eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
◻️▫️☀️ 🎉 39 روز مانده تا میلاد حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 💚 ⭐️قَالَ الإمَامُ الصَّادِق علیه‌السلام: مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ كان كَمَن هوُ مَعَ القائِمِ في فُسطاطِه.‌. حضرت امام جعفر الصادق علیه‌السلام فرمودند: هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام از دنيا برود همچون کسی است که در خيمه و معيّت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد. 📚بحار الأنوار، ج: 52، ص:126 🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
حرم
* 💞﷽💞 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 #قسمت_صد_وبیست_وچهارم ✨ وقتی مطمئن شدم خودشون هستن.. فاطمه سا
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ باهم روبوسی کردن. وحید احوالپرسی میکرد.حال خواهراش رو میپرسید.حرفهاش که تموم شد... سرشو یه کمی جلو آورد تا بتونه از کنار آقاجون منو ببینه. آقاجون رفت کنار که وحید اذیت نشه.وحید دوباره دراز کشید و به من نگاه میکرد.چشمهای وحید هم بارونی بود. تا اون موقع بهت زده نگاهش میکردم.از اینکه وحیدم زنده بود خیلی خوشحال بودم. آقاجون و مامان رفتن بیرون... اصلا نمیدونستم باید چکار کنم.وحید به من نگاه میکرد و لبخند میزد،مهربان تر از همیشه. اشکهام جاری شد. هیچ کاری نمیتونستم بکنم.فقط ایستاده بودم و نگاهش میکردم.دست چپشو که سرم داشت آورد بالا و سمت من دراز کرد که برم پیشش،بابغض گفت: _زهرای من. قلبم داشت می ایستاد.بالاخره حرکت کردم. بالبخند گفتم: _...بچه بودیم بعضی ها تو صف نانوایی زنبیل میذاشتن که جا بگیرن ولی نشنیده بودم بعضی ها پاشون رو بدن که تو بهشت برا خودشون جا بگیرن. لبخند زد. رسیدم کنار تختش.فقط نگاهش میکردم.گفت: _حوریه ها دنبالم کردن. هرچی بهشون گفتم خودم یکی بهتر از شما دارم،قبول نمیکردن. داشتم از دستشون فرار میکردم پامو گرفتن.منم پامو بهشون دادم که دست از سرم بردارن. خنده م گرفت. با اشک چشم میخندیدیم.گفتم: _خیلی پررویی دیگه....این چه قیافه ایه؟! خندید و گفت: _خوب شدم؟ -اگه اینجوری میومدی خاستگاریم اصلا نگاهتم نمیکردم. -حالا اون موقع که قیافه م خوب بود نگاهم کردی؟ -نه..نکنه اون موقع این شکلی بودی؟! بلند خندید. دوباره ساکت بودیم.فقط به هم نگاه میکردیم.گفت: _فاطمه سادات چطوره؟ -خوبه. یاد پسرهامون افتادم.یادم افتاد وحید هنوز نمیدونه.گفتم: _پسرهاتم خوبن. سؤالی نگاهم کرد.یه کم رفتم عقب. چشمهاش از تعجب گرد شده بود.بعد روشو برگردوند و به پتوش نگاه میکرد.رفتم نزدیکش و گفتم: _حالا با این پا بازهم میتونی بری مأموریت؟ به خودش اشاره کرد و گفت: _مأموریت هایی که من میرم آدم سالمو اینجوری میکنه. بالبخند گفت: _دیگه موندم رو دستت. بعد مثل کسیکه تازه چیزی یادش اومده باشه گفت: _زهرا،واقعا پا و بازو و شکمم نور داشت؟!!! گفتم: _برو بابا..من الکی یه چیزی گفتم.فقط خواستم فضا عوض بشه.شما رفتی همونجاهاتو دادی جلو گلوله تقصیر منه؟ خندید و گفت: _باشه بابا.باور کردم. یه کم مکث کرد.بعد گفت: _واقعا بچه مون پسره؟ گفتم: _کدومشون؟ یه نگاه پر از سؤال بهم کرد.با ذوق پرسید: _دوقلو؟ با سر گفتم آره. لبخند عمیقی زد.اشک تو چشمهام جمع شد.گفتم: _فکر نمیکردم برگردی.فکر نمیکردم لحظه ای بیاد که این خبر بهت بگم. باخوشحالی گفت: _دوتا پسر؟ -بله آقا،دو تا پسر. از خوشحالی نمیدونست چی بگه. همون موقع یکی از پرستارها اومد تو اتاق... سر و وضعش به نسبت بقیه بهتر بود.من بالبخند به خانم پرستار نگاه میکردم. وحید به من نگاه میکرد. پرستار هم به من و وحید و بیشتر به من نگاه میکرد... تازه معنی نگاههای الان و پرستارها و دکتر توی راهرو رو میفهمیدم. اصلا به قیافه وحید نمیخورد همسری مثل من یا یه خانم چادری داشته باشه.گفت: _آقای موحد اونقدر از شما تعریف کردن که همه ما مشتاق شدیم شما رو ببینیم. ولی الان که می بینمتون،میفهمم خیلی چیزها رو نمیشه با حرف بیان کرد.تازه آقای موحد خیلی چیزها رو نگفتن. -لطف دارید. -دختره یا پسر؟ بالبخند گفتم: _پسر. وحید همونجوری که به من نگاه میکرد گفت: _دوقلو داریم. پرستار با ذوق به من گفت: _عزیزم،مبارک باشه. -ممنون وحید گفت: _خانم پرستار لطف کنید یه صندلی برای خانومم بیارین. آروم به وحید گفتم: _دوباره شروع کردی. پرستار لبخندی زد و صندلی آورد.بعد همونجوری که کارشو انجام میداد، گفت: _خانم موحد،از دیروز که آقای موحد رو آوردن بخش همش میگفتن خانومم فلان،خانومم بهمان.تایکی ازش تعریف میکرد میگفت خانومم هم همینو بهم گفته. مثلا غیرتی شدم و گفتم: _کی،چی گفته؟ پرستار پشتش به من بود.یه دفعه برگشت و گفت: _هیچی باور کن.بعضی از همکارا همینجوری یه چیزی گفتن... من با خنده نگاهش کردم. وحید هم بلند خندید. فهمید سرکار بوده،لبخندی زد و میخواست چیزی بگه که منصرف شد.کارشو انجام داد و رفت بیرون. با اخم به وحید نگاه کردم و بالبخند گفتم: _نمیشه دو روز تنهات بذارم،نه؟ باخنده گفت: _خب تنهام نذار. ادامه دارد.. نویسنده بانو
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ _خب تنهام نذار _محمد راست میگفت،شما دیگه خیلی پررویی. -راستی داداش خوبت چطوره؟ -خوبه.از کارهای جناب عالی فقط حرص میخوره. بعد احوال باباومامان و بقیه رو پرسید. دیگه نمیتونستم پیشش بمونم... میرفتم، میخوندم و از خدا میکردم.گفتم: _من میرم بیرون یه هوایی بخورم. یه جوری نگاهم کرد که یعنی من که میدونم کجا میخوای بری.گفت: _هواخوری طبقه پایینه.. برو ولی زیاد تنهام نذارها.از من گفتن بود،دیگه خود دانی. بالبخند نگاهش کردم و گفتم: _هی ی ی...محمد بلند خندید. از اتاق رفتم بیرون... وقتی درو بستم انگار یه رو گذاشتن روی شونه م. روی صندلی کنار در نشستم. آقاجون با یه لیوان آب اومد پیشم.به بلند شدم. بالبخند گفتم: _آقاجون..چشمتون روشن. لبخندی زد و گفت: _چشم شما هم روشن دخترم -ممنون آقاجون.البته من کلا روشن هستم.(منظورم فامیلم بود) لبخندش عمیق تر شد و چیزی نگفت. -مامان کجا هستن؟ -نمازخونه. -با اجازه تون من میرم پیششون.شما اینجا هستین؟ -آره دخترم برو.مراقب خودت باش. -چشم. مامان رو به قبله نشسته بود و دعا میکرد.کنارش نشستم و نگاهش کردم. خیلی گریه کرده بود. این مدت خیلی اذیت شده بود... نگاهم کرد.... لبخند زدم.یه دفعه ته دلم خالی شد،نکنه خواب بوده؟! مامان گفت: _زهرا،چی شده؟ -مامان،فکر کنم...خواب دیدم...وحید.. برگشته... زخمی بود.. آروم و شمرده حرف میزدم... مامان لبخند زد و گفت: _نه دخترم.خواب نبود. واقعا خودش بود. زخمی بود.همونجاهایی که تو گفتی نور داره. بابغض گفت: _زهرا...پاش. گفتم _ولی خیالتون راحت،دیگه مأموریت نمیره. -واقعا؟!!! -خودش که اینجوری گفت.بخاطر پاش. -قربون حکمت خدا برم.دیگه بره ولی هم مانعش بشم. حالش رو میفهمیدم... وحید یه پاشو از دست داد ولی دیگه پیش ما موندگار شد. مادروحید رفت پیش پسرش... منم تنهایی خیلی دعا کردم و شکر کردم و نماز خوندم. وحید یک هفته بیمارستان بود... حال من خوب نبود و نمیتونستم پیشش بمونم. مادرش و آقاجون و بابا و محمد و علی به نوبت پیشش میموندن. منم هر روز میرفتم دیدنش. سه ساعتی پیشش میموندم و برمیگشتم. فاطمه سادات وقتی پدرشو دیداز خوشحالی داشت بال درمیاورد. با باباش حرف میزد. وحید هم بادقت به حرفهاش گوش میداد و میخندید. بعد یک هفته چهره ی وحید تقریبا مثل سابق شده بود. اون موقع هم پرستارها و دکتر بالبخند و تعجب به ما نگاه میکردن. تا مدت ها مهمان زیاد داشتیم.... میومدن عیادت وحید.همکاراش،دوستاش،اقوام، بچه های هیئت؛خیلی بودن. یه روز حاجی و همسرش اومدن عیادت وحید. قبلا همسر حاجی رو دیده بودم.خانم خیلی بامحبتی بود. خودشون بچه نداشتن.وحید خیلی دوست داشتن.به منم خیلی محبت میکردن،مخصوصا بعد از قضیه ی بهار. حاجی اومده بود که بگه کار وحید تغییر کرده و مسئول جایی شده که من متوجه نشدم... ولی وحید خیلی تعجب کرد.گفت: _آخه من،...با این درجه و سن که نمیشه!!!! حاجی گفت: _ترفیع درجه گرفتی. سن هم که مهم نیست. مهم تجربه و پرونده ی کاریه که ماشاءالله تو پر و پیمونشم داری... کارت از چهار ماه دیگه شروع میشه.تا اون موقع به خانواده ت برس. به وحید نگاه کردم... ناراحت بود.حتما شده.. ادامه دارد... نویسنده بانو
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 پنجشنبه 🔹 ۲۸ دی / جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۶ رجب ۱۴۴۵ 🔹 ۱۸ ژانویه ۲۰۲۴ 🌗 امروز قمر در «برج حمل» است. ✔️ روز مناسبی برای امور زیر است: امور ازدواجی خرید وسیله سواری امور تجاری رفتن به تفریحات سالم امور زراعی ارسال کالا آغاز درمان صید دیدار با مسئولین ختنه کردن نوزاد خرید طلا و جواهرات خرید ملک جابجایی امور مشارکتی افتتاح شغل درختکاری 🌎🔭👀 👶 زایمان نوزاد از آفات و بلاها دور باشد و خوش قدم است. ان‌شاءالله 🚘‌ مسافرت خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب پنجشنبه) فرزند عالمی از عالمان شود. ان‌شاءالله 🔹 امروز (هنگام زوال ظهر) فرزند آقا، سیاستمدار، عاقل و بزرگوار باشد. ان‌شاءالله 🩸 حجامت، خون دادن و فصد باعث رعشه می‌شود. 💇💇‍♀ اصلاح سر و صورت باعث بلای ناگهانی می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 بریدن پارچه روز خوبیست و باعث می‌شود شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۶ سوره مبارکه "انعام" است. ﴿﷽ الم یروا کم اهلکنا من قبلهم﴾ خواب بیننده اندک آزردگی ببیند، صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله چیزی همانند آن قیاس گردد. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز پنجشنبه لا اله الا الله الملک الحق المبین 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان می‌گردد. ☀️ ️امروز متعلق است به علیه‌السلام اعمال نیک خود را در به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
*قطره ای از اقیانوس فضائل امیر المومنین علیه السلام* 🟦الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المَعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🟦امام محمد باقر سلام الله علیه فرمودند : خدای عزّ و جلّ {امیرالمومنین امام } علي سلام الله علیه را پرچم و نشانه میان خود و آفریدگانش قرار داده است ، بطوری که هر کسی معرفت او را داشته باشد مؤمن و هر کسی او را إنکار نماید کافر است ، و هر کسی نسبت به او نادان باشد گمراه ، و هر کسی برای دیگری در کنار او مقامی قائل شود مشرک است ، و هر کس ولایت او را بیاورد وارد بهشت و هر کس دشمن او باشد وارد جهنم می گردد. 🟦إنَّ الله عَزّ و جلَّ نَصَبَ عَلياً عَلَماً بَينَهُ و بَينَ خَلقِهِ ، فَمَن عَرَفَهُ كانَ مُؤمِناً ، و مَن أنكَرَهُ كانَ كافِراً ، و مَن جَهِلَهُ كانَ ضالًّا ، و مَن نَصَب مَعَهُ شَيئاً كانَ مُشرِكاً ، و مَن جاءَ بِوِلايَتِهِ دَخَلَ الجَنَّةَ و مَن جاءَ بِعَداوَتِهِ دَخَلَ النّارَ. 📚اصول کافی جلد ۱ صفحه ۴۳۷ حدیث ۷ 📚اصول کافی جلد ۲ صفحه ۳۸۸ حدیث ۲۰
ولایت اهل بیت؛ تفسیر ریسمان و وسيله‌ٔ وحدت الهى... وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد. (آل‌عمران/ ۱۰۳) 🌕 امام صادق علیه‌السلام: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً قَالَ نَحْنُ الْحَبْلُ. ما حبل و ریسمان پیوسته به خداییم. 🌕 امام باقر علیه‌السلام: ال مُحَمَّدٍ هُمْ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی أُمِرَ بِالِاعْتِصَامِ بِهِ. آل‌محمّد علیهم السلام ریسمان خدا هستند که به چنگ‌زدن به آن فرمان داده شده است. 🌕 امام باقر علیه‌السلام: وَلَایَهًُْ علی‌بن‌ابی‌طالب الْحَبْلُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا فَمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَکَهُ خَرَجَ مِنَ الْإِیمَان؛ ولایت علیّ‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام ریسمانی است که خدای تعالی فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ پس هرکس به آن چنگ بزند مؤمن است و هرکه آن را واگذارد، از ایمان خارج است. 🌕 امام کاظم علیه‌السلام: علی‌بن‌ابی‌طالب حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ؛ علیّ‌بن‌ابی‌طالب ریسمان محکم الهی است. 🌕 پیامبر صلی الله علیه و آله: عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ عُرْوَهًُْ اللَّهِ الْوَثِیقَهًُْ وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِین. علیّ‌بن‌ابی‌طالب، دستاویز مورد اعتماد الهی و ریسمان محکم خداوند است. 🌕 پیامبر صلی الله علیه و آله: ...هَذَا حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی مَنْ تَمَسَّکَ بِهِ عُصِمَ فِی دُنْیَاهُ وَ لَمْ یَضِلَّ فِی آخِرَتِه. (علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام)، این ریسمان الهی است که هرکه به آن چنگ زند در دنیا حفظ شده و در آخرتش گمراه نمی‌شود. 🌕 پیامبر صلی الله علیه و آله: أَنَا نَبِیُّ اللَّهِ وَ علی‌بن‌ابی‌طالب حَبْلُه. من پیامبر خدا هستم و علیّ‌بن‌ابی‌طالب ریسمان اوست. 🌕 امیرالمومنین علی علیه‌السلام: أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی خَلْقَهُ أَنْ یَعْصِمُوا بِهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً؛ من ریسمان محکم الهی هستم که خدای تعالی در سخنش: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»، خلقش را به چنگ‌زدن به آن امر نموده است. 🌕 امام باقر علیه‌السلام: فِی قَوْلِهِ وَلا تَفَرَّقُوا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِمَ أَنَّهُمْ سَیَتَفَرَّقُونَ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ وَ یَخْتَلِفُونَ فَنَهَاهُمْ عَنِ التَّفَرُّقِ کَمَا نَهَی مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا عَلَی وَلَایَهًِْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا یَتَفَرَّقُوا؛ درباره‌ٔ «وَلاتَفَرَّقُوا» که فرمود: چون خداوند تبارک‌و‌تعالی می‌دانست امّت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، اختلاف خواهند کرد و متفرّق می‌شوند، به‌همین‌جهت از تفرقه نهی کرد؛ چنانچه امّت‌های پیش را نیز نهی نموده دستور داد به آن‌ها که اجماع در ولایت آل محمّد علیهم السلام کنند و متفرّق نشوند. 📗الأمالی (للطوسی)، ص ۲۷۲ 📗تفسیرالعیاشی، ج ۱، ص ۱۹۴ 📗بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۱۸ 📗تفسیرالقمی، ج ۱، ص ۱۰۸ 📗الغیبه (للنعمانی)، ص ۴۱ 📗الفضایل، ص ۸۳ 📗الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۲۸۶ 📗المناقب، ج ۳، ص ۷۵
💐 ماه 💎 «دعای مُعَلّی» در ماه رجب 🔸 یونُس ابن ظَبیان گفت: ماه رجب بود و نزد مولایم حضرت صادق علیه السلام بودم. مُعَلَّی بن خُنَیس وارد شد و سخن از دعای در ماه رجب به میان آمد. معلّی عرض کرد: 🔸 يا سَيِّدِي! عَلِّمْنِي دُعَاءً يَجْمَعُ كُلَّ مَا أَوْدَعَتْهُ الشِّيعَةُ فِي كُتُبِهَا. 🔸 ای سرور من! دعایی به من بیاموز که جامع همه (خیراتی) باشد که شیعه در کتاب هایش نوشته و به ودیعه گذارده است. پس حضرتش فرمود: ای معلّی! بگو: 🔹«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ، وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ، وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ، اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِيرُ، وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِي، وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي، وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِي، يَا قَوِيُّ يَا عَزِيزُ! اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ!» 🌷 سپس حضرت فرمود: يَا مُعَلَّى! وَ اللَّهِ لَقَدْ جَمَعَ لَكَ هَذَا الدُّعَاءُ مَا كَانَ مِنْ لَدُنْ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ إِلَى مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله. 🔸 ای معلّی! به خدا قسم! این دعا، جامع همه دعاهای از زمان حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام تا زمان حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله است. 📚 بحارالأنوار به نقل از اقبال الاعمال 📚 اقبال الاعمال، ص ۱۴۲ 💐 اللهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ الْفَرَج 💐 🔻اللهُمَ العَنِ الجِبْتَ وَالطاغوت🔻
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 نماز ساده شب هفتم ماه رجب عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ السَّابِعَةِ أَرْبَعاً بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً، فَإِذَا سَلَّمَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله عَشْراً، فَیَقُولُ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ عَشْراً، أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ أَعْطَاهُ ثَوَابَ مَنْ صَامَ رَمَضَانَ، وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ هَذِهِ الصَّلاةِ، وَ سُهِّلَ عَلَيْهِ النَّزْعُ وَ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ، وَ لا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنيا حَتَّى يَرَى مَكانَهُ فِي الْجَنَّةِ، وَ يُؤْمِنُهُ اللهُ مِنَ الْفَزَعِ الأكْبَرِ. (البلدالأمين، ص168) جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب هفتم از ماه رجب، 4 رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد، 3 بار سوره توحید، 3 بار سوره فلق و 3 بار سوره ناس؛ و بعد از نماز 10 بار بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله صلوات فرستد، و باقیات صالحات (یعنی تسبیحات اربعه) را 10 بار بگوید، خداوند او را در سایه عرش خود جای داده، و ثواب کسی که ماه رمضان را روزه گیرد به وی اعطا می کند. همچنین تا فراغت از نماز، فرشته ها برای وی استغفار می کنند؛ و جان کندن و فشار قبر بر او آسان می شود، و از دنیا نمی رود تا آنکه جایگاه خویش را در بهشت ببیند، و خداوند وی را از هراس بزرگ روز قیامت ایمن می گرداند. توجّه: مرحوم علامه مجلسی در «زادالمعاد»، باقیات صالحات را به معنای تسبیحات اربعه گرفته است.(زادالمعاد، ص44) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- شاه کلی‍🔑‍د 🔻 چقدر این روایت ناب، باطن افراد مدّعی کذاب را نشان می‌دهد، که در پی مراد و مریدبازی هستند! 🔸 جناب محمّد بن مسلم گوید:از حضرت صادق علیه‌السلام شنیدم که فرمودند: «آیا گمان می‌کنید که من خوبان و بَدان شما را نمی‌شناسم؟چرا بخدا سوگند تشخیص میدهم. بَدان شما کسانی‌اند که دوست دارند مردم به دنبالشان راه افتند‌‌؛و چنین شخصی به ناچار یا بسیار دروغگوست یا کوتاه نظر است.» 📔الکافی، ج ٢ ص ٢٩٩ و در جای دیگر فرمودند: «نشانه مدّعی کذّاب آن است که از آسمان و زمین خبر می‌دهد، اما با حلال و حرام و معارف دین بیگانه است!» 📔الکافی، ج ٢ ص ٣۴٠ ✅ آری،از دزد اشیاء مردم خبر دارند، از غذایی که دیروز خورده‌اند إطّلاع می‌دهند، از جزئیات پنهانی زندگی مردم مطّلعند، أخبار پنهانی را می‌گویند،ولی احکام نجاست و پاکی و حلال و حرام را نمی‌دانند،و به سنّت و بدعت ،علم ندارند! و به قول علّامه مجلسی رحمه الله: از كسى که مدّعی مقامات و کرامات است، يك مسأله از شكّيات نماز، یا سؤالی سخت از احکام إرث، يا غير آن، يا يك حديث مشكل از او بپرس، ببین علم دین می‌داند یا نه! 📔عین الحیات، نشر قدیانی، ص ١١٥٣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} برکت اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام/ 🎤حجّت‌الاسلام سیّدمحمد غروی؛
4_5855049531309166693.mp3
7.71M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} آیات قرآن دربارهٔ اصحاب حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام/ ملاک پذیرش اعمال/ 🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛ «کلیپ دربردارندهٔ مطالب بسیار مهمّ اعتقادی می‌باشد!»
4_6014873081233805350.mp3
9.21M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} •مناجات با امام زمان علیه السلام: وقت است که از چهر‌ه‌ٔ خود پرده گشایی...😭 🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ❣ ﷽❣ 🌷 💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚 💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از : ( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله ) 1⃣ 2⃣ ( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر ) 3⃣ 4⃣ سفارش شده : اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . .. 5⃣ در حق مومنان 6⃣ در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء. 7⃣ : دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود: 🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود: 🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود: 🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ 8⃣ (دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.) 🌹 التماس دعای فرج 〰〰〰〰〰〰〰〰 📿 ! ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @haram110 ❤️کانال حرم ❤️ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از حرم
4_5848295673761367635.mp3
16.9M
🔊 ✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🎤 عباسی -
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | من ڪفتر جلدٺ همہ دم بوده و هسٺم سخٺ اسٺ ڪه دور از حرمٺ زنده بمانم محزون شده ام از غم هجران تو آقا تاکے ز رهِ دور سلامٺ برسانم ❤️ 🌙
هدایت شده از حرم
4_5848199470788905946.mp3
5.95M
🙏👏خیرات برای اموات به ویژه در شب های جمعه- حجت الاسلام بندانی نیشابوری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شب جمعه، زیارتی حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه‌السلام... 🚩 «السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا أَبَا عَبدِالله وَعَلَى الأَروَاحِ الَّتِي حَلَّت بِفِنَائِکَ، عَلَيکَ مِنِّي سَلاَمُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيلُ وَالنَّهَارُ وَلاَ جَعَلَهُ اللهَ آخِرَ العَهدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم، اَلسَّلاَمُ عَلَى الحُسَينِ وَعَلَى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وَعَلَى أَولاَدِ الحُسَينِ وَعَلَى أَصحَابِ الحُسَين.» تصاویری جدید از حرم مطهّر حضرت سیدالشهداء حسین بن علی علیه‌السلام و زیارت به نیابت از طرف همۀ محبین وشیعیان اهل بیت علیهم السلام اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابالشرور و اتباعه 🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
هدایت شده از حرم
🙏دعا در شب جمعه برای برادران ایمانی که از دنیا رفته اند عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَعَا لِعَشْرٍ مِنْ إِخْوَانِهِ الْمَوْتَى فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ. (بحار الأنوار، ج‏89، ص312 به نقل از كتاب الْعَرُوس) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس در شب جمعه، برای ده نفر از برادران ایمانی خویش که از دنیا رفته اند، دعا کند، خداوند بهشت را بر او واجب می کند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 #قسمت_صد_وبیست_وششم✨ _خب تنهام نذار _محمد راست میگفت،شما دیگه
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ حتما شده... حدس زدم مسئولیت نیرو های بیشتری رو داره. چون تنها چیزی که اذیتش میکرد این بود که مسئولیت حفاظت کسی رو بهش بدن. درکش میکردم،خیلی سخته. همسرحاجی آروم به من گفت: _آدمها هرچی بزرگتر باشن مسئولیت شون هم بیشتره.آقا وحید مرد بزرگیه.خودتو برای روزهای از این آماده کن. تو دلم گفتم سخت تر از این؟! خدایا خودت کمکم کن. در واقع وحید و من وارد مرحله جدیدی تو زندگیمون شدیم که برامون خیلی سخت بود. چون تعداد افراد خانواده مون بیشتر میشد و از طرفی هم کار وحید به اندازه قبل خطرناک نبود، از خونه بابا اسباب کشی کردیم و یه خونه بزرگتر اجاره کردیم. سه ماه بعد... سیدمحمد و سیدمهدی به دنیا اومدن.وقتی دیدمشون خیلی خوشحال شدم. چهره شون عین وحید بود.بهشون گفتم: _اخلاقتون هم باید مثل پدرتون باشه. وحید وقتی بچه ها رو دید به من نگاه کرد و فقط لبخند زد.گفتم: _پسر کو ندارد نشان از پدر... خندیدیم.گفتم: _بیچاره من با این همه وحید. وحید مثلا اخم کرد و گفت: _خیلی هم دلت بخواد. بالبخند گفتم: _خیلی هم دلم میخواد. بعد از چند وقت پای مصنوعی برای وحید گذاشتن.دیگه بدون عصا میتونست راه بره.می لنگید ولی بهتر از عصا بود. کمتر از دو هفته به تموم شدن مرخصی چهار ماهه و شروع کار جدیدش مونده بود.وحید تو کارهای خونه و بچه داری خیلی به من کمک میکرد.فاطمه سادات هم میخواست مثل باباش به من کمک کنه.وحید هم باآرامش و حوصله بهش یاد میداد که چطوری با پسرها بازی کنه و سرگرمشون کنه. درواقع داشت آماده ش میکرد برای روزهایی که خودش خونه نبود،فاطمه سادات بتونه به من کمک کنه. یه شب وحید تو اتاق نماز میخوند... پشت سرش،کنار در ایستادم و نگاهش میکردم. روزی هزار بار که وحید کنارم بود.... به روزهای خوبی که کنارش داشتم فکر میکردم. همه ی روزهای زندگی من کنار وحید خوب بود. حتی روزهایی که مأموریت بود... چون من اون روزها هم با عشق وحید زندگی میکردم.نمازش تموم شد.بدون اینکه برگرده گفت: _منم خیلی دوست دارم. گفتم داره با خدا حرف میزنه،چیزی نگفتم.بعد چند ثانیه گفت: _خب بیا اینجا بشین دیگه. با دست جلوی خودشو نشان داد.هنوز هم سمت من برنگشته بود.گفتم: _با منی؟ صورتشو برگردوند.لبخند میزد.گفت: _بله عزیز دلم. -پشت سرت هم چشم داری؟!! -اونکه بله ولی برای دیدن تو نیازی به چشم ندارم. رفتم جلوش نشستم.به چشمهای مشکیش خیره شدم.گفت: _هنوز هم به نظرت قشنگ و جذابه؟ لبخند زدم. -آره،هرچی بیشتر میگذره قشنگ تر و جذاب تر هم میشه.مخصوصا کنار چند تا تار موی سفیدت. -میبینی خانوم پیر شدم. -قبلنا که مجرد بودم وقتی به عروس و داماد میگفتن به پای هم پیر بشین،میگفتم آرزوهای قشنگ تر بکنین.ولی الان میفهمم چه حس قشنگیه که آدم کنار کسی که دوستش داره پیر بشه. بالبخند گفت: _شما که جوانی خانوم،فقط داری منو پیر میکنی. -وحید...خیلی دوست دارم..خیلی -اینو که چند دقیقه پیش گفتی.یه چیز جدید بگو. -کی گفتم؟!!! -اونجا،پشت سرم ایستاده بودی.منم گفتم که..منم خیلی دوست دارم. -جدا پشت سرت هم چشم داری؟!!! -بیخود نیست که تو سی و چهارسالگی سرهنگ شدم. بلند شدم و باتحکم گفتم: _خیلی خب جناب سرهنگ بیرون از خونه،پاشو برو بخواب. بلند شد،احترام نظامی گذاشت و گفت:... ادامه دارد... نویسنده بانو
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ بلند شد،احترام نظامی گذاشت و گفت: _چشم قربان،خیلی نوکریم. خنده م گرفت. پسرها یک ماهشون بود که وحید عملا وارد محل کار جدیدش شد.روزهای اول کار جدیدش خیلی دیرتر از ساعت کاری میومد خونه.خیلی وقتها وقتی میومد که بچه ها خواب بودن. گاهی اوقات اونقدر دیر میومد که منم خواب بودم.گفت برای اینکه کارها رو تو دستم بگیرم لازمه که اوایل بیشتر وقت بذارم.منم نمیکردم... حتی بعد دو ماه خیلی وقتها برای خواب هم دیگه خونه نمیومد.وقتی بچه ها خیلی بهونه باباشون رو میگرفتن،میبردمشون بیرون یا خونه آقاجون یا خونه بابا... حدود پنج ماه دیگه هم گذشت،تو تمام اون پنج ماه من و بچه هام به اندازه پنجاه ساعت هم وحید رو ندیدیم. فاطمه سادات به شدت مریض شده بود. ویروس گرفته بود.نیاز به مراقبت شدید داشت ولی من باید به پسرها هم رسیدگی میکردم. مجبور شدم پنج روزی خونه بابا باشم.اون پنج روز حتی وحید باهام تماس هم نگرفت.یعنی کلا متوجه نشده بود ما خونه نیستیم. یعنی حتی به خونه سر نزده بود.یعنی فاطمه سادات به شدت مریض شد و خوب شد ولی وحید خبر نداشت. بعد فاطمه سادات،سیدمحمد همون مریضی رو گرفت. با اینکه خیلی مراقبت کردم ولی سیدمحمد هم ویروس گرفت.چون کوچیک بود،حدود هشت ماهش بود،دکتر گفت بیمارستان بستریش کنم. فاطمه سادات و سیدمهدی خونه بابا بودن و من و سیدمحمد بیمارستان. چون سید مهدی هم کوچیک بود بهونه منو میگرفت.چهار ساعت در روز مادروحید میومد بیمارستان،من میرفتم خونه ی بابا.همش تو تکاپو و بدو بدو و اضطراب بودم. دو روز بعد سید مهدی هم مریض شد. مجبور شدم بستریش کنم.مادروحید و نجمه سادات نوبتی میومدن بیمارستان کمک من.گاهی هر دو تا پسرهام با هم حالشون بد میشد. سه روز بعد از بستری شدن سید مهدی، سیدمحمد حالش یه کم بهتر بود و مرخص شد. سیدمحمد و فاطمه سادات خونه بابا بودن،من و سیدمهدی بیمارستان.سیدمحمد بیشتر بهونه منو میگرفت،چون هنوز هم کامل خوب نشده بود. دوباره چهار ساعت در روز مادروحید میومد بیمارستان من میرفتم پیش سیدمحمد. ده روز بود که بچه هام مریض بودن و من تو فشار بودم ولی وحید حتی هم . خیلی شده بودم.دیگه طاقت گریه ی بچه هام و مریضی شونو نداشتم.از اینکه تو این شرایط وحید کنارم نبود دلم گرفته بود.همون موقع تماس گرفت. فقط به اسمش روی گوشیم نگاه میکردم و گریه میکردم. نمیخواستم با این حالم جواب بدم.تماس قطع شد.از خودم ناراحت شدم که جواب ندادم.دلم برای شنیدن صداش هم تنگ شده بود.کاش جواب میدادم.خودم تماس گرفتم ولی اشغال بود.همون موقع سید مهدی دوباره حالش بد شد و گریه میکرد.گوشی رو گذاشتم کنار و بچه رو بغل کردم.منم باهاش گریه میکردم و میخواستم کنه... من شرایط بدتر از این هم داشتم اما الان از اینکه بچه هام اذیت میشدن بیشتر ناراحت بودم.حاضر بودم خودم مریض باشم ولی بچه هام سالم باشن. دو ساعت گذشت.سیدمهدی آروم شده بود و خواب بود.منم سرمو کنارش گذاشتم و از خستگی خوابم برد.تو خواب صدای زنگ گوشیمو شنیدم. چشمهامو به سختی باز کردم.مامانم زنگ میزد.قطعش کردم که بچه بیدار نشه.به سیدمهدی نگاه کردم،نبود... سریع بلند شدم.اول فکر کردم شاید از تخت افتاده،اطراف رو نگاه کردم،نبود.مادر مریض کناریم گفت: _پسرت داشت گریه میکرد یه آقایی که لباس نظامی داشت بغلش کرد و بردش تو راهرو.خیلی شبیه پسرت بود،فکر کنم باباش بود. رفتم تو راهرو... جلو در اتاق خشکم زد.وحید بود.با لباس نظامی اومده بود و سعی میکرد سیدمهدی رو که داشت گریه میکرد،آروم کنه. آروم صداش کردم: _وحید نگاهم کرد.چقدر دلم براش تنگ شده بود.اشکهام نمیذاشتن خوب ببینمش. اومد سمت من.فقط نگاهش میکردم. وحید هم فقط نگاهم میکرد. وقتی سیدمهدی منو دید گریه ش شدیدتر شد.بچه رو ازش گرفتم و بردمش تو اتاق.نیم ساعت بعد سیدمهدی رو که خواب بود، گذاشتم روی تخت و رفتم تو راهرو. وحید روی صندلی نشسته بود.دیگه خسته و ناراحت نبودم. هرکی از کنارش رد میشد نگاهش میکرد... وحید سرش پایین بود و به کسی توجه . منم همونجا ایستادم و نگاهش میکردم.اولین باری بود که.... ادامه دارد... نویسنده بانو