✳️ این آقا روحالله همان حرفهای امام حسین را میزند...
🔻 همیشه آرزو داشتم کاش میتوانستم «امام حسین (ع)» را یاری کنم. وقتی مینشستم توی روضه، گریه میکردم و میگفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جونمون رو فدا کنیم؟!» گاهی این فکرها توی خانه هم رهایم نمیکرد. یک روز انگار کسی سقلمه بزند به پهلویم، از خودم پرسیدم اشرفسادات! این همه حسین حسین میکنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی! از کجا معلوم تا کجا و کِی پای «دین» خدا بایستی؟ خیلیها با امام حسین بودند، «نماز» هم میخواندند ولی وقتی از جانشان ترسیدند، امام را تنها گذاشتند. چطور اینقدر به خودت مطمئنی که مدام وسط روضه مشت میکوبی به سینه و میگویی حسین جان! من و بچههایم فدای شما! با خودم زمزمه کردم اشرفسادات حالا نوبۀ توست. این تو و این میدان برای جهاد. مگر نمیخواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسمالله. نمیبینی این شاه پدرنابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و اینهمه به دین خدا دهنکجی میکند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این «آقا روحالله» همان حرفهای امام را میزند. پس پا سفت کن در راهش...
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر #شهید_محمد_معماریان
📖 صفحات ۹۲ و ۹۳
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ آرزو داشت تا جایی که میشود شبیه امامش باشد
🔻 سرش را آورد بالا و اینبار با التماس و بغض خیره شد توی چشمهایم و گفت: «مامان جان! میدونید #شهادت داریم تا شهادت. دلم میخواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل #امام_حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا میکنی برام؟»
🔸 نمیفهمیدم این بچه کجاها را میدید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا میکردم پسرم با شهادت عاقبتبهخیر بشود اما پسرم، فقط آن را نمیخواست؛ آرزو داشت تا آنجا که میشود، شبیه #امامش باشد.
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ قبلهشناس
🔻 ...با سلام آخر نمازش دوباره هوشیار شدم. خوف کردم نمازم قضا شود ولی حبیب که دوباره ایستاد به نماز، یک دم راحت گرفتم... داشت #نماز_شب میخواند... با خودم گفتم پس نمازشبخوان هم هست! بیشتر ازش خوشم آمد. انگار حبیب در چشمم پررنگ میشد و مهرش در دلم جان میگرفت.
🔺 فردایش از مادرم پرسیدم: «خیلی فرق میکند شوهر آدم #مؤمن باشد یا نه؟» عزیز یک نگاهی به آقاجان انداخت و گفت: «خیلی. زیاد توفیر دارد مردت را وقت اذان #قبلهشناس ببینی.»
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 ص ۴۲
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ اوج شرمندگی
🔻 وقتی میری سجده و صورتت رو خاک مالیده میشه، تو اون تاریکی آدم انگار زندگیش رو مرور میکنه، تازه میفهمه چقدر شرمنده و روسیاهه.
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
#⃣ #رمان
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳️ این آقا روحالله همان حرفهای امام حسین را میزند...
🔻 همیشه آرزو داشتم کاش میتوانستم «امام حسین (ع)» را یاری کنم. وقتی مینشستم توی روضه، گریه میکردم و میگفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جونمون رو فدا کنیم؟!» گاهی این فکرها توی خانه هم رهایم نمیکرد. یک روز انگار کسی سقلمه بزند به پهلویم، از خودم پرسیدم اشرفسادات! این همه حسین حسین میکنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی! از کجا معلوم تا کجا و کِی پای «دین» خدا بایستی؟ خیلیها با امام حسین بودند، «نماز» هم میخواندند ولی وقتی از جانشان ترسیدند، امام را تنها گذاشتند. چطور اینقدر به خودت مطمئنی که مدام وسط روضه مشت میکوبی به سینه و میگویی حسین جان! من و بچههایم فدای شما! با خودم زمزمه کردم اشرفسادات حالا نوبۀ توست. این تو و این میدان برای جهاد. مگر نمیخواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسمالله. نمیبینی این شاه پدرنابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و اینهمه به دین خدا دهنکجی میکند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این «آقا روحالله» همان حرفهای امام را میزند. پس پا سفت کن در راهش...
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر #شهید_محمد_معماریان
📖 صفحات ۹۲ و ۹۳
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f