حرف حساب
خداحافظ جمعههایِ بیخواب
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ مایهٔ غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ سیبْلِ توهینها، طعنهها و تهمتها
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایههای خودی و بیخودی
خداحافظ «ما دنبال دوتا رأی حلالایم»
خداحافظ استقبالهایِ چشمگیر مردمی
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
خداحافظ سکوتِ مردانهٔ مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ سیبْلِ تمسخرِ ششکلاسیهایِ نامرد
خداحافظ دکترِ سلیمالنفسها
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ پیشانیِ بوسهٔ حاجقاسم
خداحافظ سربازِ احیاگرِ غیرت لهشدهٔ ما
خداحافظ مظلومِ هلهلهٔ بیوطنها
خداحافظ استخارهٔ خوبِ «به کی رأی بدم»ها
خداحافظ «برای این طلبهٔ خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ چشمانتظاریِ هشت ساله و ۱۶ ساعته
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ اقا
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز
خداحافظ شجاعتِ قدمهای اقای وزیر و مواضعِ صریحِ شیعهگری
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
بیشتر از آنچه فکر کنی دوستت داشتیم؛ تو و یارانت را، ببخش که زیاد نگفتیم…
باز با از دستدادنها به خود آمدیم!
حالا مخالفینت راحتتر تخریبت میکنند و تو راحتتر سکوت میکنی!
حالا بدخواهانت اعداد و ارقام و آمار را بیشتر پیش میکِشند و تو در آسمانی!
خداحافظ آقاسید ابراهیم!
جدیجدی شهیـد شدی…
حالا کمی استراحت کن؛ خیلی خستهای…
✳️ ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم
🔻 دل که از گوشت باشد تاب نمیآورد، هی به سینه میکوبد، هی به خود میپیچد، هی پرانول لازم میشود، دریچه میترالش، شل میشود، باتری قلمی هم کارگر نمیشود، آنوقت این مشت را هی میزند به قفسه سینه تا شاید نفسی تازه کند...
آدمیم دیگر و محکوم به آدمیت در چهارچوب جسم گوشتی که روح را گنجایش نیست در این حجم کوچک و مادی. چه بسیار بزرگانی که این جسم را خسته کردند و خودشان را پرواز دادند از کنج قفس جان.
درد اما این واژه مقدس، معبری است در رهایی جسم به روح. آنوقت که ابراهیم ایران نه از اور تاریخی، که از غرب ایرانم متولد میشود به ابدیت.
ابراهیم را چه نیاز به گلستان، او اگر بناست از جسم مادی بکَند در گلستانهای غرب ایران هم میتواند، او میبُرد از هرچه جسم است و ماده، تا به معنا برسد.
ابراهیم را چه ترس از آتش؟ او "بردا و سلاما" در آستین دارد و وسط آتش میرسد به حوض کوثر، کنار پدر.
ابراهیم را با بتها چهکار؟ ابراهیم اول بت نفس را سر میبرد و بعد سراغ بت بزرگ میرود.
ابراهیم اما خنجر دارد، خنجری که نمیبُرد. ابراهیم سنگ راست میگذارد در ترازوی خدا و سنگهای ناصاف را به شیطان حواله میکند، حال این شیطان درونش باشد یا شیطان آنطرف دنیا، شیطان بزرگ آمریکایی.
ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم... مگر عهدین ندیدی؟ مگر قرآن نخواندی؟ "سلام علی ابراهیم..."
سلام بر ابراهیم ایران،
سلام به خادم سلطان،
سلام به لحظه پر لذت "و من یمت یرنی"،
سلام بر دل پاک و دست خدمتگذار،
سلام به همه اشکهای گونههای مردم ایران.
سلام به صحن قدس حرم، سلام به خانه مقدس دور، سلام به مزار ابراهیم در الخلیل در جوار قدس.
سلام به حرم به قدس به صحن قدس، سلام به زیارت، سلام به نیابت، سلام به اجابت، سلام به لیاقت.
خداحافظ جسم لجوج و دستوپاگیر و هزار سلام به لحظه لحظه شهادت.
شهادتت مبارک شهید جمهور
🖊فاطمه میریطایفهفرد
@del_gooye
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ سیدابراهیمِ بهشتی!
🔻 شهید سید محمدِ بهشتی را ندیده بودم ولی همیشه گوشۀ قلبم حضور داشت. دوست میداشتم که در زمانش زندگی میکردم.
با خودم میگفتم چه دورۀ خوبی بود، جمعِ همۀ شهدا جمع بود، باهنر، رجایی، بهشتی و... اما الان چه؟ دور افتادیم از همۀ مردانِ خوب خدا!
سال۹۶ اما سیدابراهیم را دیدم. اصلا او را نمیشناختم.
پرسیدم و پرسیدم و فهمیدم که این ابراهیم مانند آن ابراهیمِ بتشکن، در قوۀ قضاییه بتِ نفاق را درهم شکسته بود. نمیدانم چرا ولی مرا به یادِ شهید بهشتی انداخت. شباهت ظاهری نه، اما شباهت باطنی دارد با استادش شهید بهشتی! هردو دردِ خدمت به مردم داشتند.
تحقیق و شناختِ او همان و تبلیغ برایش همانا.
هرچه پیشتر میرفتم مصممتر برایشان آبرو میگذاشتم. ۴سال گذشت و در این مدت این سید در مغزِ همۀ ما سنجاق شده بود. دورۀ بعدی اما تمام قد وارد کارزارِ تبلیغات شدیم، جدیتر، دلخونتر... تبلیغ و توسل شده بود ذکر هر لحظۀ ما.
کمتر میخوابیدیم کمتر میخوردیم و هرچه بیشتر نزدیک به انتخابات میشدیم اضطراب مان بیشتر میشد که مبادا سید را از میدانِ خدمت دور کنند.
و شد آنچه که باید میشد.
مادرم باچند کلاس سواد میگفت: این سید هم میرود.. گفتم به کجا مادر؟ گفت: کنار رجایی و بهشتی... بازهم بهشتی؟ چرا این مرد بوی بهشتی میداد؟ باز هم مادرم گفت خیلی دلخوش نکن... رفتنیست. خادمان ماندنی نیستند.
در دلم آشوبی بهپا شد ولی نمیخواستم بپذیرم. ما تازه او را شناخته بودیم.
۲سال است که او را سیدابراهیمِ بهشتی میخوانم. او آمد. با عنوان سید ابراهیم رئیسی ولی او ریاست میخواست چِکار؟ او خادم بود. خادمالرضایی که خادمِ ملت شد و صدای رسای محرومان جهان...
همانی که سیدمرتضی آوینی در موردش فرمود: شهادت هنرِ مردان خداست و ای شهید سوال: مردِ خدا شدن مگر چیزی جز خدمت به محرومان و مستضعفان عالم است؟
و من... در این سالهای اخیر فهمیدم که ما هم در دورۀ جمعِ شهدا زندگی کردیم... حاج قاسم و ابومهدی و سیدابراهیمِ بهشتی! میشناختیم و مدتی بعد شهید میشدند! ما ماندیم و انبوهی از حسرت.
مادرم درست گفتی، سیدِمان رفت.
و اما خدایا خودت شاهد باش که ما برای یک شهید آبرویمان را گرو گذاشتیم. تو را سپاس که روسفیدمان کردی. هم او را و هم ما را.
لکالحمد حتی ترضی.
#بهشتیِ_ثانی
#شهیدِ_خدمت
✍ سیده لیلی اعتباری
پن: چهلم سید ابراهیم رئیسی روز سالگرد شهادت شهید بهشتیست.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ اکسیر اخلاص
#اخلاص اکسیر عجیبیه...😌😌😌
خیلی آدم رو گرون میکنه...
در حدی که فقط خدا میتونه آدم مخلص رو بخره...
و خدا هم به بالاترین قیمت میخره...
به قیمت #شهادت...
❤️ #شهید_جمهور
✍ #نوشته_های_شخصی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ حواسمان به نعمتها هست؟! 🔻 امام کاظم علیه السلام میفرمایند هر نعمتی که شکر آن را بهجا نیاوریم
✳ خطر خروج از دین!
🔻 امام کاظم علیه السلام میفرمایند: دوست داشتن تملق و چاپلوسی، از محکمترین و بهترین فرصتهای شیطان است تا خوبیها و کارهای زیبای انسانهای محسن و نیکوکار را نابود کند. رسول خدا (ص) هم میفرمایند دوست داشتن تملق، انسان را نسبت به «دین» کور و کر میکند. یعنی در واقع چنین انسانی با دوست داشتن تعریف و تمجید و تملق و چاپلوسی، نه دیگر دین را میشناسد، نه حرف دین را میتواند گوش کند و نه میتواند به دین عمل کند و از دین و چهارچوبی که دین برای زندگی بهوجود آورده است خارج میشود.
👤 #استاد_محمد_عینیزاده_موحد
🎙 #جلسه_قرآن ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#⃣ #سلوک #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ باید مرگ را نصبالعین خود قرار دهی!
🔻 ای نورِ چشمم! باید #مرگ را نصبالعین خود قرار دهی و از آن غافل نباشی و به آنچه سید رضی در نهجالبلاغه از خطبههای امیرالمؤمنین در این مورد آورده است، متعهد باشی و بهخصوص آنچه از ایشان بعد از تلاوت آیهٔ «الهىٰکم التکاثر» روایت شده است، چراکه کثرت تأمل و تدبر در آن، دارای جایگاهی خاص است و بعضی از اساتید متقی و سالک و زاهدِ ما هیچگاه تدبر و تأمل در آن را از دست ندادند و هر سالکِ طریقی را بدان سفارش مینمودند.
📚 از کتاب «خدا را به شما میسپارم» | در احوالات عالم نورانی سید جمالالدین گلپایگانی
📖 صفحات ۱۲۲ و ۱۲۳
#⃣ #سلوک #معاد
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ مردم عائلهٔ ما هستند
🔻 پیرمرد کارش انجام قیرگونی است. با عشق و علاقه کار میکند. همراه با فرزندانش که همگی مجرد هستند. نگاه همهٔ خانواده به گنبد طلای امام مهربان است. امید پیرمرد، عنایت امام است.
جلو میآید. ساده و صمیمی میگوید: حاج آقا سلام. آقای رئیسی هم گویا سالهاست او را میشناسد؛ مردی از اهالی خراسان که عشقش نوکری امام رئوف است و نان از در همین خانه بر سر سفرهٔ سادهٔ خویش میبرد.
🔸 میگوید: چهار فرزند دارم. نمیتوانم خرج ازدواج آنها را بدهم. حاج آقای رئیسی شروع به شوخی کردن با پیرمرد میکند. دلش که شاد شد، تفاهمنامهای هم منعقد میشود. حاج آقای رئیسی با پیرمرد تقسیم کار میکند. نصف نصف. دو نفر با من، دو نفر با همت شما. حسّم به من میگوید شادتر از همهٔ ماها امام است. امامی که همهٔ ما بر سر سفرهٔ او نشستهایم.
🔺 پیرمرد با فرزندش حاج آقای رئیسی را تا آخر بدرقه میکنند. خوشا بهحال ما. اهل این سرزمین هستیم و سایهٔ امام رضا بر سر ماست. دوباره یاد این جملهٔ نورانی رهبر انقلاب افتادم: «مردم عائلهٔ ما هستند». ای کاش این جملهٔ مهم را همهٔ مدیران و مسؤلان نظام جمهوری اسلامی سرلوحهٔ کار خود قرار میدادند.
📎 پ.ن: این مطلب را مدیرکل روابط عمومی آستان قدس رضوی در سال ۹۵ در یکی از شبکههای اجتماعی منتشر کرد.
❤️ #رئیسی_عزیز
❤️ #شهید_جمهور
❤️ #سیدالشهدای_خدمت
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت!
🔻 میگویند لقمان در جوانی غلام یک مردی بود. روزی به لقمان دستور میدهد که امسال در زمین، کنجد بکار. لقمان هم میرود و بهجای کنجد، جو میکارد. فصل برداشت که میرسد، مولایش به او میگوید: این چیست که کاشتهای؟! من به تو گفته بودم کنجد بکار، تو جو کاشتهای؟! لقمان هم میگوید: من جو را کاشتم و گفتم انشاءالله کنجد درمیآید! گفت: عجب انسان بیعقلی هستی! کجا دیدهای که جو، محصول کنجد بدهد که تو این انتظار را داری؟! لقمان هم برگشت و گفت: مولای من! من نگاه میکنم میبینم تو دروغ میگویی، غیبت میکنی، به ناموس مردم نگاه میکنی، حق مردم را پایمال میکنی، بعد هم میگویی من اهل بهشتم! اگر غیبت تو بهشت بدهد، جوی من هم کنجد میدهد! مولایش هم گفت: تو حقیقتا حکیمی و برو که تو را در راه خدا آزاد کردم!
👤 #آیت_الله_سیدحسن_عاملی
🎙 #خطبههای_نمازجمعه | ۴خرداد۱۴۰۳
#⃣ #ترجمه_سخنرانی
#⃣ #سلوک
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ آدرسِ شهادت
🔻 #شهادت قلّه است و قلّه بدون دامنه معنا ندارد. هر قلّهای یک دامنهای دارد؛ بسیاری از ماها آرزوی رسیدن به آن قلّه را داریم؛ [خب،] باید از دامنه عبور کنیم، بایستی مسیر را در دامنهٔ آن قلّه پیدا کنیم و از آن مسیر برویم تا به قله برسیم؛ و الا رسیدن به قلّه بدون عبور از دامنه ممکن نیست.
⁉️ این دامنه و این مسیر چیست؟ اخلاص است، ایثار است، صدق است، معنویت است، مجاهدت است، گذشت است، توجه به خدا است، کار برای مردم است، تلاش برای عدالت است، تلاش برای استقرار حاکمیت دین است؛ اینهاست که مسیر را معیّن میکند و اگر شما از این مسیر رفتید، ممکن است به قله برسید.
💬 بیانات #رهبر_انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگرهٔ شهدای زنجان| ۱۴۰۰/۷/۲۴
📚 برگرفته از کتاب #شهید
📖 ص ۸۴
👤 #استاد_فیاضبخش
#⃣ #سلوک
❤️ #شهید_جمهور #رئیسی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ امربهمعروف و نهیازمنکر به سبک جهانگیرخان!
🔻- نمونهٔ جهانگیرخان را واقعاً در عمرم ندیدهام. یادم نمیرود آن سفری را که با او و چند طلبهٔ دیگر به قیصریه رفتیم. حتماً میدانی که او اهل بروجن است و در جوانی بر کوهپایههای کَزن، تار مینواخته. روزی که برای تعمیر تارش در شهر دنبال تعمیرکار میگشته، نصیحت صاحبدلی در او اثر کرده، طوری که سازش را شکسته و بهدنبال درست کردن تارِ دلش، به مدرسهٔ صدر رفته است.
🔸 اما این ماجرا را شاید نشنیده باشی. به قیصریه که وارد شدیم، در یکی از اتاقهای کناری محل استراحتمان سروصدای سازوآواز شنیدیم. طلبهها عصبانی شدند و از جهانگیرخان اجازه خواستند تا مجلس آنها را به هم بزنند. جهانگیرخان مخالفت کرد و گفت: «این طریق درست امر به معروف و نهی از منکر نیست. اگر شما بروید، ممکن است به شما توهین کنند و ناراحتی پیش بیاید. حالا بیایید طریقهٔ درست امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم.» همه با هم به آن قسمت رفتیم. جهانگیرخان پرده را عقب زد و گفت: «آقایان سلام علیکم. مهمان نمیخواهید؟» چند نفر از آنها او را شناختند و دستپاچه و نگران شدند. خان رو به نوازندهها گفت: «خب، آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را میزدند. بزنید ببینم.» یکیشان نواخت. خان شروع کرد به ایراد گرفتن که: «شما این دستگاه را اشتباه میزنید.» رو به دیگری کرد: «شما بزن.» همینطور یکبهیک همهشان آن دستگاه را زدند و او هم ایراد هر کدام را گفت. اهل مجلس و طلبهها مات و مبهوت در مهارت و استادی خان در موسیقی بودند.
🔺 در آخر جهانگیرخان رو به همهٔ آنها گفت: «آقایان، من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سروکار داشتم و چنگی مینواختم و به انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کردهام. آیا حیف این عمر نیست که آدم خود را صرف کارهای لغو و بیهوده کند؟ و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آنقدر گفت و گفت تا مجلسِ سازوآواز تبدیل به مجلس توبه شد و همه سخت به گریه افتادند، شیشههای شراب را شکستند و ابزار ضرب و سازوآواز را در هم ریختند. جهانگیرخان در حقشان دعا کرد: «خدا شما را به توبهای که کردید، بخشید. انشاءالله موفق و مؤید باشید، مانند من که از گذشته توبه کردم و موفق شدم.»
📚 از کتاب «خدا را به شما میسپارم» | در احوالات عالم نورانی سید جمالالدین گلپایگانی
📖 صفحات ۲۴ و ۲۵
#⃣ #سبک_زندگی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳️ اموات چشمانتظارند!
🔻 یکی از آقایان میگفت: من پدر خود را که از اهل علم بود خواب دیدم. از ایشان پرسیدم هدایایی که ما میفرستیم به شما میرسد؟ گفت برای اینکه بفهمی چه نفعی برای ما دارد مثالی میزنم. در حمامهای عمومی قدیم گاهی بهصورتی بود که هوا خیلی گرم بوده و نفسکشیدن سخت میشد. فرض کنید در آن لحظه در باز شود و یک نسیم خنک به داخل بیاید. چطور در آن زمان احساس راحتی و خوشی میکنید. هدایایی که برای ما میفرستید اینطور ما را خوشحال میکند. کارهای خیری که ما انجام میدهیم و به اموات خود هدیه میکنیم، در واقع اصل آن به خود ما باز میگردد اما به آنها هم نفع میرسد. آنها به این نفع خیلی محتاج هستند و برای آنها ضروری است.
👤 #استاد_مسعود_عالی
✍ #پیادهشده_سخنرانی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f