✳ با اخلاق خوبتان برای اهل بیت پروپاگاندا کنید!
🔻 [آیت الله شهید سید محمدباقر صدر میگفت] اگر نمیتوانید پول و مال بدهید [به مردم] با اخلاق خودتان خدمت کنید به اسلام، با اخلاق خودتان راضی کنید مردم را، با اخلاق خودتان مشکل کسی را حل کنید. این حرف امام جعفر صادق علیه السلام است که «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ» امام صادق علیه السلام فرمودند: «باشید برای ما هدایتکننده با سکوت». یعنی با اعمالتان هدایت کنید، کمکِ ما کنید برای هدایتکردن مردم. برای ما پروپاگاندا کنید با اخلاق خوبتان. اگر که خوب عمل کنید، میگویند که بله، این شیعه است، این جعفری است. «وَ اذا حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعْفَریٌ»؛ اینطور پیروان ما را زیادتر کنید. پیروان ما را با اخلاق ما آشنا کنید.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۲۲۰
#⃣ #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ با اخلاق خوبتان برای اهل بیت پروپاگاندا کنید! 🔻 [آیت الله شهید سید محمدباقر صدر میگفت] اگر نمی
✳️ تربیت با اکسیر «محبت»
🔻 [پدرم، آیت الله سید صدرالدین صدر] خیلی خیلی خیلی ما را محبت میکردند و دوست داشتند. کاملاً به اهل خانه میرسیدند. کاملاً. به دخترها، به پسرها. مثلاً اگر میرفتیم در اتاقشان و لباسمان کم بود، میگفتند: «بابا یک لباس ضخیمتر بپوشید.» ما از پهلویشان میرفتیم و ایشان دیگر ما را نمیدیدند، ولی این کلمه را میشنیدیم و باید گوش میکردیم؛ بدون استبداد و بدون فشار. یک جوری ما را تربیت کرده بودند که ما با محبت، حرفشان را گوش میدادیم، که این تربیت در برابر خدای بزرگ هم هست. آدم خدا را دوست داشته باشد و عصیان نکند بهتر از آن است که بترسد و عصیان نکند. همانطور ما میرفتیم فوراً کُتی، ژاکتی، چیزی میپوشیدیم و دیگر همان. کلمات نافذی داشتند.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 صفحات ۴۸ و ۴۹
#⃣ #تربیت
پ.ن: تصویر مربوط است به آیت الله سید صدرالدین صدر و فرزندش امام موسی صدر.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ تربیت با اکسیر «محبت» 🔻 [پدرم، آیت الله سید صدرالدین صدر] خیلی خیلی خیلی ما را محبت میکردند و د
✳ با یک امیدی پیش من آمده!
🔻 ما بهخاطر برنامۀ پدرم که از آن مراجع مقید بود، خیلی با زهد و تقوا زندگی میکردیم. یک وقتهایی بود که خیلی دستوبالمان باز نبود. مثلا وقتی که فقیر میآمد و احتیاج داشت که عمل کند، احتیاج داشت دخترش را عروس کند، احتیاج داشت مثلا زغال برای زمستانش بخرد، مادرم قرض میکردند از جای دیگر و میدادند. یک روز گفتم: «بیبی آخر شما دستتان خالی است، قرض کردید از خاله، بیبی آخر شما که...» -خدا رحمتش کند- گفتند: «ننه این با یک امیدی پیش من آمده. نمیشود او را محرومش کنم. خدا به من میدهد، خدا میرساند، قرض خاله را میدهم.»
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۶۳
#⃣ #اخلاق
پ.ن: عکس تزیینی است.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ با یک امیدی پیش من آمده! 🔻 ما بهخاطر برنامۀ پدرم که از آن مراجع مقید بود، خیلی با زهد و تقوا زند
✳️ کجا رفت آن دادرس ما؟
🔻 [امام موسی صدر] یک حالت خاص و فوق العادهای در انساندوستی داشتند. اصلاً برای خودشان انگار زندگی نمیکردند. برای جامعه و برای دین و برای اسلام زندگی میکردند.
🔸 مرحوم پدرم آسید صدرالدین، ناراحتی قلب داشتند و در بیمارستان فیروزآبادی بستری شده بودند. امام موسی صدر هم در مرافقت ایشان در بیمارستان بود. شبها بعد از اینکه برنامهٔ پدرم، دوا و آمپول و قرص پدرم تمام میشد، پا میشدند سر به مریضها میزدند سید موسی. از اتاق به اتاق. آن که سِرُمش تمام شده بود، صدا میکردند میآمدند برایش سرم میگذاشتند. آن که از درد ناله میکرد، میرفتند دنبال پرستار برایش قرص مسکن میآوردند. آن که احتیاج به آبی، غذایی، چیزی داشت، برایش تهیه میکردند. پدرم نوزده شب در بیمارستان فیروزآبادی بودند. این نوزده شب همهاش کار برادرم همین بود. بعد از نوزده شب، شب بیستم که آقام از بیمارستان مرخص شدند، این مریضها میگفتند کجا رفت آن دادرس ما؟
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 صفحات ۹۱ و ۹۲
#⃣ #اخلاق #انساندوستی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ کجا رفت آن دادرس ما؟ 🔻 [امام موسی صدر] یک حالت خاص و فوق العادهای در انساندوستی داشتند. اصلاً
✳️ اینگونه اجتماع، اجتماع خوبی میشود!
🔻 [پدرم] میگفتند هر کس میتواند در هر مرحلهای که هست، خوبِ آن باشد. اگر عطار است خوب باشد، اگر بقال است چیز خوب بفروشد، اگر خیاط است لباسهای مردم را خوب بدوزد و اگر خانم خانهدار است مراقب باشد که سِرّ خانه را نبرد از خانه بیرون. بیرون پشتِ شوهرش باشد. مادر مهربان و دلسوز برای بچههایش باشد.
🔸 بله، همیشه ایشان میگفتند آدم در هر مرحله میتواند بهترین باشد، حتی عطار، بقال، دانشجو، معلم. [اگر] آن چیزی که واجب است، آن چیزی که باید بکند به طریقهٔ بهتر انجام دهد، اجتماع، اجتماع خوبی میشود.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۸۶
#⃣ #سلوک #سبک_زندگی #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ اینگونه اجتماع، اجتماع خوبی میشود! 🔻 [پدرم] میگفتند هر کس میتواند در هر مرحلهای که هست، خوب
✳️ پولش را داد به طلبهها
🔻 شهید صدر خیلی با زهد زندگی میکرد. خیلی، خیلی... یک آقایی از شیخهای عرب وقتی به رحمت خدا میخواست برود، ماشینش را بهعنوان ثلث اموالش حساب کرد، داد به شهید صدر. شهید صدر قبول نکرد. فروخت و پولش را داد به طلبهها. با تاکسی میرفتیم و میآمدیم هر جا میرفتیم. اتوبوس و درشکه هم بود دیگر...
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۱۶۱
#⃣ #سلوک #سبک_زندگی #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ پولش را داد به طلبهها 🔻 شهید صدر خیلی با زهد زندگی میکرد. خیلی، خیلی... یک آقایی از شیخهای عر
✳️ بهجای پول، کتاب هدیه میداد
🔻 بنتالهدی درآمدش را برای خودش ذخیره نمیکرد. در راه خیر و کار دینی خرج میکرد. در بخشیدن فوقالعاده بود، فوقالعاده. خیلی صرف فقرا و محتاجان میکرد. کتاب میخرید، کتابهای خوب مفید، خیلی خیلی. حتی خودش میرفت کتابفروشی و کتابها را انتخاب میکرد و میخرید و به هر مناسبتی، برای دوستان و عزیزانش، عوض طلا و پول و اینها کتاب هدیه میبُرد. هر کس که ازدواج میکرد یا از مکه میآمد، کتاب هدیه میبُرد برایش. کتابهای مختلف و مفید. به کتابهای شهید مطهری علاقه داشتند، میخواندند. داشت یکی از کتابهای شهید مطهری را هم ترجمه میکرد؛ مسئلهٔ حجاب. ولی به کجا رسید، نمیدانم. دیگر دنیا نگذاشت و رفت. (روی پایش میزند)
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 صفحات ۱۹۵ و ۱۹۶
#⃣ #سبک_زندگی #اخلاق
پ.ن: آمنه (بنتالهدی) صدر، خواهر شهید محمدباقر صدر، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق عراقی بود.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ بهجای پول، کتاب هدیه میداد 🔻 بنتالهدی درآمدش را برای خودش ذخیره نمیکرد. در راه خیر و کار دی
✳️ موهام درد میکند!
🔻 [شهید صدر] خیلی بامحبت بود. فوقالعاده بچهها را محبت میکرد. بچهها که مریض میشدند، تا وارد اندرونی میشد، میرفت سراغ آن که مریض بود. یک روز دختر بزرگم، مُرام، تب داشت. شهید صدر آمد توی خانه و مستقیم سراغ او رفت. دختر کوچکترم، نبوغ، -آخِی- گریه کرد. گفت من حال ندارم، من حال ندارم. بابایش گفت: «چرا؟ کجات درد میکند؟» گفت: «موهام درد میکند!» (میخندد.)
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 صفحات ۲۰۸ و ۲۰۹
#⃣ #تربیت #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ موهام درد میکند! 🔻 [شهید صدر] خیلی بامحبت بود. فوقالعاده بچهها را محبت میکرد. بچهها که مریض
✳️ میداند جلوی چه کسی ایستاده...
🔻 [شهید صدر] شبهای جمعه که میرفت کربلا، یک بار شیخ محمد جواد مغنیه همراه ایشان بود. میگوید جلوی ساعت حرم ایستاد، شروع کرد دعا خواندن و جوری گریه کرد که با صدای گریهاش زوار دورش جمع شدند و با او زیارت را زمزمه میکردند. شیخ مغنیه از آقای خطیب، مسئول دفتر شهید صدر که همراهشان بوده، میپرسد: «سید چه میکند؟» میگوید که او میداند جلوی چه کسی ایستاده و از معنا و مضمون حقیقی زیارت خبر دارد.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۲۱۵
#⃣ #امام_حسین
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ میداند جلوی چه کسی ایستاده... 🔻 [شهید صدر] شبهای جمعه که میرفت کربلا، یک بار شیخ محمد جواد مغ
✳ شهید صدر و انقلاب اسلامی
🔻 هر برنامهای که در ایران میشد، شهید صدر جمع میکرد علما را، صحبت میکردند، یعنی زمان انقلاب، قبل از اینکه امام خمینی بیایند ایران و انقلاب پیروز بشود... بعضیها میگفتند نه، این شب چهارشنبه برویم مسجد کوفه دعا کنیم تا خداوند این مشکل را حل کند. یکی میگفت خب برویم سهله دعا کنیم که خدا کمک کند به آقای خمینی تا انقلابش پیروز بشود. یکی میگفت پیش ابوالفضل العباس دعا کنیم و نماز بخوانیم... (روی پایش میزند.) برای مبارزه با شاهنشاه ایران، در مسجد سهله دعا میکردند. شهید صدر عصبانی میشد، بابا این درست است دعا، ولی باید هم دعا کرد و هم عمل کرد. چقدر اعلامیه نوشت...
ادامه دارد...
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۲۹۸
#⃣ #انقلاب_اسلامی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ با اخلاق خوبتان برای اهل بیت پروپاگاندا کنید!
🔻 [آیت الله شهید سید محمدباقر صدر میگفت] اگر نمیتوانید پول و مال بدهید [به مردم] با اخلاق خودتان خدمت کنید به اسلام، با اخلاق خودتان راضی کنید مردم را، با اخلاق خودتان مشکل کسی را حل کنید. این حرف امام جعفر صادق علیه السلام است که «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ» امام صادق علیه السلام فرمودند: «باشید برای ما هدایتکننده با سکوت». یعنی با اعمالتان هدایت کنید، کمکِ ما کنید برای هدایتکردن مردم. برای ما پروپاگاندا کنید با اخلاق خوبتان. اگر که خوب عمل کنید، میگویند که بله، این شیعه است، این جعفری است. «وَ اذا حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعْفَریٌ»؛ اینطور پیروان ما را زیادتر کنید. پیروان ما را با اخلاق ما آشنا کنید.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 ص ۲۲۰
#⃣ #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ شهید صدر و انقلاب اسلامی 🔻 هر برنامهای که در ایران میشد، شهید صدر جمع میکرد علما را، صحبت م
✳️ میگفت من تو را دوست ندارم، من عاشق توام!
🔻 به من میگفت: «فردوس»، «جنت»، «بهشت»... چه چیز دلت میخواهد؟ میگفت من تو را دوست ندارم، من عاشق توام؛ ما أحبك، أنا عاشق لک. میگفت اگر میتوانستم دربارهٔ تو شعر میگفتم. چون بنت الهدی شعر خیلی قشنگی میگفت. میگفتند اگر من هم مثل بنت الهدی آن قریحهٔ شاعری را داشتم، برایت شعر میگفتم. میگفت دوست دارم که شرایط و اوضاع و مشغلههای زیادم را درک کنی و اگر جایی از من کوتاهی سر زد، من را ببخشی. خب من هم خیلی با ایشان وفا کردم. نوزده سال با مادر شوهر و خواهر شوهر در یک خانه زندگی میکردیم. خانهٔ کوچک، دست و پای تنگ. ولی چیزی برایم ناجور نبود. همین است، باید ساخت، باید شهید صدر برسد به آن مقامی که حقش است. باید نوشتههایش همه خوانده بشود، همهاش استفاده بشود.
📚 از کتاب #به_رنگ_صبر | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر)
📖 صفحات ۱۶۱ و ۱۶۲
#⃣ #اخلاق #همسرداری
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f