eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5900107423326143938.mp3
8.31M
کربلا بسّـــــــه صبوری.... •[باهر #نفس و #خیال‌تو درد میکشم😞👈💔]• #کربلایی‌محمودعیدانیان #دلداده‌حسینــــ🏴
﷽❣ یاصاحب الزمان❣﷽ 💓عشق آن دارم ڪہ تا آید 🌸از دلبرم گویم فقط ... 💓حق پرستم، مقتدایم اسٺ 🌸تا ابد از گویم فقط ...
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... نویسنده : @haram110
حرم
❀ ادامه #معرفت_افزایی_مهدوی 15 ⁉️اگر ما #خمس ندهیم چه اتفاقی میافتد؟ مساله اول: اگر نمازگزار سجاده
16 🔶 در این قسمت حدود سه تا از وظایف مکیال را خدمتتان عرض می کنیم؛ که مضمون این وظیفه ها این است که در 🔺مرحله اول خودمان را حفظ کنیم. که با حفظ اعتقاد و ایمان ان شاءالله به دوران ظهور برسیم. 🔺و در مرحله بعدی سلامت و بدن خودمان را حفظ بکنیم، که پیرامون این موضوعات دو سه تا از وظیفه های هشتادگانه در جلد دوم مکیال آمده است. ⭕️ مهمترین مطلب این است که آدم ایمان و اعتقادش را خدایی نکرده از دست ندهد. چون آخرالزمان، شرّالزمان است، در هیچ مقطعی در تاریخ، تا این میزان فتنه، شر، گرفتاری و بدی در آن وجود ندارد که در آخرالزمان وجود دارد. 🔹روایت داریم در آخرالزمان، انسان دین خودش را می فروشد به گونه ای که ممکن است صبح مومن باشد و عصر کافر شود، یا عصر مومن باشد و صبح کافر شود. یعنی اینقدر اوضاع در آخرالزمان به هم ریخته و آشفته هست که یک نفر صبح ایمان دارد، عصر ایمان ندارد. و روایت دیگر، در آخرالزمان، نگه داشتن ایمان به منزله نگه داشتن گلوله آتش در کف دست است. شرایط اینقدر سخت می شود و به نوعی ریزشها بسیار زیاد می شود، که امام سجاد(ع) در آن روایت معروف به ابوخالد کابلی می فرماید: که مردم آن دوره افضل کل زمانها هستند ( که البته منظور امام آنهایی است که ایمان خودشان را حفظ میکنند، افضل کل زمانها هستند) که در این انواع شرها، گرفتاریها، انواع گناهانی که مردم را احاطه کرده در حالی که امامی نیست، پیامبری نیست، امام زمان را ما نمی بینیم و با این شرایط بعضی ها باز ایمان خودشان را حفظ می کنند و ایمانشان را نگه می دارند. که امام سجاد(ع) می فرماید: «مردم این دوره، افضل کل زمانها هستند.» ⁉️ ؟ 🔹وظیفه اول بحث است. ائمه معصومین برای حفظ ایمان در آخرالزمان، دعایی را توصیه کردند، امام صادق(ع) فرمودند: پس از این شبهه ای شما را خواهد رسید که بدون نشانه ی دیده شدنی و امام هدایت کننده ای و از آن نجات نمی یابند مگر کسی که « » را بخواند. 🌺«یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»🌺 👈دعای غریق، تجویز امام صادق(ع) هست، برای مردم آخرالزمان. که مداومت بر خواندن این دعا یکی از وظایف ما منتظران است. در کتاب مکیال به عنوان وظیفه شماره ۱۹ بیان شده. بهتر است این دعا را در قنوت نمازهایمان بخوانیم. 🔹از آیت الله بهجت (ره) سوال کردند کی این دعا را بخوانیم؟ فرمودند: وقت خواندن این دعا همین چند روز دنیاست، اگر در این روزها این دعا را نخوانیم پس کی میخواهیم بخوانیم. یعنی یک جورهایی آیت الله بهجت گفتند که هر روز این دعا را بخوانید. ادامه دارد ...