اون دستش هم فنجون قهوه اش رو گرفته بود... +چرابیرون نمیای؟ سکوت کردم و چیزی نگفتم... +پاشو بیابیرون...من که چیزی ندیدم...درضمن،شوفاژارم خاموش نکن...قندیل میبندی..اگه سرمابخوری منم نیستم مراقبت باشم... دوباره نیشخندی زد و ازاتاق بیرون رفت.. منم نفس عمیقی کشیدم و از اتاق خارج شدم... ... ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌سی‌و‌یک #نم‌نم‌عشق یاسر بازهم همون کوچه...همون درب مشکی...همون نوع زنگ زدن خاص خو
* 💞﷽💞 ‍ یاسر درب یخچال روباز کردم...بادیدن غذای موردعلاقم چشمام برق زد و ظرف حاوی لازانیارو از یخچال خارج کردم... _اوووووم...چه کردی مهسوخانم... روی اوپن آشپزخونه چهارزانو نشست و گفت +بزارش سرجاش...یالا... ابرویی بالاانداختم و گفتم _آهااا...بعداونوقت چرا؟ +چون من میگم.. نیشخندی زدم و به سمت ماکروفررفتم و ظرف غذارو توش قراردادم...تنظیمش کردم و به سمت مهسو رفتم،دستمو به سینه زدم و گفتم _اینجا من حرف آخررومیزنم... چشمکی زدم و ادامه دادم _بیا بشین روی مبل کارت دارم.. از اوپن پایین پرید و گفت +باشه رییس به سمت مبل ها رفت و نشست من هم همزمان غذارو از ماکروفر خارج کردم و سس و دوغ رو باخودم بردم... +نوشابه هستا... _نمیخورم...اهلش نیستم...هیکلم بهم میخوره... چشماشو گرد کرد و گفت +اوهوع...هیکلت؟؟؟مگه دختری؟ _نخیر،ورزشکارم... +کم‌پز‌بده،حالابگوچیکارم داشتی ؟ _ببین مهسو صدباربهت گفتم،این آخرین باره...خوب گوش کن،من وظیفم مراقبت ازتوئه ولی خودتم کمک کن خانم..مگه نگفتم دررو قفل کن؟چرا قفل نکردی؟چرابی احتیاطی میکنی؟ فکرکردی اونا از کارای ما بی خبرن؟ نه،مطمئن باش فقط سکوت کردن تا به هدفشون برسن...پس وقتی من نیستم خودت مراقب باش حسابی،باشه؟ نگاهی کرد و گفت +خب من که بلدنیستم...باشه.حواسم هست.. خنده ای زدم و دستموروی شونه اش گذاشتم و چشمکی زدم....از جام بلندشدم و به سمت اتاقم رفتم... مهسو وارد اتاقش شد و دررو بست،واردآشپزخونه شدم و مشغول شستن ظرفهاشدم... صداش رو شنیدم که اسمموصدامیزد... به سمت اتاقش رفتم و گفتم _بله...کارم داری؟ +آره،امشب قرارمهمی دارم...احتمال داره تا دیروقت خونه نیام...حسابی مراقب خودت باش،هیچ جوره نمیشه کنسل کنم.وگرنه نمیرفتم.به بچه هاهم میسپرم اطراف خونه گشت بزنن ولی بازم میگم هیچکی ازخودت بهترنمیتونه مراقب باشه...افتاد؟ _اوهوم...حالا کجاهست این قرارمهممم؟ نگاه متعجبی بهم انداخت و یکی از ابروهاشو بالابرد و گفت +متاسفم که اسرارشغلیمونمیتونم فاش کنم... بعدهم نیشخندی زد چهره ام رو بی تفاوت کردم و گفتم... _هرجور راحتی... وارد اتاقم شدم و روی تختم ولوشدم و مشغول خوندن کتاب حدودا نیم ساعت بعدبود که صدای بسته شدن درب خونه رو شنیدم... به طرف در رفتم و باکلید دوبار قفلش کردم و دوباره به اتاق برگشتم.... ... ... ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌سی‌و‌دو #نم‌نم‌عشق یاسر درب یخچال روباز کردم...بادیدن غذای موردعلاقم چشمام برق زد
* 💞﷽💞 ‍ یاسر وارد لابی هتل شدم...ازدور دیدمش...مثل همیشه ظاهر شیک و آراسته اش چشم رو فریب میداد...اما نه چشم من رو... من که سالها بود اون روی این مارخوش خط و خال رو شناخته بودم... باهمون پوزخندهمیشگیم به سمتش رفتم... از سرجاش بلندشد... +اوووه ببین کی اومده...چطوری مردجوان؟ _زیرسایه ی شما عالییییی +هنوزم زبون باز و پاچه خواری... خنده ای کردم و گفتم... _نمک پرورده ایم... خنده ی پرعشوه ای کرد و گفت +اولالا...حاضرجواب رو یادم رفت...اثرات پیریه دیگه... بادستش اشاره به نشستن کرد...درحین نشستن گفتم _اختیارداری عزیزم...پیر چیه؟شما که هرروز جوون ترازدیروز... بازهم خندید و گفت +خیلی خب کافیه...شام چی میخوری؟ _نگوکه یادت رفته سلیقمو؟ چشمکی زد و روبه گارسون گفت +دو تا شیشلیک بامخلفات...و....زیتون پرورده اش یادت نره و چشمکی به من زد خنده ی بلندی سردادم و گفتم _الحق که حافظه ات عالیه... توی چشمام خیره شد و گفت +تو و علایقت ملکه ی ذهن من باقی میمونین... لبخندی زدم و به چشماش خیره شدم... ** بعدازصرف شام جعبه سیگاررو به سمتم گرفت و گفت... +نگوکه نمیکشی هنوزم؟ لبخندملایمی زدم و گفتم _من سراغ هرکاری برم سراغ‌ این کوفتی نمیرم... +درعوض من عاشقشم... _پس من چی؟ +توروکه میپرستم میلاد من... اون پک های غلیظ به سیگارش میزد و من بانفرت و بغض به زن رو به روم نگاه میکردم...وبه اسم میلادفکر...اسمی که این زن برام انتخاب کرده بود.... .... مهسو باصدای تلویزیون که داشت اخبارمیگفت از خواب پریدم... حتما یاسر اومده خونه ...توی آینه سرووضعم رو مرتب کردم و دست و صورتمو توی سرویس شستم... ازاتاق خارج شدم و یاسررو‌دیدم که روی کاناپه روبه روی تلویزیون نشسته بود و به صفحه اش زل زده بود... رفتم روبه روش ایستادم و تقریبا دادزدم... _الوووو،چرااینقدزیادش کردی؟؟؟ جاخورد،مشخص بود‌توی این عالم نبوده... متقابلادادزد +چی؟؟؟؟ سرمو باکلافگی تکون دادم و تلویزیون رو خاموش کردم و کنترل رو روی مبل کناری پرت کردم... _چته؟چرا مثل مجسمه ابولهول زل زدی به تلویزیون و صداش رو تاآسمون هفتم بالابردی؟ +ببخشید حواسم نبود... پوزخندی زدم و گفتم... _متوجه شدم به سمت اتاقش رفت و گفت +میرم یه چرت بخوابم...لطفا برای اذان بیدارم کن... _عه...چیزه...اذان کی هست؟؟؟ مستاصل سرش رو تکون داد و گفت... +تلویزیون رو بزارروشن باشه...مشخص میشه... _اوهوم...باشه... به سمت اتاقش رفت و درروکوبید... زیرلب گفتم _وحشی.... شونه ای بالاانداختم و واردآشپزخونه شدم... ؟؟؟؟ ... ؟ ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌سی‌و‌سه #نم_نم_عشق یاسر وارد لابی هتل شدم...ازدور دیدمش...مثل همیشه ظاهر شیک و آراس
* 💞﷽💞 ‍ یاسـر وارداتاقم شدم و دررو قفل کردم.. همونجاپشت در نشستم و سرم رو روی زانوهام گذاشتم.. همیشه حالم بعدازدیدن اون زن اینجورمیشد...لعنت به من و گذشته ام... گذشته ای که هنوزهم مجبورم تحملش کنم... چشمم به سجاده ام افتاد که وسط اتاق پهن بود... به سمت سرویس رفتم و وضوگرفتم... لباسم رو با یه لباس سفید تمیز عوض کردم..کمی از عطر محمدی ام رو زدم و بااحترام روی سجاده ام نشستم... یاعلی گفتم و ازسرجام بلندشدم... نیت کردم و قامت بستم... **** بعدازتموم شدن نماز تسبیحمودستم گرفتم و شروع کردم به ذکرگفتن و استغفارکردن... دونه دونه اشکام جاری میشدن...تاجایی که هق هق میکردم... تسبیحموکنارگذاشتم و سرم رو روی مهرگذاشتم...مهرتربت...چقدردلم هوای بین الحرمین داشت... این که تاحالاکربلانرفته بودم برام یه ننگ بود.تاهجده سالگیم که توی اون کشورلعنتی بودم...بعدشم که دیگه به واسطه ی شغلم نمیشدبرم...😞 بعدازکمی دردودل باخدا و اهل بیت ع سجاده ام رو جمع کردم و دست و صورتم رو توی سرویس شستم... روی تختم درازکشیدم و به سقف خیره شدم... کم کم چشمهام گرم شد و به خواب رفتم... مهسو مشغول آشپزی بودم که اذان پخش شد... کسی که اذان رو میگفت چقدرصدای زیبایی داشت...برای چندثانیه محو اون صداشدم...انگار که خاطره ای دور ازاین صداداشتم...همین قدر زنده،همین قدر شیوا و رسا... یکهویادم اومد که باید یاسررو ازخواب بیدار میکردم... به سمت اتاقش رفتم... در زدم و دستگیره رو پایین کشیدم... باز نشد،انگار قفل بود. چندبار محکم در زدم ولی نشنید انگاری... آقارو باش،چجور میخوای از من نگهداری کنی تو آخه،خودت پرستارلازمی... گوشیمو از جیب لباسم درآوردم و روی شماره یاسر ضربه زدم... بعداز چندلحظه صدای زنگ خورش رو شنیدم... تماس رو وصل کرد _سلام آقای خوابالو...چقدمیخوابی،پاشوببینم،اذانه.. +باشه بابا،اومدم قطع کرد،این بشر ادب حالیش نیس که... واردآشپزخونه شدم و مشغول ناهارپختن شدم.... صدای در اتاق رو شنیدم که بازشد... بعد ازچندلحظه واردآشپزخونه شد +سلام بااخم برگشتم طرفش _سلام و کوفت،به من میگه بیدارم کن بعد مثل خرس میخوابه درهم قفل میکنه...تومثلا محافظ منی؟ خنده ی ملایمی کرد و گفت +من تسلیم،حق باتوئه...خیلی خسته بودم شرمنده از تعجب اینکه عصبانی نشدازلحن بی ادبانه ام ابرو بالاانداختم و گفتم _خواهش میکنم واردپذیرایی شد و تلویزیون رو خاموش کرد.. سجاده اش رو پهن کرد و نمازش رو شروع کرد... لحن و صوت عربیش واقعا جذاب بود... ازصدای صدتا خواننده درنظرم گرمترو جذابتربود این صداومتنی که میخوند... وقتی به خودم اومدم که دیدم با لبخند بهم خیره شده ... سرموپایین انداختم که باحرفش شوکه شدم + ... ؟ ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌سی‌وچهار #نم‌نم‌عشق یاسـر وارداتاقم شدم و دررو قفل کردم.. همونجاپشت در نشستم و سر
* 💞﷽💞 ‍ یاسر... دستامو بهم زدم و گفتم _خب ضعییییفه،ناهااار چی داریم؟ با خشم نگاهم کرد و گفت +اگه زن ضعیفه اس پس مرد هم ضعیف هس... دستمو به کمرم زدم و گفتم _اوهوع،به قول اون یارو حرفای خارجکی میزنی...ناهارو ردکن بیاد بابا +دستورنده ها حس کردم اوضاع داره خطری میشه ،لبخندی زدم و گفتم _شوخی میکنم بخندیم بابا،لطف میکنی غذارو بیاری؟ شکلکی درآورد و گفت +این شد...بشین تا میزوبچینم روی صندلی نشستم و منتظرشدم،بعداز چند دقیقه کارچیدن میزتموم شد ...خودش هم نشست ... _راستشوبگو،ازکجا فهمیدی من کلم پلو دوس دارم؟ +تورونمیدونستم،ولی خودم دوس داشتم،بخاطرخودم پختم _آهاااا.که اینطور مشغول خوردن غذابودیم که گفت +راستی یه چیزجالب _چی؟؟؟ +امروز که از تلویزیون اذان پخش شد...حس میکردم قبلا یه خاطره ای بااذان دارم...حس میکردم با هرکلمه اش یه خاطره ی قشنگ دارم دوغی که داشتم میخوردم پرید گلوم... بعداز قطع شدن سرفه ام هول هولکی گفتم _تو؟نه بابا،فکرکردی...اذان؟تو؟نه بابا.بیخیال ومشغول خوردن غذام شدم... مهسو مشکوک نگاهش کردم،این یه چیزیش میشه ها... شونه ای بالا انداختم و مشغول خوردن غذام شدم... بعدازغذایاسر بادرخواست خودش داوطلب شستن ظرفهاشد... گوشیم رو روی اوپن گذاشتم و به سمت سرویس رفتم تا دست و صورتموبشورم... بعداز چنددقیقه از سرویس بیرون اومدم و به سمت گوشیم رفتم،اما هرچی گشتم روی اوپن نبود... +نگرد،پیش منه به طرفش برگشتم و ابرویی بالاانداختم...دستمو به سمتش گرفتم وگفتم _نمیدونم چرا پیش توئه ولی لطفا میدیش؟ پوزخندی زد و گفت +نه بهت زده گفتم _یعنی چی؟مگه من اسیرتوام؟ +یاشارکیه؟ جاخوردم... با من من گفتم _چیزه...یکی از بچه های دانشگاهه +آها،احیانا اونی نیس ک اونروز توی بغلش ولوبودی توی دانشگاه؟چهره اش هم مشخص نبود؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم _خب،آره خودشه پوزخندمحکمی زد و گوشیو توی بغلم انداخت و گفت +داشت بهت زنگ میزد،ازنگرانی درش بیار... به سمت اتاقش رفت و دررو محکم کوبید... ادامه دارد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢حرف مردم به درک 🔻مردمان حتی به انبیاء الهی که معصوم بودند کلی تهمت زدند ❌تهمت زنا به حضرت یوسف توسط مردم ❌تهمت مجازات و عقوبت گناهان به حضرت ایوب ❌تهمت چشم چرانی به حضرت داود ❌تهمت عنین بودن به حضرت موسی ❌تهمت فحشاء به حضرت مریم ❌تهمت شاعری و جنون به رسول الله صلی الله علیه و آله ❌تهمت دنبال ناموس مردم بودن به رسول الله صلی الله علیه و آله ❌تهمت دزدی به خیر خلق الله صلی الله علیه و آله ❌تهمت ادخال رای در دین به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ❌تهمت کذاب بودن به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ❌تهمت حب دنیا داشتن به امیرالمومنین صلوات الله علیه ❌تهمت فتنه انگیزی و آشوب و تفرقه به امیرالمومنین صلوات الله علیه ❌تهمت خونریزی به امیرالمومنین صلوات الله علیه ❌تهمت به امیرالمومنین صلوات الله علیه در باب آزردن فاطمه زهرا صلوات الله علیها ❌مردم حتی به الله جل جلاله نیز تهمت ها زدند ❌تهمت جسمانیت و شریک داشتن و شبیه مخلوق بودن و بی تدبیری به خداوند متعال 🔻امام صادق صلوات الله علیه: ای علقمه! زبان هایی که ذات مقدس خداوند متعالی را به چیزهایی که هیچ شایستگی و تناسبی با خداوند ندارد نسبت می دهد، چگونه ممکن است از نسبت های ناراحت کننده به شما خودداری کند؟ ♦️قال الامام الصادق علیه السلام: یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ الْأَلْسِنَةَ الَّتِی یَتَنَاوَلُ ذَاتَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِمَا لَا یَلِیقُ بِذَاتِهِ کَیْفَ تُحْبَسُ عَنْ تَنَاوُلِکُمْ بِمَا تَکْرَهُونَهُ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام با ترجمه فارسي/ج67/ص2/ح4 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🔴 انبیاء و و مقرب شدنشان به برکت ولایت امیرالمومنین علیه السلام... 💢 قال الصادق علیه السلام:يا مفضل والله ما استوجب آدم أن يخلقه الله بيده وينفخ فيه من روحه إلا بولاية علي علیه السلام ، وما كلم الله موسى تكليما إلابولاية علي علیه السلام ، ولا أقام الله عيسى بن مريم آية للعالمين ، إلا بالخضوع لعلي علیه السلام ثم قال : اجمل الامر ما استأهل خلق من الله النظر إليه إلا بالعبودية لنا. 💢 یا مفضل به خدا سوگند كه آدم (علیه السلام) سزاوار آن نشد كه خداوند او را به دست خویش بیافریندو بر او از روح خویش بدمد مگر به خاطر ولایت على (علیه السلام و حق تعالى موسى را كلیم خویش نفرمود مگر به ولایت على (علیه السلام) و عیسى بن مریم را آیت و نشانه بر جهانیان نساخت مگر به خاطر (تواضع و) خضوعى كه وى در برابر على (علیه السلام) داشت و سپس امام فرمود خلاصه آنكه ، هیچكسى شایستگى نظر عنایت حق تعالى را نتواند یافت مگر به وسیله اطاعت و عبودیت نسبت به ما اهل بیت . 📓بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 26 صفحه 294. 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
✴️ سه شنبه 👈 18 آبان/عقرب 1400 👈 3 ربیع الثانی 1443👈 9 نوامبر 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🐪 سفر امام حسن عسگری علیه السلام به جرجان با طی الارض. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛روز خوبی برای امور زیر نیست: 📛 ازدواج. 📛 مشارکت و امور مشارکتی. 📛 و دیدارها و ملاقات ها خوب نیست. 👶 زایمان خوب و نوزادش روزی گشاده دارد و عمرش دراز خواهد شد .ان شاءالله 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر نیک است : ✳️ شکار و صید و دام گذاری. ✳️ آغاز معالجات و درمان. ✳️ جراحی. ✳️ درو غلات و برداشت محصول. ✳️ از شیر گرفتن کودک. ✳️ و امور زراعی و کشاورزی نیک است. 📛 ولی عقد و ازدواج. 📛 و دیدار با روسا خوب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت: مباشرت و عروسی شب چهارشنبه "مکروه است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، سبب ضعف مغز می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 4 سوره مبارکه "نساء" است . واتوا النساء صدقاتهن ...... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی به او برسد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
💠🍃 دعای روز سه شنبه 🍃💠 ☀️بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 🌺 ‏الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْدا كَثِيرا وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْبا إِلَى ذَنْبِي وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ 🌸 اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُون َ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي 🌺 وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ، وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاثا لا تَدَعْ لِي ذَنْبا إِلا غَفَرْتَهُ وَ لا غَمّا إِلا أَذْهَبْتَهُ وَ لا عَدُوّا إِلا دَفَعْتَهُ بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ 🌸 بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ يَا وَلِيَّ الْإِحْسَانِ . 💠✏️💠✏️💠✏️💠✏️💠
هدایت شده از حرم
🌅 زیارت امام سجاد , امام باقر , امام صادق علیهم السلام ( سه شنبه ) ☀️ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 🍃🌻 السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا خُزَّانَ عِلْمِ الله ِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا تَراجِمَةَ وَحْيِ الله ِ، السَّلامُ عَليْكُمْ ياأَئِمَّةَ الهُدى ، السَّلامُ عَلَيْكُم ياأَعْلامَ التُّقى، السَّلامُ عَلَيْكُمْ ياأَوْلادَ رَسُولِ اللهِ، أَنا عارِفٌ بِحَقِّكُمْ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ مُعادٍ لاَعْدائِكُمْ مُوالٍ لاَوْلِيائِكُمْ، بِأَبِي أَنْتُم وَاُمِّي، صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ. 🍃🌻اللّهُمَّ إِنِّي أَتَوالى آخِرَهُمْ كَما تَوالَيْتُ أَوَّلَهُمْ وَأَبْرءُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ وَأَكْفُرُ بِالجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَاللاّتِ وَالعُزَّى، صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ يامَوالِيَّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَكاتُهُ. 🍃🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ العابِدِين َ، وَ سُلالَةَ الوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا باقِرَ عِلْمِ النَبِيِّين َ، السَّلامُ عَلَيْكَ ياصادِقا مُصَدَّقا فِي القَوْلِ و َالفِعْلِ، يا مَوالِيَّ هذا يَوْمُكُمْ وَ هُوَ يَوْمُ الثُّلاثاء ِ، وَ أَنا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ فَأَضِيفُونِي و َأَجِيرُونِي بِمَنْزِلَةِ الله عِنْدَكُم ْ، و َآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ . 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
👈 خانمتون شما نیست لطفا اینو یه بار برای همیشه کنید....😏 ❤️ برای به دست آوردن : - به حرفاش بده - بهش کن - گاهی براش یک شاخه بگیر - بهش بگو دارم - وفراموش نکن - حتی اگه پول کمی دستت داری گاهی یه کوچک براش بگیر - حداقل در روز یک بار بهش کن - جلوی جمع بهش بذار - ازدواج و روز زن رو فراموش نکن - موقعی که ناراحت هست کنارش باش و بهش بگو نگران چیزی نباش .
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ٣- عشق و علاقه بعد از ازدواج پيش مي آيد. دو مفهوم عشق و علاقه معناي متفاوتي دارند،عشق به معناي علاقه ى شديد قلبي و خواستن بى اندازه توام با شيفتگى نسبت به طرف مقابل است، در حاليكه علاقمند بودن به فردي ، دوست داشتن فرد توام با توانايي قضاوت درست درباره نقاط مثبت و منفي فرد است.علاقه قبل از ازدواج به روند ازدواج لطمه ايي نمي زند و خوب است. ٤-ازدواج به درمان بيماريهاي رواني كمك مي كند. ازدواج يك تغيير است و هر تغييرى استرس زاست و ازدواج به عنوان تغييرى مثبت و مهم حداقل فشار روانى فشار روانى زيادى به بار مى آورد.خانواده هايى كه چنين تفكرى دارند ازدواج نه تنها به درمان بيمارى روانى كمكى نمى كند كه حتى مى تواند آنرا تشديد كند. .
اسباب بازی برای کودک، مثل ابزار آزمایشگاهی برای یک دانشمند است. ✔️به این شرط که قابل دستکاری و ساخت مجدد برای کودک باشد، متناسب با سن او باشد، کودک ترسی از خراب شدن آن نداشته باشد و بتواند در نحوه استفاده از وسیله بازی خلاقانه عمل کند. ‍
۱٠ 💢بدون تحمل اذیت و آزار دیگران، ما نمی‌توانیم به یک ارزش معنوی خوبی دست پیدا کنیم.