eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
637 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5890920256351769969.mp3
7.08M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} روایت صبح...😭 🎙حاج محمّدعلی قاسمی؛
⚫️امام حسن مجتبی علیه‌السّلام: مؤمن چگونه می‌تواند مؤمن باشد، در حالی که از قسمت خود ناخوشنود باشد، و منزلت و وضعیت خود را ناچیز شمارد، با آن که حاکم بر او و تقدیر کنندهٔ سرنوشتش خداست؟! 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۳۵۱ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️مولا علی علیه‌السّلام: اذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا اگر مستحبّات به واجبات زيان رسانند، مستحبّات را ترک گوى. 📚نهج‌البلاغه حکمت ۲۷۹ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام رضا علیه‌السّلام: مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّهِ تَعَالَی وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَكُمْ رَقِیبٌ وَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِیءُ الْفَرَجُ عَلَی الْیَأْسِ فَقَدْ كَانَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ چقدر صبر و انتظار فرج نیکوست، آیا قول خدای تعالی را نشنیدی که می‌فرماید و انتظار برید که من هم با شما منتظرم، و نیز می‌فرماید انتظار برید که من نیز با شما از منتظرانم، پس بر شما باد به صبر، که فرج به هنگام یأس می‌آید، کسانی که قبل از شما بودند، صابرتر از شما بودند! 📚بحارالانوار ج۵۲ ص۱۲۹ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام صادق علیه‌السّلام: إِنْ ظَنَنْتَ أَوْ بَلَغَکَ أَنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ كَائِنٌ فِی غَدٍ فَلَا تَدَعَنَّ طَلَبَ اَلرِّزْقِ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَكُونَ كَلاًّ فَافْعَلْ اگر گمان کردی یا به تو خبر رسید که فردا این امر [قیام حضرت مهدی عجّل‌ اللّه‌ فرجه و تشکیل حکومت اسلامی] محقّق خواهد شد، هرگز تلاش برای کسب روزی را کنار مگذار، و اگر توانستی [طوری اقدام کنی که] سربارِ (دیگران) نباشی، چنین کن! 📚کافی ج۵ ص۷۹ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
4_6051104819752475479.m4a
2.02M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} حالِ آشفته و پریشانِ آقا امیرالمؤمنین، هنگام و پس از دفن حضرت زهرا سلام اللّه علیهما😭 🎤استاد اوجی شیرازی؛
53.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} به عیالِ با غیرت‌ترین مرد جهان، پی‌درپی تازیانه زدند!😭 🎤استاد بندانی نیشابوری؛
‍ ‍ ‍ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ⁉️❔سفیانی کیست؟؟؟ قسمت ـ یکم ✔️ 🔸 اوصاف سفیانی در احادیث بسیاری با ذکر جزئیات آن آمده است؛ در روایات فراوانی ، شیعیان از قیام پیش از آمدن سفیانی نهی شده‌اند؛ سفیانی یک شخص است. شخصیت حقیقی. نه یک تفکر صرف یا شعار و ادعاهایی مبهم! او نشانه‌ای آشکار است و نمی‌توان به آسانی بر هر کسی تطبیقش داد و به عنوان زمانِ رفعِ ممنوعیت قیام اعلام نمود! برخی از مهمترین علائم و اوصاف سفیانی چنین است: ۱- نامش عثمان و نام پدرش عنبسة است و از نسل ابوسفیان می‌باشد (قال أمير المؤمنين علی بن ابی طالب علیه‌السلام : ... اسمه عثمان و أبوه عنبسة و هو من ولد أبي سفيان- کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱ : ر.ک: تصویر الحاقی| عن علی بن الحسین ع: (السفیانی) من ولد عتبة بن أبی سفیان- الغیبة للطوسی، ص۴۴۲) ۲- قامتش متوسط، چهره‌اش وحشتناک و سری درشت دارد. در صورتش اثر آبله است و اگر او را ببینی گمان می‌کنی که یک چشمش نابیناست (عن امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام : هو رجل ربعة وحش الوجه ضخم الهامة بوجهه أثر جدري إذا رأيته حسبته أعور- کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱) ۳- رنگ چهره‌اش سرخِ مایل به زرد است و چشمانی روشن(کبود) دارد (قال أبو عبد الله الصادق علیه السلام إنك لو رأيت السفياني لرأيت أخبث الناس أشقر أحمر أزرق - کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱) ۴- بر زبان نام خداوند را تکرار می‌کند ولی در حقیقت مسیرش به آتش است (قال أبو عبد الله الصادق علیه السلام: یقول يا رب ثأري ثأري ثم النار - کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱) ۵- سفیانی از منطقه شام خروج(قیام) می‌کند (عن الباقر علیه السلام: و إن من علامات خروجه خروج السفياني من الشام - کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳۲۸) ۶- از وادی یابس(بیابانی خشک و یا مرز بین سوریه و اردن کنونی) قیام می‌کند (قال أمير المؤمنين علیه السلام: يخرج ابن آكلة الأكباد من الوادي اليابس‏ - کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱ ؛ الغیبة للطوسی، ص۴۴۴) ۷- در ماه خروج می‌کند (عن الصادق علیه السلام أنه قال: السفياني من المحتوم و خروجه في رجب - الغیبة للنعمانی، ص۳۰۰) ۸- همان روزی که او خروج می‌کند، یمانی و خراسانی نیز قیام می‌کنند (قال علیه السلام خروج السفياني و اليماني و الخراساني في سنة واحدة في‏ شهر واحد في يوم - الغیبة للنعمانی، ص۲۵۵-۲۵۶) ۹- همسرش را از ترس اینکه مکان اختفایش را افشا کند زنده به گور می‌کند (قال أبو عبد الله الصادق علیه السلام: و قد بلغ من خبثه أنه يدفن أم ولد له و هي حية مخافة أن تدل عليه - کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۱) ۱۰- سفیانی حداقل بر این پنج شهر مسلط می‌شود و آنها را ظرف شش ماه تصرف می کند: دمشق، حمص، فلسطین، اردن، قنّسرین(در برخی روایات شهر حلب نیز ذکر شده) و نُه ماه بر آنها حکومت می‌کند (عن أبي عبد الله جعفر بن محمد علیه‌السلام أنه قال: إذا استولى السفياني على الكور الخمس فعدوا له تسعة أشهر و زعم هشام أن الكور الخمس دمشق و فلسطين و الأردن و حمص و حلب - الغیبة للنعمانی، ص۳۰۴ |  عن عبد الله بن أبي منصور البجلي قال: سألت أبا عبد الله ع عن اسم السفياني فقال و ما تصنع باسمه إذا ملك كور الشام الخمس دمشق و حمص و فلسطين و الأردن و قنسرين فتوقعوا عند ذلك الفرج - کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۲) ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است.. |
🌪هلاکت سفیانی در بيداء (بیابانی میان مکه و مدینه) حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: «مَهدی علیه‌السلام دارای چشمانی سیاه و مویی مجعد است، و خالی بر گونه‌اش دارد و ابتدای قیامش از جانب شرق است در آن هنگام سفیانی نیز خروج می‌كند و به اندازه مدت حاملگی يک زن يعنى ۹ماه سلطنت می‌‏كند. او در شام خروج می‌‏كند و مردم شام از او اطاعت خواهند کرد. جز يک عده که بر عقیده حق استوار خواهند ماند و خداوند آنها را از پیوستن به او حفظ می‌‏كند. 🔸سفیانی با لشکری جرار به «بیداء» مدینه می‎‌‏آيد. وقتی به «بیداء» رسید، خدا او و لشکرش را به زمين فرو می‌برد و این است معنای آیه شريفه‏: [و لو ترى إذ فزعوا فلا فوت و أخذوا من مكان قريب.] ( سبأ/۵۱ ) 📚غیبت نعمانی، باب۱۸، ح۱۴ •••• ⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۴۵ ریحانه که منظور یوسفش را متوجه شده بود. لبخند محجوبی زد.نگاهش را پایین انداخت. یوسف سرش را بگوش دلدارش نزدیک کرد. یوسف_از پدرتون اجازه گرفتم. اون روز حرفهامون نصفه موند. بانو؟! ریحانه_ اختیار دارید آقا. از میان جمع بلند شدند.یوسف با نگاهش از عمومحمد گرفت. که خلوتی کند با بانویش.. قدم میزدند.یوسف مستقیم نگاهش کرد. کم نمی آورد.پشت سرهم میگفت.ریحانه که مات شده بود.اصلا این یوسف کجا و یوسف چن ساعت پیش کجا....!!!اما خودش، فقط چند بار، نیم نگاهی، کرده بود.محرم بودند درست اما خب.بانو بود. زهرایی بود.عمری با احدی حرف نزده بود.. دخترعمو، پسرعمو بودند، درست. شناخت کافی داشت. میدانست بی اندازه حرمتش را قائل هست.اما باز هم رویش را نداشت به نگاه مستقیم. هرچه یوسفش میگفت.. یا سکوت میکرد یا خیلی مختصر جواب میداد.یا نیم نگاهی میکرد. یا اصلا نگاه نمیکرد. ریحانه سوالی ذهنش را.مشغول کرده بود. نمیدانست با چه جمله ای بگوید. که خدشه برندارد معشوقش. ریحانه _یه سوالی دارم نمیدونم چجوری بگم. یوسف_ بگو خب... نذار تو دلت بمونه _بعد از نمازظهر، که خوندید..کجا رفتین؟ یوسف_ نمیشه بگم ریحانه_ نه بگین.. میخام بدونم یوسف_ نچ..! ناخواسته، به یوسفش زل زد. پایش را به زمین کوبید. با لحنی دلنشین گفت: _عهههه..!! یوووسف...!! بگو دیگه..! ریحانه یک لحظه بخودش آمد.سریع سرش را پایین کرد. از شدت خجلت نمیتوانست سر را بالا ببرد.. یوسف مات لحن ریحانه شد.یادش افتاد به ها..چقدر شیطانی بود لحن ها.. چقدر عذاب کشید.چقدر خدا را صدا زده بود.. سرش را بالا گرفت.چشمانش را بست. نفسی عمیق کشید. آرام گفت: _خدایا شکرت.الحمدلله که حلالترینش رو بهم دادی.شکرت.بخاطر همه چیز یوسف خیلی آرام گفته بود، اما دلدارش شنیده بود.راه میرفتند.این بار، با سکوت و آرام. یوسف _یه سوالی کردی که نمیخاستم جواب بدم.. ولی اینجوری که گفتی.حتما میگم.دوست دارم بین خودمون بمونه. _چشم آقا یوسف بسمت آخر باغ میرفت.و دلبرش بهمراه او. سعی میکرد زیاد به دلدارش، زل نزند.میفهمید که معذب هست. میفهمید گونه سیب کردنش را، میفهمید که نمیتواند زیاد خیره شود. دوست نداشت او را آقا خطاب کند. _ببینم شما مدام میخای به من بگی آقا!؟ برای همه آقایوسف باشم، برا شماهم؟! ریحانه_ خب چی بگم؟! ریحانه با لبخند، بعداز کمی سکوت،گفت: _چشم یوسفم چقدر رضایت داشت. _آفرین بانو جان حالا خوب شد.! به آخر باغ رسیدند.گوشه ای دنج پیدا کردند. نشستند.ریحانه نگاهش را بین درختان میکاوید. گوش دل و جانش را به یارش داده بود. یوسف دستانش را عقب برد و تکیه گاه کرد. سرش را بالا گرفت. چشمهایش را بست. یوسف_ این چیزی که میخام بگم از نظر شما شاید خیلی عادی و معمولی باشه اما برای من شد زندگیم.!!!اون زمانی که تصمیمم رو گرفتم که شما بشی بانوی قلبم، زیاد رو به راه نبودم. دعا میکردم. غیراز رسیدن به شما.برای خودم.برای دورشدن از نفسانیاتم.برای . میخواستم از هرچی هست دور بشم.باید میخوندم.. هم بخاطر شرایط روحی ای که داشتم هم ترس از دست دادن دینم و هم نگران آینده بودم.. قرار گذاشتم باخودم. چله برداشتم. سنگین، چند تا باهم...۴٠ روز روزه، ۴٠روز جامعه کبیر و ۴٠روز ختم بسم الله...دیروز روز چهلم روزه ام بود.اما امروز، چهلمین روز ختم بسم الله و زیارت جامعه هست..‌ اومده بودم اینجا ختم بسم الله رو بخونم.تو این مدت، هم دلم آروم میشد و هم فکر و ذکرم، ترسیم آینده با شما بود بانو.. هرچه میخواست گفت.سرش را بسمت بانویش چرخاند. زل زد. خودش هم متعجب بود از اعترافش. گویی بعد دیگر شخصیتش را بروز داده بود. هم به خودش و هم دلدارش. تک تک جملات یوسف... ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۴۶ تک تک جملات یوسف.چون نت موسیقی بود بر روح ریحانه.نمیتوانست چگونه ابراز کند غصه اش را. چگونه بگوید که جملاتش چه کرده بود با او. دلش را بخدا سپرد.تک تک جملات را با گریه گفت. ریحانه_ ولی یوسفم..من لیاقتت رو ندارم.. ببین من سرتا پاخطا رو نمیدونم..خدا به پاداش کدوم کارم تو رو بمن داده.تو بخاطر من. چله گرفتی؟اخه فکر کردی من کیم. ریحانه سرش را روی پاهایش گذاشت و آروم آروم گریه کرد. یوسف گیج شده بود.حال بانویش، برایش درک کردنی نبود. چرا گریه میکرد.؟! ناراحت شد. میخواست هرکاری کند تا اشکش را نبیند. دلداری میداد. هرچه میگفت فایده نداشت.یادش به زیارت جامعه افتاد. یوسف _میخام روز آخر چله م رو با تو تموم کنم. هستی بانو؟ ریحانه اشکش را پاک کرد. _هرچی شما بگی یوسف با سوز میخواند و ریحانه گریه میکرد. ریحانه با لحن میخواند و یوسف میگریست.خواندند.زیارت جامعه کبیره را. که هر فرازش با بند بند وجودشان، متصل میشد،به اهلبیت.علیه‌السلام. زیارت تمام شده بود.صدای گریه ریحانه آرامتر شده بود. طاقت اشک دلبرش را نداشت. یوسف_ از راه خدا و اهلبیت.ع. دوست ندارم اشکت رو ببینم. بانو_ بخدا...یوسف دلم.. من لیاقت تو رو ندارم. فکر میکنی من خوبم.! یوسف_ فکر نمیکنم.یقین دارم که خوبی. پس بهت ثابت میکنم دست راست دلبرش را گرفت.بند بند انگشتانش را میگرفت و میگفت.. شروع کرد.... _بند اول، شرم وحیای زهرایی، که من خیلی میخامش. دست گذاشت روی بند دوم انگشت _بند دوم حجابت که حاضرم بخاطرش جون بدم. ریحانه گونه سیب کرد. نگاهش را از چشمان مردش پایینتر آورد.و یوسف نگاهش را پراکنده کرد تا دلبرش کمتر معذب شود. یوسف، دستش را روی بند سوم گذاشت. _بند سوم عفت و پاکدامنی ات. بند چهارم خانمی شما. بند پنجم اخلاقت. بند ششم احترام به بزرگتر بلدی. بند هفتم صداقتت بند هشتم اصالتت بند نهم خانواده ت بند دهم تربیتت بند یازدهم ایمانت بند دوازدهم تفکرت بند سیزدهم نوع نگاه و دیدت به اتفاقات‌بند چهاردهم پاکی نیتت بند پانزدهم درس خون بودنت بلند شدند. راه رفته را برمیگشتند. یوسف دست چپ دلبرش را گرفت. _بند اول دلبری برای من بند دوم نوع نگاه کردن وحرف زدنت با نامحرم بند سوم زیباییت بند چهارم سلیقه لباس پوشیدنت بند پنجم طرزبیان با پدر و مادرم بند ششم فعالیتهات بند هفتم احترام به من بند هشتم تواضع و فروتنی ات....بسه یا بازم بگم..!؟ ریحانه از ابتدا،دستش را روی دهانش گرفته بود،محجوبانه میخندید. مگر هم دلبری میدانستند؟! مگر میشد... من و اینهمه نکات مثبت..! هرچه نقطه قوت بود در من میدید. «خدایا کدام کارم او را به من داده ای..» با رسیدن این جمله به ذهنش، باز اشک در چشمش حلقه زد. یوسف سربلند کرد. _حالا گریه کن بعد عمو ببینه چه فکرها که نمیکنه..!🙁 دستانش را بالا برد.. _خدایا منو شهیدم کن از دست این حوری نجاتم بده... ریحانه وسط گریه، خنده اش گرفته بود. نمیدانست،الان گریه کند،از دعای مردش.. یا بخندد، از طنز جمله اش..! از دور علی را دیدند.. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
حرم
‍ ‍ ‍ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ⁉️❔سفیانی کیست؟؟؟ قسمت ـ یکم ✔️ 🔸 اوصاف سفیانی در احادیث بسیاری با ذکر جزئیا
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ⁉️❔سفیانی کیست؟؟؟ قسمت ـ دوم ✔️ ۱۱- سفیانی دشمن شیعیان است. خودش و یا سپاهش به کوفه حمله می‌کنند و به دنبال شیعیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام می‌گردند تا آنان را گردن بزنند ( عن أبي عبد الله علیه السلام قال: كأني بالسفياني أو لصاحب السفياني قد طرح رحله في رحبتكم بالكوفة فنادى مناديه من جاء برأس [رجل من‏] شيعة علي فله ألف درهم‏... - الغیبة للطوسی، ص۴۵۰) ۱۲- سفیانی سپاهی را به سمت کوفه و سپاهی را روانه مدینه و مکه می‌کند تا امام دوازدهم شیعیان حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف را دستگیر کند. سپاه اعزامی او در بین مکه و مدینه در منطقه بیداء در زمین فرو می‌رود، (عن جابر قال قال أبو جعفر علیه السلام: ...و یبعث السفیانی جیشا إلی الکوفة .... و یبعث السفیانی بعثا إلی المدینة فینفر المهدی منها إلی مکة فیبلغ أمیر جیش السفیانی أن المهدی قد خرج إلی مکة فیبعث جیشا علی أثره فلا یدرکه حتی یدخل مکة خائفا یترقب علی سنة موسی بن عمران قال و ینزل أمیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء أبیدی القوم فیخسف بهم فلا یفلت منهم إلا ثلاثة نفر...الغيبة للنعمانی، ص۲۷۹) (➕قال: إنا و آل أبی سفیان أهل بیتین تعادینا فی الله قلنا صدق الله و قالوا کذب الله قاتل أبوسفیان رسول الله و قاتل معاویة علی بن أبیطالب و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن علی و السفیانی یقاتل القائم . 🔻 حضرت امام جعفرالصادق علیه‌السلام فرمودند ؛ «ما و اولاد ابوسفیان دو خانواده هستیم که درباره خدا با هم دشمنی داریم. ما می‌گوییم خدا راست گفته، ولی آنها می‌گویند که خدا دروغ گفته. ابوسفیان لعین با پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌واله، لعین با حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام لعین با حضرت سیدالشهداء حسین بن علی علیه‌السلام جنگید و سفیانی هم با قائم علیه‌السلام می‌جنگد» معانی الاخبارص۳۴۶ + هلاکت سفیانی ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..