فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حجب و حیای حضرت فاطمةالزهرا سلاماللهعلیها در روز مباهله
مرحوم ابن شهر آشوب در فرازی از بیان واقعۀ #مباهله چنین مینویسد:
صبح روز بعد از تعیین قرار مباهله با مسیحیان نجران، حضرت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله بیرون رفت در حالی که حسین علیهالسلام را در آغوش و دست حسن علیهالسلام را گرفته بود و حضرت فاطمةزهرا سلاماللهعلیها پشت سر و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام پشت سر حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام راه میرفت؛
و در روایتی دیگر آمده: دست امیرالمومنین علیهالسلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهماالسلام پیشاپیش او بودند و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها پشت سرش میآمد؛ سپس دو زانو نشست و فاطمه علیهاالسلام را پشت سرش در راستای بین دو کتف و حسن علیهالسلام را سمت راستش و حسین علیهالسلام را سمت چپش قرار داد...
📚 مناقب (ابنشهرآشوب)، ج۳، ص۳۷۰
كشف الغمة (محدثإربلی)، ج۱، ص۲۳۳
🔴 بعضی میگویند صحبت از #حجاب و #حیا در دوران سیاهی که اغلب زنان مسلمان ایران، حتی بانوان چادری میل به بیحجابی و تبرّج پیدا کردهاند، سخنی بیفایده است! اما معتقدیم این طور نیست و به هدف تأثیر در دلهای حقپذیر میگوئیم.
▫️۲۴ ذی الحجه روز مباهله و ظهور یکی از بزرگترین فضائل حضرت آیت الله العظمی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وأبنائهم المعصومين علیهم السلام می باشد...
▫️مباهله ثابت میکند که هرکس که منکر فرزند حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله یعنی حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف شود دروغ گو است و مورد لعن خداوند متعال قرار میگیرد🔥
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
⁉️ شواهد روایی برای مصداق انفسنا در #آیه_مباهله
❖ با سند معتبر از حضرت ابوذر علیه السلام و دیگران نقل شده است :
← حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «باید بنو ولیعه (حاکمان سرزمین حضرموت) از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه میکنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ جویانشان را میکشد و فرزندانشان را به اسارت میگیرد».
ابوذر میگوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر بن صهاک از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت (ابابکر زندیق) نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله میزند و علی (علیهالسّلام) مشغول وصله زدن کفش بود.
✔️ محقق کتاب حکم به صحت سند روایت می دهد.
📚 خصائص امیرالمومنین علی بن ابی طالب ص 89 ح 72
🟢 «فقط حیدر، امیرالمؤمنین است.»
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
4_5769149077287604237.mp3
5.42M
🤧 #تعریق_و_بوی_بد_عرق
♦️علت تعریق و بوی بد عرق چیست❓
👌اختلاط صفرا با بلغم ناصالح باعث بوی بد عرق میشود...
❌به هیچ عنوان برای درمان به طب نوین مراجع نکنید...
🤔چرا بیماری در طب سنتی درمان میشود و در طب نوین درمان نمیشود❓
🫀تا کبد اصلاح نشود بیماری پوستی مرتفع نمی شود...
#استاد_سید_حسین_افشار_نجفۍ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفـرج_الساعه🍃🌺
کانال شهر نوره
( تولید و پخش و مشاوره نوره )
@shahrenore
https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3
ارتباط با ادمین و سفارشات
@meshkat120
تلفن ۰۹۱۰۰۱۰۰۹۰۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمون رو جم کنیم
با یک شکلات گول نخوریم🍬🍬
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔹 ۱۲ تیر/ سرطان ۱۴۰۳
🔹 ۲۵ ذی الحجه ۱۴۴۵
🔹 ۲ ژوئیه ۲۰۲۴
💠 مناسبتهای دینی و ملی
✈️ حمله تروریستی آمریکا به هواپیمای مسافربری
💫 نزول سوره «هل أتی» در شأن امیرالمؤمنین علیهالسلام
📿 اولین نماز جمعه امیرالمؤمنین علیهالسلام
🌴 امام حسین علیهالسلام در مسیر کربلا، منزل شانزدهم، «عقبه»
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج ثور» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
فروش جواهرات
رفتن به تفریحات سالم
دیدار با دوستان و رؤسا
نامه نگاری
⛔️ ممنوعات
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
🚖 مسافرت
بهتر است ترک شود.
👶 زایمان
نوزاد دانشمند، نجیب، روزیدار و مبارک است.
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
فرزند مهربان و نرم دل باشد.
💇 اصلاح سر و صورت
خوب است.
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث صفای خاطر میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سهشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۵ سوره مبارکه «فرقان» است.
﴿﷽ یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه﴾
خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید، صدقه بدهد تا رفع گردد.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
💞 #امام_سجاد علیهالسلام
💞 #امام_باقر علیهالسلام
💞 #امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز سهشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
🎁 بسته هدیه جدید #وزارت_ارتباطات
✴️ باتوجه به استقبال هموطنان از بسته اینترنت رایگان برای دور اول #انتخابات، بسته هدیه جدید ۱۰ گیگابایت ۷روزه برای استفاده از سکوهای داخلی ایتا، روبیکا، تلوبیون، ویراستی، بله، سروش، گپ، آیگپ و ذرهبین در نظر گرفته شده است.
🔸همراه اول و رایتل با کد دستوری
*100*673#
🔸ایرانسل با کد دستوری
*5*1#
♦️ یادتون باشه که بهتره بسته فعال دیگر هم برای استفاده از این بسته داشته باشید.
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۴۷ و ۲۴۸
پری دستی به لباس فرمش میکشد.انگار کاری دارد که به یاد من افتاده! با دیدن حالم میپرسد:
_خوبی؟ رنگ رخت چرا پریده؟
دستم را به طرف آشپزخانه میبرم:
_هیچی... فکرکنم از غذاهای دیشبه.کاری داشتی؟ شنگول اومدی!
_شنگول؟ آره...! از کجا فهمیدی؟
_از قیافت!
کاغذ در دستش را جلوی صورتش میگذارد.حدس میزنم درمورد همان نشریه و کار چاپش است.روزنامه را بطرفم میگیرد:
_ببین! صفحهی اول چاپش کردن! امیر خیلی خوشحال شد.
روزنامه را میگیرم.باز هم همان مزخرفات همیشگی! تساوی حق زن و مرد..بله! عجب تیتر جذابی! آنهم در قالب فعالیتهای زنان و مردان در اردوگاه را گفته به علاوهی کلی چرت و پرت دیگر! اصلا به این اشاره نکرده زنان در اینجا از هیچگونه عاطفهای برخوردار نیستند!
_پری چرا واقعیت رو نمینویسی؟
_واقعیت؟ یعنی چی؟
_یعنی اینکه کاش یکم اطلاعات علمی این رشته رو میداشتی بعد مینوشتی!تساوی حقوق زن؟ زن حقوقی شبیه به مرد نداره که باهاش مساوی باشه. زن حقوق خودش رو داره که باید بهش بدن.بعدشم کی حقوق خودتو دادن؟بزرگترین حقوقت رو که مادرانگی بود گرفتن بعد میگی تساوی؟
ابتدا سکوت میکند.روزنامه را از دستم میگیرد و حرفهایی مثل بقیہ میزند.
_منو بگو پیش کی اومدم! حواسم نبود تو دیگه از ما نیستی.
خوشحال و لبخندزنان میگویم:
_خداروشکر که منو از خودتون جدا میدونین.
بعد هم با روی ترش از من فاصله میگیرد.
هنوز حالم جا نیامده که با تشر آشپز برمیخیزم.بوی خوش قیمہ مشامم را تحریک میکند اما خیلی زود دوباره همان حس برمیگردد! بیاراده از جا برمیخیزم. هوای آزاد هم حالم را خوب نمیکند.پری ایستاده و نگاهم میکند.
_میشه یه لیوان آب بهم بدی؟
انگار نمیشنود. فقط در مردمک چشمانم خیره میماند.
_تُ... تو حاملهای؟
فکر میکنم اشتباه شنیدهام.
_چی؟
دستم را میکشد و میآورد داخل.لب میگزد و به صورتش چنگ میزند.
_میگم حاملہ شدی؟؟؟
_نِ...نمیدونم.! یه چند روزی احساس خستگی میکردم گفتم شاید از کم خونی و اینا باید باشه ولی امروز حال تهوع هم داشتم.
_واای! بدبخت شدیم.
دلم میشکند.من به درک آیندهی این بچه چه؟ شاید هم سازمان بفهمد و آنوقت مثل بقیه خانمها بچه را بیسر و صدا سقط میکنند.پری هول میگوید:
_رویا هیس! باید دهنمونو ببندیم. نه! نمیشه نگهش داشت.بفهمن بارداری راهی درمونگاه میشی و بچه رو سقط میکنن.این خلاف قوانینه! این جور چیزا برای ما نیست.ما باید دنبال اهداف بالاتری باشیم تا تر و خشک کردن بچه. تمرکزتو نابود میکنه بیا فردا بریم...
حرفش را قطع میکنم.
_هیسس! ساکت باش پری.بزار فکرکنم یکم...شایدم اصلا بچهای در کار نیست. حالم بده فقط!
پوزخند میزند.
_خودتو گول نزن رویا. خودشه! منم این علائمو داشتم. یادت نیست؟دیر بشه دیگه سخت میشه کاریش کرد.پیمان هم راضی نیست برخلاف قوانین کاری کنیم.از چشم اعضا میوفتیم!
هنوز در تردید هستم.با فکر کردن به آن تنم میلرزد.کار سختیست. نمیتوانم الان تصمیم بگیرم.
_نه پری من وقت میخوام بهش فکرکنم.
فکر نکنم تصمیم گرفتن در مورد جون یه آدم رو بشه به همین زودی گرفت.تو شوکم بزار فکر کنم.
_هر طور راحتی ولی اگه تو فرصت فکر کردنت کسی فهمید دیگه هیچی.
به جای آرامش دادن فقط نمک بر زخمم میپاشد. دستانم میلرزد و تنم سرد شده.
_باشه.باشه رویا!فعلا درموردش تصمیم نمیگیریم. تو حق انتخاب داری شاید بتونم کمی درکت کنم.آخه منم یه روز گیر افتاده بودم.
خاضعانه و از روی درد میگویم:
_میشه یه خواهشی کنم ازت؟
سزش را تکان میدهد.
_میشه به پیمان نگی؟
چشمانش گرد میشود:
_اگه بفهمه چی؟؟
_نمیفهمه! اگه هم بفهمه نمیاد یقه تو رو بچسبه. میگم تو بیخبر بودی. پری تو خودت ته قلبت پشیمونی نذار منم بار حسرت بکشم. بد شرایطی شده ولی سختیش برای منه. من...من مطمئنم این بچه برکت داره. شاید راه نجاتم شد همین بچه!
_راه نجات؟
_اوهوم...رهایی از این چاردیواری اشرف
دستش را روی لبهایش میگذارد و با وحشت میگوید:
_هیسس اروم باش!کم مونده کسی بو ببره و موضوع ورد زبونا بشه این چیزا رو به زبون نیار دختر.
_باشه ولی تو هم قبول کن به پیمان نمیگی. اگه پیمان بفهمه خودش منو میبره درمونگاه تو که میدونی چقدر مقررات مقررات میکنه. من شهامتشو دارم. اگه خدا بهم محبت کرد ازش نگهداری کنم تو جون این بچه رو نگیر...داداشت که جوّ سازمانی گرفتتش تروخدا سکوت کن!
التماسگونه نگاهش میکنم:
_با...باشه ولی اگه از طرف من بو برد باید منصرفش کنی
_باشه خیالت راحت
صبح با تن بیجان و ضعف از خواب برمیخیزم.برای ناهار از آشپزخانه بیرون میآیم. کنجکاوم بدانم چه شده. گوش تیز میکنم تا ببینم چه میگویند:
_اگه درست باشه چی؟
+من که میگم دروغه
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۴۹ و ۲۵۰
×مگه میشه ایران قطعنامه رو قبول کرده باشه؟
_همش شایعه هست
خدا خدا میکنم حقیقت داشته باشد.یعنی میشود جنگ تمام شده باشد؟ کمی بعد پیمان که از حرفهای پوچ رجوی پر شده است پیشم میآید با آب و تاب از نقشه عملیاتی میگوید. از حمله جنگندههای عراقی تا تهران و رسیدن به تهران تا آزاد کردن زندانیان خائن. اسلحهای را به من میدهد و میگوید:
_تو هم بیا! مگه دوست نداری برگردی ایران؟
_ای...ایران؟!
_آره دیگه.
هدف حمله استان کرمانشاه بود.مرداد۶۷ مریم رجوی با گفتن آتش به پیش، حکم خودکشی دست جمعی را صادر میکند.نیروهای عراق به مناطق جنوب برای تسخیر دوبارهی خرمشهر میتازند.
رجوے دستور ۴۸ ساعتهی کشتار مردم، افراد نظامی و بسیجیها را میدهد و میگوید...
هرچه میتوانند آنها را بکشند و چیزی ازشان نماند زیرا به خیال خود بعد از فتح تهران دستور عفو عمومے بدهد و کسی را بعد از سلاخی بسیار نکشند!
افراد در ۵ تیپ دستهبندی شده هستند.گروهی فتح شهرهای کرند و اسلام آباد غرب.دیگری گرفتن کرمانشاه و گروه سوم قرار است تا هفت صبح فردا در همدان باشند.چهارمین گروه هم مسئول فتح قزوین و در آخر هم دستهای برای رویای دور رجوی و اشغال تهران...پیمان در دستهی پنجم است.
مرا به زور سوار وانتی میکند که پشت آن تیربار است.قلبم از استرس فشرده میشود.پری هم همراه ما میآید.تا لحظهی آخر همهشان را نصیحت میکنم دست از این کارها بردارند.چیزی به ساعت چهار بعدازظهر نمانده که از مرز اشغال شدهی خسروی میگذریم.بوی وطن مشامم را پر میکند از احساس خوب.بغض دوری در گلویم هویدا میشود.
_الان شما سلاح برداشتین اومدین طرف کشورتون؟ اینه سوغات دوریتون؟
خشم ابروهای پیمان را پیوند میدهد و فریاد میکشد:
_بسه رویا! ما روی مزدور خمینی اسلحه کشیدیم.میخوایم مردمو از چنگ اینا نجات بدیم.
_شما ایران بودین ببینین مردم چی میخوان؟ تو جبههها بودین؟ از کجا میدونین مردم شما رو میخوان؟
پیمان جواب نمیدهد و با اعصاب خورد فرمان را میپیچاند.پری لبش را به دندان میکشد:
_هیس رویا! رو اعصابش نرو. قاط میزنه بلایی سرت میاره.
-بیاره! فکر کردی مهمه برام که میخوام کشته بشم بدست خائنین کشور؟
پیمان که خونش جوشیده صدایش را روی سرش میگذارد و با داد میگوید:
_خفہ شو رویا! بس اراجیف تحویلمون دادی.خائن ما نیستیم بفهم اینو... خائن کسایی هستن که به اسم مردم دم از حکومت میزنن.ادعا میکنن مردم پشتشونه ولی ما امروز ثابت میکنیم مردم مجبورن ازشون اطاعت کنن.
من هم کوتاه نمیآیم و جواب را میدهم:
_منم نسبت به سازمان دقیقا همین حسو دارم.خوبه! یه بار برای همیشه میبینیم مردم طرف کیا هستن.
پری دستم را میگیرد و آهسته در گوشم نجوا میکند:
_اینقدر باهاش یکی بہ دو نکن!به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه باش.
وقتے ما رسیدیم سر پل ذهاب شهر ویران و خالی از سکنه شده است.آتش توپخانهی عراق که آنجا مستقر بود بہ جان شهر افتاده بود و میکوبید..ماشین گوشهای پارک میشود و پیاده میشویم. پیمان اسلحه را به طرفم میگیرد.
_بگیرش.
_نمیخوام! اسلحه برای چی؟
هوف میکشد و میگوید:
_برای چی؟ اسلحه کاربرد داره اسلحه نداشتہ باشی که نمیشه. همه مسلح هستن... تنبیه میشی!بعدشم اینا که حالیشون نیس تو باهاشون همعقیدهای تو رو هم میزنن.
_من از تنبیه نمیترسم.اسلحه هم روی مردم کشورم نمیگیرم.اینا منو بکشن برام خیلی بهتره تا اینکه برای لحظهای هم بهشون خیانت کنم.بزار ندونن که من خائن نیستم... مهم خودمو خدا هستم که میدونیم جای من بین شما نیست.
اسلحه را بہ پری میدهد تا او با زبانش مرا #خام کند. یک گوشه مردم را جمع کردند و یکی ایستاده و پیام خلق قهرمان میخواند!احساس نارضایتی را در چشمان و صورت مردم میبینم.جرئت گفتن ندارند و میترسند.
نیروهای بعدی آماده میشوند تا برای تسخیر اسلامآباد بتازند.در میان راه مزارع شعلهوری میبینم.مدام اشک از دیدگانم میچکد.ورودی شهر اسلامآباد با دیدن پاسداری که از درخت به دار آویخته شده دوباره حالم بد میشود از این همه وحشیگری..از این همہ عقده که اکنون بر سر این #غیوران خالی میکنند.
حس تهوع گلویم را محاصره کرده.چیزی نخوردهام و انگار دل و روده هایم میخواهند بالا بزنند! با بیرمقی تمام گوشهی خیابان فرو میریزم.
_من نمیتونم.شما برین.من تموم شدم!رویا نیست شد. رویا نمیکشه دیگه بیاد.
_یعنی چی؟ باید بیای.
دستم را به زور میکشد.انگار میخواهد آستینم پاره شود.دستش را با تهدید جلویم میگیرد و میگوید:
_ندارم و نمیایم نداریم!هرجا من رفتم تو فقط چشم میگی و پشت سرم میای فهمیدی؟؟
بغض خفهام میکند.مردمک چشمم زیر غبار اشک میلرزد.راه میافتیم
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
25 ذی الحجّه
1 ـ نزول سوره ی هل اتی
در این روز سوره «هل اتی» در شأن امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام نازل شده است. این مهمّ بعد از سه روز روزه ی آنان و اعطای افطارشان به مسکین و یتیم و اسیر بود که آن طعام بهشتی نازل شد. (1)
امام صادق علیه السّلام فرمود :
آن کاسه ای که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردند نزد ماست و حضرت صاحب الأمر علیه السّلام آن را ظاهر خواهد کرد، و طعام بهشتی از آن تناول خواهند فرمود. (2)
📚 منابع :
1. مسار الشیعة : ص 23.
2. زاد المعاد : ص 304. بحار الأنوار : ج 43، ص 31، 63.
نعمتها تا هستند ناشناخته اند و همین که رفتند [قدرشان]شناخته مى شوند. بحار الأنوار: ۷۸ / ۱۱۵ / ۱۲
امامحسن جان 🍃