فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا زندگیهایمان سخت شده است؟!
خداوند در آیه ۱۲۴ سوره مبارکه طه میفرماید: «وَمَن أَعرَضَ عَن ذِكرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا» یعنی: هر که از ذکر و یاد من روی گرداند، برایش زندگی سخت و نکبتی رقم خواهد خورد؛ در تفاسیر شیعه از «ذکر» به #ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام و یاد امامعصر ارواحنافداه تعبیر شده است؛
و امروزه شاهدیم در زندگیهایی که ذکر اهلبیت علیهمالسلام و توجه به وجود مقدّس امام زمان عجّلاللهفرجهالشریف در آنها نیست و یا کمرنگ است، به همان نسبت، مشکلات مختلف فرهنگی، ناهنجاریهای اخلاقی و اختلافات خانوادگی بیشتری به چشم میخورد.
در بیان آیتالله بحرالعلوم میردامادی
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت44 کابوس خجالت رهایم نکرده است که به آدرس می رسیم. یک
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت45
به نظر کتاب جالبی می آید؛ از دین، آیه و حدیث کم ندارد و تعابیر جالبی هم ازشان شده که مزه ی خوبی به تفکرم می دهد.
آنقدر غرق کتاب می شوم و حس ورق زدنش حالم را خوب می کند که یادم می رود کی سپیدهی صبح بالا آمد؟
تنم را از روی زمین جدا می کنم و به طرف آشپزخانه می روم.
شیر آب را باز می کنم و صدای قلپ قلپ اش از خودش زودتر به گوشم می رسد.
لوله تکان می خورد و آب هری پایین می ریزد.
دستم را زیر شیر می برم و به صورتم می پاشم.
حس نوازش آب بر روی پوست خوشایند ترین حس اول صبح است.
پنجرهی آشپزخانه که رو به کوچهی دیگر است را باز می کنم تا از صدای جیک جیک گنجشک ها آن هم اول صبح بی نصیب نباشم.
همه چیز باب دلم در حال حرکت است که صدایی گوشم را به خود می رساند.
رو بر می گردانم و با قیافهی خواب آلود و چشمان سرخ پیمان رو به رو می شوم.
دست را به پنجره می رساند و قفلش را می بندد.
از این کارش، هیچ خوشم نمی آید اما اعتراضی نمی کنم.
_این جا کمتر تو دید باشه بهتره!
پوزخندی در دل نصیبش می کنم.
او فقط می خواهد به من امر و نهی کند و بگوید عقلش بیشتر می کشد در حالی که من بیشتر از او حالی ام هست!
دزدکی با نگاهم می پایم اش و او کنار پری می نشیند و صدایش می زند.
پری خمیازه کشان سر جایش سیخ می نشیند و به برادرش نگاه می کند.
_صبح شده؟
برای اولین بار شاهد لب های کشیدهی پیمان هستم که می توان نامش را پدیده ای به نام لبخند گذاشت!
خوب به چهرهی خندانش زل می زنم و تازه به عمق زیبایی صورت مردانه اش پی می برم.
آن تیله های خوشرنگ و پوست سفیدش بعلاوهی سیبل پر کلاغی که ابهت مردانه را تقدیمش کرده.
اثری از ریش در چهره اش نمایان نیست.
پری صبح بخیری را حوالیه گوش هایم می کند و به آرامی جوابش را می دهم.
چشم برمی گردانم و می بینم اثری از پیمان نیست!
با نشستن دست پری بر روی شانه ام و فشاری که به آن وارد می شود به عقب برمی گردم.
لبخند شیطنت آمیزی به لب می زند و می گوید:" چی شده؟"
_چیزی نشده که!
کتاب شناخت را از روی کابینت برمی دارد و سریع کل کتاب را ورق می زند.
باد ملیحی که به صورت می خورد را می توانم از دور لمس کنم.
حس دوندگی و جریان زندگی که در میان کلمات خفته است.
_شناخت میخوندی؟
فکر می کنم نباید بی اجازه برمی داشتم و با شرمندگی لب می زنم:" ببخشید... باید اجازه می گرفتم."
تک خندهی پری مرا از عالم پشیمانی بیرون می کشد.
_نه بابا! اون که مشکلی نداره.
میگم چطور بود؟ دوست داشتی؟
حس رضایت در صورتم می دود و با ذوق می گویم:
_من هیچی از دین نمی دونم، از نهج الباغه و قرآن اما این کتاب جالبه برام!
رگه هایی از اسلام رو در زندگی میشه دید.
این که اسلام فقط برای آخرت نیست و حکم به جهاد میده.
زبان پری شروع به تحسینم می کند:
_آفرین تو واقعا خیلی باهوشی!
واجب شد تو رو به رابطم معرفی کنم.
دستم را ناباورانه روی دهانم می گذارم و چشمانم تت آخرین حد بیرون می زنند.
_واقعا؟ تو منو معرفی می کنی؟
دستانش را از هم باز می کند و قیافهی جدی به خود می گیرد.
_آره چرا که نه!
در همین میان پیمان تقی به در می زند و در خانه سرک می کشد.
پری، پیمان را صدا می زند تا اندکی وقتش را به ما بدهد.
پیمان با کیفی به دوش مقابل مان می ایستد و معطل شنیدن است.
_داداش عضو جدید داریم!
ابروی پیمان بالا می پرد و موشکافانه به پری زل می زند.
_کی؟
نگاه پری را روی خودم احساس می کنم و سر کج می کنم.
برای لحظه ای ذهنم به سوی فکری سرازیر می شود.
پیمان هم متوجه نگاه پری شده اما میخواهد مستقیما از خودش بپرسد.
_کی؟
پری دستش را به طرفم دراز می کند و انگشتانش دور مچ ام حلقه می شود.
_رویا جان!
چند بار پلک می زنم تا تعجب در چشمانم محو شود.
پیمان با تمام بی ذوقی اش لب کج می کند و هنگام رفتن می گوید:
_درموردش فکر می کنم.
قیافهی پری هم دست کمی از من ندارد!
هر دوتایمان مثل خمیر وا رفته ایم و او با این واکنش اش برجک مان را زد!
⭕️️کپے بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت46
سنگین نگاه پری را روی خودم احساس می کنم و کمی بعد دست گره خورده به مچم مرا به طرفش می کشاند.
_ناراحت نشی رویا جونم.
این پیمان از بچگی بی ذوق بود! مثلا دوردونهی مامانم بود و مامان کلی بهش می رسید.
اگه سهم ما توی خونه دو تا بود او دوبرابر ما سهم داشت!
اگه مامان چیزی می خرید به اون بهترشو می داد اما اون هیچ وقت معنی محبتو نمیفهمه. کلا همین شکلیه!
مایوس بودم و با این حرف ها پر و بال امید بیشتر چیده می شود.
هر زمان به سازمان فکر می کردم یک طرف قضیه اش هم پیمان بود.
با خودم می گفتم اگر من وارد سازمان شوم آن وقت پیمان بیشتر به من اهمیت می دهد یا حداقل ارزش قائل می شود.
برای منی که گوشم به چشم خانم و حتما خانم عادت کرده بود، این حرف ها خیلی سنگین و گستاخانه به نظر می رسید.
پری دلداری ام می دهد و رویش را به من می کند و با دهان به آب افتاده ای می پرسد:
_صبحونه بخوریم؟
لب برمی چینم و سر تکان می دهم.
لیوان چای را جلویم می گذارد و قندی از توی قندان برمی دارم.
جرعه ای چای مساوی است با نابودی قند و شیرین شدن کامم.
صبحانه را با بی میلی می خورم.
حوصله ام توی خانه سر رفته و به کارهای پری نگاه می کنم.
روی زمین پر شده از برگه هایی که آرم سازمان بالایش کشیده شده.
با دست به برگه ها اشاره می کنم و می پرسم:
_اینا چیه پری؟
دستش شروع می کند به جمع کردن برگه ها.
_اینا اعلامیه است.
_خب چرا این همه زیادن؟
میخوای باهاشون چیکار کنی؟
برگه ها توی کیف جا می گیرند و پری بعد از تکیه دادن به پشتی با صدایی که به زور شنیده می شود، می گوید:
_باید بین اعضا تقسیم بشه.
همیشه با پیمان میریم برای پخش اما الان خبری ازش نیست.
من هم مثل او به در نگاه می کنم و یکهو در آسمان ذهنم، لکه ای فکر پدیدا می شود.
_خب میتونیم یه کاری بکنیم.
_چیکار؟
_ببین! تو مگه نمیگی اینا باید پخش بشه و پیمان نیست؟
خب این که کاری نداره، منو تو میریم اونا رو پخش می کنیم.
برای لحظه ای عصارهی شادی در حالات چهره اش هویدا می شود و جمع شدن گونه هایش را متوجه می شوم.
خیلی زود این عصاره صورتش را ترک می کند و می پرسم:
_بریم؟
با شک و تردید جواب می دهد:" نه! پیمان میگه خطرناکه و باید باهم بریم."
اکنون گمان می برم که خیلی شجاع هستم پس شجاعانه حرف می زنم:
_ببین پری، تا کی میخوای به برادرت بچسبی؟
اون تو رو توی سازمان آورده اما دیگه نباید به خودت اجازه بدی همش تو رو بپاد.
مگه تو نمیتونی انجامش بدی؟ مگه ضعیفی؟
با حرف های من صورتش را جمع می کند.
_نه! من ضعیف نیستم ولی...
با سر انگشتانم کیف را لمس می کنم و با استواری سخن لب می زنم: پس بریم!"
صبر پری کارد را به استخوانم می رساند که یک باره بلند می شود.
کیف را میان مشتش می گیرد و روسری حریرش را سر می کند.
با تعجب نگاهم را به او می سپارم که می گوید:
_معطل چی هستی؟ بیا بریم انجامش بدیم.
لبخند روی صورتم محو نمی شود و لباس می پوشم.
پری به قد و قامتم در آینه نگاه می اندازد و می پرسد:
_لباس دیگه ای نداری؟
دست هایم را باز می کنم و به پالتوی خز دار و شال گردن پشمالو ام نگاه می کنم.
_چطور؟
_یه چیز ساده تر بپوش.
باید بهم بیایم یا نه؟
نظرم را به گوشش می رسانم که او مثل من لباس بپوشد تا کسی به ما شک نکند.
از نظرم خوشش می آید و یکی از لباس های گرانم را به دستش می دهد.
کلاه کاموایی را تا روی گوش هایش می کشد و خودش را در آینه زنگار رفته جست و جو می کند.
_رویا، موهام که دیده نمیشه؟
از پشت سر نگاهش می کنم که یقه را تا آخرین حد بالا آورده و چیزی مشخص نیست.
سر تکان می دهم که یعنی نه.
برگه ها را توی کیف زنانه ای می گذارد و به راه می افتیم.
در میان کوچه هستیم که لب می گزد و می گوید:" اگه پیمان بفهمه، بیچاره میشیم!"
حرفش اندکی استرس را به من وارد می کند اما همانطور که سعی دارم سرم را بالا بگیرم؛ لب می زنم:
_نترس، مگه همهی خانوما که توی سازمان فعالیت دارن آقا بالا سر دارن؟
من فکر کنم ازین که ببینه چقدر شجاعانه این کارو انجام دادیم خوشحالم بشه.
سرش را به دو طرف تکان می دهد و زیر لب غر می زند: تو پیمانو نمیشناسی."
خودم را به نشنیدن می زنم و باهم وارد کوچه ای می شویم.
⭕️️کپے بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔺 ۱۵ اسفند / حوت ۱۴۰۲
🔺 ۲۴ شعبان ۱۴۴۵
🔺 ۵ مارس ۲۰۲۴
🌎🔭🍃
🦂 ساعت ۲۱:۳۶ امشب (شب سه شنبه) قمر از صورت عقرب خارج میگردد.
🌗 امروز قمر در «برج جدی» است.
⛔️ ممنوعات
امور ازدواجی
دیدارهای سیاسی
امور مربوط به حرز
👶 زایمان
مناسب نیست.
🚙 مسافرت
همراه با صدقه باشد.
🌎🔭👀
💑 انعقاد نطفه
فرزند دستانی سخاوتمند دارد و زبانش از دروغ و تهمت پاک است. انشاءالله
💇 اصلاح سر و صورت
باعث اصلاح امور میشود.
🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن
خوب نیست.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 بریدن پارچه
روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سه شنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲۴ سوره مبارکه «نور» است.
﴿﷽ یوم تشهد علیهم ألسنتهم﴾
خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید که بر او شاهد بیاورد و بر خصم خود غلبه کند. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تاعشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ امروز متعلق است به
#امام_سجاد علیهالسلام
#امام_باقر علیهالسلام
#امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
🌎🌺🍃
🌺
❇️ خلاصهٔ تقویم نجومی هفتگی
🗓 از ۱۲ اسفند تا ۱۸ اسفند
♻️ شنبه (قمر در برج و صورت عقرب)
ساعت ۱۷:۲۶ قمر از برج عقرب خارج میشود.
ساعت ۱۴:۰۵ قمر وارد صورت عقرب میشود.
حجامت، اصلاح، امور حفاری
♻️ یکشنبه (قمر در صورت عقرب)
سفر، زایمان، رفتن به خانه نو، افتتاح شغل، امور ازدواجی، حجامت
♻️ دوشنبه (قمر در صورت عقرب)
خروج قمر از صورت عقرب ۲۱:۳۶
امور ازدواجی، رفتن به خانه نو، افتتاح شغل، زایمان، بریدن پارچه، حجامت، اصلاح
♻️ سه شنبه
اصلاح
♻️ چهارشنبه (چهارشنبه آخر ماه قمری)
صدقه، زایمان، بریدن پارچه، حجامت، زایمان
♻️ پنجشنبه
رفتن به خانه نو، بنایی، زایمان، بریدن پارچه، حجامت، اصلاح
♻️ جمعه
مقارنۀ ماه و زهره ۲۲:۴۲
بارندگی و رطوبت هوا در مناطق شمالی و شدت سرما، محتمل است.
امور ازدواجی، افتتاح شغل، زایمان، رفتن به خانه نو، خرید منزل، بریدن پارچه
🌺
🌎🌺🍃
May 11
✍ فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید : پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم.
⁉️ پس از سلام و دست بوسی گفتم :
در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس بنیاد و کتابخانه امیرالمومنین(علیه السلام)؟
☘ مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا
☘ گفتم : اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟
☘ فرمود : در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(علیه السلام) برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام) را به تو می دهند.
☘ سپس فرمود : پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان.
📚 طرحی نو از زیارت عاشورا، ص۲۱۰
جالبه ابجد کلمه نور میشود ۲۵۶
و لذا برخی سال تولد آقا امام زمان علیه السلام که نور هست را سال ۲۵۶ میدانند
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • بیست - نهم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔" خداوند متعال به دست حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف معجزات انبیا را ظاهر می سازد تا حجت بر دشمنان تمام گردد و نیز در اینکه میراث انبیا و پرچم حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله با اوست."
✍..اولین بیان منتخب از این عنوان از مجموع 15 روایت ، از منابع جماعت عمریه 👳 بیان میگردد:
...عبدالله بن شریک گوید :
✴️ مَعَ المَهدِيِّ رايَةُ رَسولِ اللهِ صَلَّى الله عَلیهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ المُغَلَّبَةُ.
✴️ همراه مهدی ( علیه السلام ) پرچم پیروزمند رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ الفتن ۱۹۱/۵
🙏🏼 نماز ساده شب بیست و پنجم ماه شعبان
عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الْخَامِسَةِ وَ الْعِشْرِينَ عَشْراً، بِالْحَمْدِ وَ التَّكَاثُرِ، أُعْطِيَ ثَوَابَ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ ثَوَابَ سَبْعِينَ نَبِيّاً. (البلدالأمين، ص173)
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در شب بیست و پنجم ماه شعبان 10 رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد و یک بار سوره تکاثر؛ پاداش کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و همچنین پاداش هفتاد پیامبر را به وی اعطا می کنند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⭕️ هر سال، سختتر از پارسال!
جَبر بن نوف همدانی گوید: به ابوسعید خُدری گفتم: به خدا سوگند سالی بر ما نمیآید مگر اینکه از سال قبلش بدتر است و حاکمی نمیآید جز آنکه بدتر از قبلی است! ابوسعید گفت: شنیدم که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله هم مانند سخن تو را میفرمود؛ و نیز شنیدم که میفرمود:
🌍 پیوسته امرتان چنین باشد تا آنکه در فتنه و جور به دنیا آیند فرزندانی که جز آن شرایط را نشناسند؛ تا زمانی که زمین از ظلم پُر شود و حتی کسی قادر به گفتن ذکر "الله" نباشد! آنگاه خداوند متعال، مردی از من و عترتم را برمیانگیزد که زمین را از عدل و داد پر نماید، آن گونه که حکّام قبل از او، از ظلم و جور پُرَش کردهاند؛ و زمین، گنجهای درونش را برای او بیرون میاندازد و او مال را فراوان و بیحساب بین مردم میپراکند و این در زمانی است که اسلام مستقر شده باشد.
📚 الأمالی (شیخطوسی)، ص۵۱۲
بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۵۱، ص۶۸
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
⭕️ شخص حسود، منافقی بیمار است!
حضرت امامجعفر الصادق علیهالسلام فرمودند:
🌿 «مؤمن غبطه میخورد و حسادت نمیورزد، اما منافق حسادت میورزد و غبطه نمیخورد!» [۱]
امیرِ کلام، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلواتاللهعلیه فرمودند:
🍃 «صحّت بدن و تندرستی شخص، دلیلی بر کمبودن حسادت اوست!» [۲]
💠 «إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ وَ لَا یَحسُدُ وَ المُنَافِقُ یَحسُدُ وَ لَا یَغبِطُ.» [۱]
«صِحَّةُ الجَسَدِ مِن قِلَّةِ الحَسَد.» [۲]
📚[۱] کافی (شیخکلینی)، ج۲، ص۳۰۷
[۲] نهج البلاغة (سیدرضی)، ص۸۳۲
📝 غبطه آن است که آرزو کنی آنچه دیگری دارد تو هم داشته باشی، بدون اینکه آرزوی نابودی نعمت او را کنی؛ اما حسد آن است که بخواهی نعمتی را که دیگری دارد، تو داشته باشی، ولی از او گرفته شود! اما در ظاهر به شکل دیگری وانمود میکنی؛ که رفتاری نشأت گرفته از نفاق توست! و این رذیلهی اخلاقی، منشأ بسیاری از سوء رفتارها و گناهان بزرگ و زمینهای عصبی برای ابتلاء به انواع بیماریهای روحی و جسمی در فرد حسود است.
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
💠امام رضا علیهالسّلام:
لَمَّا أَشْرَفَ نُوحٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ عَلَى اَلْغَرَقِ دَعَا اَللَّهَ بِحَقِّنَا فَدَفَعَ اَللَّهُ عَنْهُ اَلْغَرَقَ وَ لَمَّا رُمِيَ إِبْرَاهِيمُ فِی اَلنَّارِ دَعَا اَللَّهَ بِحَقِّنَا فَجَعَلَ اَلنَّارَ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاٰماً وَ إِنَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا ضَرَبَ طَرِيقاً فِی اَلْبَحْرِ دَعَا اَللَّهَ بِحَقِّنَا فَجَعَلَهُ يَبَساً وَ إِنَّ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا أَرَادَ اَلْيَهُودُ قَتْلَهُ دَعَا اَللَّهَ بِحَقِّنَا نُجِّیَ مِنَ اَلْقَتْلِ فَرَفَعَهُ إِلَيْهِ
وقتی نوح صلوات اللّه علیه در آستانهٔ غرق شدن قرار گرفت، خدا را به حقّ ما قسم داد و خداوند غرق شدن را از او دفع کرد؛ وقتی ابراهیم را در آتش افکندند، خدا را به حقّ ما قسم داد و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد؛ وقتی موسی علیه السّلام رهسپار دریا شد، خدا را به حقّ ما قسم داد و آن را خشک کرد؛ و هنگامی که یهودیان تصمیم به کشتن عیسی علیه السّلام گرفتند، خدا را به حقّ ما قسم داد و از کشته شدن نجات یافت و خدا او را به سوی خود برد.
📚منابع:
قصصالانبیاء راوندی ج۱ ص۱۰۵
بحارالانوار ج۱۱ ص۶۹
وسائلالشّیعه ج۷ ص۱۰۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
#علائم #علائم_ظهور #علامت #ظهور #دوران_غیبت #علامتهای_ظهور #غیبت #صیحه #صیحه_آسمانی #صیحه_زمینی #صیحه_شیطانی #شیطان #حق #حقیقت #ندا #منادا #صوت #صدا #آسمان #ابر #رعدوبرق #رعد_و_برق #باران #برف #زمین #ارض #سماوات #حق_با_علی #ابلیس #عثمان #شیعه #شیعیان #روافض #رافضی #شک #شبهه #اهل_باطل #باطل #حقیقت #ریبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️نقل از مرحوم آیت الله خوشوقت ( و العهده علی الراوی ) :
🔹کسی که کتبا ،زبانا و عملا با فقیه حاکم ( همان ولایت فقیه ) مخالفت کند فاسق است و کارهایی که نکرده را می توان به او نسبت داد و در جامعه پخش کرد.
اینقدر حکومت اسلامی مهمه!!
#تأمل
#ولایت_فقیه
#حکومت_اسلامی
#بهتان
#انتخابات
#حکومت_اسلامی
👇👇
@haram110
عَن الصَّادقِ علیه السلام عن النَّبی صَلَّی الله علیه وآله:
مَنْ صَلَّی عَلَی صَلَّی اللهُ علیهِ وَمَلائِكَتُهُ ، وَمَنْ شَاءَ فَلْیقِلَّ وَمَنْ شَاءَ فَلْیكْثِرْ .
حضرت صادق علیه السلام از رسول گرامی صلّی الله علیه وآله روایت کردهاند:
هر كسی كه بر من صلوات فرستد، خداوند متعال و ملائكه بر او درود و رحمت میفرستند (پس) هر كه میخواهد كم، و هر كه میخواهد بسیار صلوات بفرستد.
پس چه نیکوست، در جلسات اهل بیت (ع) بخصوص جلسه ختم صلوات که ملائکه در آن حاضر هستند رعایت ادب کنیم و با اخلاص متوجه حضرت صاحب الزمان (عج) باشیم، که اگر مشغول اعمال دیگری باشیم و کمتر متوجه ذکر شویم، به فرموده ی امام صادق (ع) زیان کرده ایم
قال الصّادقُ علیه السَّلام:
مَنْ صَلَّی عَلی النَّبی وَآلِه مَرَّةً واحِدَةً بِنِیةٍٍٍٍٍ وَ إخْلاصٍ مِنْ قَلبِهِ قَضَی اللهُ لَه مائَةَ حاجَةٍ؛ منها ثلاثونَ للدُّنیا وَسَبْعُونَ للآخِرَةِ .
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
كسی كه یك مرتبه با نیت [پاك و پسندیده] و با اخلاص کامل صلوات بر پیامبر و خاندان گرامیشان بفرستد، خدای متعال یکصد حاجت او را برآورده میكند: سی حاجت از حوائج دنیا، و هفتاد حاجت از حوائج آخرتش را.
با این فرمایش مولایمان به راستی باید از خود بپرسیم اگر در جلسه ذکر صلوات مشغول عمل دیگری شویم زیان کرده ایم یا نه ؟
قالَ النَّبیُّ الأعْظَمُ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَآلِهِ:
مَنْ صَلَّی عَلَیَّ مَرَّۀً فَتَحَ اللهُ عَلیهِ باباً مِن العافِیَۀِ
پیامبر بزرگوار اسلام صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ فرمودند:
هر که یک مرتبه بر من صلوات فرستد، حقتعالی دری از سلامتی و عافیت [دین و دنیا] را بر وی بگشاید.
چه زیبا فرمود پیامبر گرامی اسلام ( ص )، پس روا نباشد تا در مجلس ذکر صلوات با سخن گفتن و غافل شدن از گفتن ذکر صلوات، در های عافیت را بر خود ببندیم
⚠️ در خصوص شفاعت کردن ، اهل بیت علیهمالسلام را به زحمت نیندازیم! و چه قبیح است وارد بهشت شویم در حالیکه آبرویمان رفته است😥
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«چه زشت است مؤمن وارد بهشت شود در حالی که آبرویش از دست رفته است. در روز قیامت به سبب کردار زشتی که از پیش فرستادهاید در خصوص شفاعت کردن، ما را به زحمت نیندازید و خودتان را نزد دشمنان رسوا نکنید. بخاطر دنیای بیارزش در پایگاهی که در پیشگاه الهی دارید خود را دروغگو قرار ندهید!»
📚تحف العقول، ص۱۶۶و۱۶۷
الخصال، ج۲، ص۶۱۴
✍ پینوشت: امام علیه السلام می فرمایند که شما محبین خطاکار اهل بیت علیهمالسلام به خاطر طینت پاکتان و ولایتی که نسبت به ما دارید، اهل بهشت خواهید بود. اما به حساب اعمالتان نیز، رسیدگی خواهد شد؛
و این حساب و کتاب علنی و 《علی رووس الاشهاد》خواهد بود.
گناه در دنیا باعث رسوائی و شرمساری در قیامت خواهد شد. پس شایسته است که در این مرحله، هوشیار و مراقب باشید.
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
4_5990137909309608473.mp3
4.96M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
خداوند کجای زندگی ماست؟
🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت46 سنگین نگاه پری را روی خودم احساس می کنم و کمی بعد
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت47
دامن بلندم میان باد به رقص در می آید و گاهی جلوی حرکت تندم را می گیرد.
پری مدام به اطراف سرک می کشد که صدایم در می آید و می گویم:
_پری جان اگه بیشتر از این ضایع مون نکنی ممنونت میشم.
با کفش های پاشنه بلند تلو تلو می خورد و همین برای جلب توجه بس است که رفتارهای سرسام آورش هم به آن اضافه شده.
چهره اش به زردی می زند و رنگش را از دست داده.
دستم به دستانش می خورد و سرمای آن در پوستم می خزد.
_چرا اینقدر سردی؟
صدای قورت دادن آب دهانش به گوشم می رسد و از استرس دستانش را در هم می کشد.
_دست خودم نیست. استرس دارم.
_مگه دفعهی اولته؟
ناخن اش را می جوید و لرزش صدایش محسوس است.
_نه خب... همیشه با پیمان بودم.
_ما رو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم.
تو می ترسی و اونوقت من به شخصیت تو غبطه می خورم؟ تو که قبلا خودتو شجاع تر نشون می دادی.
نگاهش را با غیض از من دور می کند و با لج می گوید:
_باشه بابا من ترسو! هر چیم میخوای بارم کن وقتی میترسم چیکار کنم؟
پشت درخت های بلوار می رویم و از خیابان دید ندارد.
جلوی پری می ایستم و دست را جلو می برم.
_اگه میترسی کیفو بده من!
چشمان لرزان پری پیاده رو را می پاید و بعد از کمی مکث جواب می دهد:" نمیخواد، خودم میارمش."
_پس اینقدر ترس برت نداره. یکم خوشبین باش!
با این کار حتما سازمان یه کاری برات انجام میده!
خوشحالی حالات صورتش را عوض نمی کند و با لب های افتاده اش می گوید:
_من این کارو باید خیلی وقت پیش یاد می داشتم.
شاید جایزه ام این میشه که منو سوسول خطاب نکن، کار کردن پیشکش!
چند خیابان را پشت سر می گذاریم و پری اشاره می کند داخل کوچه ای شویم.
انتهای کوچه با دیواری بم بست شده و او رو به روی خانه ای در وسط کوچه می ایستد.
سنگ ریزه را به تن در می کشد و وقتی صدایی می پرسد کیه، او جواب می دهد منم مینا.
از جوابش تعجب می کنم و لب باز می کنم چیزی بپرسم که انگار از افکارم متوجه می شود و می گوید بعدا برایم تعریف می کند.
پسر جوانی در را باز می کند. موهای فرفری پسر پیشانی اش را پوشانده و چشمان سبزش به چهره اش جلوه داده است.
پری چرخی توی حیاط خاکی شان می زند و با او وارد خانه می شوند.
پری به من می گوید همان جا بایستم و من هم قطعه آجری ها را روی هم می گذارم و روی صندلی که ساخته ام می نشینم.
درخت بهار نارنج وسط حیاط خیلی قد کشیده و شکوفه هایش سر از غنچه بر آورده اند.
آسمان، آبی ملیحی به خود گرفته و گاهی صدای جیک جیک گنجشک ها را از لا به لای درخت بهارنارنج می توان فهمید.
کنجکاو می شوم و با نگاهم وارد خانه میشوم.
پری چند کاغذی را به طرف پسر می گیرد و با تکان های انگشت سبابه اش متوجه می شوم دارد نصیحت می کند.
با آمدن پری از جا بلند می شوم و لباسم را تکان می دهم.
خداحافظی می کنیم و به طرف دیگری می رویم.
این بار مقصد مان چند کوچه بالا تر از خانهی قبلی است.
زنگ را به صدا در می آورم و وقتی می پرسند کیه پری به اسم مینا خودش را معرفی می کند.
وارد راهرو می شویم که زنی با ژاکت و موهای باز به ما سلام می دهد.
پری دست به کیف می برد و کاغذها را به دست زن می دهد.
آرایش روی صورت زن آنقدر غلیظ است که نمیتوانم چهرهی طبیعی اش را در ذهنم تصور کنم.
صدای پری در گوشم می پیچد و نگاهم به زن است.
_سفارش نکنم مهری جان.
اینا رو خوندی به بقیه هم میگی و یا می سوزونیش یا هم یه جوری قایمش کن که کسی پیداش نکنه.
مهری قبول می کند و از خانه بیرون می شویم.
تنها می ماند یک خانه تیمی دیگر که خیابان ها از این جا دور است!
به پاهای رنجور و زخمی ام در کفش های پاشنه بلند نگاه می کنم و به پری غر می زنم.
پری هم دست کمی از من ندارد.
از بس راه رفتن با کفش ها برایش سخت است که کمرش به درد آمده و از روی اجبار سوار تاکسی می شویم.
چند کوچه مانده به خانهی مورد نظر پیاده می شویم و پری کرایه را می دهد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت48
نگاهم به تابلوی اول کوچه می رود و شماره اش را به خاطر می سپارم.
این بار پری بیشتر به دور و برش نگاه می کند.
قدم کج می کند و رو به روی دومین خانه می ایستد.
این هم خانهی آپارتمانی است و زنگ را به صدا در می آورم.
مرد کچلی سرش را از داخل پنجره بیرون می آورد و سیگار روی لبش را برمی دارد.
_فرمایش؟
_داداش درو باز کن، مینام!
مرد سری تکان می دهد و با آمدم آمدم اش منتظر می مانیم.
کشوی در را می کشد و اشاره می کند داخل برویم.
تیپ مان را از تیغ تیز نگاهش می گذراند و با طعنه می گوید:
_فُکول زدیا!
لب های پری مثل خط صافی می شود و چشمانش را تنگ می کند:
_تو سرت تو کار خودت باشه.
هه گفتن اش بدجور روی اعصابم راه می رود و انگار دست بردار نیست.
دستش به طرف شال گردنم می رود که خودم را قدمی عقب می کشم.
_ندیده بودم خوشگل کنی.
این تیپی هم بهت میاد.
این بار صورت پری به سرخی می زند و سعی دارد نفس های عمیقی بکشد.
_گفتم به تو ربطی نداره!
کیف را به سینه اش می زند و هل اش می دهد.
مرد دیگری از بالای پله ها حرفی می زند و صدایش با اکو می پیچد.
_چه خبرتونه؟ بیاین بالا.
دستم در مشت پری قفل می شود و نگاه کوتاهی به مرد کچل می اندازم و زود از پله ها بالا می رویم.
صدای قدم های مان با کفش ها دور تا دور راهروها را پر می کند.
به در خانه می رسیم و از صدای گوش خراش در ناراحت می شوم.
با فاصلهی یک قدمی از پری وارد می شوم.
همان صدای بم جلوی مان ظاهر می شود و با اخم می گوید:
_صداتونو بیارین پایین، مثلا قراره جلب توجه نشه!
متاسفم برات پری.
به چهرهی پری نگاه می کنم که رنگ عصبانیت به صورتش پاشیده شده.
مشت لرزانش نشان می دهد چقدر از تحقیری که مسبب اش نبوده ناراحت است.
انگار تاب این ناراحتی را ندارد و می گوید:
_ولی من مقصر نیستم. اون هاشم نمیتونه جلوی زبونشو بگیره.
اخم های مرد چین روی پیشانی اش را درشت تر نشان می دهد و رگ گردنش متورم می شود.
_هاشم هم مقصره ولی تو سابقه ات بیشتره تو نباید دهن به دهنش بزاری.
بحث به همین جا خاتمه پیدا می کند و پری خشمش را می بلعد.
مرد رو به روی من می ایستد و به من اشاره می کند.
_پری، تازه وارده؟
_نه هنوز، سمپاتِ۱ ولی! دختر زرنگیه و ایدئولوژی سازمانو قبول داره.
اسمشم رویا هست.
از صورت مرد می فهمم ناراضی نیست.
دستش را جلو می آورد و لبخند کمرنگی به لب می زند:
_خوشبختم رویا خانم.
به دست دراز شده اش نیم نگاهی می اندازم.
از خودم می پرسم مگر در سازمان از این کارها هم می شود؟ مگر او معتقد نیست؟
تعلل مرا می بیند و دست پس می کشد.
همان طور که پری روی صندلی نشسته و کفش ها را با فحش و ناسزا در می آورد به مرد با طعنه می گوید:
_رویا مارکسیسم نیست کیوان!
سری تکان می دهم و اگر چه با تاخیر اما بالاخره لب می زنم:
_منم همینطور آقا کیوان.
کیوان به هاشم می گوید صندلی برایم بیاورد.
صندلی را می گیرم و خیلی آرام تشکر می کنم.
احساس معذب بودن درونم جولان می دهد و دست هایم به شدت عرق کرده اند.
متوجه بعضی از حرف هایی که میان پری و کیوان رد و بدل می شود، نمی شوم.
نمی توانم میان حرف های آن ها و اطلاعات توی مغزم پلی ایجاد کنم.
نگاه های هاشم به چهره ام تمام نشدنی است، دوست دارم حرفی بار اش کنم تا دست بردارد اما زبانم مرا یاری نمی دهد.
_____
۱. به معنی هوادار یک گروه یا جریان یا فرد است. سمپات اصطلاحاً به کسی اطلاق میشود که ایدئولوژی دسته، گروه، سازمان، حزب را قبول دارد، ولی به دلایلی هنوز نمیتواند در مناسبات سازمانی و در درون تشکیلات قرار گیرد و انضباط سازمانی را بپذیرد و مانند یک عضو از مرکزیت آن تبعیت کند.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔺 ۱۶ اسفند / حوت ۱۴۰۲
🔺 ۲۵ شعبان ۱۴۴۵
🔺 ۶ مارس ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌗 امروز چهارشنبه آخر ماه و قمر در «برج جدی» است.
تقارن نحسین
صدقه اول صبح فراموش نشود.
⛔️ ممنوعات
امور ازدواجی
دیدارهای سیاسی
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
👶 زایمان
نوزاد عالم، دانشمند و روزیدار است. انشاءالله
🚘 مسافرت
مکروه است.
👩❤️👨 مباشرت و انعقاد نطفه
کراهت شدید دارد.
🩸 حجامت، خون دادن و فصد
باعث صفای خاطر میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
خوب است.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
خوابی که امشب، شب چهارشنبه دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲۵ سوره مبارکه "فرقان "است.
﴿﷽ یوم تشقق السماء بالغمام﴾
خواب بیننده را خصومتی یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد.
به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️امروز متعلق است به
#امام_کاظم علیهالسلام
#امام_رضا علیهالسلام
#امام_جواد علیهالسلام
#امام_هادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خوبی داریم
لطفی که تو کرده ای به من مادرم نکرد
بطلب ارباب 😭😭😭😭
@haram110
May 11