💕 به نیابت از امام زمان علیه السلام به مشهد برو. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همینطور که من می گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، به صورت من تف بیانداز
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری می فرمود:
یکی از رفقای تهران من، از تجار تهران است، پای یکی از منابر من در تهران بود، 10 شب من در مورد امام زمان صحبت می کردم، شب آخر پشتش گذاشتم و گاز زیاد دادیم مطلب را ریختم، خودم هم حال پیدا کردم، مجلس هم منقلب شد و او هم منقلب شد. گذشت، فردا به من تلفن کرد که حاج آقا! میخواهم به مشهد مشرّف شوم به نیابت امام زمان علیه السلام، دیشب این سفارش را کردید، حال اگر دستوراتی دارد به من بگویید. گفتم: من دستوری ندارم، دستور زیر خرقه درویشی نداریم، مطلب همان بود که بالای منبر گفتم، سرّ مگویی نداریم که به تو بگوییم، یک مقدار پاک و پاکیزه و با ادب حرکت کن، یک غسلی بکن که با طهارت رفته باشی. گذشت. بعد از 20 روز به من تلفن کرد و گفت: سلام علیکم، من فلانی هستم، حاج آقا الساعه بیایید کار واجبی با شما دارم. گفتم: چه زمانی آمدی؟ گفت: همین الان آمدم، 10 دقیقه بیشتر نیست که وارد خانه شدم و پشت تلفن شروع به گریه کرد. گفتم: چرا گریه می کنی؟ مصیبتی حادثهای شده است ؟ او فهمید که من اشتباه کرده ام، گفت: قربان صاحب الزّمان علیه السلام بروم، جانم فدای صاحب الزمان بشود، خدا پدر تو را بیامرزد، بیایید که من یک مطلبی دارم. فهمیدم که یک چیزی شده است، چون من از این رفیقها زیاد داشتم، رفقا چیزها به من گفتند. فهمیدم که یک نظر لطفی به او شده است، یک چیزی به او فهمانده اند. گفتم الان می آیم. رفتم در خانه اش و خانه او نزدیک به خانه من بود. وقتی زنگ زدم، خودش با پای برهنه آمد و در را باز کرد، دست به گردن من انداخت و صورت من و دست من و شانه من را می بوسد و گریه میکند و میگوید جانم فدای صاحبالزمان بشود! خدا پدر تو را بیامرزد که عجب راهی را به من نشان دادی! گفت: من چندین سفر به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم، به خدا این سفر هیچ طرف مقایسه با آن سفرها نبود، اسم برد و چیزهایی گفت، در کدام مکان امام زمان علیه السلام کمک کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام آقایی کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام پذیرایی کرد، در کدام مکان چه شد و چه شد. میگفت و گریه می کرد. گفت: تو راست می گفتی که امام زمان علیه السلام جوان مرد است، آقا است، هریک قدمی که تو برای او برداری، او 10 قدم به تو پاداش می دهد، من باور می کردم، ولی اینطور که عیاناً مشاهده کرده باشم، نبود. به خدا هرکس برای امام زمان علیه السلام یک قدم بردارد، امام زمان علیه السلام برای او 10 قدم برمیدارد.
یک بلیط ماشین بگیر و به مشهد برو به نیابت امام زمان علیه السلام. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همینطور که من می گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، تف به صورت من بیانداز. من اگر مرده باشم بیا لگد به قبر من بزن. بیخود که نمی گویم. رو بخار معده اینطور پر جوش حرف نمی زنم، تا 100 تا نظیر آن را ندیده باشم، اینطور به عرض شما نمی رسانم.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، شب عید فطر1390قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿دستور غسل برای شب هفتم ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 نماز شب هفتم ماه رمضان
قال امیرُالمُؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ السَّابِعَةِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ مَرَّةً، بَنَى اللَّهُ لَهُ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ قَصْرَيْ ذَهَبٍ، وَ كَانَ فِي أَمَانِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَى شَهْرِ رَمَضَانٍ مِثْلِه. (بحارالأنوار، ج97، ص382 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب هفتم ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و سیزده مرتبه سوره قدر، خداوند در جنت عدن قصری از طلا برای او بنا می کند، و تا رمضان سال آینده در امان الهی خواهد بود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*همسرتان یک درخت نیست*‼️
پس وقتی در مورد او صحبت میکنید از اسامی اشاره مثل این یا اون به کار نبرید!
این کلمههای ببین و الو و آهای
وقتی همسرتان شما را صدا میزند با علاقه به او جواب بدهید! مثلا به جای گفتن هاااان؟ یا گفتن
یک بله خالی به او بگویید:
بلهعزیزم یا جانِدلم یا جانم .
مطمئن باشید دراضای احترام گذاشتن احترام میبینید.✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔞 #رسوایی
#قسمت_دوم
💢 #اعتراف_عجیب_پسرهابه_دخترها😳🤭
🚫+۱۸
⚠️این کلیپ روحتماپخش کنید
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره
ماه دوباره تابیده
روز چی شده ؟ خوابیده
تَق تَق تَق ، تَقانه
بابا آمد به خانه
صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم
سلام بابا ، بفرما !
خسته نباشی بابا
بوسۀ داغ و لبخند
عطر شکوفه و قند
دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته
سیب و انار ، گلابی
شب شده سبز و آبی
4_5915649080314300884.mp3
8.94M
#دین_زیباست
#دفاع_از_حدیث
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین مدارس 👉
🔻در پاسخ به این سوال که : از کجا بدانیم احادیثی که به دست ما رسیده است از اهل بیت علیهم السلام رسیده و دروغین و جعلی نیست!
#علمای_صالح
قسمت : 4
مقدمة چهارم
لطفا برسانید به دست آنکه میشناسید
4_5985302845581167565.mp3
9.79M
✦
#کارگاه_انصاف 6️⃣3️⃣
#استاد_شجاعی 🎤
💥 یکی از نمونه بیانصافیهای خطرناک؛
۱- سکوت انسان، در زمانی است که ظلم را در حق کسی میبیند!
۲- دفاع انسان، از کسی است که ظلم میکند!
♨️ ما حتما در این امتحان بزرگ قرار خواهیم گرفت.
اگر شخصی که ظلم میکند از عزیزان و نزدیکان ما بود، چگونه باید موضعگیری کرد؟
4_6007926903640426609.mp3
6.28M
⚜ #تنبلی_کبد
⚡️ #صوت39
🤔چرا کبد تنبل میشود...❓
💮اگر کبد تنبل شود چه مشکلاتی را به همراه دارد...❓
🌀کبد چند نوع عملکرد دارد...❓
🔰درمان تنبلی کبد چیست...❓
🎤 #استاد_سید_حسین_افشار_نجفۍ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفـرج_الساعه🍃🌺
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_چهاردهم _ارمیا! چند نگاه متعجب به زن آشفته دوخته شد: ارمیا... آیه..
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_پانزدهم
آیه: امروز که دیر اومد میگفت کسی تعقیبش میکرده! الان که آقا ارمیا رو دید گفت تعقیبش کرده و به خاطر انتقام گرفتن ازش با من که دکترشم ازدواج کرده!
ارمیا: این یعنی چی؟
رها: یعنی یه چیز بد... خیلی بد!
دکتر صدر: برای شما و همسرتون بد!
دکتر مشفق: اینم در نظر بگیرید که اقدام به کشتن همسر سابقش کرده بود چون اون بود که عشقش رو ازش گرفت!
ارمیا: همسر سابقش؟!
آیه: بلافاصله بعد از خواستگاری شما، پدرش اونو به عقد پسرعموش درآورد! شما رفتید و اون در عشقش به شما باقیموند و غرق در خیالات شد. بالخره تصمیم گرفت این مسئولیت رو به گردن پسرعموش بندازه و یه شب میخواسته با چاقو بکشدش که خوشبختانه تو اون ماجرا زنده مونده بعدش طلاق و دادگاه و اینکه به مرور به مواد رو آورد و بیماری های روحیش افزایش پیدا کرد. اینطور که مشخص شده، قبل ازاینکه با شما آشنا بشه هم مشکلات روانی داشته و بعد از رفتنتون بیشتر شده!
ارمیا: یعنی من میخواستم با یه دیوونه ازدواج کنم!
آیه: مواظب کلماتی که استفاده میکنید باشید! مشکلاتش حاد نبوده اما به مرور حاد شده!
دکتر مشفق: باید بستری بشه!
آیه: و من دیگه نمیتونم درمانشو ادامه بدم، منم الان درگیر ماجرائم!
دکتر صدر: دکتر مرادی شما ادامه میدید؟
رها: باید پرونده شو بخونم و با آیه صحبت کنم دکتر!
ارمیا: خیلی خطرناکه؟
دکتر صدر: برای شما فکر نکنم! نظر شما چیه دکتر مشفق؟
ارمیا میان حرفشان پرید:
_برای آیه خانم میگم!
نگاهها نگران شد، دل ارمیا لرزید:
_بهم بگید چه خبره!
مشفق: خب اون چندبار دیگه سعی کرد پسر عموش رو بکشه تا طلاقشو داد و این اقدامش یه کم نگران کننده ست
چون الان خانم رحمانی هم جزء کسانی براش حساب میشه که مانع رسیدنش به شما میشن!
آیه: اون چند ساله که منتظر شماست تا برگردید و این یعنی...
ارمیا ابرو در هم کشید:
_برداشتن شما از سر راه رسیدنش به من؟
آیه سری به تایید تکان داد. ارمیا سرش را به پشتی مبل تکیه داد. رها که به دیوار تکیه داده بود گفت:
_برای همین ترسیده بودی آیه؟
نگاه آیه به ارمیا بود:
_هم آره هم نه!
کسی به در زد و مانع کنجکاوی بیشتر شد. صدای خانم موسوی بود که در
را باز کرد و گفت:
_خانواده ش رسیدن!
دکتر صدر به همراه دکتر مشفق بلند شدند.
دکتر صدر: من باهاشون صحبت میکنم، شما برید خونه.
به سمت ارمیا رفت دستش را دراز کرد که ارمیا آن را گرفت و دوستانه فشرد:
_شرمنده که اوضاع به هم ریخت و نشد با هم آشنا بشیم. یک روز باید بیایید که مفصل صحبت کنیم!
ارمیا سعی کرد لبخند بر لبانش بنشاند که اصلاموفق نبود:
_من شرمنده ام که باعث این اوضاع شدم! حتما خدمت میرسم.
دوباره صدای خانم موسوی آمد:
_راهنماییشون کردم اتاقتون دکتر!
خطابش به دکتر صدر بود که تایید او را گرفت. بعد رو به رها کرد:
_دکتر مرادی، همسرتون اومدن دنبالتون!
رها عذرخواهی کرد و از اتاق خارج شد. دکتر صدر و مشفق هم رفتند. آیه ماند و ارمیا که نگاه از هم میدزدیدند.
آیه: بهتره بریم، زینب خیلی ترسیده بود.
ارمیا: تقصیر منه! اصلا نمیدونم از کجا این بدبختی پرید وسط زندگیمون!
آیه: الخیر فی ماوقع!خیر ما همین بوده، بهتره بریم به خرید امروزمون برسیم، من گرسنه ام! مهمون شما یا مهمون من؟
ارمیا با مهربانی نگاهش کرد و تصنعی ابرو در هم کشید:
_جیب من و شما نداره، پولتونو بدید به من، خودم حساب میکنم!
ِ آیه خندید: مامان فخرالسادات میدونه چه پسر خسیسی داره؟
ارمیا اصلاح کرد:
_اقتصادی! هم ناهار بدم بهتون، هم خرید کنم براتون؟ فکر اینو کردید که من مثل شما دکتر نیستم و یه کارمند ساده ام؟
آیه پشت چشمی نازک کرد:
_معنی کارمند ساده رو هم فهمیدیم جناب سرگرد!
گاهی ترس و اضطراب هم بد نیست! به خاطر عوض کردن شرایط گاهی
صمیمیتها بیشتر میشود!
از اتاق که خارج شدند زینب بغ کرده روس صندلی نشسته بود
ارمیا به آغوشش کشیدوموهایش را بوسید:
_دختر بابا چرا ناراحته؟
اشک چشمان زینب را پر کرد. ارمیاصورتش را بوسید:
_دختر من ترسید؟ چیزی نبود بابایی!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_پانزدهم آیه: امروز که دیر اومد میگفت کسی تعقیبش میکرده! الان که آقا
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_شانزدهم
زینب:ترسیدم
اشکش روی صورتش لرزید. آیه صبر کرد تا ارمیا پدری کردن را مشق کند. دستخطش که خوب بود، خدا کند غلط املایی نداشته باشد!
ارمیا: تا بابا هست تو نباید بترسی، من مواظب تو و مامانت هستم!
این را که میگفت نگاهش را به نگاه آیه دوخت؛ انگار میخواست آیه را مطمئن کند؛ شاید دل خودش را!
اشکهای زینب را پاک کرد:
_بریم ناهار بخوریم؟
زینب لبخند زد. چقدر بچه ها زود و راحت غمها و ترسهایشان را از یادمیبرند؛ کاش دنیا همیشه بچگانه میماند!
غذایشان را که در یک رستوران سنتی خوردند، ارمیا از اعماق قلبش شاد بود. حسی جدید و ناب بود. با همسر و دخترش بود... چقدر شبیه آرزوهایش بود، چقدر بوی خوش عشق میداد!
َ تمام مدت حواسش به آیه و زینب بود. دلش میخواست نقش مرد خانواده را خوب بازی کند، نقشی که عجیب به دلش نشسته بود.
موقع خرید، آیه تمام مدت دنبال پیدا کردن لباسی مناسب برای زینب بود و ارمیا نگاهش به روسری ارغوانی رنگ داخل ویترین مغازه روبه رو!
زینب که لباس را پرو میکرد سریع رفت و آن را خرید. آیه که برای زینب روسری میخرید، نگاه ارمیا به مانتوهای پشت ویترین مغازه ی کناری بود. به آیه نزدیک شد:
_میخوای اون مانتوها رو ببینی؟ به نظرم قشنگن!
آیه نگاه به آن مغازه انداخت:
_مانتو دارم!
ارمیا سرش را پایین انداخت:
_میخوام براتون یه چیزی بخرم، لطفا بیایید دیگه!
_باشه
ارمیا لبخند زد و دست زینب را گرفت و آیه را به آن سمت هدایت کرد. آیه چند مانتو را پرو کرد و یکی را که قهوه ای سوخته بود از میانشان برداشت. ارمیا دستی به مانتوی دیگری کشید و گفت:
_این آبی هم قشنگه ها، اینم بردار.
آیه اصلاح کرد:
_آبی نفتی!
ارمیا شانه ای بالا انداخت:
_آبیه دیگه.
آیه ریز خندید و آن مانتو را هم برداشت.
شب که به خانه بازگشتند، ارمیا عجیب حس خوشبختی میکرد... زینب خواب بود. سرش را روی شانه اش گذاشت و به نرمی او را به آغوش کشید.
آیه در خانه را باز کرد و وارد واحدخودشان که شدند به سمت اتاق خواب
رفتند؛ لامپ را روشن کرد و هر دو دم در اتاق خشکشان زد. تمام قاب عکسهایی که روی دیوار بود و نقشی از آیه و سید مهدی را در خود داشتند جایشان را به عکسهای آیه و ارمیا در روز عقد داده بودند.
عکسهای دسته جمعی و دو نفره و سه نفره... رها خوب کارش را بلد بود.
ارمیا با صدای زمزمه مانندی گفت:
_عکسای عقدمون؟
آیه: کار رهاست!
ارمیا لبخند تلخی زد:
_دلشون برام سوخت؟
_نه! قرار شد عکسارو جمع کنه، گفت قبل از برگشتن ما انجامشون میده! این ایده از خودش بود، اما ایده ی خوبی بود. عکسای عقد رو ندیده بودی
نه؟
_نه؛ وقت نشد!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
🙏🏼 دعای شب هفتم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب هفتم ماه رمضان:
يَا مَنْ كَانَ وَ يَكُونُ، وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، يَا مَنْ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ، يَا مَنْ إذَا دُعِيَ أَجَابَ، يَا مَنْ إذَا اسْتُرْحِمَ رَحِمَ، يَا مَنْ لَا يُدْرِكُ الْوَاصِفُونَ عَظَمَتَهُ، يَا مَنْ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ، وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، يَا مَنْ يَرَى وَ لَا يُرَى وَ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى، يَا مَنْ بِيَدِهِ نَوَاصِي الْعِبَادِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ عَلَى إبْرَاهِيمَ وَ آلِ إبْرَاهِيمَ إنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي، إنَّكَ أَنْتَ الْأَجَلُّ الْأَعْظَمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص76 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎💎👌 این موقعیت استثنایی را از دست ندهیم:
🌺زیارت سیدالشهدا علیه السلام به نیابت از مولایمان صاحب الزمان علیه السلام در هر روز از ماه مبارک رمضان
دوستان و سروران گرامی!
به اطلاع می رساند که در هر روز از ماه مبارک رمضان، سایت الکفیل، برای زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام در آدرس زیر ثبت نام می کند:
http://alkafeel.net/zyara/
پس این نعمت را قدر شماریم و هر روز در آدرس فوق ثبت نام نماییم و در این ماه مبارک، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام زیارت کنیم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 6 _ گره گشایی از سایره منتظرین ما به عنوان یک منتظر نمیتونیم نس
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
7 _ #تجدید_بیعت_روزانه کن با امام زمان
یعنی هر روز تو دفتر امام زمان حاضری بزن.
_ چیکار میشه کرد؟!
+ هر روز صبح #دعای_عهد بخون.
یعنی بگو یا بَقِيَة الله من هستما ،من میخوام یارت بشم😍♥️
یا حداقل جمعه ها حاضری بزن : #زیارت_امام_زمان در روز جمعه یا #دعای_ندبه در روز جمعه.
خلاصه اینکه تجدید بیعت کن وما وقتی هر روز حاضریمون رو توی دفتر حضرت میزنیم،رابطمون مستحکم تر میشه.
#روش_دوستی_با_امام_زمان
[برترین کارها،کاربرای #فرج است]
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 7 _ #تجدید_بیعت_روزانه کن با امام زمان یعنی هر روز تو دفتر امام
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
8 _ میخوای با امام زمان دوست بشی ؟
هر روز برا فرجش #دعا کن.🤲
به هر طریقی که میتونی ...
تورو رفیق حضرت میکنه.
بهترین جاش اینه که عادت کنی توی قنوت نماز های پنج گانت برای ظهور دعا کنی .
هم ساده ست ،هم راحته ،هم اینکه با امام زمان رفیق میشی.
مثلا خواندن #دعای_سلامتی امام زمان
💚 بِسْـمِ اللَّهِ الـرَّحـمٰنِ الرَّحيـم 💚
[ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً
وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً
وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً ]😍
#روش_دوستی_با_امام_زمان
[برترین کارها،کاربرای #فرج است]
✴️ سه شنبه 👈 31 فروردین /حمل 1400
👈 7 رمضان 1442👈 20 آوریل 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز مبارک و مختاری است برای امور زیر :
✅ شروع به کار و آغاز شغل جدید.
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ شکار صید و دام گذاری .
✅ و آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه نیک است .
👶 زایمان خوب و نوزاد آن خوب تربیت شود و رزقش زیاد و خوش قدم و ستاره اقبالش سبک است . ان شاءالله
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود .
🚘 مسافرت : سفر خوب و مفید و سودمند است .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز قمر در برج اسد است و برای امور زیر نیک است :
✳️ جابجایی و نقل و انتقال .
✳️ ورود به خانه نو .
✳️ جهیزیه بردن .
✳️ خرید ملک و خانه .
✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج .
✳️ شروع به درمان و جراحی .
✳️ خرید حیوان و چار پایان .
✳️ کندن چاه و کانال و قنات.
✳️ و عهد نامه نوشتن با رقیب نیک است .
💑 حکم مباشرت امشب(شب چهارشنبه ) ، مباشرت و زفاف عروس کراهت دارد .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث دولت می شود .
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب مرگ ناگهانی می شود .
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهار شنبه " دیده شود طبق ایه ی 8 سوره مبارکه " انفال " است .
لیحق الحق و یبطل الباطل ....
و از معنای آن استفاده می شود که میان خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حَکَم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده بوده است . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
#دلنوشته_رمضان
سحر هفتم...
✏️واااااای که شمارش بزم سحرهایت، به سرعت رو به افزایش است...خدا
و من.. هنوز جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم!!
سیاهی آسمان...
خلوت آرام سحر...
حرارت آغوش تو...
و اشک های سیاه دلی من... تنها سرمایه های بزم سحرم هستند...
انقدر عظیم... که مرا یک سااال، به انتظارشان، میخ کوب کرده بودند...
❄️چه سری است..میان چشمهای من و زانوان تو...؛ خداااااا
که هر بار چشمانم بر زانوان تو، باریدند...؛ سبز شدم...قدکشیدم...و بالهایم برای پریدن، جان گرفتند.
تو تنها قدرت بالهای منی...
که بی اذن تو، زیباترین سجاده ها هم، توان بلند کردن مرا ندارند...
❄️ هفت سحر است، که بالهای مرا، باز گذاشته ای....
زیر بغلم را گرفته ای...
و هر سحر با بوسه ای، مرا در هوای خودت به پرواز، در آورده ای...
تا با آغوشت..انس بگیرم... و راه ع ش ق را گم نکنم....
❄️صادقانه بگویم ؛خدا ...
تو محبوب ترین سرمایه قلب خسته منی....
آنقدر که بی تو.. هیییچ ثروتی آرامم نمی کند...
و هیییچ دستی، توان یاری بالهایم را نخواهد داشت...
هفتمین سحر....
و هفتمین بوسه تو را.... با هییچ بزمی در عالم عوض نخواهم کرد...
فقط... یک تمنا می ماند و بس..؛
بالهایم را رها مکن...
نه این سحر...که به اندازه تمام سحر های زندگی ام....
من.... بی تووووو.... سقوووووط خواهم کرد!!!!!!!!
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
*السلام علیک یا موسی بن جعفر الکاظمع*
.
.
تا دخیل پرچم #موسی_بن_جعفر میشوم
.
رنگ و بوی عشق میگیرم معطر میشوم
.
روزی ام کن روز هفتم کنج صحن #کاظمین
.
خواب دیدم عاقبت پای تو بی سر میشوم
در سحر هفتم ماه مبارک رمضان
توسلی می جوییم به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر(ع)
4_5963142601040200862.mp3
189.4K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷