eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
6.2هزار ویدیو
622 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب ابو حمزه‏ ثمالی گوید: حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام فرمودند: ... اگر مردی به اندازه حضرت نوح علیه السلام عمر کند – نهصد و پنجاه سال – و در آن مکان روزها را روزه گرفته و شب‌ها را عبادت کند، آنگاه بدون ولایت ما (معرفت به حق ما و اداء آن) با خداوند ملاقات کند، این کارها برای او هیچ سودی نخواهد داشت. 📚عقاب الأعمال(عقاب من جهل حق أهل البيت علیهم السلام‏)، ص۸-۹، حدیث۶ تصحیح سند: 1️⃣محمد بن الحسن بن الوليد: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۱۵۵، ش۱۶۲۹ 2️⃣محمد بن الحسن الصفار: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۱۵۶، ش۱۶۴۲ 3️⃣أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۲۴، ش۱۳۲ 4️⃣عبد الرحمن بن أبي نجران: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۱۰۰ ، ش۱۰۰۹ 5️⃣عاصم بن حميد: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۹۴، ش۹۷۳ 6️⃣أبو حمزة الثمالي: . الوجيزة في الرجال المجلسي، ص۴۱، ش۳۱۸ 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡 |
شیخ کفعمی در کتاب «مصباح» و محدّث فیض در «خلاصة الأذکار» فرموده: در بعضی از کتب اصحاب امامیه دیدم، هرکه خواسته باشد یکی از پیامبران و امامان یا یکی از مردمان یا والدین خود را در خواب ببیند، سوره‌های «شمس» و «لیل» و «قدر» و «قُلْ یٰا أَیُّهَا الْکٰافِرُونَ» و سوره «اخلاص» و «معوّذتین» [ناس و فلق] را بخواند،سپس «صد مرتبه» سوره «اخلاص» را بخواند و بر پیامبر و خاندانش «صد مرتبه» صلوات بفرستد و با وضو به‌طرف راست بخوابد؛ هرکه را اراده کرده ان‌شاء‌الله خواهد دید و با او هرچه بخواهد سخن خواهد گفت؛ و در نسخه دیگری دیدم که این عمل را در هفت شب بجا آورد، پس از آن‌که این دعا را بخواند: اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْحَيُّ الَّذِي لَايُوصَفُ، وَالْإِيمانُ يُعْرَفُ مِنْهُ، مِنْكَ بَدَتِ الْأَشْياءُ وَ إِلَيْكَ تَعُودُ، فَمَا أَقْبَلَ مِنْها كُنْتَ مَلْجَأَهُ وَمَنْجاهُ، وَما أَدْبَرَ مِنْها لَمْ يَكُنْ لَهُ مَلْجَأٌ وَلَا مَنْجَىً مِنْكَ إِلّا إِلَيْكَ، فَأَسْأَلُكَ بِلا إِلٰهَ إِلّا أَنْتَ، وَأَسْأَلُكَ بِبِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ، وَبِحَقِّ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ، وَبِحَقِّ عَلِيٍّ خَيْرِ الْوَصِيِّينَ، وَبِحَقِّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، وَبِحَقِّ الحَسَنِ وَالحُسَيْنِ اللَّذَيْنِ جَعَلْتَهُما سَيِّدَيْ شَبابِ أهْلِ الجَنَّةِ عَلَيْهِمْ أجْمَعِينَ السَّلامُ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ تُرِيَنِي مَيِّتِي فِي الْحالِ الَّتِي هُوَ فِيها. خدایا تو زنده‌ای هستی که وصف نشود و ایمان از او باز شناخته شود، چیزها از تو آغاز شد و به‌سوی تو بازمی‌گردد، پس آنچه از آن‌ها روی به تو کرد، تو پناهگاه و جای نجاتش بودی و آنچه از آن‌ها از تو بازگشت، برایش پناهگاهی و جای نجاتی، از تو جز به‌سوی تو نیست، از تو می‌خواهم به‌حق «لا اله الا انت» و از تو می‌خواهم به‌حق «بسم الله الرحمن الرحیم» و به‌حق حبیبت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) سرور پیامبران و به‌حق علی بهترین جانشینان و به‌حق فاطمه سرور بانوان جهانیان و به‌حق حسن و حسین که هر دو را آقای جوانان اهل بهشت قرار دادی (که بر همه آنان درود و سلام) اینکه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی و نشان دهی مرده‌ام را در آن حالی‌که او در آن است. منبع : مفاتیح الجنان
🌹 معجزه گفتن ۱۹ بار 🍃"بسم الله الرحمن الرحیم"🍃 اول صبح و قبل از انجام هر کاری: 🔸کسی که ۱۹ بار بسم الله الرحمن الرحیم 🔸بگوید خداوند میفرماید بر من واجب است که به کار بنده ام برکت بدهم 🍃این ذکر باعث دفع_بلاهای_دنیوی هم می شود.🍃
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • چهل- سه✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف در نماز ، امام عیسی بن مریم علیه السلام خواهد بود و حضرت عیسی علیه السلام پشت سر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف نماز می خواند." ✍..پنجمین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 36 روایت از منابع جماعت عمریه 👳 بیان می گردد : ...👤..ابواُمانه باهلی می گوید : حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه [و آله] و سلم برای ما خطبه ای ایراد فرمود که بیشترش دربارهء دجال بود و ما را از او برحذر داشت تا آن جا که می گوید : ❇️ ...وَ إمامُهُم رَجُلٌ صالِحٌ ، فَبَينَما إمامُهُم قَد تَقَدَّمَّ يُصَلّي بِهِمُ الصُبحَ إذ نَزَلَ عَليهِم عيسي بنُ مَريَمَ الصُبحَ ، فَرَجَعَ ذلكَ الإمامُ يَنكُصُ يَمشِي القَهقَري لِيَتَقَدَّمَ عيسي يُصَلّي بِالنّاسِ ، فَيَضَعُ عيسي يَدَهُ بَينَ كِتَفَيهِ ثُمَّ يَقولُ لَهُ : تَقَدَّم فَصَلِّ ، فَإنَّها لَكَ أُقيمَت ، فَيُصَلّي بِهِم إمامُهُم... ✴️ ...و امام ایشان مرد شایسته ای است و در همین حال که امام آن ها جلو ایستاده تا در نماز صبح بر آن ها امامت کند ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام هنگام صبح بر آنها نازل می شود ، آن امام از نماز منصرف شده و عقب عقب بر می گردد تا عیسی علیه السلام پیش رود و در نماز امامت کند ، اما عیسی علیه السلام دست خود را میان دو کتف او می زند و می گوید : شما جلو بروید و نماز بخوانید ، این جماعت تنها برای امامت شما برپا گردیده است ؛ پس امام آن ها در نماز بر آن ها امامت می کند... 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ سنن ابن ماجه ۱۳۵۹/۲ ✔️ سنن ابی داوود ۱۱۷/۴ ✔️ صحیح ابن خزیمه ✔️ فتح الباری ۳۵۸/۶ ✔️ تفسیر ابن کثیر ۵۸۱/۱ ✔️ التصریح بما تواتر فی نزول المسیح ص۱۴۲ ح۱۳ ✔️ عقد الدرر ص۲۳۱ ب۱۰ ✔️ حلیة الأولياء ۷۱۲/۲ ح۹۴ ✔️ الإعلام بحکم عیسی ۲۹۸/۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🖼اعرف امامک !! امام زمانت را بشناس !! استاد ⚜قسمت سیزدهم ( ۱۳ ) موضوع : ▫️ طول عُمر امام عصر عجل الله فرجه الشریف 🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد ..
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت143 چشمانم گرم خواب می شود که با صدای مهیبی برمی خیزم. دو پاسبان دست های پیرمرد را گرفته اند و آن را به طرف خود می کشانند. یکی شان خوی وحشی دارد اما آن یکی با احترام با پیرمرد رفتار می کند و به رفیقش می گوید آرام باشد. پیرمرد با آرامشی خاص که گویی به مهمانی دعوت شده شروع می کند به حرکت کردند. در هر قدمش زجر و ناتوانی خزیده اما چیزی بروز نمی دهد. او که می رود دلم برایش می سوزد. روح بزرگ این مرد در چشمانم خودنمایی می کند. خودم را در برابر او خار و کوچک می بینم. انگار او چیزهایی دارد که من ندارم. انگار در اوج اسارت آزادترین است و دلیل همین چیزها را نمی دانم. به کنجی فرو رفته و در افکارم به دنبال نشانی از پیمان می گردم. ای کاش می دانستم او کجاست و چه کار می کند،ای کاش می دانستم سالم است و به دام نیافتاده است. هنوز چهره‌ی کیانوش جلوی چشمانم رژه می رود. خشم متراکمی که از فریب خوردن داشت مرا به وحشت می اندازد. طولی نمی کشد که دوباره صدای هیاهوی زندانبان ها به گوش می رسد. بغض شان را به شلاقی تبدیل می کند و به در و دیوار سلول ها فرو می نشانند. خوب گوش تیز می کنم و هر قدم که برداشته می شود مرا به هیجان می اندازد. هول و هراس دارم که نکند در باز شود و به دنبال شکار من آمده باشند. با متوقف شدن قدم ها در جایی نزدیک به من متوجه می شوم بله! انگار نوبت من شده. خود را آماده می کنم و با باز شدن در پاسبان می گوید: _بیا بیرون. بی هیچ حرفی دنبالشان به راه می افتم. باز هم همان صدای ناله و مویه. دستانم را روی گوش هایم می گذارم تا نشنوم آنچه روحم را می آزارد. افرادی با چشمبند خارج اتاق هایی به صف های کوتاه ایستاده اند. گویا برای شکنجه شدن به انتظار هستند. افرادی را هم از نرده های دورانی آویزان کرده و به نظر جانی در بدن شان نیست. از این همه شقاوت به تنگ می آیم و گاه می خواهم عق بزنم. پاسبان هم تا می بیند کند راه می روم دستش را به کمرم فشار می دهد و با لگدی به جلو پرت می کند. جلوی اتاقی می ایستد و چند لحظه‌ی بعد مرا به داخل می برد. یک اتاق کوچک که حاوی میز و دو صندلی و بعلاوه‌ی یک چراغ نفتی که رویش کتری است. کسی جز همان مردی که چند ساعت پیش با من حرف زد در اتاق نیست. بوی سیگار از در و دیوار اتاقش بالا می رود و از حالت کبودی لب هایش مشخص است دمی را از سیگار کشیدن فرو نمی نشیند. با نگاهی خبیث مرا وارسی می کند و می گوید:خب چیزی یادت نیومد؟ دهانم را به پوزخند کج می کنم:" من گفتم چیزی نمیدونم. چه فرقی بین الان با چند ساعت پیشه در حالی که من هیچی نمی دونم؟" _درمورد شوهرت چی؟ درمورد اونم نمیدونی؟ الکی چشمانم را گرد می کنم و وانمود به ندانستن می کنم: _شوهر؟ با زبان لب هایش را تر می کند و به طعنه می گوید: _میخوای بگی شوهر نداری؟ _نه! من مجردم. _باشه... همه چیز مشخص میشه. بعد هم قدمی به بیرون برمی دارد. تعجب می کنم چرا که مرا بیرون نمی برند. در همین احوال مردی با کت و شلوار زرشکی و پیراهن لیمویی وارد می شود‌ چهره به چهره که می شویم می فهمم کیانوش است! نگاه تاسف باری به من می اندازد که خفتم دهد. قدم زنان به پشت میز نزدیک می شود و به آن تکیه می دهد. نگاهش به زمین است و ذهنش درگیر کلافی پر از فکر. زیر چشمی با نگاهم دنبالش می کنم که می گوید: _ببین رویا، ما از بچگی دوست بودیم و خونواده هامون باهم رفت و آمد داشتن. نون و نمک هم رو خوردیم؛ من نمیخوام اتفاقی برات بیوفته که شرمنده‌ی پدرت بشم اما تنهایی هم کاری ازم برنمیاد! حتما دیدی اینجا چجوری با آدم رفتار میشه؟ حتما میدونی چه سرنوشتی تهدیدت میکنه! با این حرف ها سرم را بالا می گیرم و ابرو در هم می کشم. _تو داری منو تهدید میکنی؟ لبخند ملیحی می زند و جواب می دهد:" نه! من چرا؟ یه نگاهی به دور و برت بنداز... تو توی زندان ساواکی و این خودش یه تهدید نیست؟ این سرنوشتی بود که خودت برای خودت رقم زدی... این یه تهدید بود که تو بهش فکر نکرد!" _منظورت چیه؟ _منظورم واضحه. ببین! تو دوست داری قصه ات همینجا تموم بشه؟ باور کن جرمت اینقدر زیاده که میتونن با چند تا اتهام دیگه نابودت کنن. اما سر چی؟ سر چهارتا جوون عقده ای که بی عرضه ان و نمیتونن پول درارن؟ روی صندلی خودم را می کشم و با خشم متبلور محبوس در مشت و رگ های گردنم، دندان بهم می سایم: _درست حرف بزن! اون جوونا عقده ای نیستن! اونا دنبال حقی اند که تو و امثال تو خوردن! ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت144 پوزخندی نثار حرف هایم می کند و قدمی به طرفم برمی دارد: _حق؟ چه حقی؟ به گمونم زیادی خودتو قاطی اونا کردی. اگه حرفت درست باشه تو هم جز امثال منی. پدرتو هم کم از قِبَل این سلطنت و حکومت نخورده! واقع بین باش! اونا حتی تو رو به دید خودشون نگاه نمی کنن. تو هنوزم همون دختر خوشگذرون یه تاجر سلطنتی هستی. مدام با خود تکرار می کنم دروغ محض است! این ها شکنجه روان است که کیانوش قصد دارد با این حرف ها خامم کند. انگار متوجه حسم شده. صورتش را مقابلم می آورد و در حالی که گرمی نفسش در صورتم می دمد، لب می زند: _میخوای بدونی چطور دستگیر شدی؟ انگشت حرفش دست روی نقطه ضعفی می گذارد که من تشنه‌ی شنیدنش هستم. بارها فکرم مشغول شده که بدانم چطور رد مان را زدند. چیزی بروز نمی دهم اما کیانوش خوب یاد دارد فکر آدم را تحریک کند. لبش را آهسته کنار گوشم تکان می دهد: _یه تلفن... یه تلفن بین راهی به پاسگاه مرزی و لو دادن اسم و آدرس کسی که ماه ها آرزوی دوباره دیدنش رو داشتم. پول خوبی هم بابتش پرداخت شد که فکر کنم برای هفت پشتش بسه! دیدی رویا خانم؟ فهمیدنش کار سختی نیست. اونا تو رو مثل یه آشغال وقتی که خوب پولاتو بالا کشیدن و به اهداف تبلیغاتی شون رسیدن، پرتت کردن! میدونم... سخته حس یه اشغال رو داشته باشی. شنیدی پول چرک کف دسته؟ شایدم تو به اندازه‌ی چرک در نظرشون بودی که پول باعث شد دست جم بخوره و کنارت بزنه! بیشتر از این نمیتوانم به این اراجیف گوش دهم. دو دستم را سپر گوش هایم می کنم و داد می زنم: _خفه شو! با این حرفا نمیتونی دیدمو عوض کنی. این حرفا منو به پست بودنت تو بیشتر نزدیک میکنه آقای کیانوش خان! من زندانی ام اما نه زندانیه فکر خبیث تو! شاید بتونی جسم تو این چار دیواری زندانی کنی اما هیچ وقت بهت اجازه نمیدم با ذهنم بازی کنی! قهقهه بلندش روی احساساتم ناخن می کشد. چشمانش را ریز می کند و دستی به فکول هایش می رساند. _حالا بهت ثابت می کنم. مطمئنم همون شوهرت لوت داده. ببین به چه روزی انداختیش که هنوز یک سال از ازدواجت نگذشته میخواسته یه جوری سر به نیستت کنه. خوش خیال باش خانم توللی! بعد هم سرباز را صدا می زند. لحظه ای در پیش نگاه هایش می ایستم و با چهره‌ی آکنده از خشم به او می گویم: _اگه تونستی ثابت کن! پوزخندش را پر رنگ تر از تیزی چشمانم عبور می دهد. نمیدانم چطور آن همه نیرو را آوردم و به عجز و ناله بدل نشد. همه چیز برایم بی رنگ می شود که در میانش استواری برایم رنگ می گیرد. با خود می گویم حال که نمیفهمم و نمیتوانم مثل آن پیرمرد با وقار رفتار کنم چطور است ادایش را درآورم. من با هر عقیده ای باشم تا تهش بروم. این فکرها با صدای جیغ بلندی دست از سرم برمی دارند. به دور و برم نگاه می کنم و زنی را می بینم که در زیر لگد های مردی کت و شلوار پوش دارد از سرش محافظت می کند. پاسبانی که پشت سرم است هم سرگرم تماشا می شود. چشم می چرخانم و مردی را می بینم که با باتوم به سر و صورتش می کوبند. مرد خودش را به نرده ها گرفته و داد می زند: _لیلا... لیلا جان... طاقت بیار. لطیفی لحنش مرا به وادی حسد می کشاند. نگاه زن می کنم که به گمانم لیلای همان مرد است. مرد در عین لطافت با خشم فریاد می کشد: _نامردای بی غیرت! به زنم چیکار دارین؟ ولش کنین، چرا روسری از سرش برمی دارین! با تلنگر پاسبان به اجبار به راه می افتم اما گاه نگاهم بر می گردد تا به دو کبوتر عاشقی نگاه کنم که تیغ تیز جدایی به گردنشان انداخته اند. با همان حال به لیلا غبطه می خورم که چطور عاشقانه محبوبش او را دوست دارد. واقعا، فارغ از دین و مذهب غیرت طعم عجیبی دارد. چاشنی میم مالک و محاصره در اغوش عشق... گاه که فکرش را می کنم گمان می برم تنها من عاشق پیمان ام. بی غیرتی او بر آیینه‌ی دلم ترک می اندازد. فکر می کنم او به دوست داشتن قانع است و این رابطه یک نفره است که من هر چند یک نفره اما همچنان عاشقانه دوستش دارم. دعا دعا می کنم حال پیرمرد خوب باشد. عجیب مهر پدری اش به دلم نشسته. در باز می شود و جسمم میان دو دیوار و چند قدم محبوس می شود. در حال خودم هستم که در پنجره‌ی در باز می شود و سرباز می گوید: _کاسه تو بیار! نگاهی به گوشه می کنم و کاسه‌ی نیکل در هم رفته ای برمی دارم. آن را بالا می گیرم تا ملاقه ای غذا داخلش بریزند. کاسه را می گیرم و به او می گویم: _اینجا یه هم سلولی دارم که هنوز نیاوردنش اگه ممکنه براش غذا بدین. پاسبان کلاهش را جا به جا می کند. اخم غلیظ میان پیشانی اش می نشاند و به من می توپد: _نخیر! نمیشه! ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5877374389061686461.mp3
5.76M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} خباثت خلفاء ملعون/ شبههٔ نامگذاری برخی از فرزندان ائمهٔ اطهار علیهم السّلام، به نام خلفای جور! 🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
41.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} برای لحظهٔ مرگ و خانهٔ قبرِ خود کاری کنیم! 🎤حجّت‌الاسلام سیّد علی رضوی؛
بدون شرح😍😍😍😍☝️☝️☝️☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️ 📌 قسمت اول 🔘 عَنْ جَابر بن عَبْدِ اللهِ الأنْصَاري. 🔰 حدیث کساء یک روایت است و مواجه شدن با هر روایتی نیاز به بیان چند نکته و پاسخ به چند سوال دارد. 1️⃣ چرا بهره گیری و مطالعه روایت مهم است؟ ✍ روایت سخنان یک امام معصوم علیه السلام یا نشان دهنده رفتار و واکنش امام معصوم علیه السلام است. برای فهم مسائل دینی باید به کسانی که از طرف خدا برای هدایت بشر فرستاده شده اند مراجعه کرد و وقتی مستقیم و حضوری به امام معصوم علیه السلام دسترسی نداریم از سخنان آنها استفاده می کنیم که حدیث یا روایت گفته می شود. 👌 اهمیت سخنان، رفتار و واکنش امام معصوم علیه السلام از آن جهت است که تمامی حرکات آنان مورد تایید خداوند است و عملکرد آنان بدون خطا و اشتباه و واکنش آنان صحیح و مطابق با دستورات خدا و مورد استفاده برای الگو گیری است. 📚 اصول الحدیث و احکامه، ص۱۹. 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
✴️ سه شنبه 👈18 اردیبهشت /ثور 1403 👈28 شوال 1445👈7 می 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوب و مبارکی است و برای امور زیر خوب است: ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅مسافرت. ✅خرید و فروش. ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅تهیه ضروریات زندگی. ✅خوردن دوا و دارو. ✅وارد شدن بر روسا و مسئولین. ✅و مناظره و بحث خوب است. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب است. 👶زایمان : مناسب زایمان و نوزاد محبوب مردم و خانواده باشد. 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️درختکاری. ✳️مشارکت و امور مشارکتی. ✳️نامه نوشتن به دوست و دیدار با آنها. ✳️نشاط و تفریح سالم. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️و خرید طلا و جواهرات نیک است. 🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه مباشرت و زفاف مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، خوب نیست. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ،باعث قوت دل می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ چهار شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است. قال رب انصرنی علی القوم المفسدین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق (علیه السلام): 🔹أبْعَدُ مَا يَكُونُ اَلْعَبْدُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا لَمْ يُهِمَّهُ إِلاَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ . 🔸 دورترين حالى كه بنده از خداوند دارد وقتی است كه مقصودی جز شكم و شهوت نداشته باشد. 📚 وسائل الشیعه (باب جهاد النفس) جلد ۱۶ صفحه ۲۰
▪️ دانستنی‌ها پیرامون شاه عباس دوم شاه عباس دوم صفوی (پادشاهی: ۱۰۲۰ الی ۱۰۴۴ هجری خورشیدی) 👈🏻 محل دفن: حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، قم، زیر پای زائرین ☑️ اقدامات مهم شاه عباس دوم صفوی: 🔸 فتح دوباره قندهار 🔹 شکست دادن روس‌ها و گسترش قلمرو ایران 🔸 ساخت صدها مدرسه، مسجد، کاروانسرا، پُل (از جمله پل خواجو در اصفهان) و ساخت کاخ چهل‌ستون در اصفهان 🔹 ایجاد آبادی در نقاط گوناگون ایران 👈🏻 شاه عباس دوم صفوی برای رشد زبان و ادبیات فارسی و پیشرفت هنر در ایران، بسیار کوشید. 🔻 شاه عباس دوم، شدیداً از متنفر بود. باور داشت که آنان مردمانی خودخواه، بدذات و شرور هستند. 🔻 او از دل خوشی نداشت و آنان را آزار می‌داد. در بیان چرایی این مسئله می‌توان گفت: زرتشتیان باور داشتند که هزار سال پس از سقوط شاهنشاهی ساسانی، منجی دین زرتشتی ظهور می‌کند. ولی پیش از او، شخصی زرتشتی به نام بهرام ورجاوند، با لشکری از چین و هند، به ایران می‌تازد و مسجدها را ویران کرده؛ آتشکده برپا می‌کند. گویا شاه عباس دوم، از این انتظار و باور زرتشتیان برافروخته شده؛ فرمان داد آنان را تنبیه کنند. به عبارتی، شاه عباس دوم، به زرتشتیان به چشمِ خائن و مزدوران اجنبی نگاه می‌کرد. (بنگرید) تصویر شاه عباس دوم و مُهر , امضای عجیب او را در اسلایدها مشاهده کنید.